نگاهی به فیلم "جمشیدیه"| آیا این فیلم در مذمت گفتن حقیقت است؟

در وقایع ساختار و ساختمان قصه که بر مبنای شخصیت و اتکا به کاراکتر ترانه حکمت پیش می‌رود به مجموعه شباهت‌های فیلم، به فیلم بدون تاریخ امضا شباهت دامن می‌زند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مهمترین و عجیب‌ترین اتفاقی که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر فیلم فجر افتاده است، حضور فیلم‌های یلدا، جاندار، قسم و جمشیدیه با موضوع قصاص در این جشنواره است، 4 فیلم درباره یک موضوع با زوایه‌ دیدهای متفاوت.

حضور این ‌فیلم‌ها در جشنواره فجر نشان می‌دهد، هیات انتخاب به صورت موضوعی آثار سینمایی را بررسی نمی‌کند و حضور این 4 فیلم گویی چاشنی بزرگ ملتهب کردن جشنواره فیلم فجر از حیث پرداختن به مسائل اجتماعی است. یعنی اگر 10 فیلم دیگر هم با موضوع قصاص ساخته می‌شد، حتما این فیلم‌ها در بخش رقابتی فجر حضور پیدا می‌کردند.

فارغ از اینکه فیلم‌های ساخته شده با محوریت قصاص، موضوعات بسیاری تکراری هستند و بارها و بارها در قالب روایت‌های دیگری، تبدیل به فیلم سینمایی شده‌اند، تمرکز دراماتیک منفی روی مسئله قصاص، از طریق سینما و فیلمسازان آلترناتیو نمی‌تواند بدون نقش راه قبلی در حوزه نظارت و ارزشیابی و هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر باشد.

همین مسئله موید سهل انگاری بزرگی در حوزه پروانه ساخت و انتخاب فیلم‌ها برای حضور در جشنواره فیلم فجر است که برکات حضور ابراهیم داروغه‌زاده را در سمت دبیری جشنواره فیلم فجر، ریاست اداره نظارت و ارزشیابی مشخص می‌کند.

اما قبل از تحلیل فیلم «جمشیدیه» به این موضوع باید اشاره کنیم، که از حیث دراماتیک یکی از وظایف اداره نظارت و ارزشیابی، یافتن تشابهات دراماتیک برای ساخت فیلم‌های متفاوت است. یلدا از حیث دراماتیک ورسیون زنانه‌ای از فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» (وحید جلیلوند) است.

ماده داستانی اصلی در فیلم بدون تاریخ بدون امضاء چیست؟ در روایت بدون تاریخ بدون امضا دکتر کاوه نریمان (امیر آقایی)، پزشک اداره پزشک قانونی با موتورسیکلت موسی (نوید محمد زاده) تصادف می‌کند. چند روز بعد جسد فرزند موسی را به اداره پزشکی قانونی می‌آورند و در تشریح اولیه مشخص می‌شود که کودک به دلیل مسمومیت غذایی فوت کرده است.

اما کاوه نریمان به شک افتاده است که مبادا برخورد با موتور سیکلت نریمان سبب این اتفاق شده باشد، در نتیجه در اثر عذاب وجدان شدید، ماوقع  را به پلیس گزارش می‌دهد و در تشریح جسد که بوسیله خود او انجام می‌شود کاوه نریمان گناهکار شناخته می‌شود.

در این روایت، شک و ظنی ممتد در بطن قصه وجود دارد. آیا نریمان واقعا دست به این کار زده یا برای کمک به خانواده موسی، چنین اعترافی کرده است.

اگر از این زوایه فیلم بدون تاریخ بدون امضا را بررسی کنیم، فیلم جمشیدیه ورسیون زنانه بدون تاریخ بدون امضا است. روایت فیلم درباره زنی به ترانه حکمت (سارا بهرامی) است که در برخوردی خیابانی با یک  راننده تاکسی، برای حمایت از شوهرش از خودرو پیاده می‌شود و با موبایلش ضرباتی به پشت و سر احمد چارکچی (راننده تاکسی) می‌زند. این برخورد فیصله پیدا می‌کند، اما ساعاتی بعد چارکچی در اثر سکته از دنیا می‌رود و این ظن در ترانه حکمت تقویت می‌شود که ضرباتی که او به راننده تاکسی زده سبب مرگ او شده است. ترانه دچار همان عذاب وجدان فردی در فیلم «جمشیدیه» می‌شود که دکتر کاوه نریمان بدان در بدون تاریخ بدون امضا مبتلا بود. ترانه نیز مثل دکتر کاه نریمان به جرم خویش اعتراف می‌کند و رهسپار زندان می‌شود و مسئله دفاع و رضایت به دومین عطف دراماتیک فیلم تا  پایان فیلم تبدیل می‌شود.

در وقایع ساختار و ساختمان قصه که بر مبنای شخصیت و اتکا به کاراکتر ترانه حکمت پیش می‌رود به مجموعه شباهت‌های فیلم، به فیلم بدون تاریخ امضا شباهت دامن می‌زند. وقتی از حیث شخصیت محوری و درام هر دو فیلم بیشتر به هم شباهت پیدا می‌کنند که  هر دو اثر، لبریز از اشک و آه یک شخصیت زن هستند.

 در بدون تاریخ بدون امضاء ، بازیگر نقش مکمل درگیر این موقعیت اشک انگیز می‌شود و در جمشیدیه پرسوناژمحوری، درگیر این موقعیت اشک انگیز است.

این اشک‌انگیزی و بازنمایی شخصیت نخست، دلایل دراماتیک منطقی ندارد. در واقع مسیر روایی که ترانه در آن قرار می‌گیرد، مسیر لبریز از پرسشی است.

در مراسم تولد همسرش امیر سرخوش از تعریف کردن درگیری با راننده تاکسی است که هیچ وجه دراماتیکی ندارد. حفره بزرگ فیلمنامه زمانی هویدا می‌شود که این زوج ازمرگ راننده مطلع می‌شوند.

ترانه و امیر، شخصیت‌های محوری فیلم، در شمال شهر تهران زندگی می‌کنند و راننده تاکسی در قسمتی از شهر زندگی می‌کنند که ساکنانش زندگی آنچنان مرفهی ندارند. این دو از کجا متوجه می‌شوند که راننده‌ای که با او برخورد فیزیکی و لفظی سختی داشته‌اند فوت کرده است؟ مگر این زوج آدرس راننده را داشته یا او در همسایگی آنان بوده است؟ زمانی که با یکدیگر مواجه شده‌اند از کدام منبع اطلاعاتی فهمیده‌اند، احمد چارکچی در کجای شهر زندگی می‌کند؟

انتقال اطلاعات مربوط به خبر مرگ راننده، پرسش بسیار بزرگی است که هیچ پاسخی برای آن در فیلم وجود ندارد. از هر طرفی  که این مورد را بررسی کنیم با یک بن بست دراماتیک مواجه خواهیم بود.

در واقع فیلم بدون استدلال مخاطب را وارد ژانر نکبت می‌کند. ژانری که در ادبیات سینمایی هیچ رد و نشانی از آن را نمی‌توان گرفت، اما در سینمایی که عنوان ژانر اجتماعی را با ضرب و زور روشنفکران به عنوان سرفصل اصلی سینمای ایران معرفی می‌کند، وارد ادبیات سینمایی می‌شود، مهمترین مترادف ژانر اجتماعی سینما، نکبت است. در گفتمان ژانر نکبت سیاهی منتج از قوانین عرفی، شرعی و قانونی مورد پرسش قرار می‌گیرد. امیر به همسرش تاکید می‌کند که واقعیت را باید از پلیس و قوه قضائیه پنهان کند، اما زن نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد و وقتی دست به گفتن حقیقت می‌زند در چنگال قانون و اولیاء دم گرفتار می‌شوند و وقتی اولیاء دم رضایت می‌دهند زن چندین سال در زندان باقی مانده و با موهای سپید از زندان خارج می‌شود. پرسشی که در پایان بوجود می‌آید این است، آیا این فیلم در مذمت گفتن حقیقت است؟


انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط