نگاهی به فیلم "غلامرضا تختی"| مرثیه‌ای برای افول «مرد» در عصر قحطی «قهرمان»

نگاهی به فیلم "غلامرضا تختی"| مرثیه‌ای برای افول «مرد» در عصر قحطی «قهرمان»

چه فمینیست‌های افراطی سینمای ایران خوششان بیاید و چه نیاید، «غلامرضا تختی» فیلمی در رثای یک کلان-ارزش به اسم «مرد بودن» است.

خبرگزاری تسنیم- سهیل رویگر

در زمانه‌ای که دوربین‌های سینمایی در لوکیشن‌های بسته‌ تکراری حبس شده‌اند، سوژه‌ها یا متعلق به ژانر «فلاکت» هستند و یا درباره اشرافیت نوکیسه‌ی فتیشیست خطوط داستانی فیلم‌ها در همان 10 دقیقه (نه 15 دقیقه اول) تا به انتها لو می رود. خبری از «قهرمان» نیست و زندگی روی پرده از فرط واقع‌نمایی «مبتذل» به ضدسینما تبدیل شده... دیدن تازه‌ترین فیلم بهرام توکلی، نعمت بزرگی است.

«تختی»، فیلمی در ستایش ارزش‌های سنتی است، در زمانه‌ای که عمده‌ی سینماگران ایرانی هم «ارزش» را «دِمُده» می‌دانند و هم «سنتی» را بی کلاسی، و جوانان فیلمساز ما از فرط غورگی مویز شده‌اند و به دنبال مفاهیم «پسا-پست مدرن»... اما ارزش‌ها هنوز که هنوز است محتوا و شیره‌ی وجودی زندگی آدمیزاد هستند و بدون آن‌ها، زندگی انسان را با حیوانیت و بهیمیت، حد و مرزی نیست. از همین رو تقدیس ارزش‌های سنتی در «تختی» دل تماشاگر را گرم می‌کند، چرا که تصویری از «هویت» دیروزی انسان ایرانی را ترسیم می کند که هیچ‌گاه از بین نرفته، بلکه در زیر زنگار و کبره‌ی سَبُکی تحمل ناپذیر هستی (به تعبیر میلان کوندرا) در عصر مدرنیته، از جلا و جلوه‌ی آن کاسته شده است. وگرنه تا دنیا، دنیاست و ایرانی، «ایرانی»، مردی و مردانگی، جوانمردی، خاکی بودن، لوطی بودن، آبروداری و تقدیس نیک‌نامی... ملات و مایه زیست مردمان این سرزمین بوده و هست و خواهد بود.

توکلی از همان سکانس حلبی‌آبادِ دوران کودکی تختی، ما را با چیره‌دستی خود در بازسازی و بازآفرینی «مکان» و «زمان» حیرت‌زده می کند و این حیرت در ادامه فیلم در چند اوج دیگر از جمله سکانس استقبال از جهان‌ پهلوان ادامه می یابد. اما اوج هنر بازآفرینی فضا-زمان در سکانس مسابقه فینال المپیک ملبورن است. اوج پختگی و پروردگی تکنیکی بهرام توکلی در بازسازی یک فینال ورزشی نفس‌گیر میان دو کشتی‌گیر بزرگ دنیا در آن دوره (غلامرضا تختی و پتر بِلِر)، خود را به رخ می‌کشد. از این منظر، حتی این سکانس از سکانس مبارزه «جیک لاموتا»(رابرت دنیرو) در فیلم معروف «گاو خشمگین» مارتین اسکورسیزی هم بالاتر می‌ایستد که در بخش‌هایی به شدت تصنعی و بیش از حد «سینمایی» از کار درآمده است. استفاده هوشمندانه توکلی از افکت صوتی تنفس روی این سکانس، به خوبی حس درونی تختی را در این مبارزه تاریخی از کار درآورده است.

در یک سوم ابتدایی «تختی»، توکلی مسلط و استادانه از سینمای نئورئالیستی ایتالیا (در صحنه‌ زاغه‌های محل زندگی خانواده تختی در کودکی) تا رئالیسم سوسیالیسستی اتحاد شوروی (سکانس گره خوردگی تختی نوجوان و همقطارانش با کار سخت و سنگین در مسجدسلیمان  و بر دوش گرفتن لوله‌های سرد و زمخت و بعد تمرین کشتی تختی روی خاک با ادمک تمرینی در همان محوطه کارگاه) سیر می‌کند و تماشاگر را هم با خود به اعماق سرگذشت جهان‌ پهلوان می برد. در این‌جا حتما باید از هنر چشم‌نواز «حمید خضوعی ابیانه» (مدیر فیلمبرداری)، «کیوان مقدم»(طراح صحنه) و «امیر ملک‌پور»(طراح لباس) فیلم «غلامرضا تختی» یاد کنیم. این فیلم، بهترین بهره ممکن را در تاریخ سینمای ایران از تصویر «سیاه و سفید» برده است و اصولا تصور این فیلم به صورت رنگی، بسیار دشوار و دور از ذهن است. جزییات بازآفرینی سبک پوشش و آرایش و طراحی صحنه فیلم هیچ چیز اضافه ندارد و وسواس توکلی و تیم طراحی هنری او شانه به شانه‌ی استاد جاودانه سینمای ایران، مرحوم «علی حاتمی» می زند و حتی در برخی سکانس‌ها(مثل سکانس استقبال از تختی بعد از المپیک ملبورن) از آثار حاتمی هم پیشی می گیرد و الگوهای جدیدی از بازآفرینی فضا-زمان تاریخی خلق می کند.

«غلامرضا تختی»، حکایت تنهایی قهرمان و دشواری جان‌فرسا و استخوان‌سوز «اسطوره شدن» و «اسطوره ماندن» است. توکلی به خوبی یک خط را در فیلم برجسته می کند و آن این که، «تختی» قهرمان دوران سخت و سرد پس از کودتای 28 مرداد بود، دورانی که جامعه ایران دچار یک افسردگی ملی شد و مهدی اخوان ثالث در ترسیم آن، شعر معروف «زمستان است...» را سرود. روح جمعی ملت ایران، که در دوران داغ و درفش پسا-کودتا و و شروع روند خودکامگی مطلق محمدرضا پهلوی، دچار یک خلاء بزرگ شده بود، نیازمند یک قهرمان ملی بود که حضورش بازنمایی یک «ابرمرد» ایرانی باشد. ترکیب ورزش آییینی کشتی با منش و اخلاق پهلوانان تاریخی ایران(که خود وامدار اول پهلوان عالم، مولا علی(ع) است)، مردم‌داری و البته روحیه «نه» گفتن در برابر سیستم، همه‌ی آن ارزش‌های آرمانی بود که ملت در تختی می دید و البته حتی شانه‌های پهن و استوار تختی هم برای برآوردن این خواست «اسطوره بودن»، کم می آورد. زمانی مرحوم فرهاد مهراد، ترانه‌ای با این مضمون خواند که «با صدای بی صدا، مثل یک خواب کوتاه، مثل یک کوه بلند، یه مرد بود، یه مرد». نمی دانم که شاعر این ترانه در زمان سرودن آن، چه کسی را در نظر داشت، ولی این وصف حال جهان‌پهلوان غلامرضا تختی بود که گرچه مثل یک خواب کوتاه بود(تنها 37 سال زیست)، اما همچون یک کوه در خاطر مردم ایران بلند بود و ماند.

چه فمینیست‌های افراطی سینمای ایران خوششان بیاید و چه نیاید، «غلامرضا تختی» فیلمی در رثای یک کلان-ارزش به اسم «مرد بودن» است. البته این نوع مردی، ربط چندانی به پیچیدگی های عضلات بازو و قطر سبیل و بم و خش‌دار بودن صدا و سایر مشخصات فیزیکی ندارد، بلکه به فضایل اخلاقی در قلب و روح مربوط است. آن‌جا که تختی در جواب اعتراض صمیمی‌ترین دوست خود در گل‌فروشی(که به سخاوت و گشاده‌دستی افراطی تختی ایراد می گیرد) می گوید: بخشش زمانی ارزش دارد که از چیزی که خود به آن نیاز داری، بگذری، وگرنه کار بزرگی نکرده‌ای»، یکی از تجلیات این قسم «مرد بودن» است که سَر-الگوی ان حضرت مولی‌الموحدین(ع) است که ایرانی‌جماعت به سرسپردگی و دلسپردگی به ایشان آبرو و عزت یافته است و زنجیره‌ پهلوانان اسطوره‌ای ایران‌زمین، از رستم دستان تا پوریای ولی، همه بازتاب‌های کوچکی از همان سر-الگو هستند. وگرنه اگر «مردی» و «مردانگی» به هیکل و عضله و زور و تکنیک کشتی بود، بودند کشتی‌گیرانی در همان دوره تختی که هم عضلات تراش‌خورده‌تری داشتند، هم فنون بهتری بلد بودند و هم مدال‌های بیشتری از تختی کسب کردند، اما هیچ‌گاه «او» نشدند. کما این که این حقیقت را توکلی در سکانس مربوط به نیمه‌نهایی مسابقات جهانی تهران، در رختکن تیم ملی و در تقابل رفیق دیروز و رقیب آن روز تختی(با عضلاتی شکیل‌تر و تراش‌خورده‌تر از او) با جهان‌پهلوان به خوبی بازنمایی می کند.

توکلی با این فیلم نشان داد که سینماگر جسور و باشهامتی است، وگرنه در دورانی که «معنویت» و «اعتقاد»، حلقه مفقوده سینمای عمدتا ماتریالیستی و ناتورالیستی امروز ایران است و در زمانة ای که نشانی از «خدا» در بسیاری از تولیدات سالانه سینمای ایران نمی یابی، تصویر کردن صحنه سر به سجده‌ی عبادت ساییدن جهان‌پهلوان، برای تکفیر کارگردان در مجمع «شبه‌روشنفکران» اومانیست سینمای ایران، کافی است. و البته توکلی از این بهانه‌ها برای تکفیر خود از سوی جریان «شبه‌روشنفکری» و واداده‌ی سینمای ایران در فیلم «غلامرضا تختی» کم به دست نداده است. جهان‌پهلوانی که او تصویر می کند، محجوبانه از لب زدن به مسکرات سرباز می زند(آن هم در جشنواره‌ای که در بیشتر فیلم‌ها نمایش دادن شیشه‌های مشروب و گیلاس‌های نیمه پر و می‌گساری به یک اِلِمان تکرارشونده تبدیل شده بود)، از لولیدن و رقصیدن با دخترکان چشم آبی و موبور خارجی اجتناب می کند، حرمت‌ پدر و مادر را نگه می دارد و به آن دو عشق می ورزد(باز در جشنواره‌ای که بی ریشگی و بی‌پیوند بودن شخصیت‌ها بیداد می کرد و خانواده غایب بزرگ اکثریت فیلم‌ها بود)، با روحانیت انقلابی نشست و برخاست می کرد و از آن‌ها خط می گرفت و با سیستم پهلوی دراقتاده بود و آخر هم قربانی شقاوت و بی‌رحمی آن رژیم شد که برای شکستن و له کردن او از هیچ‌کاری دریغ نکردند،.

اما شاید بزرگ‌ترین ایرادی که می توان بر فیلم وارد کرد، پایان بندی آن، و فرجامی است که توکلی برای «آقا تختی» رقم می زند. در بیش از 5 دهه‌ای که از مرگ زودهنگام اسطوره‌ی کشتی ایران می گذرد، هنوز معمای مرگ تراژیک تختی حل نشده است. در ذهن بخش عمده طرفداران او، پذیرش این که «اسطوره» یک ملت که شانه‌هایش تکیه‌گاه درد و رنج مردمان محروم و ستمدیده کشورش بود، به دست خود به حیات خویش خاتمه داده است، بسیار صعب و دشوار است و البته در واقعیت هم هنوز کسی نیست که به ضرس قاطع و با اطمینان کامل مرگ جهان‌پهلوان را خودکشی بداند. شاید استثنائا این‌جا تنها جایی بود که بهرام توکلی می توانست و می بایست ابزاری را از سینمای «شبه‌روشنفکری» قرض می گرفت و ان «پایان باز» بود. مرگ اسرارآمیز یک اسطوره که هنوز معمای فوت او حل نشده است، بهترین تطابق را با پایان باز داشت، از این منظر که کاگردان اماره‌ای نمی گذاشت که این مرگ، خودکشی است یا قتل.

به هر حال، بهترین حسی که با پدیدار شدن تیتراژ پایانی فیلم «غلامرضا تختی» به نگارنده دست داد، حس خرسندی و خشنودی از این بود که یکی از مستعدترین و تواناترین کارگردانان نسبتا جوان سینمای ایران، از فاز پیشین فیلمسازی خود، یعنی سینمای تلخ و عبوس و نیهلیستی و شبه‌روشنفکرانه به طور کامل جدا شده و امید می رود که از این پس، توان و تسلط و پختگی خود را در حوزه فیلمسازی، مصروف «سینمای ملی» کند که قطعا «غلامرضا تختی» یکی از مصادیق چنین سینمایی است.

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
triboon
گوشتیران