نقاشی اشر؛ سرخوشیهای پستمدرن
فریبرز کریمی با اتکا به تکنیکهای ادبیات پستمدرن توانسته یک سرخوشی بیافریند که قرار نیست جهان را تکان دهد. نقاشی اشر شوخطبعانه دیدن هر آن چیزی است که میتواند برای ما خشن و منزجرآور باشد.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
لذت دیدن پستمدرنیسم روی صحنه، همانند لذت حل مسألهای است غامض. جایی که در مییابیم راهحل آن چیزی نیست که دیگران بدان میاندیشند. پستمدرنیسم برخلاف اخلاف خود، کمی به علم اعتنا میکند و این اعتنا حتی علم را از سریر سروریش فرومیکشد. پستمدرنیسم میگوید دیگر خبری از آن کلان روایت سابق نیست. تو هم بخشی از ما میشوی. در چنین شرایطی عوام الناس نیز بخشی از علم میشوند و گفتمان سلب سابق، گشوده میشود. مردم میتوانند آن را دستکاری کنند و بیازمایند. آنان مجاز به هر کاری در حوزه علم میشوند.
نقاشی اشر این لذت را به ما چشاند. خانوادهای دچار یک فروپاشی عجیب شده است. آرام همه چیز را سیاهوسفید میبیند و خیال میکند با خوردن اکریلیک میتواند دوباره جهان را رنگی ببیند؛ اما میترسد و برادرش را مجاب میکند در ازای خوردن اکریلیک نقاشی اشر را به او بدهد. برادر میمیرد و آرام میگریزد. همسرش نقاشی اشر به جای مانده را تخریب میکند و این همزمان با بازگشت آرام میشود. حال همه از ترس مرگ نقشه میکشند تا آرام را سربهنیست کنند؛ ولی در نهایت کل خانواده تلف میشوند.
نمایش اقتباسی آزاد از ستوان آینیشمور مارتین مکدوناست؛ اما چندان در آن فضای ایرلندی سر نمیکند. قرار است یک فانتزی ایرانی روی صحنه خلق شود. مجموعه زبان و رفتار به نحوی است که این مسئله را تداعی کند؛ اما باید باور کنیم اینجا آنچنان هم ایران نیست. نوعی وضعیت آشفته که منجر به جهانی ساختگی میشود. قرار است این جهان برساخته باشد و به نوعی متعلق به فریبرز کریمی باشد. در این جهان برساخته قواعد میتواند به هم بریزد. مثل خانه دو طبقهای که در یک صفحه قرار دارد و صرفاً با نور و کمی میزانسن تداعیگر دو طبقه ساختمان است.
زمینه شطرنجی نمایش قرار است یادآور برخی از نقاشیهای موریس اشر باشد. نقاشی که با شیطنت هنریش پای ریاضیات و هندسه را به نقاشی باز میکند و همانند آنچه پستمدرنها انجام میدهند، علم را خلع سلاح میکند. فریبرز کریمی از این زمینه شطرنجی نیز بهره میگیرد تا نوعی پیچش داستانی نیز القا کند، هر چند این پیچش بیش از هر چیزی کمیک است و ما را به خنده وامیدارد. ترکیب این صفحه با معماری خانه نلجون، شخصیت مرکزی نمایش چیزی شبیه به خانههای چند طبقه تودرتوی موریس اشر در نقاشی نسبیت است؛ البته منهای آن پلههای به سوی جهانی فراسوی ذهن ما.
آینههای بالای سر نلجون، بسان تحدبهای موریس اشر در گوشه گوشههای آثارش است که به نوعی جهان واقعی را از ریخت میاندازد. در جهان پستمدرن، در میان آن همه شلوغی یک نشانه بیداد میکند بدون هیچ دادی. برای مثال آینه فرای سر نلجان که جز او کسی در آن جایی ندارد. گویی در این صحنه مملو از اشیا، مهرههای روی صفحه سیاه و سفیدچیده شدهاند و این نلجان است که از ابتدا زنده است و زنده میماند. گویی او محکوم به زندگی است.
جهان اثر به همین واسطه درهم میشود از خندهها و وحشتها. مخاطب میماند از مرگ با رنگ بخندد یا وحشت کند. بازی خطرناکی روی صحنه در حال رخ دادن است و این پستمدرنیسم است که دل و جرأتش را دارد. میتواند هر قاعدهای را زیر پا بگذارد و قاعده بسازد. مثل جابهجایی در طبقات یا آن شوخی پرتعلیق در شمارش کیلومترها. فاصله دو متری مثلاً میشود سه هزار کیلومتر و نقاشی اشر خراب شده میشود مکگافین.
پستمدرنیسم به فریبرز کریمی این آزادی را میدهد تمام مفاهیم تعریف شده برای ما را به بازی بگیرد. مثل در خواب راه رفتن که بدل به یک عامل دراماتیک بامزه میشود؛ در حالی که در حالت عادی صرفاً یک عنصر شخصیتپردازی با بار تحمیلی روانی است، یا خوردن رنگ اکریلیک برای بهبود کوررنگی. «نقاشی اشر» یک سرخوشی دراماتیک است برای لذت بردن، کمی قصه شنیدن و البته به سخره گرفتن چیزهایی که برایمان مهم میشود.
انتهای پیام/