انتشارات نمایش و یک دهه انتقاد با گفتاری از نصرالله قادری
انتقادها از دوره کاری نصرالله قادری در انتشارات نمایش بسیار است؛ اما او معتقد است بدون بودجه مکفی نمیشود انتظارها را برآورده کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چندی پیش روابط عمومی اداره کل هنرهای نمایشی اعلام کرد نصرالله قادری از مجموعه انتشارات نمایش خداحافظی کرده و جای خود را به مهرداد رایانی مخصوص داده است. علت این خداحافظی نیز قانون بهکار نگرفتن بازنشستگان در مناصب دولتی است؛ اما یک دهه حضور نصرالله قادری در انتشارات نمایش مملو از فراز و نشیبها بوده است. مجله نمایشی که لاله تقیان با همت جمعی از فضلای حوزه اندیشه راهاندازی کرده بود، در دهه هفتاد و هشتاد بدل به مهمترین رکن رسانهای تئاتر میشود و موفق به تزریق بار علمی به بدنه تئاتر میشود. جریانهای ترجمه در این مجله بعدها در قامت کتابهایی چون «دراماتورژی چیست» محمدرضا خاکی اوج میگیرد تا همه از یک عصر طلایی در انتشارات نمایش سخن بگویند. در حوزه نشر نیز انتشارات نمایش در نبود ناشران تخصصی تئاتر وظیفه تزریق کتابهای تئوری به بازار و انتشار نمایشنامههای ایرانی را برعهده میگیرد.
اما در دهه نود وضعیت برای انتشارات نمایش چندان جذاب نیست. نصرالله قادری پس از یک دوره موفق در مجله صحنه، مسئولیت انتشارات نمایش را برعهده میگیرد. حضور نصرالله قادری به مذاق بسیاری خوش نمیآید. او که منتقد رک و بیپردهای است سرمقالههای آتشینی مینویسند که برخی جریانهای تئاتری را شاکی میکند. برخی اعلام میکنند وظیفه مجله نمایش آنچه قادری در پیش گرفته نیست. این وضعیت به درگیری مدیران وقت اداره کل هنرهای نمایشی با قادری میانجامد. اوج ماجرا نیز در دوره مهدی شفیعی است که تلاشهایی برای کنار گذاشتن قادری انجام میدهد؛ اما موفق نمیشود. شفیعی در نهایت به حذف ستون سرمقالههای قادری مبادرت میورزند که آن هم پس از مدتی ملغی میشود.
در یک نظرسنجی از برخی تئاتریها درباره رضایتشان از عملکرد نصرالله قادری پرسیدیم. در این نظرسنجی که 93 نفر در آن شرکت کرده بودند تنها 24 درصد از وضعیت انتشارات نمایش در دوره نصرالله قادری رضایت داشتند.
اما نکته جالب آنجاست که در پرسش «آیا شما مجله نمایش را خواندهاید» 132 نفر پاسخ دادهاند که از این میان تنها 43 درصد افراد اعلام کرده بودند این مجله را خواندهاند.
واقعیت آن است که مجله نمایش در سالهای اخیر وضعیت جذابی نداشته است. مجله برخلاف مجلات فرهنگی مؤثر از وضعیت گرافیکی ویژه برخوردار نیست و یک رویه مشخص نداشته است. مجله به سبب سرعت اطلاعات نمیتواند خود را با جریان تئاتر روز همراه کند و بیشتر هم وغمش را بر جنگهایی میگذارد تا از برخی پیشکسوتان تقدیر شود. در این میان برخی پروندههای تئاتری از جمله پروندههای در حوزه تئاتر ملل کار میشود که به سبب پراکندگی و عدم انسجام در محتوای مجله دیده نمیشود.
دو سال پیش با نصرالله قادری درباره وضعیت مجله مصاحبه مفصلی داشتم. مصاحبه در پیادهسازی به درازا کشیده شد و قادری که قصد ویرایش مصاحبه را داشت از انتشار آن امتناع ورزید. اما امروز به نظر میرسد میشود برخی از پاسخهای قادری به انتقادات را منتشر کرد.
***
از مراکزی که در ان فعالیت داشتید، مانند حوزه هنری و مرکز هنرهای نمایشی طلب معنوی دارید؟
قادری: من طلبکار نیستم. من از هیچ کس طلبکار نیستم. اینکه شما ادعا کردید من امکاناتی در اختیارم بوده است، من 3 نمونه دیگر برمی شمارم که شما ببینید کدام امکانات؟! من از حوزه هنری در دورههای مختلف اخراج شدم، از دوره امپراطور حاجی زم بگیرید تا برادرمان آقای مومنی شریف که به شرافتمندانه و بیادبانهترین شکل مرا اخراج کردند تا اینکه من معلم دانشگاه بودم. من استخدام رسمی دانشگاه بودم و به بیادبانهترین شکل مرا اخراج کردند؛ در حالی که طبق قانون هیچ کاری نمیتوانند بکنند و بارها من را بردند دادگاه و به من توهین کردند. امکاناتی که در اختیار من بود، دانشگاه من بود. دانشجو تربیت کردم. به چه جرمی اخراجم کردند؟ به جرم دو شغله بودن، طبق قانون اساسی و تفسیر شورای نگهبان تنها کسانی که میتوانند دو شغل داشته باشند اعضای هیات علمی هستند و من را از دانشگاه اخراج کردند و از دانشگاه آزاد هم اخراج کردند. باز به جرم دو شغله بودن. از کانون پرورش فکری هم مرا اخراج کردند. دائماً من رانده شدم. این امکانات در اختیار من بوده که کار نکردم؟ من در کانون پرورش فکری گروه داشتم، مکان داشتم، داشتیم کار میکردیم، فیلمهایش وجود دارد. میتوانم در اختیارتان قرار بدهم، آقایانی که آوانگارد کار میکنند را ببینید، چگونه کار کردن مرا هم ببینید.
با وجود اینکه شما را اخراج میکنند باز جای دیگری دارید که فعالیت میکنید.
قادری: یک جاهایی وجود دارد که وقتی لاستیک پنچر شد نیاز به زاپاس میشود. اینجا هم نگران نباشید ممکن است اخراجم بکنند، یک جاهایی به من نیاز دارند، یعنی یک جاهایی وجود دارد که جز من کسی نمیتواند. یک آدمهایی باید بیاورند که آنها کارها را انجام بدهند و همه چیز را بیندازند گردن آن. کارشان که تمام شد اخراج میکنند.
یعنی از شما سوءاستفاده میکنند؟
قادری:خیلی نه، من دستمال کاغذی نیستم که بتوانند از من استفاده بکنند. به همین دلیل است که من هر جایی که بتوانم میگویم. مثلاً برادران بزرگوار میگویند که دوستان صمیمی من، روشنفکران، تو برای چه به روحانیت درس میدهی؟ من به آخوندها درس میدهم، بله، به بسیجیها هم درس میدهم، همانطوری که اگر به من اجازه بدهند؛ همانطور که به مسیحیها درس میدهم. به هر دانشجویی درس میدهم. من معلم هستم، من میدانم چه باید بکنم و چه درس بدهم؛ ولی نمیآیم بگویم شما حالا من را از دانشگاه اخراج کردید دیگر درس نمیدهم. چون به من توهین کردید، نمیگویم شما چون در ارشاد به من توهین کردید، در همین مجله به من فحش دادید، مثلا نمونهاش بروید مجلهای که با خون جگر من آن را آوردم بالا در کنار آسیدمرتضی. مجله «صحنه»، من صحنه را به وجود آوردم و با شهید شدن سیدمرتضی اخراجم کردند و صحنه ماند...
وقتی او شهید خیلی افراد را اخراج کردند.
قادری: بله خیلی شرافتمندانهتر از برخوردی که مدیریت دوره فعلی حوزه هنری با من کرد، اخراجم کردند حداقل آن زمان ادب داشتند.
در دوره زم از صحنه اخراج شدید؟
قادری: دوره زم اخراج کردند. شبی که آسیدمرتضی میرفتند، گواه دارم که ما در اتاقش، آقای اکبر ایرانی، آقای تاج الدینی دوستان ما هستند، آسیدمرتضی گفت بمان با شما کار دارم، گفتم میدانم میخواهی چه بگویی؟ حکم اخراج من در جیب توست، گفت بله. گفتم حکم اخراج تو هم در جیب فلانی است. وقتی برگشتی دو نفرمان از حوزه اخراج میشویم، ماشین پیکانت را بیاور با هم مسافرکشی کنیم. اما همان مجله صحنه که من با خون جگر آن را به وجود آوردم گروه بعدی که آمد به من فحش میدادند! به من! یک آدم شرافتمندی در صحنه بود که دوره بعد آمد که وقتی به من فحش دادند جوابیه من را مردانه و شرافتمندانه چاپ کرد، به نام امجد، اینقدر جوانمردی داشت که در صحنه بیاید به من فحش دادند و توهین کردند و دروغ گفتند، من جوابیهای نوشتم، جوابیه را بدون یک حرف حذفی چاپ کرد.
آقای امجد با شما دشمنی نداشته است؟ جزء کسانی نیست که علیه شما حرف بزند.
قادری: من با هیچکس دشمنی ندارم. کسانی که صاحب اندیشه هستند ممکن است دشمن اندیشه شما باشند؛ ولی شأن شخصیت من اجازه نمیدهد مانند برادران روشنفکر و غیرروشنفکر باشم و فحش بدهم یا اینکه پشت سر تو فحش بدهم...
نمایشنامهها، رمانها و داستانهای ما چاپ شده است، داستانهای کوتاه من چاپ شده است، تئاترهای من اجرا شده است و دیده شده است، عمل کردم ما هرگز امکانات در اختیار من نبوده است این یک دروغ بزرگ است که حزب توده ساخته است که این آدم حکومت است. همه امکانات در اختیار اوست؛ اما هر وقت فرصت کار کردن داشته باشم در هر جایی من کار میکنم.
یعنی فرصت ندارید الان کار کنید؟
قادری: نه من الان میتوانم در مجله نمایش کار کنم تا وقتی که بتوانم. من با اصول مدیرمسئول پیش بیایم و بپذیرم کار میکنم؛ ولی وقتی که نتوانم نه.یک نکته بسیار مهمتر هم بگویم عقیده برای پیراهن نیست. ادعای آن را هم ندارم که امروز عقیدهام را تغییر بدهم، با این عقیدهام من با تو کار میکنم اگر عقیده من با تو همخوان نباشد میروم. بلد هستم. یک ماشین دارم میتوانم مسافرکشی کنم. پس امکانات در اختیار من نبوده است و همیشه هم کار نکردم، یعنی همیشه نبودم، زمانی که من را از دانشگاه اخراج کردند من راه پله ساختمانها را میشستم، برای اینکه هیچ جایی نمیگذاشتند من کار بکنم، همه جا حقوق من را قطع کرده بودند؛ اما مظلومنمایی نکردم، گریه نکردم، آن زمان هم وزارت ارشاد من را محاکمه میکرد و هم دانشگاه، هر دو ولی من نیامدم پُز بدهم من اخراجی فلان هستم، این افتخار نیست.
...
چرا مجله شما مانند مجله 24 آنقدر شیک نیست؟ چرا درونش رنگی نیست، تئاتر این همه رنگ دارد، چرا آن جذابیت را ندارد؟
قادری: ایرادی که به مجله ما وارد است و خیلی هم روشن است. بودجهای که مجله ما دارد اندک است. قرار بود 4 سال پیش مجله ما رنگی شودبا این دستمزدی که ما به گرافیستمان میدهیم که طبق قراردادمان بیش از آن نمیتوانیم بدهیم، نمیتوانیم مجله را شیک کنیم. شما یک گرافیست بیاورید تا صفحه را شیک کند.
بودجهتان چقدر است؟
قادری: کل مجله با ارسال کردن و صحافی که انجام میدهیم و تمام آن 19 میلیون تومان.
چه مقدار را مرکز سر وقت به شما میدهد؟
قادری: هیچ وقت ما نمیتوانیم سر وقت بگیریم، کسانی که با من ثابت کار میکنند گاهی حقوقشان 2، 3 ماه عقب میافتد. ما این را پذیرفتیم و میدانیم بودجه وجود ندارد. میجنگیم تا به دست بیاوریم؛ اما آن کسی که میگوید شیک، پشت آن یک کسی است که بودجه دارد. من هر چاپ مجله باید5تا 6 میلیون پول به چاپخانه بدهم و قرارداد صفحه مجله ما 98 صفحه است؛ ولی هیچ کدام از مجلههای ما کمتر از 124 صفحه درنیامده است، یک فرم میآید، یعنی من 8 میلیون پول چاپخانه میدهم، بر مبنای پولی که دارم باید عمل کنم، ما هم دوست داریم مجله روی کاغذ زرورق بیاید، خیلی شیک باشد.
یعنی خودتان علاقه دارید که شیک باشد؟
قادری: اصلاً آن طرحی که روز اول دادم و مجله تایید شده است، مجله دوره کوتاه مدت داشته و دوره میانمدت که الان در دوره میان مدت هستیم و باید مجله رنگی میشد. پخش ما خیلی بد است. من قبول دارم. برای اینکه مشکل بودجه است که نمیتوانیم انجام بدهیم، مشکل این است که وقتی مجله را میفرستند شهرستان ابتدا میفرستادند برای مدیر کل و به کسی نمیدادد، بعد فرستادیم برای انجمنهای نمایش آنها هم به کسی نمیدادند. این انجمن نمایش است، ربطی به مدیر کل ندارد. خود برادران تئاتری هستند که آن را نگه داشتند. یک مدتی پول داشتیم میدادیم به همشهری برای ما پخش میکرد و مشکل دکههای مطبوعاتی را داشتیم، مجله را زیر میگذارند آنجا هم یک کارتل وجود دارد. برای اینکه مجله بیاید رو باید یک کارهایی بکنید که من وارد آن بازیهای کثیف نمیشوم، مجله آن زیر است و کسی نمیبیند و من میگفتم برای چه باید این پول را خرج کنم بدهم و وقتی شما میبرید در دکه آن اتفاقی که میخواهم نمیافتد، یک بخشی است که باید برود در دانشگاهها، میرود در دانشگاه میگونید من نمیدهم، نمیدانم چه باید بکنیم، این بخش دیگر دست ما نیست.
حتی فرمت مجله شما یکسان نیست. هر شماره متفاوت است. مشکلات گرافیکی وجود دارد. حالا به غیر از ناهمخوانی رنگهایی که روی صفحه جلد وجود دارد. گاهی اوقات از نظر چاپ شرایط گرافیکی آماتوری است.
قادری: نه چون گرافیست هستید باید چاپخانه را خوب بشناسید. کاری را که ما اینجا میبندیم و میرود در چاپخانه کار دیگری برمیگردد.
یعنی کار شما را دستکاری میکنند؟
قادری: نه دستگاه است شما رنگی را که در کامپیوتر میبندید با رنگی که از چاپ بیرون میآید متفاوت است.
یعنی چاپخانه شما ضعیف است؟
قادری: نه اتفاقاً چاپخانه خوبی است؛ ترکیب رنگهایی که ما اینجا در کامپیوتر میبینیم میرود و در چاپ برمیگردد بنا به هزار دلیلی که در چاپخانه وجود دارد این مساله هم وجود دارد و من قبول دارم، ناظر چاپ ما مرحله به مرحله این را چک میکند. الان شما جلد را نگاه کنید که ما از چه کاغذی استفاده میکنیم و آن کاغذ چیست؟ شما اگر از کاغذ چینی استفاده کنید و از کاغذ 75 اندونزی استفاده کنید وضعیت تغییر میکند.
بله در رنگ این حرف شما درست است. مثلا در برشی که صورت را بریدهاند این سوتی گرافیست است.
قادری: این قبل از چاپ روی کامپیوتر وجود ندارد، یکی به دلیل جنس کاغذ است، دیگر گرافیست ما اینقدر بلد است و یا من بلد هستم که این مراحل را چه کنم. مثلاً میرود میآید 5 نسخه این مشکل را دارد، 10 چاپ دیگر ندارد، دستگاه است دیگر.
شما چاپخانه را جریمه نمیکنید؟
قادری: اگر ایراد اساسی باشد خمیر میکنم. صددرصد با خسارت خودش؛ ولی مسائل جزئی را نه. به دلیل اینکه واقعاً چاپخانه تعامل دارد، به این دلیل که من پول چاپخانه را به او دیر میدهم پس با او تعامل میکنم.
این قالب مجله به چه دلیلی است؟ هر صفحه شما یک شکلی دارد؟
قادری: علت این است که ایده آل ما این است که طراح روی یک شخص باشد و صفحهبند یک شخص دیگر و امکان ندارد با بودجهای که داریم. ایده آل دوممان این است که مدام از روز اولی که آمدم گرافیست تغییر میکند و مدام داریم آزمون و خطا میکنیم. به دلیل اینکه با این پولی که دست من است من با این آدمها کار میکنم. آقای علی وزیریان از دید من که در سوره با او کار کردم و از دید بسیاری بهترین گرافیست و صفحهبند است، آقای وزیریان که نمیآید با این پول با من کار کند. بله این مشکل را قبول دارم.
چقدر باید هزینه مجله بیشتر شود؟
قادری: الان من به شما بگویم یک طرح روی جلد برای مجله ما بزنید چقدر میگیرید؟ حداقلش؟
300 ، 400 تومان.
قادری: من دوبرابر این پول باید کل مجله را طراحی جلد کنم و دربیاوریم. میبیند که نمیشود امکان ندارد.
الان به نظرتان چقدر باید بودجه داشته باشید؟ مجلهای مانند مجله 24 با آن گرافیک خوب درآید؟
قادری: یک طرح روی جلد میزنند یک میلیون میگیرند، بعد یک صفحهبند 3 میلیون میگیرد حساب کنیم بیش از 30 میلیون نیاز داریم، اگر بخواهم حرفهای دربیاورم و کاغذ گلاسه روی جلد بزنم، کاغذ گلاسه بندی چند است؟ اگر تمام صفحه رنگی شود چقدر میشود؟ کدام شبکه پشت من است برای تبلیغات، تلویزیون یا هر جای دیگری، الان در گیشه کدام یک از اینها وجود دارد، نیست.
آن شبکهها از شما حمایت نمیکنند؟
قادری: ما تمام جاهایی که درخواست کردند ما مجلهمان را برای آنها فرستادیم، رایگان هم میفرستیم یعنی برای تمام رسانهها میفرستیم، فرستادم ولی هیچ خبری از مجله نزدند، من برای اینکه مجله مثلاً به تسنیم [که شما خبرشان بزنید این مجله چاپ شده ست] برسد حداقل هزار تومان خرج میکنم، من هزار تومان خرج میکنم. حداقل توقع من این است که یک خبر بدهند، من دو سال متوالی برای همه مجلات و جاهای دیگر فرستادم؛ ولی خبری نشد. بعد دیدم من دارم برای هر شماره 100 هزار تومان خرج میکنم، منهای مجله فقط خرج پست میکنم که آقایان فقط خبر انتشارش را نمیزنند. هم روزنامه چپ رفتم و هم روزنامه راست، مثلاً فخیمترین روزنامه مدعی چپ روشنفکر را عرض نمیکنم؛ چون همه روزنامهها دارند کیلویی عمل میکنند، این روزنامه که ادعای اصلاحطلبی دارد گفت تئاتر چیست، من ندیدم مجله تئاتری برای ما آمده باشد! گفتم شما که سردبیر ندارید، دارید؛ ولی نامش را جرات نمیکنید در روزنامهات بزنید. به دلیل مسائل، من مجله را به نام شما که مدیرمسئول هستید میفرستم، از قضا که خدا میخواست او را رسوا کند من پاکت را روی میز شلوغشان دیدم و پاکت را کشیدن بیرون و گفتم به این میگویند مجله نمایش. وقتی نمیبیند من چه کنم؟ اصلاً باز نکرده که ببیند! جایی که دبیر سرویس ندارد، دبیر سرویس هم عمدتاً با اسطورههایی هستند که من در آن بازی نیستم. قرارداد من این است که تا انتشار مجله دست من است و از آن به بعد دیگر کار من نیست. کار یک بخش دیگری است که الان هم اگر این کار را انجام میدهم وظیفه من نیست و در قراردادمان هم نیست. اگر من همه این کارها را انجام میدهم، کار یک سردبیر نیست. کار مجله نیست. باید یک بخش دیگری داشته باشد که آن بخش باید انجام بدهد؛ چون انجام نمیدهد من برای مشترکین، برای انجمن نمایش شهرستانها، برای دانشگاهها خودمان میبریم. کارتون میکنیم پست میآید به او میدهیم. هر شمارهای هم من 2 میلیون پول پست میدهم.
انتهای پیام/