ویژه‌نامه نوروزی-۵| ۵۵ سال پیش در چنین روزی؛ واقعه فیضیه به روایت یک شاهد عینی


۵۵ سال پیش در چنین روزی عوامل ساواک با یورش به مدرسه فیضیه فاجعه‌ای آفریدندن که امام خمینی آن را به حمله مغولان تشبیه کرده است. روایت یک شاهد عینی از آن اتفاق را ببینید.

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- روز 2 فروردین ماه سال 42، به مناسبت شهادت امام صادق(ع) و به دعوت آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی، مجلس عزاداری در مدرسه فیضیه برپا بود.

در این مراسم دوتن از خطیبان معروف شهر قم، مرحوم حاج انصاری قمی و حجت‌الاسلام آل طه منبر رفتند. در اواسط سخنان مرحوم، برخی نیروهای ساواک که با لباس شخصی در بین جمعیت پراکنده شده بودند، اقدام به برهم زدن جلسه و هیاهو کردند و چندبار سخنان واعظ فیضیه را قطع کردند. 

به مرور هیاهوی ساواکی‌ها بیشتر شد و ناگهان با شعارهای "زنده باد شاه" جلسه را به هم ریخته و شروع به ضرب و شتم طلاب کردند.  شروع حمله با سوت سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران آغاز شد و صدها کماندو و مأمور با سلاح گرم و سرد به جان مردم و طلاب افتادند. طبق گزارش روزنامه اطلاعات در حوادث خونین فیضیه سه نفر به شهادت رسیدند. در این واقعه طلبه جوانی به نام سید یونس رودباری به شهادت رسید.

** امام خمینی: خاطرات مغول تجدید شد

امام خمینی نیز بعد از این فاجعه، در پاسخ به تلگراف ابراز همدردی علمای تهران، در تشریح جزئیات این واقعه، می‌‌نویسند " حملۀ کماندوها و مأمورین انتظامیِ دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود. و روحانیون و طلاب بی‌پناه. در روز وفات امام صادق ـ علیه‌السلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلوات‌اللّه‌ و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و دربهای تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت‌بام‌ها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های شانزده ـ هفده ساله را از پشت‌بام پرت کردند؛ کتابها و قرآنها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند.

اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی‌آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباسهای روحانیت را تبدیل نموده‌اند. دستور داده‌اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون ـ عموماً ـ و به بعضی افراد ـ به اسم ـ ناسزا می‌گویند و فحشهای بسیار رکیک می‌دهند. شبها پاسبانها ورقه‌های فجیع با امضای مجهول پخش می‌کنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت می‌کنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‌های اسلام و محو آثار اسلامیت؛ «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت...."

تصویری از مدرسه فیضیه بعد از واقعه 2 فرورودین و عکسی از اشک‌های امام در عزای این حادثه

یکی از شاهدان واقعه فیضیه، آیت‌الله احمد شریعتی نیاسر از شاگردان امام راحل و عضو سابق مجلس خبرگان رهبری است. وی در سال 1312 در نیاسر کاشان به‌دنیا آمد. پدر، جد پدری و بسیاری از افراد خاندان وی همگی از علما و شخصیت­های برجسته منطقه‌شان بودند. وی دروس مقدماتی را در کاشان گذراند و  پس از آن رهسپار قم شد و در این شهر دروس سطح را نزد اساتید بزرگی همچون آیات امام موسی صدر، شهید صدوقی، شهید مطهری، میرزا جواد تبریزی، آقای مشکینی و... فرا گرفت.

پس از اتمام دروس سطح، در درس خارج آیت‌الله العظمی بروجردی حضور یافت و همچنین از درس خارج فقه و اصول امام راحل استفاده کرد. وی مدت کوتاهی هم به مشهد مقدس رفت و بخشی از سطح عالی را در محضر مرحوم آیت‌الله شیخ هاشم قزوینی و آیت‌الله میلانی تلمذ کرد.

در سال 1335 برای ادامه تحصیلات و استفاده از محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف اشرف، راهی عراق شد و بعد از درگذشت آیت‌الله بروجردی به قم بازگشت. آیت‌الله شریعتی از مبارزان انقلابی بود و پس از انقلاب مسئولیت‌های مختلفی همچون بازرسی و نظارت امور قضایی و انتظامی، مسئولیت اخذ امتحان از طلاب و فضلای حوزه علمیه و حضور در دیوان عالی کشور را عهده‌دار بود. 

متن کامل گفتگو آیت‌الله شریعتی با تسنیم در ماه‌های گذشته منتشر شده بود که به دلیل این مناسبت تاریخی، بخش‌هایی از آن به‌همراه فیلم بازنشر می‌شود:

آیت‌الله شریعتی نیاسر با بیان اینکه ماجرای فیضیه که اتفاق افتاد، من در متن جمعیت بودم و حاجی انصاری از وعاظ معروف قم منبر رفت و  مجلسی بود که از طرف آقایان مراجع برگزار شده بود، اظهار داشت: حاجی انصاری منبری حرفه‌ای بود، خیلی مسلط بود، این کماندوها به صورت جدا از هم در لباس معمولی در جمعیت متفرق بودند، آقای انصاری یک مقداری که سخنرانی را ادامه داد، یک گوشه‌ی مجلس یک صدایی بلند شد، حاج آقا انصاری برای اینکه مجلس متشنج نشود گفت "چیزی نیست!" به این شکل توجه مردم را به خودش متوجه کرد، باز ادامه داد به صحبت کردن، یک گوشه‌ی دیگر این مدرسه، یک حرکت نامطلوبی انجام شد که باعث تشنج عده‌ای شد، باز آقای انصاری با یک علت دیگر مردم را متوجه منبر کرد. خلاصه دو سه بار این اتفاق افتاد که یک مرتبه فراگیر شد و هرج و مرج قابل کنترل نبود.

وی افزود: قسمت عمده‌ای از منبر ایشان تمام شده بود که جمعیت ریخت به هم و آیات عظامی که در مدرسه بودند خیلی در خطر بودند. کماندوهایی که بیرون مدرسه بودند، ریختند در مدرسه و جمعیت آنها خیلی زیاد بود و ضرب و شتم‌ها شروع شد، علمایی که به‌نام بودند بعضی از مردم دورشان حلقه زدند و در یکی از حجره‌ها حفظ‌شان کردند. عده‌ای از کماندوها هم بالای پشت بام رفتند، بعضی از طلبه‌هایی که فرار کرده بودند از بالای پشت بام پرتاب می‌کردند، واقعا اگر آن موقع وسیله‌ی عکسبرداری در اختیار ما می‌بود، صحنه‌ی خیلی عجیبی ثبت می‌شد!

چقدر عمامه و عبا، قبا ریخته بود، موج تشنج و درگیری توسعه پیدا می‌کرد، به همان اندازه که توسعه پیدا می‌کرد بنده هم به همان نسبت عقب‌نشینی اختیار می‌کردم که گرفتار این موج نشوم، همینطور عقب‌نشینی کردیم تا رسیدیم به مدرسه‌ی دارالشفاء که دیدیم جای ماندن نیست.

 

این شاگرد امام خمینی که شاهد آن روز فیضیه بود، در توصیف آن روز می‌گوید: چقدر عمامه و عبا و قبا ریخته بود، موج تشنج و درگیری توسعه پیدا می‌کرد، به همان اندازه که توسعه پیدا می‌کرد بنده هم به همان نسبت عقب‌نشینی اختیار می‌کردم که گرفتار این موج نشوم، همینطور عقب‌نشینی کردیم تا رسیدیم به مدرسه‌ی دارالشفاء که دیدیم جای ماندن نیست. از مدرسه فرار کردیم و با یکی دو نفر از بچه‌ها گریه‌کنان رفتیم منزل حضرت امام.

آیت‌الله شریعتی در بیان حالات امام بعد از شنیدن ماجرای واقعه فیضیه، می‌گوید: حالات امام واقعا عجیب بود. انصافا این مرد ذخیره‌ی الهی برای این انقلاب در این قرن بود. رفتیم منزل امام، درِ خانه باز بود، دیدیم امام آنجا نشسته و تعدادی هم دور امام هستند، از جمله رهبر عزیز و فرهیخته ما، آقای خامنه‌ای، مرحوم آیت‌الله لواسانی، آقای خلخالی، آقای سدهی و... . رفتیم خدمت امام و گریه‌کنان جریان را برای آقایانی که آنجا بودند تعریف کردیم. از امام درخواست کردند، اجازه بدهید در منزل را ببندیم چون این‌ها(ساواکی‌ها) حالیشان نیست، وقتی که از فیضیه خارج شدند ممکن است راه بیفتند بیایند اینجا و خطر ایجاد کنند، آن صحنه هم قابل توجه بود.

وی افزود: امام فرمود "درِ منزل من نباید بسته باشد"، دوباره التماس کردیم اجازه بدهید در منزل را ببندیم، کماندوها این چیزها را نمی‌فهمند، امام با لحن تندتری فرمودند "در منزل نباید بسته باشد"، و فرمودند اگر می‌خواهید در منزل را ببندید من می‌روم در صحن{حرم حضرت معصومه} می‌نشینم. 

فیلم/ تشریح حادثه فیضیه از زبان آیت‌الله شریعتی نیاسر

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط