روایت جالب تغییر در پایانبندی "گربه آوازهخوان" در گفتوگو با کامبوزیا پرتوی/ آیا ناامیدی فقط برای جامعه ایرانی است؟+فیلم
کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس و کارگردان سینما از مشکلات اکران میگوید و وضعیت سینمای معاصر، وی از ترویج یأس و ناامیدی در فیلمها گلایه دارد و خاطراتش از فیلمنامه فیلمهای خاطرهانگیز سینما را مرور میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس و کارگردان با سابقه سینمای ایران است. او فیلمهایی چون گلنار، گربهآوازخوان، کافه ترانزیت و کامیون را کارگردانی کرده و فیلمنامه فیلمهایی چون کامیون، فراری، محمد رسولالله، من ترانه 15 سال دارم، شیرک و آثار ماندگار دیگری را به نگارش درآورده و تا کنون موفق به دریافت 4 سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر برای فیلمنامههایش شدهاست. اما الان از وضعیت اکران ساخت فیلم در سینمای معاصر گلایهدارد. وی معتقد است فضای یأس و ناامیدی موضوع فیلمها را فراگرفتهاست. با او درباره موضوعات مختلف از جمله کارهای ماندگار گذشتهاش به گفتوگو نشتیم که بخش اول این مصاحبه را میخوانید:
-فیلم کامیون را در جشنواره سی و ششم فجر دیدیم و جایزه بهترین فیلمنامه را هم دریافت کرد، اما تا کنون اکران نشدهاست. برنامهای برای اکران فیلم در سال آینده دارید؟
از اردیبهشت پارسال برای صدور مجوز پروانه نمایش درخواست دادیم و بعد برای اکران اقدام کردیم. سه ماه طول دادند نوبتمان نشده بعدش که رفتیم گفتند نوبت شما نشده بعدش اصرار کردیم گفتند هنوز در نوبتید تا آخر سر پرونده تکمیل شود پرونده را فرستادیم گفتند پرونده تان باز هم ناقص است یعنی دو بار برای اکران واریزی داشتیم. در نهایت برای زمستان به ما پروانه نمایش دادند زمستان هم خیلی خطرناک است برای اکران فیلم و من قبول نکردم و امیدوارم که بعد از این در سال جدید بتوانیم «کامیون»را اکران کنیم.
امیدوارم در اردیبهشت اکرانش کنیم بیشتر هم تمایلم به اردیبهشت است و گرنه مهر را ترجیح میدهم.
-با انتخاب خودتان برای نوروز درخواست اکران نداشتید؟
با این ترافیک اکران نوروزی دیدم اصلا نروم بهتر است یعنی بیخود تقاضا نکنم بهتر است چون این همه هجوم که آوردند در مقابل فیلم های عیدی نمی شد مطمئن بود فضای خوبی برای اکران درست کنیم.
-پروسه اکران و به خصوص اکران نوروزی پروسه مناسب و برنامهریزی شدهای نیست. همیشه دردسر رسانهها و صاحبان فیلم برای اکران نوروزی زیاد بوده است. عدهای قائل به وجود مافیا در پروسه اکران فیلم هستند و عدهای هم به آن قائل نیستند و میگویند تمام این مشکلات مربوط به همان رویه سینماست.
همیشه نگران این بخش هستم ولی الان نمی شود گفت یا لااقل من نمی توانم بگویم یک چیز خیلی سخت بوده برای ما هم سخت گرفتند و همین طور سخت هم پیش میرود. یک دوره ای قبل از انقلاب بود از بس در روزنامهها تبلیغات دیده بودیم میدانستیم چهارشنبه به چهارشنبه فیلمها عوض میشوند بعضی فیلمها که فروششان خوب است دو سه چهارشنبه دیگر هستند بعدش کم کم از اکران پایین میان و میدانستیم روزهای سهشنبه که میشود تهیهکنندهها سعی میکنند دوباره فروش را در حدی نگهدارند تا اکرانشان را ادامه بدهند. آن زمان چند گروه سینمایی وجود داشت که فیلم هایشان مشخص بودند اصلا سلیقهشان مشخص بود من دوست داشتم فیلمهای یک بازیگر خاص را ببینم حتما میرفتم در سینماهای گروه متحد تهران و اگر میخواستم فیلمهای بازیگر دیگر را ببینم حتما رده میامی سینما میرفتم. اگر فیلمی سینمای آتلانتیک را میگرفت چهار ستاره بود ولی اگر رادیوسیتی میگرفت سه ستاره بود یا فلان جا دو ستاره. با این تقسیمبندیها مخاطب میدانست سلایقش را چگونه پیگیری کند.
فقدان برنامهریزی اکران برای سینما خطرناک است
فقدان برنامهریزی اکران برای سینما خطرناک است چرا که سرمایهگذار نمیداند تکلیفش در سینما چیست و به همین دلیل وارد سینما نمیشود. به هر حال او به دنبال امنیت در سرمایهگذاری و بازگشت سرمایهاش است. تا سیستم اکران به این صورت باشد این امنیت سرمایه در سینما برقرار نمی شود.
-با توجه به این فضای گیشهای که در سینما شاهدش هستیم فیلمهایی مانند کامیون میتواند در گیشه موفق باشد؟ آیا اصلا مخاطب این فضای فیلم در سینما را میپسندد یا نه چارهای ندارد جز رفتن و دیدن این فیلمها و در این فضا به نظرتان کامیون دیده میشود؟
راستش کامیون من را ترسانده و چند اتفاق را تجربه کردهاست. اول اینکه پروانه نمایش نمیدادند چون هیچ دلیلی نداشت پروانه نمایش ندهند این همه معطل کردند برای چه؟ و در آخر سر زمستان پروانه نمایش دادند. اگر این جو برای فیلم کامیون حاکم باشد من نباید امیدی داشته باشم به این اکران خوب.
وزارت فرهنگ و ارشاد به پابرجایی سینمای سخیف کمک میکند
ولی غیر این باشد من فکر میکنم به چنین فیلمهایی نیاز داریم. این یک سال گذشته را مرور کنیم و ببینیم ما چه فیلمی داشتیم؟ چه تربیت کردیم؟ و به تماشاگر چه چیزی عرضه کردیم؟ به تماشاچی گفتیم فکر کن یا یک کم تأمل کن یا یک جایی یک احساساتی به خرج بده یا گفتیم فقط بخند ما چرت و پرت میگیم بخند جو سینما را با این چیزها آلوده کردیم. قبلا هم اینگونه فیلمها بوده ولی نه اینقدر. ارشاد هم به پابرجایی اینگونه سینما کمک میکند؛ همه هم نسبت به این سینما اعتراض دارند و بیان میکنند که به ابتذال نزدیک شدهاست آیا ما نمیتوانیم بهتر از این باشیم؟ مشکل اصلی من با سینما همین است.
مشکلم این است اگر کمی به فکر سینما باشیم خیلی فیلم داریم که تامل برانگیز است تفکر برانگیز است و یک لحظه مکث برای تماشاچی ایجاد میکند، اینها را داریم حذف میکنیم فقط به خاطر اینکه فیلمهای کمدی زیاد مشکل افرین نیستند ولی این فیلمها شاید پاسخگو لازم داشته باشد.
باید پاسخگو باشیم که چرا اینگونه فکر کردیم. سینما فرصت خوبی است برای پرداختن به جامعه است و هر چه قدر هم قرار باشد برای یک فیلم پاسخگو باشیم میارزد چون با قصد تربیت جامعه ساخته شده است. به عنوان مثال زمانی مردم در فقر بودند و هر محتوایی از تلویزیون برایشان جذاب بود اما در آن زمان سریال گل پامچال را نوشتیم و پخش شد یادم است واقعا آن موقع سریال گل پامچال خیلی تاثیرگذار بود ما را به فکر کنیم وا می داشت به عاقبتی که جنگ داشت فکر می کردیم و هر چیزی که به خانواده و همه این ها فکر می کردیم ما را به چالش می کشید ما را به یک لحظه مکث وا میداشت.
اما بعد تلویزیون به تکرار رسید نماد خانههای سنتی حوض وسط حیاط بود، پدربزرگها همیشه جلیقه داشتند و این شد که دیگر واقعا خسته کننده شد الان هم فیلمهای کمدی این گونه شدهاند، تکرار پشت تکرار. فیلمهای یک شبه با گریمها و کاراکترهای تکراری، البته نمیتوان منکر همه شد.
فکر نمیکردم بشود سینما را اینقدر به انحراف کشاند
-اگر از طرف دیگر به موضوع نگاه کنیم مسئولان امر برای اینکه کمتر درگیر پاسخگویی و حاشیه شوند ترجیح میدهند فیلمهای کمدی بدون هدف را اکران کنند تا یک فیلم اجتماعی که مخاطب را به فکر وادار میکند. از طرف دیگر وقتی برآیند سینما در ژانر اجتماعی را میبینیم، بیشتر موضوعات ناامیدکننده است. این ناامیدی و ناراحتی در جامعه وجود دارد و سینما میتواند یک بخشی از رویاها را به تصویر بکشد و یا راه حل نشان دهد. مانند سینمای هالیوود که فیلمهایش در ژانر اجتماعی القا کننده امید در جامعه است. شاید سینما باید برآیند رویاهای ما باشد و آنچیزی که جامعه نیاز دارد را به او بدهد، حالا هم جامعه نیاز به کمدی دارد اما نه آنچه به عنوان کمدی به مخاطب ارائه میدهیم. همه گربه آوازخوان را به یاد میآوریم و لذتی که از دیدن این فیلم در سینما بردیم و کاش دوباره این کارها تکرار میشد.
فکر نمیکردم بشود سینما را اینقدر به انحراف کشاند، اولین فیلم کمدی که خودم یک فرصتی بود سر مونتاژ و پیش تولیدش باشم فیلم اجارهنشینها بود. خیلی خوب بود و تفکر خودش را هم داشت. نگاه خودش را به جامعه داشت و هر کسی هم تحلیل خودش را از آن بیان میکرد.
فیلم مورد تأیید امام خمینی (ره)
یا سینمایی که فیلم گاو را میسازد، فیلمی که مورد تأیید حضرت امام قرار میگیرد. حال با چنین فیلمهایی امروز به کجا رسیدهایم؟ آیا باز هم همان طور فکر میکنیم؟ کمدی که همان سازنده فیلم گاو پیش گرفت فیلم اجارهنشینها بود چیزی خارج از آن رویه نبود و ابتذال و جلفبازی نداشت، کاراکترها در آن مشخص بودند و تحلیل داشت. شاید ارشاد هم نمیخواهد درباره فیلمها پاسخگو باشد که تن به اکران برخی کمدیها میدهد. جراین فیلمسازی کمال تبریزی از کجا به کجا رسید؟ کمال تبریزی چی بود چی شد از لیلی با من است و مارمولک رسیدیم به چه؟ فیلم آخرش را ندیدهام شاید بهتر باشد اما فکر نمیکنم فراتر از کمدیهای فعلی سینما باشد. نمیدانم چه کار باید بکنیم که دوباره به همان سینمایی که «گاو» میسازد بازگردیم.
این فیلمسازان را هم من تربیت نکردم اینها از همین جامعه ریشه گرفتهاند و تا تفکرشان را درباره جامعه ارائه ندهند هیچ چیز در موردشان حل شدنی نیست. یک دوره فیلم «دایره مینا» ساخته شد و خیلی هم تند و تیز بود، امیدی هم برای اکرانش نداشتیم اما بعد از فیلم، فرهنگ خاص خودش را بهوجود آورده بود همان فرهنگ اهدای خون با این شعار بود که یک قطره خون یک زندگی است دوست سالم من.
یک بخشی از مشکلات فیلمسازی به سواد فیلمنامهنویسان ارتباط دارد. مهرجویی انسان با سوادی است به خاطر همین است که در فیلم موضوعی را مطرح میکند و پرداخت درستی نسبت به آن دارد. اما ما نسبت به مشکلات سواد درستی نداریم و نمیتوانیم راه حلی ارائه دهیم. علاوه بر راه حل حتی نمیتوانند فضای درستی ایجاد کنند.
با تحلیلی که در دوران جوانی داشتم احساس میکردم گربه آوازه خان خیلی تند و تیز بود ولی وقتی ساخته شد پایانش با آن چیزی که دیده شد متفاوت بود. خدا بیامرزد آقای جلال مقدم یک روزآمدند و گفتند فیلم را ببینم آقای مقدم را خیلی دوست داشتم و هنوزم دارم نشستیم با هم فیلم را دیدیم. او گفت آیا فیلم را با همین پایان نشان میدهی؟ گفت تو این همه به بچهها امیدواری دادی از پرورشگاه فرار کنند دنبال سرنوشت خودشان بگردند دنبال هویت خودشان باشند الان میخواهی تمام این تلاش را زیر سوال ببری؟ این کار را نکن، بچه ها گناه دارند، مخاطب تو هم بچهها هستند باز اگر بزرگسالان بودند موضوع فرق میکرد. از اینجا که بچهها مأیوس میشوند و دوباره آواره کوچه و خیابان میشوند فیلم را حذف کن و وقتی به حرفهایش فکر کردم به این نتیجه رسیدم که راست میگوید.
-گاهی با فیلمنامهنویسان متعددی که گفتوگو میکنیم و داستان کار جدید خود را تعریف میکنند، علاقه خاصی به پایان خاص دارند آن هم به هر قیمتی، به عنوان مثال داستان را خوب جلو میبرد و در انتهای داستان یکدفعه کاراکترها تصادف میکنند و میمیرند، گاهی این پایانبندی با روند فیلمنامه جور درمیآید و گاهی وصله ناجوری است به جریان فیلمنامه.گویا یک میلی در درون برخی نویسندههاست که مخاطبشان را سوپرایز کنند و قدرت خودشان را به رخ بکشند؛ آیا به هر قیمتی که حالا بگوید من نویسنده خوبی هستم و می توانم تو را یک لحظه به گریه و لحظه دیگر به خنده وادار کنم. این یک مقدمه شد برای اینکه بگویم یک نویسنده که کار را می نویسد چه قدر به مخاطبش فکر میکند و متعهد است؟ یک موقع شما مینویسید فقط برای خودت و اینکه یک چیزهایی به مخاطبت ثابت کنی که توانایی این سبک فیلمنامهنویسی داری و یک موقع مینویسی برای مخاطبت؛ برای اینکه شاید دردی از او دوا کنی. برخی میگویند من نویسندهام و وظیفهای برای ارائه راه حل ندارم و فقط باید واقعیتهای جامعه را به نمایش بگذارم. نظر شما دراین باره چیست؟
وقتی میگویم سواد نداریم برای همین است. تحلیل ما نسبت به جامعه باید در فیلم و سوادمان نمایان باشد که متاسفانه وجود ندارد. باید نسلی را برای روند تحلیلی تربیت کرد تا تزریق فکر داشته باشد. نویسنده مسئولیت سنگینی دارد، میتواند جامعه را خراب کند یا سازنده یک تفکر باشد. اگر خواستیم جامعه را خراب کنیم هرکاری دلمان خواست انجام میدهیم، اما باید به فکر مخاطب هم باشیم.
آیا یاس فقط برای جامعه ایرانی است
جامعه هند فقیر زیاد دارد و فقیرانش فقیرتر از ما هستند، آنها معتقد به تناسخ هستند و فکر میکنند هر تلاشی که میکنند برای سعادت نسل بعدی که خودشان هم در آن نسل هستند استفاده میشود برای همین در تلاش هستند. در هند یک خانواده فقیر آمده بودند سینما و زمان آنتراک شد، هشت نفری یک نوشابه را یک قلپ قلپ خوردند ولی بعدش فیلم که نمایش داده شد شاد بودند و آخرش خیلی شارژ بیرون رفتند. خب میگویند این به سینمای هند تعلق دارد؛ بله هند به دنبال یک سینمای آرمانگراست که جامعه اش نیاز دارد ولی آیا یاس فقط برای جامعه ایرانی است، چرا نباید امیدآفرینی کنیم. درست است که برخی میگویند «سنتوری» فیلم تلخی است اما پایانش را ببینید با امید تمام میشود و در نهایت به جامعه برمیگردد. واقعا خیلی سختی کشید ولی تهش به امیدی ختم شد که خب لازمه ماست و باید بیشتر فکر کنیم تا بتوانیم پیدا کنیم راه و روشش را که این طور نگاه کنیم و فکر کنیم.
-با این دید وقتی کامیون را میبینیم شما یک قهرمان عادی قابل باور نشان دادید، کسی که میتواند یک خانواده آسیبدیده را بدون هیچ چشم داشتی کمک کند و به یک سرانجامی برساند، سینمای ایران هم سالها با موضوع وجود یا فقدان قهرمان در فیلم درگیر بودهاست. اما نمیتوان انکار کرد که بخشی از مخاطبان علاقهمندند رویاهای ناکام خود در واقعیت را روی پرده سینما ببینند. دوست دارند کارهایی شبیه کارهای مارول ببینند و اصلا قهرمانانشان یک جامعه را نجات بدهند. آیا شما قائل به این موضوع هستید؟
یک بخش اصلی سینما هم همین است از ابتدا سینما هم همین بودهاست. سینما با دو فیلم آغاز شد یکی ورود قطار به ایستگاه که حالت مستند داشت و دیگری سفر به ماه بود. یکی فانتزی کامل و یکی واقعی کامل و جفتشان لازم بودند. در هالیوود هم همین شد شروع شد این قهرمان پروری و ستارهسازی و رویاپروری که اصلا سینما شد سینمای رویاها موزیکالش همین طور به وجود آمد همه چیز همین طور بود بنا به نیازی که در سینما احساس کردند بعدش هم به اندازهاش خشونت آمد ولی باز هم قهرمانهای خاص خودش را در وسترنها داشت. یا حتی بعد از جنگشان میدیدیم چه قهرمانهایی ساختند ولی قهرمان شان یک جایی درمانده بودند جامعه شان را زیر سوال میبردند ولی باز هم میدیدیم پیروزند و امید میدهند به جامعه خودشان امید میدهند نگاه کنیم میبینیم فیلم «راکی» چه قدر برد داشت در جامعه آسیایی یا «رمبو» هم همین طور یک ایدهآل در مخاطب به وجود آوردند.
آقای برسون و کیارستمی هم یک فیلم ساز بودند ولی بیاییم فیلمهایشان را تحلیل کنیم پایانی زیباتر از پایان فیلم زیر درختان زیتون داریم؟ اگر میتوانی بیا فیلم را ناامیدانه تحلیل کن. آیا میتوانیم. آیا سینما نیست؟ یا حتی دزد دوچرخه را با پایان تراژیکش ولی واقعا امیدوار کننده هست آن سیل جمعیت پایان فیلم خیلی امیدوارکننده است نمی دانم چرا باید منفی فکر کنیم و ببینیم چرا نمی توانیم تحلیل خوب کنیم؟ به عنوان یک انسان کار من نیست تحلیل بدم ولی کارتو این است برای خودت تحلیل کنی خب برای خودت تحلیل کن ما را به نتیجه برسان خیلی بهتر است.
در فیلم محمد با دو میلیارد مسلمان و یک تاریخچه طولانی روبهرو بودم
-وارد بحث فیلم محمد رسولالله شویم پروسهاش را بفرمایید چه شد آقای پرتویی وارد یک چنین پروژه ای شد؟
این فیلم برایم یک فرصت بود وگرنه چهکسی این فرصت را دوباره به دست میآورد؟ برایم فرصتی بود تا یک دورانی درباره چیزی که به تاریخ خودم ارتباط دارد تحقیق کنم. دانشجو که بودم خیلی دلم میخواست راجع به آسیابهای بادی تحقیق کنم به هر کسی گفتم یک پولی بدهید تحقیق کنم هیچ کس حاضر نشد. ولی الان فرصتی پیش آمد که بخواهم به یک مقطعی از تاریخ دینی جهان بپردازم و تاریخ صدر اسلام را بررسی کنم و چه چیزی بهتر از این. چون با فقط یک شخص و یک نفر و تهیهکننده و یک جمعیت اندک برخورد نداشتم با دو میلیارد مسلمان و یک تاریخچهای روبهرو بودم.
هدف ما با این فیلم برقراری ارتباط با غیرمسلمانها
گروه سازنده خودشان محققان متعددی داشتند و از مدارس قم هم کمک میگرفتندو من از این تحقیقات استفاده میکردم اما خودم هم تحقیقات دیگری را شروع کردم. جدای از این تحقیقات مسئولیت سنگینتری هم وجود داشت و آن پاسخ به این سوال بود که ما برای چه کسی و چرا فیلم میسازیم؟ یک جواب خیلی سختی بود. هدف ما با این فیلم برقراری ارتباط با غیرمسلمانها بود، همانطور که «بودای کوچک» یا «انجیل به روایت متی» به دنبال ارتباط بود. البته مشکلات دیگری هم در این زمینه وجود داشت، و آن تصوری بود که ادیان دیگر نسبت به اسلام داشتند. مسیحیان به پیامبر اسلام اعتقاد ندارند و میگویند پیامبری حضرت محمد (ص) اکتسابی بوده نه انتسابی و میگویند حضرت موسی و عیسی انتسابی بودند و معجزاتشان مشخص بودهاست.
حالا ما باید بهدنبال حرف تازه در تقابل با این اعتقادات باشیم؛ بخشی از معجزه پیامبر ما برکت بود، روشنایی بود در آن جهل و سیاهی یک امیدی را به وجود آورد. پس مسئولیت دیگری هم گردنم افتاد و اینکه بگویم پیامبر من هم انتسابی است. برای این که خودم به شناخت و تحلیلی از تاریخ خودم برسم فرصت خوبی بود.
- زمان نگارش چقدر به کارگردانی فکر میکنید؟ و چقدر به جزئیات میپردازید؟
هر کاری کنیم کارگردان خودش یک تحلیلی دارد و من فقط میتوانم کنارشان باشم. یک جایی فکر میکنم این جا اگر خودم کارگردان بودم فلان کار را میکردم. الان در سناریو مجبورم این را یک جوری اشاره کنم که معلوم شود. دستش دارد میلرزد خب این میتوانم بنویسم کات اینسرت دستش میلرزد ولی نه یک کار دیگری کنم یک جوری مینویسم که به اینجا ختم شود.
به عنوان مثال در فیلم «من ترانه15 سال دارم» نوشتن سکانسی که برای اولین بار ترانه احساس میکند که یک موجودی در درونش هست سخت بود این را انتخاب کرده بودیم که در کلاس و سر درسش روایت شود. این سکانس را چندین بار نوشتم و درنهایت به یک نتیجه رسیدیم، زمانی که فیلم را همراه صدرعاملی در زمان راف کات میدیدم به شدت نگران این صحنه بودم وقتی دیدم صحنه درآمده خیالم راحت شد.
-سختترین سکانسهایی که تا حالا نوشتید کدام بود؟
صحنههای زیادی بود، یک فیلمنامه داشتم که ساخته نشد، فیلمنامه جنایت و مکافات را که برای فرانسویها مینوشتم یک سکانس در خود رمان دارد و آن خواستگاری سرهنگ خواهر راسکولْنیکُف است.
این اصلا حوصله آن حرفها را ندارد و آنها یک مشت فرمانده هستند که آمدند خواستگاری و حرف میزنند یک خانواده وجود دارد که به خاطر شرایط اقتصادی بدبخت شده الان یک فرماندهی آمده خواهرش را خاستگاری کند. برای این صحنه خود کتاب یک اشارهای داردو آن وزوز مگسی است که در اتاق میچرخد و من با تأکید بر این نکته تلاش کردم فضاسازی داشته باشم.
-برای فیلم محمد با این مشکلات مواجه بودید؟
خوشبختانه سر فیلمنامه محمد رسولالله (ص) تنها نبودم، ما مینوشتیم و بعد از دو هفته با آقای مجیدی جلسه میگذاشتیم و نوشتهها را میخواندیم و راه حل را پیدا میکردیم این طور نبود گیر بیفتم و نتوانم کاری بکنم ولی کار با مجیدی کمی سخت بود چرا که تحلیل از صحنهها دچار تغییر میشد.
ادامه دارد...
=====================
گفتوگو از امیرحسین مکاریانی
=====================
انتهای پیام/