نوتردام، پلاسکو یک قیاس فرهنگی
آتشسوزی «کلیسای نوتردام فرانسه» هر چند به عنوان حادثهای مستقل از سایر حوادث مشابه خود میتواند مورد بررسی قرار گیرد اما نمونهای کامل از قیاس یک واقعه تلخ میان یک کشور و کسانی بود که آن کشور را به مثابه حکومتی از همه ایدهآلهای مدیریتی شناخت.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، صادق فرامرزی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: بررسی هر حادثه ناگوار انسانی یا طبیعی بدون چشم داشتن به نسبت میان آن پدیده و فرهنگ عمومی، ما را محکوم به محدود شدن در جنبه خبری آن میکند، به عبارت سادهتر اگر زمانی که از یک حادثه سخن میگوییم آن را در ظرف زمانی و مکانی آن که محیط را شکل میدهد، تعریف نکنیم، آنچه رخ میدهد تنها انتقالی خام از نحوه رخداد آن حادثه است. برای مثال با نگاهی گذرا به انبوه جنگهای رخ داده در تاریخ با این مساله مشترک مواجه میشویم که در هر جنگ تعدادی کشته، تعدادی زخمی، طرفی پیروز و به ناچار طرفی مقهور شده اما در ظرفی کلانتر هر کدام از این جنگها حامل الگویی ارزشی از نوع مواجهه ملل با پدیدهای نسبتا مشابه است. بر این اساس هرگاه با پدیدههای حادث شده در محیطهای گوناگون برخوردی غیرمقایسهای و بدون نظر به الگوی ارزشی حاکم بر آن داشته باشیم، راهی جز آن برایمان نمیماند که با وقایع در حد اخباری حامل اطلاعاتی خنثی و نه گزارهای اجتماعی مواجه شویم.
قرار گرفتن جامعه ایران در میان تعداد قابلتوجهی بحران انسانی و طبیعی در مدتی کوتاه و همزمان شدن این حوادث با اتفاقات مشابه خارجی را میتوان صورتمسالهای قابل توجه در بررسی الگوی رفتار اجتماعی اقشار مختلف جامعه دانست. نگاهی کوتاه به واکنش گروههای مرجع اجتماعی و سیاسی در مواجهه با وقایع گوناگون از قبیل سیل اخیر، زلزله سرپل ذهاب، سقوط هواپیما در مسیر یاسوج، حادثه رانندگی در دانشگاه علوم و تحقیقات، آتشسوزی پلاسکو و... بخوبی میتواند ما را با الگویی از واکنشهای گوناگون در زمان حادث شدن حوادث مواجه کند. تعبیر کردن حوادث تلخ به جبری طبیعی برای محاکمه ملتی که از ابتدا ظلمستیز بوده، تبدیل کردن بطن حوادث به حاشیهای برای دوقطبیسازی سیاسی و اجتماعی، گواه قرار دادن تلفات انسانی در هر حادثهای به عقبماندگی مقابل غرب و در نهایت تبدیل کردن واکنشهای انسانی به وجود آمده در هر کدام از این حوادث به میدانی برای مقابل هم قرار دادن مردم و حاکمیت سیاسی وجه مشترک بخش عمدهای از واکنشهای یک طیف سیاسی و اجتماعی در سالهای اخیر بوده است.
برای مثال نوع مواجهه با حادثه آتشسوزی ساختمان پلاسکو و تبدیل کردن علل بروز این حادثه به دوگانههای سیاسی و پیش کشیدن انتظاراتی در این مدار که اگر چنین آتشسوزی گستردهای در کشوری دیگر اتفاق میافتاد براحتی مهار میشد را میتوان مشتی نمونه خروار در این زمینه دانست که در نهایت باعث تعریف جامعه ایرانی به عنوان جامعه جبرا محکوم به شکست به علت زمامداری یک جناح در مقابل جامعهای مطلقا شادکام در دنیای خارج از وطن میشود.
حادثه آتشسوزی «کلیسای نوتردام فرانسه» هر چند به عنوان حادثهای مستقل از سایر حوادث مشابه خود میتواند مورد بررسی قرار گیرد اما نمونهای کامل از قیاس یک واقعه تلخ میان یک کشور و کسانی بود که آن کشور را به مثابه حکومتی از همه ایدهآلهای مدیریتی شناخته و میشناسانند. ریزش یکباره بنایی که فراتر از وسعت و موقعیت خود واجد ارزشی از سرمایه فرهنگی و تاریخی یک ملت محسوب میشود در حالی رخ داد که حتی این تاثر جمعی نیز موجب یکدلی و همدلی اجتماعی و نه تعمیق شکافهای اجتماعی و سیاسی شد. مقایسه واکنشها مقابل این حادثه تلخ با مورد مشابه آن در آتشسوزی یکی از قدیمیترین ساختمانهای تجاری تهران که یادگاری از میراث گذشته بود، ما را با یکی از الگوهای قابل تامل در بررسی نسبت میان ارزشهای حاکم میان یک کشور با شیفتگان آن مواجه میکند. تجربه تلخ واکنشهای سوءاستفادهگرانه از آتشسوزی ساختمان پلاسکو که در نهایت فراتر از یک تسویهحساب سیاسی، به سرمایه اجتماعی دولت- ملت ایران ضربه وارد کرد و بعد از آن بارها در دیگر حوادث تلخ تکرار شد، نمونهای گویا و زنده از این پیشفرض است که میان استاندارد رفتاری موجود در یک گروه سیاسی با استانداردهای گفتاری آن که عمدتا با مصداق ملل توسعهیافته طرح میشود شکافی عمیق وجود دارد.
مبتلا شدن به خودانتقادی کاذب (سرزنش ملی) و قیاس وقایع به گونهای که رخداد هر حادثهای را نتیجه یک سرنوشت جمعی شکستخورده میپندارد را تقریبا میتوان به اندازهای مشابه خودشیفتگی ملی، سبب خسران دانست، که اگر در این خودشیفتگی نقایص به چشم نمیآید، در حالت سرزنش ملی مسیر هرگونه اصلاح مدیریتی و ساختاری بسته میشود. آتشسوزی کلیسای نوتردام، آتشسوزی جنگلهای کالیفرنیا و مواردی از این دست هر چند نمیتواند شاهدی برای توجیه حوادث مشابه و نقش عوامل انسانی در آن شود اما جلوهای از فروریختن تصور کاذب نسبت به یک جهان بیرونی بیعیب و ایراد است که بارها در جریان دوگانهسازیهای اجتماعی و سیاسی پس از بحرانها تصویر شده است. یک بار فکر کنید بنایی تاریخی با پیشینه چند قرن در کشور ما به چنین شکل تراژیکی در آتش میسوخت، آیا فضای مریض ناشی از سرزنش ملی فرصت آن را میداد که با آن به عنوان حادثهای تلخ در جهت اصلاح نحوه مراقبت از دیگر آثار باستانی برخورد شود یا سایه شوم تبدیل آن به خوراکی سیاسی برای رقابت انتخاباتی آن را تبدیل به آتشسوزی بزرگتری در مناسبات اجتماعی مردم میکرد؟
انتهای پیام/