اصفهان| ۹ دختر، ۹ شهید و ده‌ها نسل ایثارگر؛ شهد شیرین شهادت "میراث" خاندان بانکی


پسر نداشت و او را به چشم دیگری نگاه می‌کردند، به تبعیت از پیامبر(ص) سوره کوثر را خواند و سال‌ها بعد شهادت برای نوه‌های پیرمرد به ثمر نشست.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ...» و برای برکت زندگی بزرگ مرد خاندان بانکی، 9 فرشته آسمانی نازل شدند؛ همگی دختر بودند و پسر نداشت، راه پیامبرش را در پیش گرفت و هر غنچه‌ای که از سوی خداوند به او اهدا شده بود را به بهترین شکل ممکن پروراند.

سال‌ها گذشت و عبودیت رب الوجود منش خانواده بانکی بود، دختران یک به یک بزرگ شدند و قدم در جای پای پدر گذاشتند؛ عاقبت ماحصلش شکفت، 9 پسر از هر برگ گل متولد شد و در مسیر مادری پرورش یافت.

هر دختر خاندان میرزا علی بانکی، پسری داشت که به خداوند رسیدند؛ به مقام عنداللهی، به شهادت! و پدر را سرافرازتر از پیش.. هرکدام در عملیاتی مختلف، گوشه گوشه جبهه حضور داشتند و به محض ورود به جنگ، در عملیاتی بزرگ و مهم شربت شهادت را نوشیدند.

قاب عکسی که لبخند می‌زند

شهید حسین خبوشانی؛ پدرش هنرمند رشته درودگری و بانی خیر جلسات عزاداری اهل بیت(ع) و سازنده درب‌های حرم مطهر امامان معصوم، خودش 15 سال داشت که به جبهه رفت و درحالیکه به رزمندگان امدادرسانی می‌کرد، در عملیات بدر به شهادت رسید.

مادر بزرگ شهید تعریف می‌کند که یک روز شهید، عکسی را برایش می‌آورد و می‌گوید "من شهید می‌شوم، این عکس را به تفت من بزنید"... هنوز آن عکس در منزلشان موجود است و تعریف می‌کنند وقتی با عکس صحبت می‌کنم، عکس حسین لبخند می‌زند.

برای رفتن به جبهه در شناسنامه‌اش دست برد که سبب شد امروز پدرش بگوید از سر عاشقی چنین کاری کرد و سخت‌ترین لحظات زندگی‌اش را افطارهای ماه رمضانی بداند که مادر شهید برای جای خالی فرزندش سر سفره بشقاب می‌گذارد و می‌گوید جای حسین است.

توسل به حلقه‌های کعبه برای شهادت

دوست داشت تمام شب‌های جمعه به مسجد مصلای تخت فولاد برود و در مراسم احیا شرکت کند، مادر شهید می‌گوید یکبار به من گفت "شنیدم دور خانه خدا حلقه داره، وقتی رفتی مکه دستت رو بنداز تو حلقه و از خدا بخواه من شهید بشم".. از او پرسیدم کی برمی‌گردی و گفت عید فطر.

رفت جبهه.. نبرد برای محمدعلی به یک هفته هم نکشید، در روزهای ابتدایی حضورش در خاک جنوب اول ترکش می‌خورد و بعد هم به شهادت می‌رسد.

شهید محمدعلی جوراب‌دوز 29 سالش تمام نشده بود که در والفجر 8، منطقه فاو به خیل عظیم شهدا پیوست و جاودانه شد.

از پذیرش افراد بی‌حجاب معذوریم

مادر کنار حوض آب می‌نشیند و به فرزندش می‌گوید "من می‌دونم تو شهید شدی، فقط بگو چطور شد که شهید شدی؟ تو که بلد بودی شنا کنی چطور تو آب غرق شدی؟" در خواب دیده بود شهید پشتش را به مادر می‌کند و با دست کمرش را نشان می‌دهد "ببین بمب‌های خوشه‌ای با من چه کار کردند".

روی یک تکه مقوا نوشت "از فروش اجناس به افراد بی‌حجاب معذوریم" و آن را چسباند به شیشه مغازه پدرش.. هر خانم بی‌حجابی که وارد مغازه می‌شد با آرامش و متانت می‌گفت ببخشید ما به شما چیزی نمی‌فروشیم.

چند ساعت که گذشت همه کسبه سبزه میدان تک مقوایی آوردند و به شهید گفتند این را برای ما هم بنویس.

اکبر فراست خودش را اینگونه ماندگار کرد، با شهادتش در 16 سالگی، عملیات محرم، چم هندی.

عطر شهادت گل سرخ

قصد جبهه کرده بود، به بهانه درس سعی در منصرف کردنش داشتند، به پدرش گفته بود "درس رو همیشه میشه خوند، جنگه که الانه..." می‌خواستند برایش زن بگیرند، گفته بود "بابا من به همه چی فکر می‌کنم الا ازدواج".

شبی که قرار است پیکرش به اصفهان بازگردد به خواب مادر می‌آید و می‌گوید "مامان فردا که داری میای شناسایی باید بهت بگم من هیچ از اینا رو نفهمیدم.. همیشه شما می‌گفتی که یاحسین(ع) پدری کنین و یا زهرا(س) مادری کنین، موقع شهادت حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) بالای سرم بودند و یک گل دادند من بو کردم".

شهید سعید چشم براه؛ فرمانده گروهان رزمی و مربی آموزش نظامی لشکر 14 امام حسین(ع) در سن 20 سالگی در فاو به دیدار معبود خود شتافت.

نمی‌خواهم درد فقدان پیکرم به مادرم تحمیل شود

تخریبچی لشکر 14 امام حسین(ع) بود، کمی که از خدمتش گذشت خودش سری میان سرها درآورد و شد مربی نیروهای جدیدالورود.

سفارش جدی در وصیتنامه‌اش، پیروی از راه امام(ع) و شهداست، می‌گوید "دست از رهبر برندارید و بدانید امام خمینی(ره) نایب بر حق امام زمان(عج) هستند".

وقتی از خط برمی‌گشت سریع برای همه بچه‌ها چایی درست می‌کرد و همه به او می‌گفتند "مجید تو شهید می‌شوی و ما چایی برنمی‌داریم مگر اینکه شهادت ما را هم از خدا بخواهی و شفاعتمان کنی".

همرزمانش گفته‌اند قبل از عملیات والفجر 4 به پادگان 7 تیر سنندج اعزام شدند، طرح آموزش تخریب آماده کرده به شهید خرازی ارائه کردند تا نیروی جدید بگیرند، شهید مجید کرباسی یکی از نیروهای موثر در امر آموزش تخریب بود که در خونین شهر به شهادت رسید.

مادرش حال مساعدی نداشت، خودش گفته بود از خدا خواسته بعد از شهادت پیکرش بازگردد چون مادرش به اندازه کافی درد کشیده و نمی‌خواهد رنج مفقودی پیکر هم به این دردها اضافه شود و سختی بکشد.

لبیک یا خمینی(ره)

اسلحه‌اش را تهران نزد یکی از اقوام گذاشته بود، بعد از انقلاب اعلام کردند بسیج دنبال نیروی ذخیره است؛ شهید جعفر باغ جنتی به عنوان نیروی ذخیره اعلام آمادگی می‌کند و بعد هم اعزام می‌شود.

مقلد آیت الله خویی بود اما وقتی دستور امام(ره) رسید که باید جبهه‌ها را پر کنید سریعاً به فرمان رهبر لبیک گفت و به جبهه رفت تا راه کربلا را باز کنند.

رمز ماندگاری اسلام روحیه شهادت‌طلبی است

مصطفی نیلی پور پدر شهید و دبیر نخستین یادواره شهدای خاندان بانکی بارزترین خصلت شهیدان را داشتن صبر فردی و اجتماعی، تقوا و ارتباط با امام زمان(عج) دانست و گفت: رمز ماندگاری اسلام روحیه شهادت طلبی است.

وی افزود: شهدا با مبارزه و شهادت خود ولایت و اسلام را زنده کردند و متن وصیتنامه آن‌ها گواهی مهدی یاوری آنان است، شهدا اصحاب رجعت هستند.

دبیر یادواره شهدای خاندان بانکی ادامه داد: روح زنده و پویای شهدا نظارت کننده برنامه‌هاست، خاندان بانکی جمعیتی بالغ بر 500 نفر هستند که میرزا علی بانکی عارفی ولایت مدار و مخلص جد آن‌هاست که در پرورش نسلی شهید پرور، روحانی و خیر تلاش کرد.

وی ادامه داد: دختران میرزا علی هرکدام شهیدی را تقدیم انقلاب و اسلام کرده‌اند، خود میرزا هم در زمان حیات روضه خوانی برگزار می‌کرد که هیئت محسنیه حاصل آن جلسات بود همچنین جلسات هفتگی دعا و روضه زنانه نیز تا امروز ادامه داشته است.

انتهای پیام/ش