یادداشت| سند ۲۰۳۰؛ دروازه ورود استعمار فرانو


حامد ملک‌زاده، کارشناس برنامه‌ریزی و توسعه و پژوهشگر اسناد و حقوق بین‌المللی در یادداشتی ضمن بررسی مبانی و ابعاد سند ۲۰۳۰، اشکالاتِ اجرای آن در حوزه‌ی آموزش و پرورش را تحلیل کرده است.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوسال پیش نسبت به اجرای سند 2030 یونسکو به مسئولان آموزش و پرورش هشدار و آنها را به اجرای سندهای بالادستی ملی از جمله سند تحول در آموزش و پرورش ارجاع دادند.

 

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای حامد ملک‌زاده، کارشناس برنامه‌ریزی و توسعه و پژوهشگر اسناد و حقوق بین‌المللی ضمن بررسی مبانی و ابعاد سند 2030، اشکالاتِ اجرای آن در حوزه‌ی آموزش و پرورش را تحلیل کرده است.

** استعمار فرانو و کنترل ذهن ملتها

از میانه‌ی قرن بیستم و پس از جنگهای جهانی، جریان استعمار وارد دوران جدیدی از حیات خود شد. اگر آغاز روند استعمار فرانو را از شکل‌گیری سازمان ملل متحد و تشکیل نهادهای بین‌المللی بدانیم، آنگاه این نکته واضح خواهد شد که اصل «حضور فیزیکی حاکمیت استعمار» در سرزمین‌های مستعمره جای خود را به اصل «حضور فکری و ذهنی جریان استعمار» در این سرزمین‌ها داد. اهمیت این تغییر پارادایم آنگاه آشکارتر خواهد شد که بدانیم در صورت پذیرش اصول پایه‌ای استعمارگران توسط جامعه‌ی تحت سلطه، دو اتفاق مهم محقق خواهد شد؛ نخست، کاهش زمان و هزینه‌های ناشی از تصرف سرزمین‌های دارای مزیت؛ که این خود به‌عنوان یک پیروزی و پیشرفت مهم و منحصربه‌فرد برای کشورهای استعمارگر محسوب می‌شود.

دوم، دوام بیشتر جریان استعمار در سرزمین‌های مستعمره و درنتیجه‌ی استفاده‌ بیشتر از مزیت‌های آن جامعه. این دو اصل آن‌چنان در دوره‌ی سوم استعمار، رخ نمایاند که از این دوره به استعمار فرانو یاد می‌شود.

اما نکته‌ی مهم آن است که چگونه می‌توان اصل تصرف ذهن و فکر جوامع را محقق نمود تا از این رهگذر به یک استعمار پایدار و کم‌هزینه دست‌یافت؟

به‌اجمال باید بیان داشت که اگر مؤلفه‌های اصلی اداره‌ی یک کشور و جریان تأمین نیازهای اجتماعی آن، شناخته‌شده و برای آن الگویی طراحی شود، آنگاه می‌توان با جهت دادن با آن مؤلفه‌ها، ذهن و فکر ملت‌ها را تحت کنترل درآورد و از همین رهگذر، حکومت‌ها را نیز کنترل نمود. کوتاه‌سخن آنکه جوامع همواره با نیازهایی روبرو بوده و حکومت‌ها نیز همواره در تلاش برای رفع این نیازها هستند.

جریان رفع نیازهای اجتماعی نیازمند یک الگو و مدل است؛ هر جریانی بتواند برای اداره‌ی جامعه، الگویی را ارائه نموده و آن را به پذیرش (اعم از نخبگان و افکار عمومی) برساند، میتواند گوهر درونی آن جامعه که عبارت است از «جهتِ ذهنی زیستن» را از آن خود نماید. آنگاه با یک جامعه حلقه‌به‌گوش می‌توان «هر کاری» کرد. ذات درونی استعمار فرانو چیزی جز این نیست.

از دل این پاسخ، سؤال دیگری متولد می‌شود؛ چه الگویی از سوی استعمار فرانو برای سلطه‌ی بر ملتها تدارک دیده‌شده است؟

**  از سند «توسعه هزاره» تا «سند «توسعه پایدار»

با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و تأسیس سازمان ملل -که باید آن را سازمان تنظیم قوای جریان‌های پیروز در جنگ جهانی نامگذاری کرد- نهادهای اقماری این سازمان همواره‌ی به دنبال «شناخت فکری فرهنگی» سرزمین‌هایی برآمدند که دارای مزیت‌های مناسبی برای پیشبرد اهداف اقتصادی و سیاسی کشورهای استعمارگر بودند. نگاهی به اقدامات سازمان‌های بین‌المللی از سال 1965 به بعد به‌خوبی مؤید این موضوع است.(1) اما «شاهکار» این جریان، طراحی و تدوین منظومه‌ای از اسناد بود که در شئون مختلف به تعریف زیرساخت‌های اجتماعی پرداخته و برای تحقق آنها، نسخه‌هایی را ارائه می‌داد. این اسناد که به «اسناد بین‌المللی» معروف شده‌اند، راه را برای ورود میهمان ناخوانده به جامعه‌ی میزبان باز می‌کرد.

با آغاز هزاره‌ی سوم و در مارس سال 2000، از طرح جامع تدوین‌شده‌ی نهادهای وابسته به سازمان ملل به‌عنوان «اهداف توسعه‌ی هزاره»(2) رونمایی شد. سند «اهداف توسعه‌ی هزاره» درواقع بیانیه‌ای بود که به‌صورت «اجمالی و مبهم» به تصویر جهانی می‌پرداخت که در آن 8 آرمان مختلف و رؤیایی محقق شده‌اند؛ بیانیه‌ی هزاره در ماه سپتامبر سال 2000، توسط 189 کشور پذیرفته شد و 147 نفر از سران سیاسی(3) آن را امضا نمودند. در مقدمه‌ی این سند آمده است: «اهداف توسعه‌ی هزاره درواقع 8 هدف مشترک هستند که در سال 2000 در سازمان ملل بر سر آن‌ها توافق شد. این اهداف باید تا سال 2015 تأمین شوند تا آنها به چالش‌های اصلی توسعه‌ی جهان پاسخ دهند.» با امضای این سند، سران کشورها متعهد شدند که مسیر «توسعه‌یافتگی» یا همان ورود مؤلفه‌های ذهنی و فکریِ «استعمار فرانو» را در حاکمیت کشورهای خود فراهم نمایند و نخبگان این کشورها نیز متعهد شدند تا فرایند «هضم فرهنگ جامعه‌ی میزبان در مؤلفه‌های توسعه‌یافتگی» را راهبری نمایند.

فقدان دستگاه برنامه‌ریزی‌ای که بتواند مبتنی بر آرمان‌های انقلاب و درکِ الزامات جمهوری اسلامی به تدوین برنامه‌های پیشرفت برای کشور بپردازد موجب شد تا مفاهیم و الزامات این سند و اسناد مرتبط با آن در دستور کار «دستگاه کارشناسی نظام جمهوری اسلامی» نیز قرار گیرد.

در سال 2013 «سند توسعه‌ی هزاره» ترمیم شد و این بار با نام «سند توسعه‌ی پایدار»(4) که معروف به «سند 2030» است، به امضای سران کشورها رسید.(55) سند توسعه‌ی پایدار روند حکمرانی جهانی را تا سال 2030 میلادی ترسیم نموده است. این سند با 17 آرمان، الگوی جدیدی را در مقابل کشورها و جوامع قرار داده است که بر مبنای آن ‌همه‌ی کشورها باید در یک شیب زمانی و بر مبنای یک برنامه‌ی مدون، همه‌ی مؤلفه‌های اجتماعی «مدل حکمرانی غربی» را در جوامع خود پیاده و نهادینه نمایند. 

مؤلفه‌هایی از جمله شیوه‌ی رفع فقر، مدیریت شهری، بهداشت، صنعت، اشتغال، کشاورزی، محیط‌زیست و... که برای هر یک از آنها یک سند فرعی تدوین‌شده است؛ اسنادی که در صورت ورود و پذیرش آن در فرهنگ عمومی جامعه، باید شاهد نهادینه شدن مؤلفه‌های سبک زندگی غربی در کشور باشیم.

** سند 2030: آموزش مقدمه تغییر سبک زندگی

اما پرسش اساسی و نهایی این نوشتار آن است که آیا سند توسعه‌ی پایدار صرفاً با پذیرش و امضا در سازمان ملل قابلیت جاری‌سازی در کشورها را دارد؟ پاسخ، منفی است؛ به همین علت سند توسعه‌ی پایدار، راه ورود به جوامع را تحقق هدف 4 از اهداف 17گانه‌ی خود می داند. 

هدف 4 از اهداف 17گانه‌ی توسعه‌ی پایدار مربوط به آموزش است.(6) این هدف نیز مانند سایر اهداف 17گانه، خود دارای یک سند مجزا به نام «سند آموزش2030»(7) است. در بخشی از متن سند بیان‌ شده است که درک تعاریف این سند، جامعه‌ی میزبان را به این نتیجه می‌رساند که بیش از نیاز به مهارت برای حرکت به سمت پدیده‌ی توسعه‌یافتگی، نیاز به ایجاد و تقویت روحیه‌ای است که خواستن توسعه را در لایه‌های زیرین جامعه‌ی میزبان متولد می‌کند. به‌عبارت‌دیگر فرهنگ جامعه‌ی میزبان باید توسعه‌یافتگی را بپذیرد تا راه تحقق آن باز شود.

تا زمانی که این فرهنگ موردپذیرش قرار نگیرد، رفتن به سمت توسعه‌ی پایدار همواره با چالش و موانع متعددی روبه‌رو خواهد بود. اگر بتوان آموزش‌های ذیل مفاهیم توسعه‌ی پایدار را به یک جامعه منتقل نمود و با افراد جامعه در مورد الزامات توسعه‌یافتگی (غربی شدن جامعه) تفاهم کرد، آنگاه می‌توان امیدوار بود که در همه‌ی ابعاد توسعه‌یافتگی، سرعت حرکت به سمت توسعه‌ی پایدار بیشتر شود. بنابراین پایه‌ای‌ترین بحث در فضای توسعه‌یافتگی این است که چگونه آموزش‌های توسعه و الگوهای مدرن را در جامعه نهادینه کنیم. تحلیل فوق جایگاه‌ی حقیقی و بی‌بدیل سند آموزش 2030 را نشان می‌دهد.

اما سؤال اینجاست که اگر مفهوم آموزش، محوری‌ترین و پایه‌ای‌ترین هدف در بسترسازی و تربیت و انعطاف جامعه‌ی میزبان به سمت پذیرش توسعه‌یافتگی و تحقق اهداف آن است، چرا هدف چهارم توسعه‌ی پایدار جهانی قلمداد می‌شود و به‌عنوان هدف اول بیان ‌نشده است؟ علت این امر آن است که آموزش، هدف نهایی توسعه‌ی پایدار نیست. آموزش بهترین معبر برای رسیدن به «هدف نهایی» یعنی غلبه‌ی نوعی از سبک زندگی و حکمرانی است که بر مبنای آن باید پذیرفت که «ما در یک مدار جهانی قرار داریم و باید در این مدار به وظیفه‌ای که بر عهده‌ی ما گذاشته‌ی شده است عمل کنیم و به چیز دیگری فکر نکنیم».(8)

از این‌رو سند آموزش 2030 را باید دروازه‌ی ورود استعمار فرانو به شاخص‌های هویت انقلاب اسلامی دانست. تأکید رهبر انقلاب اسلامی بر ممانعت از ورود این سند به کشور و برخورد قاطع با اجرای آن در هر سطح و گستره‌ای نیز به همین علت است.


1) ر.ک: کتاب نیم رخنه؛ تحلیل نفوذ اسناد بین‌المللی به دستگاه محاسباتی کشور؛ مرکز مطالعات راهبردی سها
2) Millennium Development Goals: MDGs
3) امضای رئیس‌جمهور دولت هشتم
4) sustainable development goals: SDGs
5) امضای رئیس‌جمهور دولت یازدهم
6) Goal 4: Education for sustainable development
7) education 2030
8) ر.ک: سند پشتیان برنامه چهارم توسعه کشور

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط