یادداشت| چرا موسیقی تاوان ادعاهای مسئولان بی مسئول را بدهد
حسین پرنیا آهنگساز و نوازنده موسیقی ایران نسبت به قانون کسر ۱۰ درصد از درآمد اجراهای صحنهای واکنش نشان داد و در یادداشتی از بیمسئولیتی مسئولان نوشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، قانونی در مجلس تصویب شده که براساس آن 10 درصد از درآمد اجراهای صحنهای باید به خزانه دولت واریز شود. این قانون و اجرایش در هفتههای گذشته فضای هنری کشور را ملتهب کرده است. در واکنش به این اتفاق، حسین پرنیا آهنگساز و نوازنده شناخته شده موسیقی ایران یادداشتی نوشته که آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است. در ادامه متن این یادداشت را میخوانید:
زندگیِ هنری یا بی پرده بگویم جریانِ هنرِ موسیقی، در حالِ حاضر، بیشتر به یک کمدیِ تلخ و گس و ناگوار شبیه است تا روایتی سرخوش و جدی و دارای اهمیت.
هنرِ موسیقی تاریخ اسفبار و رقت بار و دهشت و وحشت انگیزی در عقبهی خود در این سرزمین دارد و شوربختانه باید بگویم واژهی موسیقی آنچنان مورد هجوم وصلههای ناجور و تهمت و ناروا و بیمهری و بیاعتنایی بوده که چیزی جز نامی و رمقی به سعی دلباختگان و مالباختگان عاشق نغمه و آوای هزارههای این سرزمین باقی نمانده و اگر نفسی هنوز میآید و اندک و خردک ذوقی، از بالای سرِ همین عاشقان است که در قاب و حال خود رخ نمایی میکند.
اما...!!!
بی شک اوضاع و احوال اقتصاد چیزی مانند یک بیمار بی حال است و البته چنین به نظر میرسد که بُنِ این دیگ در حالِ خِرش خِرشِ است و این صداهای ناکوک و فالش و کوبشهای ناریتم را می شود از صدای خرد شدنِ استخوانهای طبقهی متوسط و فقیر جامعه به خوبی شنید و ولولههای مویه وارشان را ...
« اما»ی دوم!!!
موسیقی با آنکه همیشه در حاشیه نگهداری شده و با حالی از بودن و نبودن و به عبارتی برزخ وار... اما به گاهگاه هم حاشیه ساز بوده است.
چرا موسیقی باید تاوان ادعاهای مسولان بی مسئول را بدهد؟!
کمی انصاف هم چیز خوبی ست ...
9 درصد مالیات بر ارزش افزوده به اجاره سالنها اضافه میشود
درصد زیادی از فروش بلیت برای اجارهی سالن
درصدی از فروش بلیت برای اماکن
درصد زیادی از فروش بلیت صرف تبلیغات
درصدی از فروش بلیت برای تدارکات
درصدی از فروش بلیط برای تهیه کننده و دیگر عوامل
و اکنون هم 10 درصد از فروش بلیت برای خزانهی دولت
"گل بود به سبزه هم آراسته شد"
سهم گروه و هنرمندان چیزی نزدیک به صفر درصد از تلاش خود و همتشان.
آیا وزارت ارشاد چگونه خواسته و توانسته در این "قانون چند مجهولی" و مبهم یا قدم پیش گذاشته باشد یا به عنوان مطرح کننده، چنین چیزی را در مجلس مطرح کند؟! و یا در مقابلِ تصویب آن از سوی نمایندگان سکوت اختیار کند و خود را کنار بکشد؟!
شاید توجیه قانون گذاران و تصویب کنندگان این قانون چند مجهولیِ این باشد که 10 درصد از درآمد کنسرتها را برای زیر ساختهای فرهنگی و هنری در شهرستانها هزینه کنند و البته چنین به نظر میرسد این قانون با نوعی شتاب زدگی و بدون کارشناسی دقیق به وقوع پیوسته است، که اگر چنین باشد خود به مصداقِ بی قانونی است.
بودجهی ساخت و تعمیر زیر ساختهای فرهنگی و هنری در هر گوشه از کشور میبایست از محلهای دیگر که مربوط به بنگاههای اقتصادی و... هستند تامین شوند، نه از بدنهی لاغر و نحیف موسیقی که خود نیازمند حمایت و کمکهای بسیار است.
دیگر اینکه چرا زیر ساختهای فرهنگی و هنری، حال چه در تهران چه در کلان شهر ها و چه در مناطق محروم و دور ( که اغلب با عدم رعایت ساختارهایی مربوط در شکل و فرم و همچنین نبود استانداردهای رایج ساخته شده است ) را میبایست از محل اجراهای صحنه ای تامین کنند؟!
چنانچه بودجهی 10 درصدی که بر برنامه های صحنه ای لحاظ گردیده میتواند این مقدار موثر واقع شود، چرا حامیان این طرح در این قانون چند مجهولی معلوم نکردهاند که کدام نوع موسیقی مشمول چنین قانونی ست؟
آیا در ملل دیگر دنیا، دولت ها چتر حمایت خود را اینگونه بر هنر و فرهنگ خود میگسترانند؟!
یا با حمایت و اقتدار، از هنر و فرهنگ، بستر فکر و محتوای هنرهای اجرایی خود را بسط و گسترش میدهند؟!
آیا ملل دیگر، جریانهای فرهنگی و هنری را با حمایت خود ارتقاء میبخشند تا سطح دانش و تولیدات فکری معنوی بستری مناسب برای فرهنگ سازی و نوآوری و خلاقیت پیدا کند یا مناسباتی برای برهم زدن نظم و انضباط در بسترهای فرهنگی هنری به تصویب می رسانند؟!
آیا ملل دیگر هنرمندان خود را دچار روزمرگی و درماندگی و انگیزه کشی و محتاج به اندکهای زندگی میکنند یا به عکس، حرمت میگذارند و از هنرمندان به عنوان فرصتهای ناب برای آرامش بخشی و نشاط و تولیدات فکری معنوی در جامعه استفاده درست و بهین میکنند؟!
حال با قبول این قانون چند مجهولی که میبایست ده درصد از درآمد اجرای کنسرتها به قلکِ دولت ریخته شود بی چون و چرا، به این مهم میرسیم که منظور تصویب کنندگان این قانون شتاب زده و فرمایشی و بدون کارشناسی دقیق، چه نوع موسیقی بوده است؟؟
آیا منظور موسیقی های مصرفی است؟
آیا منظور موسیقی های برای سرگرمی ست؟
آیا منظور موسیقی های مناسبتی ست؟
آیا منظور موسیقی های وارداتی ست؟
یا منظور عزیزان قانون گزار موسیقی های علمی و فلسفی و دانشگاهی ست؟
یا موسیقی های تاریخی و پروژهشی ست؟
یا موسیقی های نواحی و آئینی و مقامی ست؟
یا موسیقی ایرانی به اصطلاح سنتی و دستگاهی ست؟
بیشکام در ندانستن آنهایی که به عنوان قانونگذار تلاش در این همهمه داشتهاند. همچنین در کج اندیشی و فقط سود نگری از این کالای به چشم آنها لوکس و مشتری آور ...
آیا این انصاف است و عدالت که دولت محترم که خود با شعارهای هنر محور و حامی هنرمندان پا به عرصهی زمام داری کشور نهاد، حال خود باعث و بانی اجحاف در حقوق همان هنرمندان شود که در یاری این دولت بی دریغ بودند؟
این بود وعده های فرهنگ و هنر؟
کاش مجلسیان محترم به جد معلوم مینمودند که درآمد دولت از محل برگزاری شو و جُنگهایی بی محتوا و ضد فرهنگ و هنر و اخلاق که در نابسامانی و کج رفتاری در جامعه سکان دارند و با سرعت هر چه تمام تر به پیش میروند، چقدر است. کنسرتهای بمب خنده که محلی برای تفریحات ناسالم و ... شده است ... که البته و صد البته مورد رضایت مندی حامیان و تهیه کنندگان این نوع نگاه در جامعه است.
حال ابعاد این قانون چند مجهولی
1: چرا دولت بایداعتبارات خود را از گلوی اجراهای صحنهای اخذ کند؟
چون بسیاری از گروه های فرهنگی و هنری دیگر قادر به حیات خود نبوده و لاجرم به جبر صحنه را ترک خواهند کرد تا جا برای برنامههای غیر فرهنگی و هنری بازتر شود.
از این پس برگزاری هر کنسرت در کشور ما علاوه بر مخارج سنگین سالن و عوامل اجرایی اعم از برنامه گذار و تبلیغات و ... حال هزینه تازهای دارد که باید مستقیم به جیب دولت برود. با اجرای این قانون، رسما نوزده درصد از درآمد اجراها به دولت میرسد بدون کوچکترین زحمت و سرمایه گذاری.
البته توجیه دولت در این میان به طنز شبیه است تا واقعیت پاسخگویی، و آن اینکه گفته اند با تزریق درآمد حاصل از دریافت سهمی از فروش بلیط که منظور همان 10 درصد است، میخواهیم در کلان شهرها و شهرستان ها وضعیت فرهنگی و هنری را بهبود ببخشیم.
حال پرسش اینجاست، آیا اوضاع اسف بار و نابسامان فرهنگ و هنر و در بطن آن موسیقی در این جامعه با این 10 درصد بهبود میابد؟
من به عنوان یک هنرمند چند گله مندی دارم که در قالب توصیه به دولت مردان و مسولان فرهنگی هنری کشور عرض میکنم:
1: فرهنگ و هنر میبایست از یوغ و زنجیر ممیزی رهایی یابد تا در مسیر کمال خود افتد و پویا و گویا شود.
پس بیایید به جای نگاه صرف اقتصادی به این مهم، فرهنگ و هنر را از ممیزی نجات دهید.
2: فرهنگ و هنر و هنرمند میبایست مورد حمایت و اقتدار و احترام واقع شود تا هنرمند به ایجاد تحوالات فکری معنوی، خلاقیت و ایده پردازی و فکرهای نو و تعالی در جامعه بپردازد و نگاه های خلاقانه در جامعه رواج پیدا کند.
3: در جامعه ای که بستر فرهنگ و هنر برچیده یا دچار بحران میشود، بی شک آنچه نصیب مردمان آن جامعه میشود، بی ثباتی در رفتار، نافرجامی در اخلاق و نا آرامی در روان آن جامعه است. پس فرهنگ و هنر و هنرمند را با جریان سازی ها دچار اخلال های روحی روانی نکنیم و استرس ندهیم تا محیط جامعه آلوده به این ناپاکی ها نگردد.
4: هر چه بیشتر فضای هنر و فرهنگ را بسته تر و محدود تر و کلیشه ای تر کنیم، بی شک جامعه عصبی تر و بیمارتر و لاابالی تر و فقیرتر از فکر میشود.
5: هنر وفرهنگ طراز اخلاقی جامعهاند، بگذارید هنرمندان بدون وابستگی به جریانات انحرافی به کار بپردازند، هنرمند وابسته تولیدی جز تکرار و کلیشههای بیمارگون نخواهد داشت.
و در پایان سخنی با هنرمندان کیسهای...
هنرمندانی که سر در خورجین خود میکنند و کردهاند و انگار نه انگار در این جامعه زندگی میکنند، بیشتر شبیه چای کیسهای هستند که به راحتی در دسترساند. زود آمادهی تولید میشوند، سریع رنگ میدهند و به چشم نهادنی هم چلانده و دور ریخته میشوند. هنرمند به هیچ روی نسبت به پیامدها و جریانات فرهنگی جامعه خود نمیبایست بیاهمیت و ماست کیسه کند؛ چرا که هنرمند راهبر فکری جامعه است به سهم خود.
بیاهمیتی نوعی بیماری سودجویانه است که یا برای حفظ منافع دهان را میبندد یا از سر محافظه کاری به سکوت و تایید میپردازد. هرکدام ازین شیوهها هم ناپسند است هم غیر اخلاقی و یا بی اخلاقی. در صورتی که تک تک ما مسئول هستیم در مقابل جامعهی خود. حداقل این است که نقد خود و یا حرف بزنیم حال یا قبول افتد یامردود، اما بیاهمیتی آفت کشندهای ست که گریبان گیر خواهد شد.
هنرمندی که نمیتواند صراحت در سخن و تعهد در مقابل ارزشهای فرهنگ و مفهوم هنر خود داشته باشد، بیشتر به ظرف توخالی شبیه میماند.
روی سخنم با آنهاییست که زندگیهای جسمیشان در فرنگ است و روح سرگردانشان در کشور خود. با آنکه دستمزدهای بالای خود را از جیب مردم خود بیرون میکشند و برای آسودگیشان در فرنگ گاه حیف و گاه میل میکنند. افسوس که بسیارند کسانیکه به وسیله نام هنر خود را معرفی میکنند و اندکند آنهای که با هوشمندی و توانایی و تلاش خود هنر را به مردم هدیه میدهند و معرفی میکنند.
امید به روزهایی که هنرمند بودن بیشتر در هنرمند شدن و هنرمند ماندن تحقق یابد.
با سپاس حسین پرنیا
هجدهم اردیبهشت نودوهشت
انتهای پیام/