ما نسلمنقرض سینماییم
در شبهای ماه مبارک رمضان سریال «برادرجان» از شبکه سه سیما در حال پخش است. این سریال را آقای محمدرضا آهنج ساخته و بازیگرانی از نسلهای مختلف در آن نقشآفرینی کردهاند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در ماراتن رمضانی تلویزیون، سه سریال از سیما پخش میشود که تاکنون «برادر جان» به نسبت دو مجموعه دیگر موفقتر بوده است. یکی از امتیازات سریال رمضانی شبکه سه، ترکیب متنوع بازیگرانش است. در این مجموعه از نسلهای مختلف بازیگری حضور دارند؛ اما باید گلسرسبد بازیگران برادرجان را نمایندگان نسل قدیمش دانست. استاد علی نصیریان و خانم آفرین عبیسی باز هم در مقابل دوربین درخشیدهاند. به بهانه پخش برادر جان، با خانم «آفرین عبیسی» گفتوگوی مفصلی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
-چرا اینقدر کمکار هستید؟
سریال برادرجان را پس از گذشت سه سال از بازی در «تنهایی لیلا» بازی کردم. راستش پیشنهاداتی که میشد خیلی باکیفیت نبودند. سریال برادرجان هم در ابتدا قصه کاملی نداشت. وقتی به دفتر آقای شفیعی رفتم فقط چهار قسمت از کار نوشته شده بود. کارگردان پروژه را هم آنچنان نمیشناختم اما وقتی ایشان از علاقهشان برای همکاری با من گفتند، با اینکه قصه کامل نبود، به درخواست آقای آهنج به ایشان اعتماد کردم. خلاصه یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد! هنوز هم از قصه چند قسمت آینده خبر ندارم.
- اوایل سریال، نقش و حضور شما کمرنگ بود. این یک رویه طبیعی بود یا دلایل دیگری داشت؟
در کنار بیماری آن شخصیت در قصه، باید این را روند داستان بدانیم. اتفاقاً خودم هم به آقای آهنج گفتم که اول میخواهید کشت و کشتار و دعواها را نمایش بدهید و بعد بروید سراغ شادیها؟! کارگردان گفت که روند قصه همینطور است. قانون مرسوم این است که جوانان کارهایی انجام دهند و سپس بزرگترها آن را خاتمه بدهند. مگر در خانه و خانوادههای خودمان همینطور نیست؟ شما جوانید! چند سال بعد بیشتر متوجه این موضوع میشوید!
- در قسمتهای اخیر شخصیت «الفت» از نوعی انفعال به یک وضعیت فعال رسیده است. آیا حضورش بیشتر هم خواهد شد؟
روند قصه «برادرجان» اینطور بود که الفت بعداً اینها را جمع کند. به هرحال بزرگترهای این قصه الفت و کریم بوستان هستند. بقیه جواناند و صدایشان را بلند میکنند. بزرگترها ساکت مینشینند و به وقتش جلو میآیند. اتفاقاً این روند را دوست دارم. به نظرم شخصیت الفت خنثی نیست. کریم بوستان توانش را از چه کسی میگیرد؟ فکر میکنید در یک خانواده، مرد از چه کسی توان میگیرد؟ البته در ادامه، خلوت این زن و مرد بیشتر نشان داده میشود. چون به طور همزمان با پخش مشغول تصویربرداری هستیم، خیلی از قسمتها را ندیدهام و دقیقاً نمیدانم این سکانسها پخش شده یا نه.
-در طول کار مشکلات جسمی داشتید؟
بیماری من از سریال محبوب «روزگار قریب» آغاز شد.آن پروژه خیلی مشکل بود. دیسک کمرم در آن دوره بهدلیل ایستادن زیاد مشکل پیدا کرد. در آن سریال به جز چند نفر، بقیه نابازیگر بودند و ما هم آنها را تنها نمیگذاشتیم. باید همپای نابازیگر آمد. آقای عیاری ماشاءالله وقتی وارد عالم داستان میشوند، توان جسمی بازیگر را فراموش میکنند و بعضاً تعداد بسیار زیادی برداشت میگیرند.
-درعوض خروجی «روزگار قریب» بسیار موفق بود. درست است؟
خروجیاش مصادف شد با ناتوانی من. از همان موقع بیماری من شروع شد. به بیمارستان رفتم و پزشک گفت دیسک کمرت قابل جراحی نیست؛ باید هشت ماه استراحت مطلق داشته باشید. وقتی به روزگار قریب پیوستم، 58کیلو بودم اما پس از شروع دوبارهام بعد از هشت ماه استراحت، 90 کیلو شدم. مهرههای کمرم مختصر بهبودی پیدا کرد و پزشکان گفتند باید با آن مدارا کنم. بابت «تنهایی لیلا» در لواسان مقدار زیادی سر بالایی رفتم درحالیکه این کارها برای من ممنوع است.
-آیا این مشکلات جسمی روی کارتان در «برادرجان» هم تأثیر گذاشت؟
بله! لوکیشن ما در «برادرجان» خانهای قدیمی است و پله دارد. پس از تنهایی لیلا چندین ماه فیزیوتراپی کردم و به زانوهایم چندین آمپول زدم که بتوانم راه بروم. الان بازهم کمرم مشکل پیدا کرده است. تا قبل از سریال« روزگار قریب» به راحتی پیاده راه میرفتم اما الان وقتی تلویزیون این سریال را پخش میکند، کانال را عوض میکنم. چرا؟ چون به یاد بیمار شدنم میافتم؛ نمیارزد.
-دلتان از سختیهای کارتان پر است.
آیا اینها باعث دلزدگیتان میشود؟
در سینما هوایت را ندارند. ما نسل منقرض سینماییم.من درابتدای کار حرفهایام، سه سال کار کردم و سپس متأهل شدم و از سینما کناره گرفتم. بعد از 30 سال دوباره به سینما بازگشتم. متاسفانه به این سطح از درک نرسیدهایم که لااقل هوای بغلدستی را داشته باشیم. آیا فقط برای امروز مرا میخواهید؟ فردا بهدردتان نمیخورم؟ من متعلق به دو قرنام. خلقوخوی من با نسل جدید متفاوت است. من مال این نسل نیستم و به من سخت میگذرد. برای اینکه کسی به کسی نیست و این بد است. کمرم آنطور شد و براثر استرس پارکینسون گرفتم. این دوره خستهکننده است. هنوز هم کار میکنم ا
ما به سختی.
-این مشکلات چیزهایی است که کمتر دربارهشان صحبت میشود. چرا درباره پشتپرده بازیگری و مشکلاتش صحبت نمیشود؟
چرا شما از این مشکلات اطلاع ندارید؟ چرا از این مسائل گزارش تهیه نمیکنید؟ آنقدر مشکلات زیاد است که همه درگیر میشویم. امکانات کم است، وقت نیست، محیط و لوکیشن مناسب نیست. به هند بروید شهرک سینمایی دارند به اندازه یک دنیا. در اینجا وقتی سر ضبط بروید صدای نمکی و موتورسیکلت کارمان را خراب میکند و باید کات بدهیم. یا باید خانهنشین و افسرده شویم یا کار کنیم که آخرش بیماری است. نمیشود وقتی سر کار هستیم،
من غذای سالم بخورم و چهل نفر غذای ناسالم. وقتی غذایی میخورم دلم میخواهد بقیه هم بخورند. پس وقتی به تو نمیدهند، من هم نمیخورم و خب این غذای ناسالم برای من سم است. وقتی کارم تمام میشود تازه باید چندین ماه وقت بگذارم تا دوباره تغذیه بدنم نرمال شود. این هم برای این است که دوباره بتوانم کار کنم.
- مدیران و همکارانتان از این مشکلات باخبرند؟
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. دیگر علی نصیریانی نمیآید. جمشید مشایخی رفت. محمدعلی کشاورز هم که توان جسمی ندارد. آقای نصیریان وقتی تصویربرداری طولانی میشد اذیت میشد؛ اما چون قدیمی، باکمال و مسوولیتپذیر است، کار را رها نمیکند. مرحوم انتظامی زمانی گفت که ماها بچه سینماییم، نه تلویزیون.
من سال47 در 14سالگی به سینما آمدم. نقش اولِ کاری را بازی کردم که تعداد زیادی بازیگر بزرگ در کنارم بودند. پس شروعمان از سینما بود. این نسل رو به انقراض است. به من میگویند چرا کمکارم. به من بگویید قصههایی که مینویسند، نیاز به مادر، مادربزرگ و بزرگتر ندارد؟ جوانان ما صاحب ندارند؟ یک دختر و پسر و تمام؟ الان انگار دیگر کسی دور سفره خانوادهاش نیست. دختر ساندویچ و پسر پیتزا میخورد و به خانه
برمیگردد.
-البته هنوز هم هستند خانوادههایی که بنیان خود را حفظ کردهاند. اینطور نیست؟
بله، هستند اما اقلیت شدهایم. رابطهمان این شده که هفتهای یک بار تماس بگیریم و تمام. وقتی هم که به دیدار هم میآیند مدام درگیر موبایل هستند. اینهمه از صلهرحم میگوییم اما در عمل کاری نمیکنیم. این همه خدا فرموده راست بگویید و نترسید اما هیچکس گوش نمیدهد؛ البته خداوند در سوره آلعمران گفته، آنهایی که نمیشنوند، گوشهایشان را خودم کر کردهام. قرار نیست همه بشنوند و بفهمند. سالهاست سخنرانیهای استاد قمشهای و دینانی را گوش میدهم. در یکی از سخنرانیهای آقای قمشهای، یکی از حضار شروع به انتقاد از خانواده شوهرش کرد و گفت عقل خواهر شوهرش نمیرسد! استاد گفت: خانوم شما که عقل دارید، مقداریاش را به او بدهید!
منبع:صبح نو
انتهای پیام/