ساختار حکومتی امام علی الگویی برای اصلاح ساختارهای اداری ماست / مسئولان در حکومت علوی خودمحور نیستند

محقق و مدرس نهج‌البلاغه معقتد است ساختار حکومت امیرالمؤمنین(ع) الگویی مناسب برای اصلاح ساختارهای اداری و حکومتی ماست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بررسی مؤلفه‌ها و شاخصه‌های حکومت‌ امیرالمؤمنین(ع) روشی مناسب برای دستیابی به الگویی مناسب جهت اداره  امور کشور محسوب می‌شود. این امر به ویژه در عصر حاضر که ایران اسلامی با چالش‌های مدیریتیِ قابل ملاحظه‌ای دست و پنجه نرم می‌کند، اهمیت می‌یابد.

در این راستا، بررسی شاخصه‌های رفتاری امام علی(ع) در قبال موضوعات مختلف، بررسی مدل ساختاریِ تشکیلات حکومت حضرت، بررسی مؤلفه‌های رفتاری امام علی(ع) در تشکیلات اداری و سازمانی و در برخورد با مردم و مسئولان و تبدیل این دستاوردهای پژوهشی به آیین‌نامه‌های اداری ضرورتی غیر قابل انکار است. لذا حکومت تقریباً پنج ساله امیرالمؤمنین (ع)،  نمونه‌ای برجسته از نظام سیاسی اسلام و شیوه زمامداری مبتنی بر عالی‌ترین نوع تعامل مردم با مسئولان را ارائه داد به گونه‌ای که می‌توان با بازکاوی بایسته و سنجیده آن، روش‌های مطلوب در راستای تحقق این امر را در دنیای کنونی به دست آورد و به کار بست.

در این موضوع با بخشعلی قنبری محقق و مدرس نهج‌البلاغه به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

* با توجه به مشکلات ساختاری که اکنون با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، آیا می‌توان از ساختارهای حکومت‌داری امیرالمؤمنین(ع) الگو گرفت؟ مهم‌ترین شاخصه‌های ساختار حکومت امام(ع) را در چه گزاره‌هایی می‌دانید؟

در این بحث به ساختارهای حکومتی و انتخاب مدیران حکومتی از چشم‌انداز سیاسی یا مدیریتی نگاه نمی‌کنم بلکه از منظر اخلاقی، دینی و عرفانی می‌پردازم. از این منظر در باب ساختارهای حکومتی حداقل سه نظریه مطرح شده است:

نظریه اول، کارگزارگرایی است. به این معنا که تمام همّ و غمّ خود را به کار بگیریم تا کارگزار اخلاقی، دین‌مداری و احیاناً در مسند امور جامعه قرار گیرند.

نظریه دوم، ساختارگرایی است. یعنی علاوه بر اینکه باید افرادی با شایستگی‌های اخلاقی، دینی و یا عرفانی را در مسند امور قرار دهیم،‌ ساختار اخلاقی، دینی یا عرفانی را در جامعه یا اداره حاکم کنیم.

بین این دو گزاره، تفاوت‌های فاحشی وجود دارد؛ زیرا در مورد اول، به تربیت مدیران می‌پردازیم، اما در مورد دوم،‌ افراد،‌ هدف نیستند بلکه ساختار هدف است. اگر ساختار اصلاح شود،‌ به طور طبیعی اگر افراد دین‌مدار یا اخلاق‌گرا نباشند، نمی‌توانند کاری بر خلاف این ساختار مطلوب انجام دهند.

نظر سوم، تلفیقی است. یعنی هم کارگزاران و هم ساختار باید از جهت اخلاقی و دینی رشدیافته باشند. معتقدم امیرالمؤمنین(ع) در مدیریت جامعه از این شیوه بهره بردند. اگر شما بخش عظیمی از نامه‌های نهج‌البلاغه را مطالعه کنید،‌ به این مسئله پی خواهید بود. امیرالمؤمنین(ع) آن دسته از مسئولانی که به وظایف خویش در ساختار حکومتی به درستی عمل نمی‌کند، مؤاخذه می‌کند.

افراد در ساختارهای اخلاقی سعی دارند خود را هماهنگ می‌کنند

* معمولاً در گزینش افراد بیشتر به شایسته‌سالاری تأکید می‌شود. منظور شما این است که در نظریه تلفیقی بحث اصلاح ساختار بر شایستگی افراد برتری دارد؟

معتقدم هیچ گاه نمی‌توان تمام نیروهای اجرایی یک کشور را عارفِ با اخلاق و نیز دین‌دار یافت. از این جهت ساختار باید به گونه‌ای بر مبنای دین باشد که اگر یک وقت کارگزاران جامعه از اهل خطا بودند، مجبور شوند خود را با این ساختار هماهنگ کنند. از این جهت می‌توان گفت ساختارها نقش تعیین‌کننده‌ای در پیشبرد اهداف یک نظام ایفا می‌کنند. ساختار چرا باید به گونه‌ای باشد که وقتی وارد یک اداره می‌شوید، شما را سرگردان کنند و در نهایت مشخص نیست که گره از کار شما باز شود یا خیر. عدم اصلاح ساختارها باعث می‌شود که عده‌ای این شبهه را وارد کنند که نظام اجرایی و مدیریتی ما مبلّغ آموزه‌های اسلام نیست.

معتقدم هیچ گاه نمی‌توان تمام نیروهای اجرایی یک کشور را عارفِ با اخلاق و نیز دین‌دار یافت. از این جهت ساختار باید به گونه‌ای بر مبنای دین باشد که اگر یک وقت کارگزاران جامعه از اهل خطا بودند، مجبور شوند خود را با این ساختار هماهنگ کنند.

 

 

کوفه‌ای که تا مدتی پس از حکومت امیرالمؤمنین(ع) به تعبیر خود حضرت لشکری گرگ‌زده بود، دو سه ماه تا انتهای عمر شریف‌شان با یک سخنرانی حضرت، 12 هزار نیروی زبده آماده می‌شود. این نشان‌دهنده عملکرد فوق‌العاده امام(ع) در تربیت نیروهای ورزیده اخلاقی و اصلاح ساختارهای قبلی بود.

* به طور حتم ساختارهایی که امیرالمؤمنین(ع) ترتیب داده بود مبتنی بر اخلاق بود؛ اما سؤال اینجاست که آیا خود حضرت به طور کامل به موفقیت دست یافت؟

اینطور نیست. زیرا باید بپذیریم طی 4 سال، اصلاح و بعد پیاده‌سازی یک ساختار اخلاقی بسیار دشوار بود. زیرا امیرالمؤمنین(ع) وارث خلیفه سوم اهل سنت است. در ساختار حکومتی جناب عثمان جز توجه به اطرافیان وجود نداشت و ساختار طایفه‌ای برای خود جا باز کرده بود؛ این مسئله را خود اندیشمندان اهل سنت از جمله ابن ابی‌الحدید گزارش می‌دهند. بنابراین چه انتظاری داریم امیرالمؤمنین(ع) در عرض مدت 4 سال همه این‌ها را اصلاح کند؟

توجه جناب عثمان به خویشاوندان و اطرافیان در برخودار کردن آنها از بیت‌المال و مناصب و امتیازات حکومتی، از همان آغاز خلافت وی آشکار شد و رفته رفته، اعتراضاتی را برانگیخت و این امر از انگیزه‌های اصلی قیام علیه او بود. ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مى‌نویسد: «تمامى مردم مدینه با ابوذر هم عقیده بودند و نسبت به عثمان، به خاطر اعمال ناهنجارش در خشم و ناراحتى به سر مى‌بردند، گرچه بعضى از آن‌ها ناراحتى خود را اظهار نمى‌کردند». 

با این حال در تاریخ مشاهده می‌کنیم هنوز ساختار حکومتی آن حضرت تشکیل نشده که یک شخصی زمین‌خواری می‌کند. اما بلافاصله امام(ع) با خبر می‌شوند. حضرت می‌فرماید شنیدم زمین‌ها را به اسم خود ثبت کرده‌ای! اگر تا فلان روز آن زمین را به بیت‌المال برنگردانی، تو هستی و شمشیر علی و بدان که شمشیر علی بر فرق کسی فرود نمی‌آید مگر آنکه آن فرد از جهنم سر در می‌آورد.

مسئولان خطاکار در ساختار عجیب حکومتی امام علی(ع) فوری شناسایی می‌شدند

* جالب است که قلمرو حکومت اسلامی شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود، اما ملاحظه می‌کنیم آن حضرت بی‌اطلاع از اطراف نبودند.

همین طور است. مساحت ایران بی‌شک به اندازه مساحت خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(ع) نیست. یک طرف آن مصر، یک طرف آن ترکمنستان،‌ طرف دیگر آن آذربایجان بزرگ و شبهه جزیره عربستان و نیز شامات در طرف دیگر آن قرار دارد. با این وجود تنها یک نفر دست به زمین‌خواری می‌زند،‌ حضرت سریع واکنش نشان می‌دهد. این مسئله نشان از عظمت تسلط حضرت و تشکیل ساختارهای سالم سیاسی دارد.

مورد دیگر اینکه پایتخت خلافت امیرالمؤمنین(ع) ابتدا در مدینه بود، سپس سال 36 به جنگ با اصحاب جمل رفت؛ پس از آن به کوفه رفت و در آنجا ماندگار شد. کوفه تا آذربایجان فاصله زیادی دارد. چگونه می‌شود که وقتی اشعث‌بن قیس کوچک‌ترین خطا را مرتکب می‌شود، افراد با اسب‌های تیزرو خبر آن را به حضرت می‌رسانند؟ در نظام حکومتی ما در همین کنار دست ما اختلاس رخ می‌دهد،‌ رؤسای اجرایی و قضایی ما بعدها متوجه می‌شوند در حالی که امکانات ما قابل مقایسه با دوران قدیم نیست. این چه ساختاری بود که آن حضرت شکل داده بود؟ ایشان فقط یک اسب تیزرو داشت.

از این جهت شما کل یافته‌های بشر در حوزه مدیریت را اگر کنار بگذارید و تنها به نامه‌های امیرالمؤمنین(ع) اکتفا کنید و جامعه را اداره کنید، ببینید به کجا می‌رسید. ما نه از علم جدید در مدیریت‌مان استفاده می‌کنیم و نه متون دینی همچون نهج‌البلاغه. نه سنتی هستیم و نه مدرن. اگر معتقدیم اخلاق مدیریت ما باید مبتنی بر آموزه‌های علوی باشد، بیانات حضرت در نهج‌البلاغه و سایر متون گردآوری شده است؛ چرا استفاده نمی‌کنیم؟ هر کجا احساس کردید یک جمله از بیانات حضرت تاریخ مصرف دارد، به بنده توضیح بدهید. بیانات ائمه معصومین(ع) ماندگار است.

* تاکنون درباره ضرورت اصلاح ساختار مبتنی بر ساختارهای حکومتی امیرالمؤمنین(ع) صحبت کردید. مقداری هم درباره معیار شایستگی‌های افراد در انتصاب‌ مناصب حکومتی صحبت کنید.

امیرالمؤمنین(ع) در حوزه کارگزارگرایی، نه تنها معیار گزینش افراد را در گزاره‌هایی مثل اصل و نسب و اخلاق، دین‌داری و توانمندی آنها توجه دارد بلکه نسبت به حفظ این خصلت‌های نیکو توصیه‌هایی انجام می‌دهند. مثلاً به مالک می‌فرماید از خاندان‌های ریشه‌دار و جوانمردان انتخاب کن؛ در این بیان می‌خوانیم: «(ای مالک) در بین افراد مختلف به دنبال صاحبان کرامت و شرافت و خانواده‌های شایسته و دارای سوابق نیکو باش. سپس در بین آن‌ها با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار برقرار کن، زیرا آن‌ها جامع بزرگوارى، و شاخه هایى از خوبى و احسانند. ثمَّ الْصَقْ بِذَوِى الاَحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَ السَّوابِقِ الْحَسَنَةِ. ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ.»

بر این اساس همان طور که اشاره شد، اخلاق مسئولان و در وهله بعد نسَب خوب مهم‌ترین دغدغه امیرالمؤمنین(ع) در سپردن مناصب حکومتی بود.

مسئول نظام باید با اهل خبره و عالمان در ارتباط باشد و خودمحور نباشد

جالب است که امیرالمؤمنین(ع)‌ خطاب به مردم مصر می‌نویسد ای مردم من برای شما مالک را انتخاب کردم؛ از وی اطاعت کنید تا زمانی که بر مدار حق و عدل و انصاف و دین‌داری و اخلاق می‌چرخد. هرگاه دیدید از این‌ها رویگردان شد، دیگر اطاعت نکنید. البته مالک جزو نوادر روزگار و از یاران با وفای حضرت بود. سپس به ایشان توصیه می‌کند برای اینکه در این رده باقی بمانی و پایین نیایی، توصیه می‌کند «وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاء» خود را ملزم به همنشینی با علماء کن. در جای دیگر میفرماید «و جالِسِ العُلَماءَ». با علما نشست و برخاست کن و از این‌ها علم بیاموز. از این جهت امیر مؤمنان به صراحت می‌گوید مدیر در اداره جامعه به لحاظ اخلاقی موظف است با کارشناس جلو برود و خودمحور نباشد.
دومین توصیه حضرت به مالک اشتر همنشینی با اهل ورع است؛ فرمود «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ‏ الْوَرَع». یعنی خودت را به اهل ورع بچسبان. کنایه از اینکه همدم و مونس آن‌ها شو و از آن‌ها اثر بگیر.
پس از بیان این توصیه‌ها، به صراحت اشاره می‌کند به اینکه من شما را در یک چارچوب قرار دادم، آن را بر هم نزنید.

مدیر دین‌مدار رعیت را ابزار و فرمانبر نمی‌داند

* به طور طبیعی وقتی یک مسئول اهل اخلاق و دیانت باشد همکاران و یا مردم او را در انجام وظیفه‌اش همراهی می‌کنند. به نظر می‌رسد در نظریه مدیریتی غرب بر این نوع شیوه مدیریت یعنی مبتنی بر اخلاق دست یافته‌اند.

این مسئله از آنجا اهمیت دارد که دین‌داری معرفتی و عرفانی نگرش مدیران ما به انسان را تغییر می‌دهد. در این صورت نگاه مدیران ما به مردم به عنوان رعیت و ابزار و فرمانبر نخواهد بود. او آدم‌ها را جلوه‌های خدا روی زمین می‌داند. در نگرش عرفانی، خدا محبوب و معشوق است. وقتی من به کسی عشق بورزم، متعلقات معشوق من جزو معشوق‌های من خواهد شد. خلق عیال خدا هستند. البته ما نمی‌گوییم جامعه را با مبانی عرفانی اداره کنید، بلکه نگاه معرفتی به مدیر نگرش صحیح و الهی می‌دهد. از این جهت امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر می‌گوید وقتی به مصر رفتی با تمام وجودت به مردم مهر بورز. رحمت واسعه خود را به تمام مردم مصر نثار کن. بال‌های تواضعت را زیر پای مردم مصر پهن کن. حالا سؤال می‌کنم آیا اگر یک مدیر با این ویژگی‌ها داشته باشیم،‌ مردم عاشق او نمی‌شوند؟ بنابراین کارگزاران امیرالمؤمنین(ع) باید از جهت اخلاقی سرآمد باشند.

بیشتر بخوانید

 

 

* نمونه‌ای از توصیه‌های اخلاقی امیرالمؤمنین(ع) به کارگزاران خود را بیان می‌کنید؟

حضرت در بخشی از نامه خویش به مالک می‌نویسد: «مبادا هرگز دچار خود پسندى گردى! و به خوبى‌‏هاى خود اطمینان کنى و ستایش را دوست داشته باشى، که اینها همه از بهترین فرصت‏هاى شیطان براى هجوم آوردن به توست، و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد؛ إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ‏ بِنَفْسِکَ‏ وَ الثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِن‏»

امیرالمؤمنین تأکید دارد ستایش دیگران را دوست نداشته باش یعنی اجازه نده از تو چاپلوسی کنند. در فراز دیگری می‌فرماید وقتی نزد من می‌آیید،‌ با چرب‌زبانی صحبت نکنید. من جبار نیستم. با من ریا نکنید. حضرت در این باره می‌فرماید:

«خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن هستم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست می‌داشتم، آن را رها مى‌‏کردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى‌‏دانند. اما من از شما مى‏‌خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم؛پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن مى‏‌گویند، حرف نزنید و چنان که از آدم‌‏هاى خشمگین کناره مى‌‏گیرند دورى نجویید و با ظاهرسازى با من رفتار نکنید و گمان نکنید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود؛ پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم‏ و از آن ایمن باشم نمى‏دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.»

انتهای‌پیام/