ماجرای رفتوآمد علیرضا داوودنژاد به منزل «ع ــ صاد»/ روح دینی "روز واقعه" ربطی به بهرام بیضایی نداشت
حرفم سر این بود که آربی آوانسیان که آن نمایش را در جشن هنر داشت یا مجموعه «کارگاه نمایش» که آن فضاحت را در جشنواره هنری شیراز راه انداخته بود، چرا آقای حیدری در موزه سینما برای همین آقا بزرگداشت گرفت!
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از اولین روحانیونی که بهصورت حرفهای به حوزه سینما ورود کرد و سالها عضو شوراهای مختلف مرتبط با سینما بود، حجت الاسلام سیدمجید پورطباطبایی است. او از سال 71 تا 76 بهعنوان عضو اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی، در شورای فیلمنامه، شورای بازبینی و شورای انتخاب جشنواره فجر عضویت داشت و مشاور نادر طالبزاده در مرکز مطالعات و تحقیقات معاونت سینمایی هم بود، علاوه بر این، پورطباطبایی عضو اداره کتاب و همچنین عضو اداره مطبوعات داخلی ارشاد نیز بوده است. در همان برهه دهه هفتاد، بهمدت 4 سال در شورای فرهنگی بنیاد فارابی فعالیت داشت که وظیفه این شورا، ارزیابی و بررسی فیلمنامه برای ساخت بود. از سال 72 تا 78، او مشاور مدیر شبکه دوم (مهدی ارگانی) و عضو شورای طرح و برنامه گروه فیلم و سریال این شبکه نیز بود و سالها در مرکز پژوهشهای صدا و سیما هم به فعالیت پرداخت و راهاندازی جشنواره فرهنگ مهدویت(عج) و همچنین تأسیس بخش فیلمنامهنویسی این مرکز جزو کارنامه او در بخش پژوهشی صدا و سیما بوده است. حجت الاسلام پورطباطبایی اکنون کارشناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن و همچنین کارشناس کتاب در مجمع ناشران انقلاب اسلامی است و از قدیم، طرف مشورت اهالی حوزه سینما، مطبوعات و کتاب است و با بسیاری از چهرههای فرهنگی رفاقت نزدیک دارد. حجت الاسلام پورطباطبایی چندین جلد کتاب در حوزه قرآنپژوهشی و خاورشناسی نگاشته است که آخرین آنها «خاتم عشق» است که در بیش از هزار صفحه به بررسی سیمای حضرت رسول اکرم(ص) در آراء و اقوال غربیان پرداخته است. پای صحبت آقای پورطباطبایی نشستیم تا از لابهلای خاطرات ایشان، مروری بر 4 دهه سینمای انقلاب اسلامی داشته باشیم و البته این گفتگو بیش از انتظار ما نکات و اطلاعات نغز و ناشنیده دارد که محصول تجربیات دستاول و مستقیم خود مصاحبهشونده است از این رو به مخاطبان گرامی تسنیم توصیه میکنیم که خواندن این مصاحبه را از دست ندهند.
*بحث امروز ما بررسی تحلیلی سینمای دهه 70 و بهطور اختصاصی سینمای تحت مدیریت آقای میرسلیم، وزیر اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است؛ سؤال اول این که برآیند کلی و تحلیلی که میتوان داشت، این است که هرچه از دهه 60 فاصله میگیریم بهنظر میرسد یک روند سیستماتیک و برنامهریزیشده ــ نمیگویم الزاماً توسط کانونهای مشخص ولی این روند را میبینیم ــ که نوعی اقتدارزدایی از حاکمیت نظام در عرصه فرهنگ صورت میگیرد، به این مفهوم که خصوصیسازی در عرصه هنر و فرهنگ انجام میگیرد و هرچه این خصوصیسازی از دهه 70 به این سمت گستردهتر میشود، ارزشهای رسمی نظام چه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم کمرنگ میشود، علیالخصوص در عرصه سینما، نظر شما چیست؟ بهعنوان کسی که دستاندرکار بوده و هستید، این برداشت را تأیید میکنید؟
برای پاسخ به این سؤال یک کمی باید به عقبتر برگردیم و نسبت به چگونگی شکلگیری این روند و جریان سینمایی واکاوی انجام دهیم؛ بعد از اینکه انقلاب اسلامی پیروز میشود، یک مدتی یک سرگردانیهایی و حتی نگرانیهایی مبنی بر اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، وجود داشت. خاطرم هست سال 59 سراسیمه یک فیلمی بهاسم «سرباز اسلام» بهکارگردانی امان منطقی و تهیهکنندگی فیروز (ستار هریسی داداشزاده) با تعدادی از هنرپیشگان ردهدوم سینما، که شاخصترینشان مرحوم خانیبیگ بود، ساخته شد. فیروز از هنرپیشههای کتکخور و بهاصطلاح بدمنهای سینمای قبل از انقلاب بود. اولین فیلمی که مورد توجه عموم قرار گرفت و عملاً بهعنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران در آمد. فیلم «عقاب»های مرحوم ساموئل خاچیکیان، با جمعیت 45 میلیونی ایران سال 1364، بیش از 9 میلیون بیننده داشت. مرحوم خاچیکیان تبحرش در تدوین بود و چنان این تصاویر مربوط به هواپیماها را تدوین کرده بود که تأثیرگذار بود. خب، هنوز هم سعید راد هم بههرجهت از خاطره مردم نرفته بود، از او استفاده کرد و انصافاً اگر حالا بعد سی چهل سال فیلم را نگاه کنیم، میبینیم در عرصه دفاع مقدس فیلم خوبی بود؛ تلفیقی از نیروی هوایی و بحث گروهکها و غیره بود و هنوز هم اگر حتی بهصورت فراگیر در سینما نشان بدهند، باز هم فروش خواهد کرد، لذا همه این کسانی که ادعای فروش فیلم میکنند در همین سالهای اخیر که مثلاً فرض کنید میگویند فیلمشان 38 میلیارد و چقدر فروش کرده و با افتخار آمار فروش را میدهند ــ در بهترین حالت نزدیک دو میلیون و ششصد هزار نفر فیلمشان را دیدهاند ــ هیچ کدام این فیلمها از حیث فراگیری تماشاگر و فروش بهپای «عقابها» نمیرسید. اگر عقابها را با بهای بلیط امروز حساب کنیم حدود 110 میلیارد تومان، یعنی نصف فروش سالانه سینمای ایران از حیث رقم مالی کسب درآمد کرده است. البته به این موضوع توجه دارید که در سال 1364، هیچ یک از این پردیسهای سینمایی جدید ساخته نشده بود، و بهترین سینمای ایران زوج دوقلوی آزادی و شهرقصه بود، در حالی که بنابر توضیح یکی از مسئولین شرکتهای پخش فیلم و مالک بزرگترین پردیس سینمایی کشور، سال گذشته 60 درصد فروش فیلمها از طریق همین پردیسها فراهم شده است.
فیلم عقابها در آن شرایط مطرح شد یا فیلم «برزخیها» که اتفاقاً فیلم خوبی بود. جا دارد همین جا یادی بکنیم از سینماگر اندیشمند و در خدمت انقلاب اسلامی، آقای مهدی فخیمزاده که انشاءالله هرچه زودتر از بستر بیماری برخیزد و باز هم به خدماتش نسبت به انقلاب اسلامی ادامه دهد. مهدی فخیمزاده هنرمندی از جنس مردم است، کسی که دغدغهاش همواره سرگرم ساختن مخاطب بوده و چون عاشق سینما و ذات آن است همیشه سعی کرده که مردم را نیز در آن شریک کند. فخیمزاده بدون اغراق بهترین فیلمهای در خدمت انقلاب را ساخته است، فیلمهایی چون مسافران مهتاب، تشریفات و تاواریش.
مسافران مهتاب به وضعیت مردم کوچه و بازار قبل از پیروزی انقلاب پرداخته است. تشریفات دگرگونی یک فرد لمپن و تبدیل شدنش به فردی انقلابی را بهتصویر میکشد. تشریفات که یکی از پرفروشترین ساختههای سینمایی فخیمزاده بهحساب میآید، براساس فیلمی بهنام ژنرال دلاروره ساخته شده و درباره دزد خردهپایی بهنام حسن مطرب است که پس از به زندان افتادن بهواسطه شباهتهایی که به یک روحانی مبارز (توحید) دارد، نقش بدل توحید را ایفا میکند. در تاواریش [فیلمی که در سال 1373 بهنمایش عمومی درآمد و بهسبب انتقاد از حزب توده و مارکسیستها و خیانتهایشان مورد تحریم منتقدان بهویژه منتقدانی از جنس مجله فیلمیها قرار گرفت] خیانتهای حزب توده و چپگرایان را برملا میکند. «مسافران مهتاب» در سال 1366 توسط مهدی فخیمزاده ساخته شده است. این فیلم داستان دو برادر بهنامهای کدخدا و مراد را روایت میکند که از روستا راهی شهر میشوند به این امید که بتوانند در شهر کاری برای خود پیدا کنند. مهدی فخیمزاده در این فیلم نقش یک معلول ذهنی را ایفا میکند. بازی بینظیر وی در نقش "نمکی"، این فیلم را محبوب و ماندگار کرده است. فخیمزاده در مصاحبهای گفته است:" مسافران مهتاب درجه «دال» گرفت یعنی حق تبلیغ تلویزیون و پشتماشین و اکران در 12 استان را نداشت و میخواستند من را کلاً حذف کنند اما امروز هنوز مردم من را به نام نمکی در فیلم مسافران مهتاب میشناسند". فیلمهای درجه دال فقط میتوانستند 8 کپی داشته باشند و حق اکران در سینماهای ممتاز و درجه یک را هم نداشتند و حداکثر زمان اکرانشان هم سه هفته بود. فیلم بهدلیل بازی متفاوت فخیمزاده با استقبال گرم مردم مواجه شده نامش را بیش از گذشته بر سر زبانها انداخت. نمایش بیش از 20 بار فیلم از تلویزیون هم به دیده شدن هرچه بیشتر فیلم و بازیگرش کمک شایانی کرده و مسافران مهتاب را در عین ناباوری به پربینندهترین ساخته سینمایی ایران و فخیمزاده تبدیل کرد، کما اینکه تشریفات هم بسیار دیده شده است. شاید بتوان بهصراحت گفت که این سهگانه فخیمزاده در دفاع از انقلاب اسلامی و همراهیاش با نظام بیشترین بیننده را در سینما و تلویزیون ایران داشته است.
* نظرتان را صریح بفرمایید؛ برزخیها فیلم خوبی بود؟
برزخیها در زمانی که ساخته شد در نوع خودش فیلم خوبی بود. شما روال فیلمسازی ایرج قادری را از فیلمی که در سال 47 با حضور بازیگران زن ساخته بود در نظر بگیرید، بعد از انقلاب روال نسبتاً متفاوتی را شروع کرد که در همین روال، برزخیها را ساخت. قبل از فیلم معروف «تاراج»، فیلم دیگری ساخت بهنام «پنجمین سوار سرنوشت». البته ناگفته نماند تاراج یک عامل موفقیتش بهواسطه فیلمنامه علیرضا داوودنژاد بود، این مسئله مهمی است. ایرج قادری در نگارش فیلمنامه مؤلف نبود، تکنسین خوبی بود و انتخاب هنرپیشهاش هم خوب بود، اما در نوشتن برجسته نبود. داوودنژاد دو فیلمنامه نوشته، یکی «تاراج» و یکی «عروس» که هر دو پرفروش شد. وقتی داوودنژاد «عروس» را نوشت و فیلمنامهاش را به ارشاد فرستاد، فیلمنامه رد شد. او کار را 600 هزار تومان به افخمی فروخت، بعد افخمی فیلم را ساخت. یک عناصری در داوودنژاد بوده و هست که بهنظر من او را یکی از فیلمسازان خوب و محترم سینمای ایران کرده است، یعنی اگر او قبل از انقلاب، فیلمی مثل «نازنین» را ساخت، جنس این فیلم با سینمای پر از اروتیسم و وقاحت سالهای 54 و 55 فرق داشت. او در اوج شهرت بازیگر زن فیلم، به هیچ وجه از جاذبههای اروتیک او استفاده نکرده بود، بلکه او را با مانتو و روسری سیاه تصویر کرد و حتی در زمان عزاداری محرم به یک تکیه هم میبرد. «نازنین» فیلم عجیب، تلخ، سیاه و البته امیدوارکننده بود. این فیلم نشان میدهد علیرضا داوودنژاد چگونه راهش را در دل سینمای تجاری ایران پیدا کرده است. فیلم، با استفاده از مهمترین عنصر تجاری سینمای آن روزها، یا حداقل یکی از مهمترین هنرپیشگان و شمایلهای تجاری سینما یکسر راه غیرتجاری میرود.
همین داوودنژاد بعد از انقلاب فیلم «جایزه» را در نقد مصرفزدگی و روابط رو به انحطاط طبقات متوسط شهری در دوره پهلوی میسازد. اما فیلم «خانه عنکبوت» که داوودنژاد در سال 1362 با حضور جمشید مشایخی، عزتالله انتظامی، داود رشیدی، مسعود بهنود و محمدرضا داوودنژاد ساخت، یکی از بهترین نمونههای فیلم سیاسی در سینمای ایران است، فیلمی در دفاع از انقلاب اسلامی که هنوز بعد از سی و پنج سال که از ساخت آن میگذرد، بهنظرم نمونه مشابه ندارد؛ فیلمی خوشساخت، جذاب و در عین حال اندیشمندانه.
اما خیلی از منتقدان «نیاز» را بهترین فیلم علیرضا داوودنژاد میدانند، فیلمی گرم و متفاوت که نقطه عطفی در کارنامه علیرضا داوودنژاد میتواند باشد، متفاوت از سینمای تجاری رایج که نگاه منتقدان را معطوف به داوودنژاد کرد. نیاز، فیلمی ساده و تلخ است که رویکرد اجتماعی و دینی آن تکان دهنده و بینظیر است. برخی بر این اعتقاد هستند که نیاز حاصل حشر و نشر علیرضا داوود نژاد با مرحوم آیت الله حاج شیخ علی صفایی حائری (مشهور به عین –صاد ) رضوان الله تعالی علیه است. خاطرم هست که در طول ساخت فیلم هر شب چهارشنبه وقتی داوودنژاد برای رفتن به مسجد مقدس جمکران می آمد. حتما به دیدار آن مرحوم در خانهی ساده و بی ریای ایشان می رفت. البته دفتر داوودنژاد در آپارتمانی در همسایگی نشر «کوبه» متعلق به نصرت الله تابش زید عزه ( مدیرمسوول فعلی نشریه فیلم نگار بود) که اولین بار با صادق کرمیار و داوود نژاد در آن دفتر آشنا شدم.
متاسفانه توفیق «نیاز» در کارهای بعدی داوود نژاد رویت نشد، اگر چه رویکرد اجتماعی او در فیلم اخیرش «فِراری» (که در هنگام نمایش، قربانی مافیای سینما شد) باز هم مشاهده می شود. من هر بار که فیلم نیاز را میبینم و در فصل پایانی آن جوانمردی نوجوان فیلم را در پیوند با دست حضرت عباس (ع) مشاهده میکنم، به سهم خودم به عنوان یک طلبه کوچک از درگاه ایزد منان برای داوودنژاد عاقبت به خیری طلب میکنم.
داوود نژاد بدون استفاده از ماجراهای تاریخی و صحنههای پر زرق و برق و جلوههای وِیژه و فیلمبردار خارجی و موسیقی دان مشهور بین المللی و بدون به کارگیری تخیلات خاص، جوانمردی حضرت عباس(ع) را به راحتی و روانی و در عین سادگی در ذهن بیننده مانا میکند و دینی ترین فیلم تاریخ سینمای چهل ساله اخیر را از خود به عنوان باقیات صالحات باقی میگذارد.
بگدریم که به قول ما طلبه ها الکلام یجر الکلام. شاید بشود گفت عمق پیدا کردن، حتی نه عمق جدی، آثار بعد از انقلاب ایرج قادری نسبت به فیلمهای قبل از انقلاب و مثلا «بسترهای جداگانه»، عمدتا مدیون داوودنژاد است. فراموش نکنیم که فیلمنامه فیلم «تاراج» که در راستای نشان دادن نقش جدی اشرف پهلوی در تهیه و توزیع مواد مخدر قبل از انقلاب است داوودنژاد نوشته است.
*شما می گویید برزخیها فیلم خوبی بود. به عنوان یک روحانی، بدون تعارف بفرمایید، شما با ممنوعیت بازیگران فیلم فارسی موافق بودید؟
من چندان موافق نبودم البته یک نکته ای هست؛ برخی از این بازیگرها وقتی فیلمهای قبل انقلابشان را که ببینید، با مقیاس همان زمان هم فیلمهای خیلی مستهجنی محسوب نمیشوند. اما برخی دیگر در فیلم هایشان صحنه ناجور زیاد دارند. فیلم «غزل» را کیمیایی با قریبیان و فردین ساخت. غزل ماجرای دو برادر بود که سر یک زن با هم دعوا داشتند و آخر او را می کشند. ولی صحنه ما از اینها ندیدیم.
*بیشتر بازیگران فیلمهای به اصطلاح «موج نو» چنین فیلمهایی در کارنامه داشتند.
ولی چه طور شد بعد از انقلاب برخی بازیگران که فیلمهای مشکلدار به آن صورت نداشتند به لحاظ صحنههای آنچنانی، حذف شدند ولی دیگرانی که فیلمهای به مراتب بدتری داشتند، اجازه فعالیت پیدا کردند؟ به نظرم همان اول انقلاب همان بازیگران حتی آمادگی یک جور عذرخواهی از کارهایشان را هم داشتند و میشد از اینها استفاده کرد. حتی عذرخواهی به صورت زبانی، یعنی خودشان بیایند و عذرخواهی کنند این آمادگی هم بود. شما ببینید چه اتفاقی افتاد که بعد از «تاراج»، جلوی کار ایرج قادری را گرفتند و چه اتفاقی افتاد که «می خواهم زنده بمانم» را ایرج قادری ساخت؟ ایرج قادری اگر «میخواهم زنده بمانم» را ساخت و برگشت فقط به کمک ابوالقاسم طالبی بود. با او از آبان 1371 که در شورای فیلمنامه ارشاد حضور یافتم، رفیق هستیم. همان موقع بود که ایشان به ایرج قادری کمک کرد تا از ممنوع الکاری بیرون بیاید.
*ظاهرا یکی از مشکلاتی که سالها برخی با آقای طالبی داشت تلاش او برای برگرداندن برخی چهرهها به سینما بود؟
این چهرههای که میگویید اصلا با انقلاب مشکلی نداشتند. حتی حالا نمی خواهم نام ببرم خیلی از این خانم هایی که همین الان در سینمای ایران کار میکنند، صحنههای بسیار بدی از آنها قبل از انقلاب در سینما ثبت شده بود. چه شد که اینها مجوز ادامه کار گرفتند ولی هنرپیشههایی که اتفاقا مشکل کمتری در کارنامه قبل از انقلاب داشتند، ممنوعالکار شدند؟
چرا راه دوری می روید، یک بار با آقای مهندس سید محمد بهشتی گفت و گو می کردم. به او گفتم :"اگر می خواهی از کیارستمی استفاده بکنی، استفاده کن، ولی به او بگو که در فیلم «گزارش» دو سه صحنه بد کار کردید که حتی در فیلمهای اروتیک هم کمتر استفاده میشد.
من حرفم به آقای سید محمد بهشتی این بود که اگر میخواهید از کیارستمی حمایت کنید؛ حمایت کند اما حداقل به کیارستمی بگویید: من می دانم تو «تجربه» را ساختی، «گزارش» را ساختی، پس با این شرط با او کار کن که کیارستمی محاط تو باشد، نه اینکه تو خودت را جلوی امثال کیارستمی وا بدهی.
* اتفاقا چیزی که مسئله ماست این است که مدیران سینمایی بعد از انقلاب جلوی خیلی از «مولف»های قبل انقلاب را نگرفتند که خطرشان خیلی بیشتر بود، یعنی مثلا جلوی فیلمسازی که فیلم «موج نو» به تبعیت از سینمای فرانسه می ساخت که بسیار ساختارشکن و مغایر با فرهنگ عمومی جامعه بود، نگرفتید و اتفاقا بیشتر آنها بعد از انقلاب مجوز کار گرفتند. اما مثلا جلوی فلان بازیگر را گرفتید که از قضاء هیچوقت بازیگر آن فیلم های موج نویی نبود. مساله این است که اشتباهات آقای انوار و بهشتی به پای انقلاب نوشته می شود که الان اینها خودشان خیلی ادعای انقلابی بودن ندارند. الان نسل حزب اللهی صحبتش این است که ما نکردیم، ما نبودیم، این ممنوعیتها کار دوستانی بود که بعدا اصلاح طلب شدند و از این نکته هیچ کس حرف نمی زند و کنکاش نمی شود که نتیجه درستی از آن به دست بیاید.
فرمایش شما دقیقی بود که اولین بار با این صراحت مطرح می شود. مثلا کارگاه نمایشی که قبل انقلاب برای تئاتر تجربی با حمایت مستقیم شخص فرح راه افتاد ما می بینیم خیلی از بازیگران و کارگردانان این کارگاه نمایش که در قالب تئاتر تجربی خیلی سنتها و هنجارها را شکستند، همینها در دهه 60 تلویزیون و سینما دستشان است، که حالا چون خیلی از آنها بعد از انقلاب به شهرت و معروفیت رسیدند، اسم نمی برم. ما می بینیم که بعد از انقلاب امثال این چهرهها، شاید با وقفهای کوتاه مجوز کار می گیرند، ولی برخی بازیگران که هر چه که بودند، مستهجن نبودند و حدود و قیودی را رعایت می کردند، حذف شدند.
من سر این مسائل دعوا داشتم. حرفم سر این بود که آربی آوانسیان که آن نمایش را در جشن هنر داشت یا مجموعه «کارگاه نمایش» که آن فضاحت را در جشنواره هنری شیراز راه انداخته بود، چرا آقای حیدری (دبیر سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر) در موزه سینما برای همین آقا بزرگداشت گرفت!
* آن موقع با بهشتی سر این مسائل چالش داشتید؟
با بهشتی زیاد بحث میکردیم و حتی بعضی اوقات به من متلک میگفت. البته روابط ما از همان دوران فارابی شروع شد و بعد از این که او از فارابی رفت، با او رفت و آمد داشتم. علتش این بود قائم مقام بهشتی، محمدحسن پزشک،که بعدها زمان مسجد جامعی معاونت سینمایی ارشاد شد و اصلا من خودم او را به مسجد جامعی معرفی کردم، از رفقای سال 61-62 ماست. یعنی به واسطه استادم مرحوم عین. صاد(علی صفایی حایری) رضوان الله با هم آشنا شدیم. هنوز با آقای پزشک رفیق هستیم و رفت و آمد خانوادگی داریم. من سال 66 بود که برای ادامه تحصیلات دانشگاهی از قم به تهران آمدم. من ورودی سال 54 ادبیات و زبان های خارجی بودم، اما سال 67 لیسانس گرفتم، یعنی یک جور دانشجوی کاملا باستانی و استثنایی بودم که لیسانس من 13 سال طول کشید.
خلاصه من شبها می رفتم منزل آقای پزشک که در تجریش بود، آنجا یک جلسه قرآنی هم داشتیم. خاطرم هست که یک روز من زودتر آمدم. یعنی ساعت یک- دو بعدازظهر و خیلی خسته بودم. آن جا یک اتاق استراحتی داشت که بهشتی معمولا در آنجا استراحت میکرد. من که خواب بودم، بهشتی آمد و چون دید من خوابم، رفت. وقتی که خواستیم به اتفاق بیرون برویم، در آسانسور گفت: سید! گفتم: بله؟ گفت: شنیدی که میگویند خواب مومن عبادت است؟ گفتم: بله. گفت: خواب تو که قطعا عبادت است چون وقتی تو می خوابی یک دنیایی از شرّ تو در امان است!
مثلا سر قضیه فیلم «مادیان» که علی ژکان ساخت، بنده با آقای بهشتی بحث تندی داشتم. به او گفتم :"آقای بهشتی من کاری ندارم که ژکان «مادیان» را براساس «جای خالی سلوچ» محمود دولتآبادی ساخته، که افکار ماتریالیستی دارد و در تمامی آثارش آن را پی میگیرد و کتاب «کَلیدر» را با کپی برداری از «دُن آرام» شولوخف برای این نوشته است که حزب توده از ذهن جامعه فراموش نشود. کاری ندارم که در جلد اول کتاب دوران سپری شده مردم سالخورده، صحنههای مجازات رئیس فاحشه خانه سبزوار در زمان آن شاهزاده قجری را در کمال بی عفتی و پرده دری مطرح کرده است. ولی در هر فیلمی که در سینمای ایران ساخته شده، وقتی اذان را پخش میکنند یا الله اکبر اولش هست یا لا اله الله آخر. چرا در این فیلم، وقتی که قهرمان فیلم، با بازی مرحوم فیروز بهجت محمدی با همراهانش دارد می آید، این دختر نُه - ده ساله را در مقابل گاوی که به مادر فقیرش با بازی سوسن تسلیمی داده است، به همسری بگیرد. مردی با حدود چهل و هفت هشت سال سن، اولا از سربالایی به سوی پایین می آیند بعد که به پایین و سطح روستا می رسند صدای اذان که پخش می شود قسمت «حی علی خیر العمل» اذان است؟ گفتم: آیا شما این را عادی میدانید که این آقای ژکان «حی علی خیرالعمل» را همین طور گذاشته در فیلم خود؟ شما ملاحظه کنید هیچ کدام از فیلمها به جزییات اذان نمی پردازند اما این از همهی اذان دقیقا روی «حی علی خیرالعمل» دست گذاشته، که واقعا روی این صحنه معنای بدی دارد. به هر حال، بحث های مختلفی داشتیم.
البته ناگفته نماند که از چند مساله مثبت در کارنامه سینمایی مهندس سید محمد بهشتی نباید گذشت. او سر قضیه فیلم «افق» پشت سر رسول ملاقلیپور ایستاد. بهشتی سر قضیه فیلم «کیمیا» که احمدرضا درویش ساخت، هم موضع داشت. ناظر فیلم یکی از دوستان ما، مرحوم سید مهدی حسینی بود که سال 72 با مرحوم «عین. صاد» (علی صفایی حایری)، با هم مرحوم شدند. حسینی به عنوان ناظر از آبادان زنگ میزند به آقای بهشتی- این ماجرا را خود مرحوم سیدمهدی حسینی برایم تعریف کرد- که:" آقای بهشتی، درویش با این فیلمی که دارد می سازد، خطا می رود. بهشتی بلافاصله زنگ میزند جلوی فیلم درویش را میگیرد و اگر «کیمیا»، یک فیلم مطرح شد به خاطر این بود که مرحوم سید مهدی حسینی به عنوان ناظر روی فیلم بود.
یا مثلا این آقای احمد طالبی نژاد، مجله فیلم یک فیلمنامه درباره منافقین نوشته بود. آن موقع در شورای فرهنگی فارابی بودم که آقای بهشتی فیلمنامه طالبی نژاد را برای اظهار نظر به بنده سپرد. شب که به قم آمدم فیلمنامه را خواندم. به سید محمد بهشتی زنگ زدم، حدود ساعت ده ونیم شب بود، ولی هنوز در محل بنیاد فارابی در اتاقش بود. حدود شاید 45 دقیقه 50 دقیقه صحبت کردم. گفتم این فیلمنامه این مشکلات را دارد و در واقع به معنی واقعی کلمه ترویج منافقین و تایید منافقین است. بهشتی با اینکه با من تنش داشت ولی به واسطه اشکالات مطرحشده توسط من اصلا جلوی طرح طالبی نژاد را گرفت و پرونده آن فیلم رابه طورکامل بست. یا مثلا یک کاری به اسم «دست نوشتهها» بود که مرحوم مهرزاد مینویی خودش ساخت که کار خوبی در حوزه منافقین بود و با حمایت فارابی ساخته شد.
* خیلی فیلم خوبی بود. حتی همکاران آقای بهشتی در فارابی مثل آقایان شجاعنوری و عبدالله اسفندیاری در فیلم بازی کردند.
خب این یعنی اگر ما بخواهیم به اصطلاح پرونده بهشتی را بررسی بکنیم باید زشت و زیبایش را کنار هم ببینیم. من در بحث بهشتی و شیوه پرداخت او به سینما «عناد» نمی بینم یا حتی این که بخواهد یک شکل خاصی را پرورش را بدهد، این که بخواهد شکل خاص بخواهد یک چیزی در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایجاد کند، نمیبینم. ممکن است ما ارزیابی کنیم و بگوییم بهشتی خطا و اشتباه کرده، اما به این معنای خطا کردن اشتباهی که بعد از بهشتی در سینما صورت گرفته و تا الان ادامه دارد، برمی گردد به سوال شما در شروع گفتگو. خیلی قضیه متفاوت است، یعنی آثاری که کارگردانهایی در دوره بهشتی خلق کردند، قابل توجه است. حتی شما نگاه کنید کارگردانهایی که اولین فیلم خود را در آن دوره ساختند، مثلا همین آقای مسعود جعفری جوزانی که فیلم «جاده های سرد» را براساس داستان «اگر بابا بمیرد» آقای رضا سرشار ساخت. قصه آقای سرشار، یک قصه کوتاه هفت، هشت، ده صفحه ای است، اما فیلم جاده های سرد فیلم خوب و جذابی است. حتی دو تا فیلم بعدی که آقای جعفری جوزانی ساخت «در مسیر تندباد» و «شیر سنگی» هر دو فیلم های خوبی بودند که همه این فیلمها را با حمایت فارابی ساخت. در قضاوتمان باید ببینیم در زمانی که بهشتی در فارابی بود و قدرت داشت، چه فیلمهایی ساخته شده و چه کارگردانهایی فعال بودند. البته اگر می خواستیم به اصطلاح علاقه بهشتی را ببینیم که به چه سمت و سویی بود، آن وقت می شود اشاره کرد به مثلا اولین فیلم سعید ابراهیمیفر، «نار و نی» که آن را با کمک فارابی ساخت. این ها را البته خود من هیچ وقت فرصت نکردم کنار هم بگذارم. یا حتی مثلا فیلمی بود که بیضایی با سوسن تسلیمی و داریوش فرهنگ ساخت.
*شاید وقتی دیگر؟
بله که تلفیقی از «مارنی» و «سرگیجه» و یکی دو فیلم دیگر از هیچکاک بود. بیضایی این را با کمک فارابی ساخت.
* این آثار را فیلمهای خوبی میدانید؟
من قضاوتی در مورد ارزش این فیلمها ندارم. می خواهم بگویم ضمن این که «در مسیر تندباد» با حمایت فارابی ساخته می شد، «نار و نی» هم بود و از طرف دیگر، فیلم «افق» را اگر واقعا پشت مرحوم رسول ملاقلیپور(رضوان الله تعالی علیه)، سید محمد بهشتی نبود، نمی توانست ساخته شود. افق را اگر بخواهیم قضاوت کنیم، انصافا یکی از بهترین فیلم های مرحوم ملاقلی پور است. به هر حال، اگر بخواهیم در کل بگوییم، کارگردان «مولف» به آن معنا نداریم یعنی خیلی از کارگردانهای ما تکنسین های خوبی هستند.
* آقا رسول ملاقلی پور چی؟
خدا رحمتش کند، او یک جور غریزی کار میکرد. اولین بار مرحوم ملاقلی پور را همراه با علیرضا داوود نژاد دیدم. یک شب در منزل آقای محمدحسن پزشک جلسه ای بود و مرحوم «عین.صاد» (علی صفایی حایری)رضوان الله تعالی هم بود، آنها آمده بودند عین- صاد را ببینند. آنجا با ملاقلی پور آشنا شدم و بعد آشنایی ما ادامه پیدا کرد.
شبی در منزل آقای نصرت الله تابش(مدیر مسوول فعلی مجله فیلم نگار که انشاالله خداوند هرچه زودتر او را صحت و عافیت کامل ببخشد و از بستر بیماری رهایش کند) مجلس روضه ای بود. آقا رسول هم حاضر بود. گفتم: "آقا رسول! تو اینقدر دم از این می زنی که من موقعی که مسجد جامع خرمشهر را بعثیها داغون کردند، آنجا بودم و آخرین عکاسی بودم که از خرمشهر بیرون آمدم و وقتی که بچهها خرمشهر را پس گرفتند، اولین عکاسی بودم که عکس گرفتم از مسجد جامع خرمشهر. ولی بین خود و خدایت، اذیت نمی شوی وقتی در فیلم «پناهنده» این رزمندهی فیلم تو در مقابل این منافق تواب این جور کم می آورد؟". سکوت کرد. آن زمان بنده مشاور آقای مهدی ارگانی، رییس وقت شبکه دو بودم. فردایش آقا رسول زنگ زد و گفت:" تو که اینقدر ادعایت می شود، فیلم نامه جدید مرا می خوانی؟" گفتم:" بفرست". او فیلمنامه را فرستاد، فیلمنامه کل مجموعهی «سفر به چزابه» را فرستاد. همان جا 270، 280 صفحه را تا ساعت هشت و نیم بعدازظهر خواندم و روی همان پوشه آن، چند مورد را یاداشت کردم. فردای آن روز زنگ زد که چی شد؟ گفتم:" آقا رسول چرا در این «سفر به چزابه» این شخصیت «فواد»، جاسوس عراقی، در فیلم حاکم است و تا ته فیلمنامه هم رفته است." آن مرحوم هیچی نگفت. روز بعدش زنگ زد و گفت:"حاجی فواد را کشتم!" و شما الان در مجموعه ماندگار تلویزیونی «سفر به چزابه» ، در قسمت ششم یا هفتم، مشاهده میکنید که فواد جاسوس عراقیها در میان رزمندگان ( که نقشش را سیامک انصاری بازی میکرد) روی مین میرود و کشته میشود و بیننده از اینکه این فرد خائن به سزای عملش میرسد، خوشحال میشود.
خلاصه زلف ما به زلف مرحوم ملاقلیپور رحمت الله علیه گره خورد. برمبنای آن مجموعه 270 صفحه ای پروانه ساخت سه فیلم را از مهندس حمید خاکبازان، مدیر کل وقت اداره ارزشیابی معاونت سینمایی گرفتم. «بازماندگان» و «سفر به چزابه» و یکی دیگر «نجات یافتگان» که باز پرداختن به آن فیلمها جای خود را دارد.
نکته دیگر این که، شما می بینید که در کنار سیدمحمد بهشتی، منوچهر عسگری نسب هم بود که یک فیلم مشترک با هم ساختند به اسم «آن سوی مه»، که فیلمنامهاش برای بهشتی است. آن فیلم هم از نظر من فیلم خوبی است. البته فیلم در شرایط خاص خودش ساخته شد. نکته دیگر این که، این فیلم «روز واقعه» که با حمایت فارابی ساخته شد. الان همه از فیلمنامه «روز واقعه» به عنوان فیلمنامه بیضایی صحبت میکنند، ولی کمتر کسی هست - شاید غیر از مرحوم سیدمهدی حسینی که مرحوم شد و بنده- که می داند این اثر مستقیم مرحوم «عین. صاد»(علی صفایی حائری) روی فیلم «روز واقعه» است. فصلی در فیلم هست که اصلا با نظر مرحوم عین. صاد به فیلمنامه اضافه شد. این در فیلم نامهی بیضایی نیست. فصلی که عبدالله میآید و به یک سیاه چادری می رسد که آن سیاه چادر برای جمشید مشایخی است که اسبی به عبدالله میدهد، کل آن فصل را شهرام اسدی به توصیه غیرمستقیم مرحوم عین- صاد به فیلم اضافه کرد. البته اسدی آن بزگوار را نمی شناخت. آن چه اتفاق افتاد توسط مرحوم میرمهدی حسینی ناظر و عضو بخش فرهنگی فارابی، به او منتقل میشد.
این فیلم در جاده ساوه در حال ساخت بود و ناظر فیلم همان مرحوم میرمهدی حسینی بود که یکی از این جیپهای آهوی متعلق به فارابی زیر پایش بود. هر بار شب می رفت منزل مرحوم عین. صاد در بخش بیرونی منزل ایشان که محل اقامت مهمان بود، مستقر بود و میخوابید، صبح سر فیلم می رفت. شب جلسه می گذاشتند و حسینی به عین. صاد می گفت امروز این صحنهها را گرفتیم. حتی گفتارهایی را که باید گفته می شد، مرحوم عین. صاد می گفت که مثلا باید این باشد. اگر «روز واقعه» مایهای دارد، از استاد ما مرحوم عین. صاد(علی صفایی حائری) است. من دلم می خواهد یک بار دیگر فیلم را ببینید، بعد فیلم نامه بیضایی را هم ببینید و تطبیق دهید. فیلم نامه بیضایی فقط تکیهاش بر بحث جوان مسیحیِ تازه مسلمان است، اما در فیلم اصلا ماجرا جور دیگری شده است.
باز فیلم دیگری را فارابی ساخت با نام «کودکانی از آب و گل»که کار یک آقایی بود به اسم «عطاءالله حیاتی». در خاطرم هست که فیلم وقتی ساخته شد، جز یک نمایش آن هم در جشنواره فجر نداشت. موقع ساختش هم این مرحوم میرمهدی حسینی چند بار جلوی بهشتی گفت: این فیلم مشکل دارد. حتی راشهایش را نشان من داد یک بخشی از راش های فیلم برگرفته از آن نوشته معروف صادق هدایت بود که زنهایی که مثلا بچه دار نمی شدند سوار توپ معروف میدان توپخانه می شدند که شفا بگیرند و... .
*داستان «توپ مروارید» صادق هدایت.
بله. این را دقیقا در فیلمش آورده بود و وقتی مرحوم حسینی به بهشتی توضیح داد که این فیلم مشکل دارد، با وجود هزینهای که فارابی سر فیلم کرده بود، بهشتی کامل جلوی فیلم را گرفت و اصلا نگذاشت پخش شود.
به هر حال، من سال 71 به مجموعه ارشاد اضافه شدم به این دلیل بود که ما با ...
*قبلش فیلمنامه می خواندید؟
نه. اصلا ورود من به ارشاد سال 69 بود. خدا رحمت کند دکتر محمد مددپور رحمت الله علیه را. با مرحوم عین. صاد، استاد ما، آشنا بود و رفت و آمد میکرد و اینگونه بنده با ایشان آشنا شدم. حیف که زود از دنیا رفت. مرحوم مددپور مرا به آقای مسجدجامعی معرفی کرد. آن موقع وی معاون فرهنگی سازمان تبلیغات بود و از بنده به عنوان کارشناس کتابهای ادبی و دینی سازمان تبلیغات دعوت به کار کرد. خاطرم هست که در آن جا از چاپ کتاب «درخشش» استفن کینگ ممانعت به عمل آوردم. بر اساس همین کتاب، فیلم «درخشش» استنلی کوبریک ساخته شد. چند تا از کتابهای کینگ، کتاب های بسیار وحشتناکی هستند. اصل کتاب «درخشش» اینقدر وحشتناک بود که وقتی ترجمه کتاب را خواندم تا دو سه هفته در خانه، در که باز و بسته می شد، تنم می لرزید. فیلم کوبریک نسبت به آن کتاب خیلی ضعیف است.
در سال 71 اتفاقی افتاد. وقتی که بنده در جلسه حزب الله قم با حجت الاسلام سیدمحمد باقر خرازی به عنوان مسول گروه تاریخ همکاری میکردم. یک روز شنیدم آقای سید محمدخاتمی از ارشاد رفته و آقای لاریجانی به عنوان سرپرست ارشاد منصوب شده است. یک از دوستان ما آقای حجت الاسلام والمسلمین مجتبی همدانی، طلبه درس خارج خوان حوزه بود که از سال 1359 با هم در واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی آشنا شده بودیم. مهندس مجتبی همدانی مسئول واحد دانشجویی بود و من هم عضو این واحد بودم.او از شاگردان مرحوم آیت الله شهید دکتر سید محمدحسین بهشتی رضوان الله تعالی علیه بود که اصلا به واسطه ایشان به حزب جمهوری آمد و واحد دانشجویی را تشکیل داد. بعد از تعطیلی حزب، آقای همدانی آشنایی با آقای جاسبی مدیر وقت سازمان امور اداری و استخدامی کشور، در آن جا مشغول به کار شد. از آن جایی که پدر ایشان از روحانیون محترم اصفهان بودو علاقه ای که به طلبگی داشت ، این مهندس برق دانشگاه صنعتی تهران به قم آمد، درس های حوزه را ادامه داد.
به هر حال یک هفته بعد از انتصاب آقای لاریجانی به سرپرستی ارشاد، در خبری خواندم که مجتبی همدانی مدیر کل مطبوعات داخلی ارشاد شده است. شماره تلفن خانه همدانی را گرفتم و گفتم :"آقای همدانی تو از مطبوعات داخلی چه می دانی که مدیر کل مطبوعات داخلی شدی؟ " او گفت:" چندان مسلط نیستم ولی به واسطه رفاقتی که با آقای لاریجانی از دوران دانشگاه داریم، مسوولیت را پدیرفته ام. لاریجانی گفته که من آدم ندارم و شما بیا یا مسوولیت مدیریت مطبوعات داخلی یا مطبوعات خارجی را بپذیر". در پاسخ به دعوت ایشان گفتم:"مطبوعات خارجی را نمی توانم. آقای دکتر رضا بهشتی معز که در حال گذراندن دوره دکترا بود، قبول کرد و من هم مطبوعات داخلی را پذیرفتم." به ایشان گفتم پس حداقل بیا با هم صحبت کنیم، بنده تا اندازهای مطبوعات داخلی را می شناسم. ما دو ساعت و نیمی با آقای مجتبی همدانی صحبت کردیم. وضعیت مطبوعات را گزارش دادم که اینجور است و مثلا این مجله گزارش فیلم است، این نشریه حوادث است و... این ها را برایش توضیح دادم. این ماجرا گذشت هفته بعدش آقای لاریجانی به قم آمد. یک جلسه حدود دو ساعته در خانه آقای همدانی با آقای لاریجانی داشتیم. اتفاقات پشت پرده سینما و اطلاعاتی را که از سوابق سینماگران قبل و بعد از انقلاب میدانستم را برای ایشان گفتم.
با دعوت آقای مهندس همدانی به عنوان کارشناس مطبوعات دینی و هنری مشغول به همکاری شدم. ده بیست روز گذشت. اول آبان از طرف دفتر لاریجانی زنگ زدند که ایشان شما را به عنوان عضو شورای فیلمنامه ارشاد منصوب کرده است. این طور بود که آمدم و وارد عرصه سینما شدم. البته قبل از آن، از دوران دانش آموزی یعنی از سال 52-53 سینما را دنبال می کردم و فیلم غریبه و مه بیضایی را در سینما کاپری(بهمن فعلی) شاید سه بار دیده بودم. «رگبار» او را با یکی از دوستان در مثلا سینما ماندانا دیدیم که دو فیلم با یک بلیط نشان میداد. بعضی از فیلمهایی را که در دوران دبیرستان ندیده بودم، در سینماهای مختلف دیده بودم. در سال 53 به واسطه پسر عمه ای که از سال 54 به فرانسه رفت، با کانون فیلم دانشجویی دانشگاه تهران که در دانشکده اقتصاد بود آشنا شدم. چند فیلم را در همان کانون دانشجویی دانشگاه اقتصاد دیدم. دیپلم که گرفتم در مهر 54 وارد دانشکده شدم. آنجا بود که مثل کسانی که یک دفعه یک سدی از جلویشان باز شده باشد، شروع به فیلم دیدن در سینما کردم. فیلمهای به اصطلاح موج نو، مثلا «آدمک» خسرو هریتاش را دیدم. در مجموع این سینما را دورادور دنبال می کردم.
سال 71 وارد ارشاد شدم. یک مدتی که گذشت، اوایل سال 72 بود که آقای لاریجانی مرا به شورای فرهنگی فارابی اضافه کرد. هفته بعدش، سید محمد بهشتی در مقابل بنده آقای علی افصحی را که او هم معمّم بود، اضافه کرد. یعنی درست در نقطه مقابل من، آقای بهشتی او را به شورای فرهنگی فارابی اضافه کرد که ماجرای افصحی خود داستان دیگری است. آن زمان صحبت سر این بود که هیئت امنای فارابی عوض شود. بهشتی عشق و تمام وجودش سینما بوده و هست. جالب است بدانید که بهشتی از فارابی حقوق نمیگرفت. او از نظر مالی نیازی نداشت. بهشتی و برادرش و پدرش از اوایل انقلاب در استان تهران که آن موقع شامل قم و دماوند هم میشد، دومین مرغدار استان بودند و وضع مالیشان کاملا خوب بود. یعنی فعالیت در فارابی دقیقا سرگرمی بهشتی بود. صبح ساعت 10، 10:30 سلانه سلانه می آمد تا شب ساعت 12:30 یا 1 بعد از نیمه شب در فارابی بود. جلسات مختلفی داشت و اینقدر با کارمندانش خوب تا میکرد و رفتارش خوب بود که اگر میهمان نداشت، یک رستوران به اندازه زیرپله ای داشتند که رستوران فارابی بود، بهشتی از اتاقش بلند می شد می آمد در این رستوران. خب می دانید که ساختمان فارابی، خانه قوام السطنه بود با آن شرایط، بهشتی میآمد زیر پله با کارمندانش غذا می خورد. ولی اگر میهمان داشت برای میهمان سفارش غذا از رستوران هانی میدان قیام میداد. برای همین، بعدا که بهشتی از فارابی رفت، هنوز کارمندان زیردست او در فارابی باقی بودند و یک «بهشتی» می گفتند، از دهانشان صد تا بهشتی می ریخت. این به خاطر رفتار او با زیردست بود و این که برای کارمندانش قیافه نمیگرفت.
اما در بحث عملکرد بهشتی، بعضیها میگویند بهشتی عالما و عامدا این بحث روشنفکری را وارد سینما کرد. ببینید یک جمله ای مرحوم عین. صاد در کتابی با عنوان «روش نقد» دارد، که 5 جلد است. در جلد اولش یک نکتهای ایشان دارد که می گوید اگر یک شخصیتی، یک آدمی را می خواهید تحلیل بکنید، با یافتهها و آموزههای امروزی خودتان به نقد طرف نپردازید، بلکه طرف را در ظرف زمانی خودش و هدفی که داشته، با آن شرایط، با عملکردش در آن شرایط، مقایسه کنید. لذا حالا من از این استفاده کنم که بگویم اگر ما بخواهیم سید محمد بهشتی را قضاوت بکنیم باید حساب کنیم بهشتی چه زمانی فارابی را شکل داد؟ زمانی که آقای محمدعلی نجفی به معاونت سینمایی آمد و موفق عمل نکرد. کلهر آمد و موفق نبود. بعد از این که فخرالدین انوار معاون سینمایی شد، او و بهشتی و حیدریان یک تیم همکاری تشکیل دادند. البته ناگفته نماند بحث ورود بهشتی به عرصه سینما هم مربوط به بعد از انقلاب نیست. اینها قبل انقلاب یک شرکتی به نام آیت فیلم با میرحسین موسوی و محمدعلی نجفی داشتند. سال 1356 هم فیلمی به نام «جُنگ اطهر» که فرامرز قریبان هنرپیشه اولش بود، ساختند.
*یک روایتی هست که می گویند که قبل از انقلاب، بهشتی و همکارانش در آن شرکت برای همین فیلم «جُنگ اطهر» دو بازیگر مطرح سینمای آن روز را دعوت میکنند، این دو نمی پذیرند که در آن فیلم باشند و بعد از انقلاب به نوعی تسویه حساب شخصی با این دو بازیگر صورت می گیرد، سر آن جواب رد.
بعید نیست، البته از این تسویه حسابها کم صورت نگرفت. مگر بلایی که سر سعید کنگرانی بعد از آن مصاحبه معروفش، پس از بازگشت از خارج آمد، این دار و دسته مجله «فیلم»ی ها درنیاورند؟
*چه بلایی؟
بایکوتش کردند و نگذاشتند در هیچ فیلمی بازی کند.
*دار و دسته این مجله مگر اینقدر تاثیرگذار هستند؟
بله پشت پرده سینمای ایران مجله فیلم است. اصلا شما نگاه کنید اگر یک چیزی که مغفول مانده تزریق روشنفکری و سینمای جشنوارهای است که مجله فیلم پیگیری میکند.
* بهشتی همیشه مخالفانی داشته، از جمله جواد شمقدری و همفکران او که بعدا با عنوان هیئت اسلامی هنرمندان شناخته می شدند. یکی از ادعاهایی که به شکل پررنگ علیه مدیریت بهشتی در آن دوره مطرح است، این است که قهرمان را از سینما حذف کردند، یعنی با شکل مدیریتشان قهرمان را از سینما گرفتند. به عبارت دیگر، ما در موقعیتهای قهرمانسازی قرار داشتیم به اسم انقلاب، به اسم دفاع مقدس، ولی از طرفی در سینمای ما داشت قهرمان زدایی می شد. یکی از چیزهایی که علیه بهشتی زیاد مطرح می کنند، همین مسئله است.
من این را خیلی قبول ندارم به خاطر این که من تصورم این است که بهشتی-حالا انوار با وجود این که معاون سینمایی و بالادست بهشتی محسوب می شد، اما مغز متفکر به آن صورت نبود و بیشتر عامل اجرایی بود و از فارابی کاملا حمایت می کرد- اما بهشتی به عنوان آدم متفکر این جریان، در عین این که به اقتصاد سینما فکر میکرد و کمک هم میکرد، اما با بحث ابتذال به شدت مخالفت میکرد. ببینید همیشه این موضوع را خیلی صریح گفته ام؛ مسلط شدن کارگردانها و تهیه کنندگان مبتذل ساز بر سینمای ایران پس از دهه هفتاد به بعد، یعنی بعد از دوران مثلث انوار، بهشتی، حیدریان بوده است. بعد از بهشتی بود که فیلم «تحفه هند» را زهتابی ساخت و آقای اکبر عبدی بازی میکرد. سر همان فیلم بچههای حزبالله رفتند سر در سینما قدس را شکستند. آیا زمان بهشتی استهزاء دفاع مقدس شکل گرفت؟ سر قضیه «لیلی با من است» در فارابی با حسین حقیقی، مدیر وقت فارابی دعوایم شد. داد و بیداد فراوانی کردیم. عرض بنده این بود که : «این لیلی با من است» فتح بابی خواهد شد که دفاع مقدس را زیر سوال ببرند. این باب را باز نکنیم. ما دفاع مقدس برایمان واقعا مقدس است. شما برای چی باب استهزا را باز میکنید؟ "
با این وجود، صراحتا تصور بنده این است که دوران آقای شمقدری بدترین دوران معاونت سینمایی است. به دلایل مختلف و فیلم های مختلف، که البته نمی خواهم اسامی فیلم ها و مبتذل سازان را اینجا بیاورم.
یک بار سوال کرده بودند به نظر شما بهترین دوران معاونت سینمایی بعد انقلاب چه کسی است؟ من گفتم به نظرم بهترین دوره، معاونت آقای مهندس محمدرضا جعفری جلوه است. او چون از نظر مالی ذینفع نبود و هیچ بهره مالی از سینما نمی برد و به خاطر تسلطی که روی حوزه نمایش داشت، بیشترین توفیق را داشت. جعفری جلوه پله پله بالا آمده است. هر دو ما عضو واحد دانشجوی حزب جمهوری در سال 1360 بودیم. آن موقع او مسوولیت واحد نمایش رادیو را داشت و می گفت مثلا برنامه صبح جمعه را با کی و کی بستیم. جعفری جلوه سال 60 تا سال 72 دوازده سال در واحد نمایش رادیو استخوان ترکاند. بعد سال 72 لاریجانی او را در فارابی گذاشت، بعدا باز مدیریت شبکه دو را به او سپرد. او و لاریجانی هنوز هم دوستان نزدیک هستند.
ادامه دارد...
*گفتگو از سهیل صفاری
انتهای پیام/