امام خمینی (ره) در نگاه آیتالله جوادی آملی
کشتار و ضرب و شتم طلاب مدرسه فیضیه شروع شد و دیگران آن صحنه رعب آور را دیدند و ترسیدند و ساکت شدند، ولی امام دست به قلم کرد و فرمود: «شما روی چنگیز مغول را سپید کردید.»
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آیتالله جوادی آملی از جمله مبارزینی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در رکاب حضرت امام خمینی مجاهدتها و فعالیتهای موثری را در جهت پیروزی انقلاب انجام داد. وی محضر امام را درک کرده بود و خاطرات جالبی از لحظات ناب کنار حضرت روح الله بودن، دارد. وی یکی از خاطرات خود را اینگونه روایت میکند:
****
وقتی از حوزه تهران به حوزه علمیه مقدسه قم مهاجرت کردم بحث اصول ایشان مجمع فضلا بود. و چون خود حکیمی بود قوی و عارفی بود نیرومند، مسائل اصولی را که جر و علوم اعتباری است و با قواعد عقلا و امور عرفی آمیخته است آنچنان فولادین تحلیل می کرد که نمی گذاشت از حد جزمی که در محدوده علوم اعتباری مؤثر است پائینتر بیاید. چون یک حکیمی که فولادمنش است، یک انسان کاملی که استوار و محکم است خیلی محکم سخن می گوید، اصول را چون معقول محکم می گفت، هرگز اجازه نمی داد، که مسائل را با اوهام صرفاعتباریات بگذراند تا آنجا که ممکن بود، قرص سخن می گفت.
سخن هر انسانی ترجمان عقل اوست، محکم سخن گفتن نشانه حکمت گوینده است، سیره استاد امام خمینی آن بود که شاگرد آزاد بار آمده و مستقل باشد، چرا که خود آزادمنش بود و مستقل، روشی که احیانا در بعضی از افراد پیدا می شد که سعی می کردند انس با عوام و تحصیل درآمدهای دنیایی از راه ارتباط با عوام را یک نحوه کمال و نبوغ بدانند، سعی میکرد بشدت محکوم کرده و در درسها عموما و در موعظه های پایان درس خصوصا این روش را بکوبد. چه اینکه خود هرگز به این فکر نبود که با ثروتمندان و زر اندوزان دنیا نزدیک باشد. و آنها را از نزدیک بپذیرد و از این راه در آمدی تهیه کند.
قسمت مهم تقوای امام در آزادمنشی و استقلال فکری او بود. هرگز از اقبال و ادبار طلاب نه لذت می برد و نه رنج، طلاب که شیفته محضر ایشان بودند گذشته از مقام علمی، شیفته فولادمنشی و استقلال و آزاد خواهی و آن روح سرشار بلند حکیمانه ایشان بودند. سالی چند بار در پایان سال تحصیلی به مناسبت فرا رسیدن ایام پر برکت ماه رمضان یا ایام محرم یا تعطیلات تابستانی نصیحت میکرد، نصیحتش درس بود و ما همانطور که اصل درس ایشان را بعنوان یک برنامه رسمی ضبط میکردیم نصیحت ایشان را نیز بعنوان یک درس اصلی ضبط میکردیم، هم پر محتوی و پر بار بود و هم از جان نیرومند و آگاه و عارف نشأت می گرفت و هم از حسن فعلی برخورداربود. چون سخن مبرهن بود و از حسن فاعلی برخوردار بود. گوینده حکیم و عارف بود او می فهمید و معتقد بود و می گفت. لذا گفتارش مؤثر بود.
فریب هیچ فریبکاری را نخورد. هرگز برای فرزندانش بیش از حد لازم خدمت و ارج قائل نبود. با اینکه مرحوم آیة الله حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله تعالی علیه که از دوستان صمیمی بود، و مقام علمی او پیش فضلا مبرهن بود برایشان هم بیش از حد لازم حسابی باز نمی کرد و اجازه نمیداد احدی حتی آن بزرگوار در کار شخصی ایشان دخالت کنند. این سیره آزاد منشی و مستقل بودن و بزرگ منشی او طلاب را بخود جذب میکرد. تا اینکه زمان ارتحال آیة الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه رسید. بعد از ارتحال آن بزرگوار یک خلائی بود و یک اختلاف. اما این بزرگی حکیم فقیه الهی و بزرگ اصولدان دینی سعی می کرد با برکناری از اینگونه صحنه ها آن خلاء را با اخلاق الهی پر کند بدون اینکه داعیه مرجعیت و جواب داشته باشد.
پس از ارتحال آیة العظمی مرحوم بروجردی مراجع آنروز عهده دار امور مالی طلاب شدند، و این بزرگ فقیه، فقطبه تدریس و تهذیب می پرداخت تا اینکه جریان انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که مهره دیگری از مهره های استعمار بود و بعنوان آزادی زن که در حقیقت بردگی بانوان اسلام بود مطرح شد و از آن به بعد کم کم طلیعه قیام شروع شد. جلساتی تشکیل می شد، همه علماء حضور پیدا می کردند و اعلامیه های مشترکی میدادند اما آن پردہ نشین، راز دیگری داشت و آن راز دار الهی حساب دیگری داشت، برخوردهایش مستقیم نشان میداد که با ریشه فساد در گیر است.
به خاطرم هست تلگرافی از بعضی مراجع قم به شاه معدوم شده بود و او را مخاطب کردند که دولت را وادار کند دست از انحرافات دینی بردارد. شاه معدوم در جواب تلگراف نوشت: ما توفیق شما را در ارشاد عوام خواهانیم. آنگاه استاد امام خمینی دام - ظله العالی دست به قلم بردند و فرمودند: « به عنوان یک اعلامیه، شما که توفیق مراجع را در ارشاد عوام خواهانید، لذا به تو و دولت تو تذکر می دهم»، یعنی شما عوام هستید و باید به شما هشدار داد و شما را هدایت کرد.
بله اینگونه موضع گیری و قلمی فولادین داشتن نه تنها از دیگران نبود، خواندن اعلامیه این بزرگوار هم برای دیگران رعب می آورد و محضر درس ایشان فولاد پرور بود. تا اینکه کم کم جریان انقلاب از سال 42 از مرز اعلامیه و تلگراف و رفت و آمد و پیکر پیام تلفنی و خواهش و ارشاد و نصیحت گذشت، کم کم 25 شوال فرا رسید. و در سالروز شهادت امام صادق در مدرسه فیضیه آن غائله فراموش ناشدنی بدست مزدوران رژیم منحوس پهلوی شروع شد و آن کشتار و آن ضرب و شتم و مجروح کردن طلاب مدرسه فیضیه و طلاب حوزه علمیه که آن روز در مدرسه فیضیه شرکت داشتند شروع شد و دیگران آن صحنه رعب آور را دیدند و ترسیدند و ساکت شدند، ولی امام دست به قلم کرد و آن روز دولت را محکوم کرد و فرمود: «شما روی چنگیز مغول را سپید کردید.» این اعلامیه جان تازه ای در حوزه علمیه و در سطح ایران دمید.
او جانها را احیاء کرد و در پرتو احیاء جان، علوم الهی را احیاء کرد و خدا هم او را با امدادهای غیبی تأیید کرد و می کند و بکند انشاء الله تعالی... او اول ترس از مرگ را از طلاب گرفت، ترس از زندان رفتن، محروم شدن، تبعید شدن از حوزه ها را گرفت، ترس را ترساند که به حوزه علمیه راه پیدا نکند، ترس را ترساند که به دلهای اولیاء الهی راه پیدا نکند. مکتب «الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم ولا هم یحزنون» را با سیره عرفانی و برهانیش پیاده کرد. نترسید و نترساند، نهراسید و نهراساند. بودند افرادی که می ترسیدند و می ترساندند، بودند افرادی که منزوی میشدند و به دیگران تلقین می کردند. اما امام به میدان می آمد و مردم را به میدان رفتن دعوت میکرد، نمی ترسید و نمی ترساند. و میگفت نترسید. میگفت انسان زنده است برای اینکه به لقاءالله برسد. چه بهتر که با شهادت به لقاءالله برسد.
این حیات را او در حوزه علمیه دمید. و قرآن محجور را قرآن مشهور کرده، سنت مستور را سنت مشهور کرد. دین محجور را دین مأنوس کرد، احکام الهی را با حکم الهی یکجا آشنا کرد و معروف کرد و پیاده کرد. به یک دست گوهر گرفت و با دست دیگر تیغ و با گوهر حوزه های علمی و مردم ایران و دیگر مردم مسلمانان جهان را روشن کرد و با تیغ قلم و بیان از این گوهر حمایت کرد. و اشتیاق شهادت را احیاء کرد و برای همه تثبیت کرد که جان آنست که فدای جانان شود و دین به از آن می ارزد که انسان برای او جان بدهد.
لذا مسئله کشته شدن و شهادت طلبی و مسئله تبعید شدن و زندان طلبی مسئله محروم شدن و تبعید طلبی بعنوان یک اصل دینی در دلها جا گرفت خواه در سطح اساتید و مدرسین و بزرگان، خواه در سطح فضلا خواه در سطح سایر طلاب علوم دینی. رسالت حوزه علمیه را در فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و محرم در نشر احکام الهی می دانست تا مردم مستضعف ایران را از خطر نجات دهد، خطر صهیونیزم را در گفتارها و نوشتارهایش بیان می کرد و می گفت تا این خطر است اسلام مرده است، اسلام وقتی زنده می شود که این سم مهلک را از سرزمین ایران اسلامی بیرون راند و تثبیت میکرد که رژیم پهلوی، رژیم وابسته به امریکا و صهیونیست است. و میگفت با این رژیم روی کار است مردم به صلاح و فلاح نمیرسند نه از خطر میرهند نه به کمال میرسند.
برای همه این فکر جا افتاد که باید اسلام را احیاء کرد، باید همانند آب شده بپای درخت پژمرده نهال مذهب رفت و به همراه مذهب بالا آمد. چون هرگز آب به دل خاک فرو نمی رود که نابود شود، آب برای اینکه شکوفا و سر سبز شود و بالا بیابد و استوار شود و سایه داشته باشد و سایه افکن باشد. برای نهال فرو می رود که ریشه کند. می فرمود: خونتان به پای نهال دینتان فرو می رود و همراه دینتان و بالا می آید که «لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» خونهای شما که خونبهای دین خداست از بین نمی رود زیرا خود به همراه خونبها زنده می شود و خونبهای شما لقاء الله است و دین خدا زنده می شود و برکت آن میماند. این فکر را در حوزه احیاء کرد، حوزه با این فکر زنده شد، سیره حوزه علمیه، سیره شهادت طلبی و مبارزه شد. روند حوزه های علمی، روند انقلاب اسلامی شد، لذا آمار زندانیها در ماه مبارک رمضان و ماه محرم بیش از ماه های دیگر شد. در ماه مبارک رمضان و محرم فجایع اخلاقی کم بود اما جرمهای سیاسی زیاد.
زندانیها در ماه مبارک رمضان و محرم به زندان می افتادند. همچنین کسانی که از نوشتن و گفتن ممنوع می شدند. در محرم و رمضان ممنوع می شدند. این کشور را کتاب و سنت حفظ کرد. ماه مبارک رمضانی که «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» این کشور را حفظ کرد. محرم و صفری که خون ثارالله در آن ماه ریخت و دین را احیاء کرد و در حقیقت کتاب و عترت و سنت همان دو اصل وزینی که رسول الله او فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» آن دو اصل و زین این کشور را حفظ کردند. اما یک سخنگو می طلبیدند. رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی دام ظله العالی هم سخنگوی قرآن و هم سخنگوی سنت و عترت شد. اینها را از غربت و هجرت به در آورد. در مرحله عمل پیاده کرد و گفتند و خون دادند و تبعید شدند و اسلام را از غربت به وطنش برگرداندند. وطن اسلام دلهای مسلمین است، اسلام رمیده از دلهای مسلمین را به وطن بر گرداندند. این تبعید شدن برای تقریر اسلام بود. این مهجور شدن برای مشهور شدن اسلام بود، این دور ماندن از آب و خاک برای نزدیک شدن اسلام به دلها بود.
منبع:فارس
انتهای پیام/