کردستان| روایتی از ۱۵ خرداد ۶۳ بانه؛ ناگفتههای «ملا رسول» از آخرین دیدار خود با همسر و ۴ فرزند شهیدش
ماموستا رسول اشعری که در شهر بانه به «ملا رسول» شهره است در ۱۵ خرداد سال ۶۳ بانه همسر خود و ۴ فرزندش را بر اثر حمله جنگندههای رژیم بعث عراق از دست داده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بانه، 15 خرداد سال 1363 مصادف با 5 رمضان سال 1404 هجری قمری یکی از تلخترین روزهایی است که مردم شهر بانه از دوران 8 سال جنگ تحمیلی در حافظه تاریخی خود به یاد دارند.
در این روز مردم روزهدار این شهر مرزی استان کردستان برای شرکت در مراسم بزرگداشت 15 خرداد سال 1342 در پارک شهر بانه که اکنون پارک 15 خرداد نام نهاده شده است، جمع شده بودند که با یورش غافلگیر کننده هواپیماهای رژیم بعث عراق روبهرو و نزدیک به 650 نفر از حاضران در این مراسم که 220 نفر از آنها غیربومی و بقیه از مردم این شهر بودند با ناجوانمردانهترین شیوه و مظلومانه به شهادت رسیدند.
ماموستا رسول اشعری که در شهر بانه به «ملا رسول» شهره است در این حادثه همسر خود و 4 فرزندش را از دست میدهد و در بازگویی وقایع آن روز این گونه بیان میکند و میگوید: برای حضور در مراسم تدفین یکی از آشنایان به قبرستان قدیمی «سلیمانبگ» بانه رفته بودم که پس از مراسم تدفین با تنی چند از اقوام سوار بر یک خودروی تویوتا وانت بهسمت شهر در حرکت بودیم و من در حال گفتوگو با ماموستایی که برای برگزاری مراسم تدفین حضور داشتند، بودم که ناگهان صدای انفجارهای مهیبی از سوی شهر به گوش رسید.
وی با بیان اینکه در این لحظه جز آتش و خون در شهر چیز دیگری قابل مشاهده نبود، گفت: همه از ماشین پیاده و هر یک بهسویی فرار کردیم و من که پس از دقایقی به منزل مراجعه کردم با یکی از فرزندان خود که پیش از من برای خرید به بازار شهر مراجعه و در هنگام حمله هوایی بهسرعت به خانه برگشته بود روبهرو شدم و زمانی که او سراغ مادر و خواهرها و برادرهایش را از من گرفت متوجه خروج خانوادهام از منزل و شرکت آنها در مراسم بزرگداشت 15 خرداد سال 1342 شده بهسرعت بهسوی مرکز شهر حرکت کردم اما پس از طی مسافتی با یکی از آشنایان روبهرو شدم که از محل انفجارها برمیگشت و به من گفت که همسر و فرزندانم در این انفجار مجروح و به بیمارستان بانه منتقل شدهاند.
ملا رسول اشعری افزود: وقتی به بیمارستان رسیدم شهدای بسیاری در گوشه و کنار بیمارستان دیده میشدند که ناگهان در گوشهای از فضای بیمارستان اجساد 3 شهید خود را یافتم، بیمارستان شلوغ بود و مردم بهدنبال شهیدان خود میگشتند و من نیز با وجود درد از دست دادن 3 عضو خانوادهام نگران 2 عضو دیگر بودم.
وی بیان کرد: برای پیدا کردن فرزندانم دقایقی را در محوطه و داخل بیمارستان و میان شلوغی به جستوجو پرداختم و بالاخره در سردخانه بیمارستان 2 فرزند دیگر خود را که آنان نیز شهید شده بودند پیدا کردم.
این همسر و پدر صبور شهید بعد از بیان سختیهایی که بهدلیل شلوغی شهر برای انتقال همسر و فرزندان شهیدش به مسجد برای شستوشوی پیکر مطهر شهدا تحمل کرده است خاطرنشان کرد: پیکر شهدا را روی وانت تویوتای یکی از همشهریان گذاشته و بهسمت مسجد محله خود حرکت کردیم که بهدلیل نزدیکی خانه ما به محل انفجارها تقریباً تمامی اهالی محل خارج شده بودند بنابراین برای بهجای آوردن مراسم تدفین شهدایم مجبور به جابهجایی و انتقال آنها به یکی از محلههای دیگر شهر بانه شدم.
ملا رسول اشعری با بیان اینکه «تا زمانی که شهدای من برای مراسم تدفین آماده شدند، 13 شهید دیگر را به غسالخانه مسجد محل منتقل کرده بودند» افزود: بهدلیل تعداد بالای شهدای آن روز بهناچار از ماشینآلات سنگین نظیر بولدوزر برای حفر قبور شهدا در قبرستان سلیمانبگ بانه استفاده کردند.
آری اینها که از زبان ملا رسول بانه شنیدیم تنها گوشهای از مظلومیت شهدای کردستان بود که بسیاری از این مظلومیتها و فداکاریها هنوز ناگفته مانده و چه بسیار خانوادههایی در استان کردستان هستند که چندین شهید به انقلاب و نظام تقدیم کردهاند و هنوز هم آماده فداکاری برای اعتلای نام میهن هستند.
انتهای پیام/ح