۲۷ خرداد ۸۴ شکست ائتلاف راست مدرن و چپ رادیکال
اصلاحطلبان این روزها به عناوین مختلف یادآور میشوند که تاریخ میتواند تکرار شود. بهعنوان مثال چندی پیش این بهزاد نبوی بود که این هشدار را به همجریانیهایش داد و پیشتر نیز مصطفی معین بود که این عبارت را تکرار کرده بود
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، اصلاحطلبان این روزها به عناوین مختلف یادآور میشوند که تاریخ میتواند تکرار شود. بهعنوان مثال چندی پیش این بهزاد نبوی بود که این هشدار را به همجریانیهایش داد و پیشتر نیز مصطفی معین بود که این عبارت را تکرار کرده بود. اشاره آنها به سالهای آغازین دهه 80 است و این همانی آن با حال و روز این روزهای اصلاحطلبان. سالهایی که آوار شورای اول و تندرویهای مجلس ششم از طرفی و ناکارآمدیهای دولت اصلاحات از طرف دیگر در گام اول، اصلاحطلبان را در انتخابات مجلس و شورا ناکام گذاشت و در گام دوم در انتخابات سال 84 دولت را به کام رقیب ثبت کرد. رویه اصلاحطلبان بهگونهای پیش رفته بود که مصطفی تاجزاده که چهره شناختهشده اصلاحطلبان بود و معاونت سیاسی وزارت کشور در دولت خاتمی را نیز در کارنامه خود داشت، در غیاب نظارت استصوابی شورای نگهبان در انتخابات شورای شهر دوم، حتی از محمود خسرویوفا، رئیس فدراسیون جانبازان و معلولین نیز عقب افتاد و در انتخابات شانزدهم شد و به این ترتیب اصلاحطلبان، شورای شهر دوم را بهطور کل از دست دادند. سال بعد از آن یعنی در اسفند 82 نیز دومینوی ناکامیهای اصلاحطلبان به انتخابات مجلس هفتم رسید و بعد از آن تیر خلاص ناکامیها در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 بروز و ظهور پیدا کرد. انتخاباتی که برای اولینبار به مرحله دوم کشیده شد.
اصلاح طلبان به دنبال مهندسی انتخابات
چندی پیش، موسویخوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز، بار دیگر یادآور شد که آن سالهای دور «هاشمی میتوانست انتخابات را جوری مهندسی کند که آن نتیجهای که میخواهد گرفته شود.» از اینرو است که جریان چپ و وزیر مستعفی فرهنگ و ارشاد دولت هاشمیرفسنجانی یعنی سیدمحمد خاتمی در دو سال آخر دولت سازندگی توانستند روی موج منفی دولت سوار شده و دوم خرداد را به کام خود ثبت کنند. آن زمان در افکار عمومی ناطقنوری بهعنوان ادامهدهنده دولت هاشمی و خاتمی در مقابل آن دولت تبلیغ میشد. با این حال، نقش هاشمیرفسنجانی در به کرسی ریاست نشاندن خاتمی بر کسی پوشیده نیست و در همین راستا میتوان به خطبه پرشور نمازجمعه قبل از انتخابات هاشمیرفسنجانی و اثرش در رایآوری سیدعبا شکلاتی اشاره داشت. هاشمی در آن خطبه در راستای همان فضاسازیهای رسانهای از صیانت آرا سخن گفت و گزاره دوگانه کاندیدای حاکمیت و درمقابل کاندیدای مردم را تقویت کرد. این مساله تا آنجا مهم بود که حتی خاتمی نیز بعدها به نقش هاشمی در دوم خرداد تصریح داشت.
اصلاحطلبان در سالهای آغازین دهه 80 نیز همان راهبرد سالهای پایانی دولت سازندگی را در دستور کار قرار دادند. از اینرو تصمیم گرفتند که ضددولت را از دل دولت بیرون بیاورند و در همین راستا زمزمههای عبور از خاتمی به گوش رسید و هرچه به سالها و روزهای پایانی دولت دوم خاتمی نزدیکتر میشدیم، این زمزمهها بلندتر شنیده میشد. چنان این راهبرد در نگاه اصلاحطلبان و مهندسان انتخاباتیشان امتحان پس داده بود که حتی به ضرورت رسیدن به کاندیدای واحد نیز توجه نداشتند. از اینرو برای انتخابات ریاستجمهوری با چهار کاندیدا در عرصه رقابت حاضر شدند. البته هریک از آنان به دلایلی وارد عرصه انتخابات شدند؛ برای رسیدن به پیروزی خیالی اصلاحطلبان به یک آلترناتیو نیاز بود. این آلترناتیو وزیر پرحاشیه دولت اصلاحات؛ یعنی مصطفی معین بود. مهدی کروبی، رئیس مجلس ششم و دبیرکل مجمع روحانیون مبارز اگرچه انتخابات را خیلی جدی گرفته بود و عزمش را برای رسیدن به ریاستجمهوری جزم کرده بود ولی از سوی قاطبه جریان اصلاحطلب و گروههای مختلف آن جدی گرفته نشد. محسن مهرعلیزاده، استاندار خراسان در دولت اول اصلاحات و معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیتبدنی در دومین دولت خاتمی هم که نه خود انتخابات را جدی گرفته بود و نه از سوی اصلاحطلبان جدی گرفته میشد. چهارمین کاندیدا اما درواقع گزینه اصلی اصلاحطلبان یعنی اکبر هاشمیرفسنجانی بود و آنها همان سالها نیز نمونهای چون پوتین-مدودف را در سر میپروراندند. بهعبارتی میتوان گفت که اصل کاندیداتوری معین یک پروژه بود تا ظرفیت بدنه رادیکال اصلاحات را که به این سادگیها حاضر به حمایت از هاشمی نبودند، در روز مبادا برای او بسیج کنند. براساس این تحلیل معین آمده بود تا رد صلاحیت شود و با بهرهگیری از فضای احساسیشکلگرفته، بدنه اجتماعی اصلاحات را پای کار هاشمی بیاورد؛ بدنهای که احتمالا در شرایط عادی حاضر نبود بهراحتی پای کار هاشمی بیاید.
معینِ اصلاحات و تیری که به سنگ خورد
مصطفی معین آنطور که خود گفته سرلیست وزیران هاشمی در دولت اول سازندگی بود. از اینرو در دولت خاتمی نیز بهعنوان وزیر علوم معرفی شد. نکته قابلتوجه اینکه اگرچه معین برای دولت اول خاتمی توانست با 211 رای موافق نمایندگان مجلس پنجم به وزارت برسد ولی عملکردش بهگونهای پیش رفت که آرایش در جلسه رای اعتماد در مجلس ششم به 169 موافق رسیده بود. بیشترین ناکارآمدی معین در ماجرای کوی دانشگاه بروز پیدا کرد. ماجرایی که بعد از آن وزیر علوم وقت مجبور به استعفایی صوری شد ولی این استعفا آنقدر صوری بود که او نقل کرده با آنکه استعفا کرده بود «در جلسات هیاتدولت و وزرا شرکت میکردم.» البته با آن استعفای صوری سال 78 که موافقت نشد. بعد از آن در تابستان 82 و همزمان با رادیکال کردن فضا توسط اصلاحطلبان وی در راستای اعتراض به مخالفت شورای نگهبان با لایحه اصلاح ساختار وزارت علوم، از مقام وزارت استعفا کرد و بعد از آن به سمت مشاور رئیسجمهور منصوب شد. طی ماههای قبل از ثبتنام ریاستجمهوری نیز در راستای تند کردن فضا و حتی عبور از خاتمی و دولتش سنگتمام گذاشت.
بهعنوان نمونه بهمن 83 در جمع اعضای سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی مشهد با تاکید بر اینکه حزبی نیستم، گفت: «دولت خاتمی میتوانست برای ساماندهی احزاب و نهادینه کردن کار حزبی در هشت سال گذشته بیشتر تلاش کند. هرچند ایجاد و تقویت زمینههای اجتماعی و فرهنگی این کار، سخت است، اما هشت سال وقت کمی نبود. واقعیت این است که خاتمی یک شخصیت برجسته فرهنگی محسوب میشود تا یک شخصیت حزبی و تشکیلاتی. در شرایط مطلوب، خاتمی میتوانست علاوهبر ریاستجمهوری، پرچمدار اصلاحات نیز باشد؛ اما این امر محقق نشد.» مصطفی معین خود اظهار داشته که با پیشنهاد مشارکت و مجاهدین در مسیر انتخابات قدم گذاشته: «در ابتدا حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی پیشقدم شدند و پیگیر بحث کاندیداتوری من بودند. روزی که این پیشنهاد را دادند من در سفر ارومیه بودم که دکتر هادی خانیکی در یک تماس تلفنی عنوان کرد که «مشارکت» درباره کاندیداتوری شما به اجماع رسیدهاند و درخواست ملاقات فوری داشتند. بعد از آن گروههای مختلفی برای اقناع من وارد صحبت شدند و چون من به خرد جمعی و اجماع معتقدم، پذیرفتم و کاندیدا شدم، هرچند گزینه اول ما آقای مهندس موسوی بودند، خودم هم با ایشان صحبت کردم، اما ایشان قبول نکردند.» معین خود نیز تاکید میکند که «هدفم این نبود که حتما باید رئیسجمهور شوم! هدفم طرح دیدگاههایم بود. من آن ایام برای طرح نظراتم یک دور تقریبا کامل به استانها و دانشگاههای بزرگ سفر کردم.» چهرههای رادیکال اصلاحات همه بر آتش معین میدمیدند. تا آن زمان و در فضای سیاسی دهه 80 کمتر عرف بود که چهرهای زنانه با پوشش مانتو و بدون چادر در عرصه سیاسی حاضر شود. با این حال در تمامی تراکتهای تبلیغاتی نیز تصویر الهه کولایی بهعنوان سخنگوی ستاد انتخاباتی معین حضور داشت. سعید حجاریان هم که هنوز دوران نقاهتش را بهطور کامل طی نکرده بود پای ثابت جانفشانی برای معین بود. درواقع معین پا به عرصه انتخابات گذاشته بود تا فضا را رادیکال کند و با ساختارشکنیهای مختلف رای را به سبد اصلاحطلبان و درواقع هاشمیرفسنجانی سرازیر کند و حتی خود و حلقه نزدیکانش نیز احتمال نمیدادند که تایید صلاحیت شود؛ البته تایید صلاحیت هم نشد. در آن ایام، جنجالآفرینیهای بعد از رد صلاحیت مطلوبترین گزینه برای اصلاحطلبان بود ولی با حکم حکومتی و تایید صلاحیت وزیر مستعفی دولت خاتمی نقشهها نقش بر آب شد. آنها فکر میکردند همچنان میتوانند با تند شدن فضای رقابت، انتخابات را به مرحله دوم و رقابت را میان هاشمیرفسنجانی و معین بکشانند و همین خطای راهبردی باعث شد که به قول الهه کولایی، معین به نفع آیتالله انصراف ندهد!
گوشهنشینی شیخ اصلاحات
مهدی کروبی درحالی وارد رقابتهای انتخاباتی شد که بسیاری از اعضای مجمع روحانیون مبارز معین و هاشمیرفسنجانی را بر او بهعنوان دبیرکل این مجمع ترجیح دادند. همین موضوع کار را برای شیخ اصلاحات سختتر هم میکرد. او البته ناامید نشد و با شعار پرداخت 50هزار تومان در هر ماه به هر ایرانی بالای 18 سال توانست جایگاه مناسبی را میان رقبا برای خود دست و پا کرده و موقعیت خود را در جایگاه یکی از کاندیداهای اصلی صحنه تثبیت کند. این شعار در شرایطی که طبقات محروم دل چندان خوشی از دولت اصلاحطلب و دغدغههای شیک و مجلسی آن – از جامعه مدنی گرفته تا توسعه سیاسی و آزادی و... - نداشتند، رای بخش قابلتوجهی از این طبقه را به سبد کروبی سرازیر کرد. اتفاقی که حتی در ساعات اولیه شمارش آرا نام او را در جایگاه نفر دوم بعد از هاشمی و کاندیدایی که باید خود را برای مرحله دوم انتخابات آماده میکرد، قرار داده بود.
بخت اما با کروبی یار نبود و در میانههای شمارش آرا، او جای خود را به احمدینژاد داد و درنهایت از گردونه رقابت حذف شد. همین موضوع خون شیخ را حسابی به جوش آورد و باعث شد در یک نامه سرگشاده بیسابقه خطاب به رهبر انقلاب برچسب تقلب را به وزارت کشور دولت اصلاحات بچسباند. نامهای که البته بیپاسخ نماند و از او دعوت شد تا مستندات خود را ارائه دهد. کروبی البته مستنداتی نداشت و از آنجا که خودش بیش از هر کسی میدانست درون خانواده اصلاحات چه گذشته و چه شده که انتخابات را اینگونه به رقیب واگذار کردند، عطای مجمع روحانیون را به لقایش بخشید و آستین را برای مقدمات تشکیل حزب اعتماد ملی بالا زد.
این اختلافات آنقدر عمیق شد و همچنان نیز ادامه دارد که محمدجواد حقشناس، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی چندی پیش در لابهلای گفتوگویش گریزی به رفتار اصلاحطلبان در سالهای اخیر بهعنوان مثال انتخابات سال 84 و نحوه مواجهه با حزب اعتماد ملی درون خانواده اصلاحات زد و تصریح کرد: «ما گلایههایی را از دوستان همراه خود داریم. معتقدیم باید آسیبشناسی شود و دوستانی که به نوعی در تصمیمات و تحلیلهای خود در مقاطع مختلف درست عمل نکردند برای افکار عمومی توضیح لازم را ارائه کنند.»
از تبلیغات شیک و مجلسی تا کاندیدای کاپشن پوش
اصولگرایان نیز در انتخابات سال 84 متشتت ظاهر شدند، ولی تفاوت آنها با رقیب در این بود که سایه عملکرد 8 سال و واقعبینانه 16 سال (دولت اصلاحات و دولت سازندگی) در کارنامهشان سنگینی نمیکرد و از طرف دیگر بعد از سالها حضورشان در شورای شهر و مجلس باعث شده بود این نهادها به اصل خود برگردند و دیگر از آن حواشی و جنجالهای سیاسی که دردی از مردم دوا نمیکرد، خبری نبود. با این وصف اصولگرایان نه ضرورتی به اجماع میدیدند و نه به اجماع رسیدند. علی لاریجانی، ریاست صداوسیما را در کارنامه خود داشت که سودای ریاستجمهوری را در سر پروراند. محمدباقر قالیباف هم که بهعنوان فرمانده پلیس پایتخت خوش درخشیده بود، پا به عرصه گذاشت. لاریجانی و بهخصوص قالیباف در انتخابات سال 84 بهطور طبیعی بدنه قابلتاملی میان طیف ارزشی داشتند. با این حال هر دوی این کاندیداها با هدف جلب آرای خاکستری و طیفی از بدنه اصلاحطلبان دست به اقداماتی زدند که در عمل نهتنها به جذب رایهای سرگردان اصلاحطلبان منجر نشد، بلکه دفع آرای بدنه ارزشی را نیز در پی داشت.
به عبارتی هر دوی این نامزدهای انتخاباتی اگرچه جریان به اصطلاح اصولگرا را نمایندگی میکردند، ولی در عمل نتوانستند گفتمان مشخصی را نمایندگی کنند. در همین راستا لاریجانی به شعارها و اظهاراتی خاص روی آورد؛ بهعنوان مثال به صراحت میگفت «شیرین عبادی افتخار ملی است!» قالیباف هم سبک خاصی از تبلیغات را در دستور کار قرار داد. عکسهای آتلیهای و شعارهایی که مابهازای غربی داشت. اما این انتخابات کاندیدای دیگری نیز داشت و آن کسی نبود جز شهردار تهران! محمود احمدینژاد کاندیدای کمنام و نشان این انتخابات خیلی زود توانست با گفتمان عدالت و شعارهای انتخاباتیاش دل از طبقات محروم و کمبرخوردار جامعه ببرد. مرد کاپشنبهاری از همان ابتدا حساب خود را از حساب ساختارهای تصمیمگیری اصولگرایی سوا کرد و توانست جایگاه خود را به عنوان یک کاندیدای نسبتا مستقل و بدون هرگونه وامداری به ریشسفیدهای اصولگرا تثبیت کند. اگرچه نقطه وصلهای مبنای گفتمانی او با اصولگرایان غیرقابل انکار بود.
احمدینژاد تنها کسی بود که در فیلمها و سخنرانیهای تبلیغاتیاش عکس امام و رهبری را در کنار خود میگذاشت. فسادستیزی و مبارزه با تبعیض آرمان بدنه ارزشی بود که در اظهارات احمدینژاد تبلور پیدا کرده بود. احمدینژاد از عدالت و کاهش هزینههای مسکن و تحصیل و تثبیت قیمتها و... گفت و به مردم قول داد پول نفت را سر سفرههایشان میآورد. دوره شهرداری احمدینژاد همزمان با اوج دعواهای جناحی اصلاحطلبان در دولت بود. او اما خود را فراتر از دعواهای سیاسی روز نشان میداد و این جنگ و جدلها را به باد تمسخر میگرفت. او یک فرق دیگر هم با سایر کاندیداها و بلکه با بسیاری از مسئولان نظام تا آن موقع داشت.
مردم از این کاندیدای ریاستجمهوری، چهرهای سادهزیست و مردمی برداشت میکردند. او بر خوی اشرافیت و کاخنشینی خیلی از مسئولان در سالهای گذشته میتاخت و تاکید میکرد که با این رویه هیچ نسبتی نداشته و نخواهد داشت. همین باعث شد خیلی زود عنوان «رجایی زمان» بر نام احمدینژاد الصاق شود و پوسترهای ساده رنگ و رو رفتهای که در آنها تصویر او و شهید رجایی کنار هم چاپ شده بود، مردم را به این باور رساند که ظاهرا جنس این کاندیدا با بقیه قدری تفاوت دارد؛ تمایزی که از قضا به برگ برنده شهردار آن روزهای تهران هم تبدیل شد و مانور تبلیغاتی بر تجربه شهرداری نیز توانست بخشهای زیادی از جامعه را درباره کارآمدی احمدینژاد به جمعبندی برساند؛ بدنهای که با رای متمرکز به احمدینژاد در انتخابات متکثر 84 او را با هاشمی به دور دوم فرستاد و احتمالا هرکس در آن انتخابات در دور دوم قطب مقابل هاشمی بود، انتخابات را میبرد.
اصلاحات همچنان در رویای سال 76
چرخش سیب سیاست در زمین اصلاحطلبان، به روزهای مشابه سالهای ابتدایی دهه 80 رسیده است. از طرفی خطر آوار شورای اول را بر سر شورای شهر حس میکنند و از طرف دیگر هنوز در نسبتشان با دولت به تفاهم نرسیدهاند. عملکرد اصلاحطلبان و بهخصوص طیف کارگزاران آن بهگونهای پیش رفته که نشان میدهد آنها همچنان به راهبرد قدیمی خود ایمان دارند و این روزها در خیال این هستند تا با فاصلهگذاری از دولت بار دیگر بخت خود را در پیادهسازی این راهبرد بیازمایند. راهبردی که سال 92 نیز اجماع را بر حسن روحانی رساند و حالا نقدهای دولتی ناگفته پیداست که رنگ و بوی همان قصه عبور از خاتمی دهه 80 را دارد.
اگرچه طیفی از اصلاحطلبان همچون سعید حجاریان این روزها میگویند عملکردشان مصداق گدایی سیاسی است و مدعی هستند «اصلاحات صدقهبگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم، نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم.» اما درمقابل برخی دیگر چون طیف کارگزاران و بهزاد نبوی واقعبینانه، گزینه دندانگیر و رایآوری در میان اصلاحطلبان نمیبینند و از اینرو معتقدند زمان این نیست که اصلاحطلبان فکر کنند در انتخابات آینده چقدر رای میآورند و در همین راستا اشاره دارند به اینکه علی لاریجانی، ناطقنوری، مطهری و باهنر اصلاحطلب نیستند ولی به منافع کشور فکر میکنند؛ اشارتی که از راهبرد انتخاباتی که در سر میپروراند، پرده برمیدارد. از همین باب است که ارگان رسمی حزب کارگزاران از جلساتی که باهنر میگوید ساختار مشخصی ندارد و تا به حال به جز باهنر، عارف، ضرغامی، سیدمحمد صدر و مجید انصاری در آن حضور داشتند آنهم با وجود تاکید محمدرضا باهنر مبنیبر اینکه «بعضی میگویند اینها بعد از این صحبتها میخواهند با یکدیگر ائتلاف کنند و اما باید بگویم مگر رقیب میتواند با رقیب ائتلاف کند؟!»، تیتر«آغاز گفتوگوی اصلاحطلبان-اصولگرایان» را میسازد و به عناوین مختلف سروگردن لاریجانی را بسیار بلندتر از گزینههای اصلاحطلب برای انتخابات میداند!
منبع : فرهیختگان
انتهای پیام/