کنگره ۵۴۰۰ شهید کردستان|«فارس خالدی»؛ شهیدی که ۱۹ ماه با عوامل ضدانقلاب جنگید


شهید «فارس خالدی» از شهدای هنرمند استان کردستان در سال ۶۰ برای دفاع از کشور و آرمان‌های انقلاب خلعت پاسداری می‌پوشد اما بعد از ۱۹ ماه مقابله و درگیری با عوامل ضدانقلاب، به دلیل برخورد با مین به شهادت می‌رسد.

به گزارشخبرگزاری تسنیم از سنندج ، فارس خالدی در سال 1326 دریکی از روستاهای مرزی شهرستان پاوه به نام کمینه میان خانواده‌ای هنرپرور به دنیا آمد؛ دوران طفولیتش در زادگاهش به پایان رسید، نبود امکانات تحصیل او را از درس و مدرسه محروم کرد و فارس فقط توانست تحصیلات خود را تا پایان دوره ابتدایی ادامه دهد و به علّت فقر مالی و نبود امکانات آموزشی ترک تحصیل کرد و با پدرش در کار کشاورزی و دامداری مشغول شد.

فارس دوران مقدّس سربازی خود را در لشکر یکم قزوین سپری کرد و در سال 1350 هجری شمسی با ریحان مصطفایی ازدواج کرد و صاحب یک پسر و چهار دختر شد.

زمانی که عناصر ضدانقلاب منطقه را تحت اختیار گرفتند، فارس در برابر آنان موضع گرفت و با آغاز پاک‌سازی منطقه از لوث وجود عناصر ضدانقلاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به علت مخالفت با شرارت گروهک‌های قدرت‌طلب به اسارت آن‌ها درآمد و در تاریخ یکم خردادماه سال 60 موفق به فرار شد و همراه با برادران رزمنده علیه جاسوسان استکبار جهانی  و گروهک‌های ضدانقلاب در  منطقه مسلح شد.

خالدی در ششم بهمن‌ماه همان سال به عضویت سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد درآمد و سلاح دفاع از حقّ و حقیقت را بر دوش گرفت و مردانه به مصاف خصم رفت، دلاوری و رشادت‌های این پیشمرگ تا همیشه تاریخ در اذهان خواهد ماند. او در این راه متحمل صدمات فراوانی شد.

این آزادمرد در 16 شهریور 61 حین مأموریت در نزدیکی پاسگاه شهدا در منطقه تته براثر برخورد خودروی حامل وی با مین کار گذاشته‌شده توسط ضدانقلاب آسمانی شد و پیکر مطهرش را در گلزار شهدای مریوان تشیع و به خاک سپردند.

صابر خالدی برادر شهید می‌گوید:اهل روستای کیمنه هستیم تا قبل از جنگ تحمیلی در این روستا زندگی کردیم اما بعد از آن آواره شدیم و به مریوان آمدیم و امروز ساکن مریوان هستیم.

در اصل خانواده ما خانواده‌ای هنرمند بوده است، هم پدرم، هم برادرم عثمان و هم شهید فارس صدای خوبی داشتند و هنرمند بودند و افراد سرشناس و برجسته‌ای در منطقه هستند و جایگاه ویژه‌ای در بین مردم دارند.

البته وقتی برادرم عثمان به خاطر همین صدای دل‌نشین جایگاه خاصی در بین مردم منطقه پیدا کرد، ساواک به برادرم و خانواده ما فشار زیادی وارد کرد و مجبور شد که به عراق برود و تا زمانی که انقلاب در ایران پیروز نشد نتوانست برگردد، آن‌قدر فشار نیروهای حکومتی شاه بر سرمان بود که اکثر شب‌ها مأموران حکومتی تعداد کفش‌های ما را شمارش می‌کرد که مبادا برادرم به ایران برگشته باشد البته الحمدالله هیچ‌وقت به دام این مأموران گرفتار نشد.

سال‌های آخر حکومت ستم‌شاهی برخی راهپیمایی‌ها در شهرها و روستاهای علیه شاه برگزار می‌شد و چون خانواده ما دلی پر از این رژیم داشت و برادرم به خاطر ظلم و ستم‌های همین حکومت مجبور به ترک دیار شده بود من و فارس در این راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردیم.

فارس بعد از پیروزی انقلاب و در جریان غائله‌ کردستان و جنایت‌هایی که گروهک‌های ضدانقلاب در کردستان انجام دادند در سال 60 به خدمت سپاه پاسداران درآمد و اسلحه به دست گرفت شد و در قالب نیروهای پیشمرگ مسلمان کرد به دفاع از انقلاب و خاک وطن پرداخت.

در آن زمان گروهک‌های ضدانقلاب در روستای اورمان‌تخت پایگاه داشتند، وقتی فارس به همراه تعدادی از هم‌رزمانش در حال گشت‌زنی منطقه بودند مینی در کنار آن‌ها منفجر شده بود، برادرم شهید ‌می‌شود و بقیه دوستانش نیز مجروح شده بودند.

زمانی که فارس شهید شد من خانه‌ یکی از اقوام بودم، چون آن زمان مثل امروز همه خانه‌ها تلفن نداشتند یکی به خانه همسایه‌مان که تلفن داشت زنگ‌زده بود و خبر شهادت برادرم را داده بودند، لحظه ‌سختی بود و مرگ برادر سخت‌تر؛ فارس برادر بزرگ و چراغ زندگی ما بود اما با شهادتش این چراغ برای همیشه خاموش شد و 4 دختر و یک پسرش یتیم شدند.

به دلیل صدای دل‌نشینی که فارس داشت کل مردم منطقه او را می‌شناختند و وقتی رادیو مریوان خبر شهادت فارس را اعلام کرد کل مردم منطقه داغدار شدند و آن صدا برای همیشه خاموش شد؛ خودمم سه فرزند دارم اما تاکنون اجازه نداده‌ام که هیچ‌کدام از فرزندانم من را پدر صدا بزنند، چراکه نمی‌خواهم بچه‌های برادرم از نبود پدر احساس دل‌تنگی کنند.

امروز اگر خانواده ما احترام و جایگاهی در بین مردم منطقه دارد به دلیل وجود فارس است، یعنی به‌واسطه اینکه برادر فارس هستم در بین مردم احترام داریم.

عثمان برادر این شهید والامقام هم می‌گوید: شب قبل از شهادت فارس خواب دیدم صبح که از خواب بیدارش خبر شهادت فارس را به ما دادند، با توجه به اینکه برادرم از نیروهای پیشمرگ مسلمان کُرد از ترس گروهک‌های ضدانقلاب نمی‌توانستیم علناً برایش مراسم عزا بگیریم.

فارس شجاع، صدای خوبی داشت و در انجام واجبات و طاعات و عبادات هم زبانزد منطقه بود، زمستان‌ها که برف زیادی می‌بارید برای خواند نماز حتماً به مسجد می‌رفت حتی در ماه رمضان بااینکه چند متر برف در کوچه‌های روستا وجود داشت باز برای ادای نماز تراویح به مسجد می‌رفت.

ریحان مصطفایی همسر شهید نیز یادآوری می‌کند: فارس همیشه روزه بود اگر سرش می‌رفت نمازش را سروقت می‌خواند و آن را ترک نمی‌کرد، اخلاقش هم خیلی خوب بود، فکر نکنم کسی اندازه فارس خانواده‌اش را دوست می‌داشت.

مرگ فارس ضربه سختی به ما زد، خبر مرگ فارس را برادر خودم به من داد، صبح زود به خانه ما آمد هیچ‌وقت آن موقع صبح، برادرم به خانه ما نیامده بود، دَر را که باز کردم گفت خودت را آماده کن بریم جایی، دلم فوری خبر داد می‌دانستم که برای فارس اتفاقی افتاده ؛ در نهایت بعد از کلی اصرار برادرم گفت که فارس شهید شده است، همان لحظه بود که دنیا روی سرم خراب شد و من ماندم با چند بچه قد و نیم قد.

سیوان خالدی فرزند شهید می‌گوید: وقتی پدرم شهید شده بود من فقط 2 سال داشتم به همین دلیل یاد و خاطره‌ای از پدرم ندارم اما از عموهایم، مادرم، همرزم‌هایش و مردم منطقه بسیار از انسانیت، اخلاق، شجاعت و شهامت پدرم شنیده‌ام.

مادرم تعریف می‌کرد که در اوایل انقلاب، ضدانقلاب به روستایمان حمله می‌کند و چون اطلاع داشتند که پدرم پاسدار است 11 نفر از نیروهای ضدانقلاب به خانه ما حمله می‌کنند و از پدرم سراغ اسلحه و مهمات را می‌گیرند اما پدرم انکار می‌کند و به همین دلیل پدرم را با خود می‌برند و نزدیکای اذان صبح با سر و رویی خونی برمی‌گردد و آن‌قدر شکنجه داده بودند که توان ایستادن و حرف زدن نداشته، بعد از آن اتفاق خانواده‌ام به اجبار به مریوان می‌روند و از آن سال به بعد در مریوان زندگی می‌کنیم.

یکی از عموهاییم آن‌قدر از مرگ پدرم متأثر می‌شود که تا مدت‌ها به خانه و روستا برنمی‌گردد و در کوه زندگی می‌کند و مدت‌ها بعد هر وقت به خانه ما می‌آمد باید عکس پدرم را که روی دیوار زده بودیم با پارچه‌ای می‌پوشاندیم که آن را نبیند و ناراحت نشود، حتی بعد از مرگ پدرم هیچ‌وقت دوست نداشت صدا آهنگ‌های پدرم را بشنود.

هرچند با سختی و نداری بزرگ شدیم اما عموهایم هیچ‌وقت اجازه ندادند که احساس بی‌پدری کنیم.

سعی می‌کنم راهی را که پدرم رفته من هم ادامه دهم، امروز در سایه رشادت‌های پدرم و امثال پدرم در سایه آرامش، آسایش و امنیت زندگی می‌کنیم.

دلاوری و رشادت‌های این پیشمرگ تا همیشه تاریخ در اذهان خواهد ماند.

منبع: دبیرخانه ستاد کنگره 5400 شهید استان کردستان

انتهای پیام