شهید بهشتی کدام درخواست آیت‌الله علم‌الهدی را رد کرد؟

شهید بهشتی کدام درخواست آیت الله علم‌الهدی را رد کرد؟

آیت‌الله علم‌الهدی در کتاب خاطره خود که توسط مؤسسه مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، خاطره‌ای از جدیت آیت ‌الله بهشتی در اجرای عدالت نقل می­‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید دکتر بهشتی همواره یادآور صفات نیک در اذهان مردم است، یکی از این صفات نیک توصیه‌ناپذیری و اجرای عدالت در مدت ریاست قوه قضائیه ایشان است. شهید بزرگوار در دستگاه قضا برایشان فرقی نداشت که طرف‌های دعوا در دادگاه‌ها چه‌کسانی هستند، آنچه برایشان مهم بود صدور رأی عادلانه از طرف دستگاه قضا بود. حجت الاسلام علم‌الهدی در کتاب خاطره خود که توسط مؤسسه مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، خاطره‌ای از جدیت آیت ­الله بهشتی در اجرای عدالت  نقل می­‌کند:

«من با مرحوم شهید بهشتی قبل از انقلاب ارتباط نداشتم (در بین مردان اهل مبارزه  پیش از انقلاب با آیت الله خزعلی در قم و شهید مفتح در تهران مرتبط بودم)، ولی بعد از انقلاب مدت محدودی در حزب جمهوری اسلامی، با ایشان محشور بودم و تماس‌هایی هم با ایشان به‌عنوان رئیس قوه قضائیه داشتم. شهید بهشتی واقعاً آیتی بود. من گاهی فکر می‌کنم غیر از شهادت، هرچه خدا به آنها می‌داد کم بود، بسیار مخلص بود. در آن اوج بحران درگیری با منافقان، رئیس منافقان شاخه بابلسر، در تصادف با یکی از بچه‌های جهاد کشته شده بود منافقان او را به‌منزله شهید قلمداد کردند و تشییع جنازه‌ای گرفتند و در سطح استان مازندران هم تبلیغات وسیعی به‌راه انداختند که بچه‌های جهاد او را شهید کرده‌اند و حال آنکه در تصادف کشته شده بود. منافقان جمع شده بودند و با نفوذ در دادگستری آنجا، این فرد جهادی را به دو سال زندان محکوم کردند.

بر اساس قوانین آن زمان، مجازات زیر گرفتن افراد، شش ماه زندان بود، به‌علاوه، کارشناس راهنمایی و رانندگی تشخیص داده بود که طرفین تصادف هر کدام پنجاه درصد مقصر هستند، زیرا آن عضو منافقان با دوچرخه آمده بود وسط جاده، منتها راننده جهاد هم اشکالش این بود که سرعت زیاد داشته و تقصیر راننده همان سرعت زیاد بوده است، نه زدن به کسی. با وجود این، آنها فعالیت کرده بودند و این فرد جهادی را بر خلاف قانون، محکوم به دو سال زندان نمودند.

بچه‌های مازندران هم به ما متوسل شدند، گاهی کمیته منطقه ده برای این گونه موارد در سطح کشور یک مرجع و ملجأ بود، درخواست آنها این بود که اگر این پرونده از مازندران به تهران منتقل شود، از نفوذ منافقان دور می‌ماند. در آن زمان قوه قضائیه تحت ریاست آیت الله بهشتی بود و ما هم در قوه قضائیه نفوذ داشتیم و آنها فکر می‌کردند که اگر این انتقال پرونده صورت بگیرد، دیگر مسئله حل شده است. بنده می‌دانستم که مرحوم شهید بهشتی با این حرف‌ها به درخواست بنده اهمیت نمی‌دهد، لذا به آیت الله خزعلی متوسل شدیم و به ایشان عرض کردم که "آیت الله بهشتی برای شما احترام خاصی قائلند و قضیه هم این است. شما نزد آقای بهشتی بروید و درخواست خلاف عدل هم نداریم و فقط این را می‌خواهیم که ایشان دستور بدهند پرونده از بابلسر به تهران منتقل شود تا در اینجا مجدداً بررسی گردد؛ ما هم فقط این را می‌خواهیم که مطابق قانون عمل شود". آقای خزعلی گفتند: "بیایید با هم برویم، چون اگر بنده تنها بروم ممکن است ایشان پرسش‌هایی مطرح کنند و بنده اطلاع نداشته باشم". ما هم یک روز سرزده به دفتر حزب جمهوری اسلامی رفتیم. من گفتم "وقت بگیرم"، ولی آقای خزعلی گفت "نیازی نیست". خدا بیامرزد آقای بهشتی را، ایشان به جوانی مصری که ظاهراً نماینده دانشجویان مصر بود وقت داده بود. نماینده دانشجویان مصر به ایران آمده و برای ملاقات وقت گرفته بود. در آن ایام، جنگ هم تازه شروع شده بود و ماه‌های اول جنگ بود و لذا شهید بهشتی بسیار گرفتار بود.

ما رفتیم و ایشان با اینکه در جلسه ملاقات با آن دانشجوی مصری بود، وقتی به ایشان گفتند "آقای خزعلی آمده‌اند"، گفتند: "بگویید بیایند داخل". ما داخل اتاق شدیم، ولی آقای خزعلی گفتند: "ما همین جا یک گوشه می‌نشینیم تا مزاحمتی ایجاد نکنیم". آقای بهشتی هم صحبت خود را با آن فرد مختصر کردند و وقتی ایشان را بدرقه می‌کردند، آن جوان به‌خیال اینکه ما هم از مسئولان هستیم، به‌طرف ما دست دراز کرد که دست بدهد، من دست دراز کردم که با آقای بهشتی دست بدهم. آقای بهشتی به من گفتند: "اول به این آقا دست بدهید، بعداً به من دست بدهید". این نمونه‌ای از مبادی آداب بودن آقای بهشتی است که واقع عجیب است. بالاخره نشستیم و آقای خزعلی گفت "جریانی در بابل اتفاق افتاده که آقای علم‌الهدی در جریان آن است و شرح آن را می‌داند منتها از من خواسته‌اند که به‌اتفاق هم پیش شما بیاییم و از شما خواهش کنم که اگر می‌شود درخواست ایشان را برآورده کنید و ظاهر راه‌حلی که پیشنهاد می‌کنند، راه‌حل عادلانه‌ای است که اگر شما دستور بدهید، به آن عمل کنند". قضیه را برای آقای بهشتی تعریف کردیم و گفتیم که "درخواست توصیه و اعمال نفوذ نداریم، شما فقط دستور بدهید این پرونده به مرکز منتقل شود، یعنی اولیای فرد جهادی زندانی نامه می‌نویسند و درخواست می‌کنند و شما زیر نامه آنها فقط موافقت کنید که این پرونده به تهران منتقل شود و در اینجا پرونده عادلانه بررسی گردد". آقای بهشتی گفتند: "من موافق نیستم"، خیلی صریح، گفتند: "مسئله خون در میان است. یک انسان کشته شده است، ولو یک منافق. الآن بگویم این پرونده بیاید تهران، می‌دانم که شما می‌روید اعمال نفوذ می‌کنید؛ این و آن را می‌بینید و می‌گویید در آنجا منافقان اعمال نفوذ کرده‌اند، شما هم در اینجا اعمال نفوذ خواهید کرد. مسئله خون یک انسان است و لذا من دخالت نمی‌کنم. شما اگر می‌توانید طبق قانون درخواست کنید که پرونده به اینجا منتقل شود. دستوری در این زمینه نمی‌دهم که به‌صورت فوق‌العاده پرونده به اینجا بیاید، زیرا پای خون یک انسان در میان است و حاضر نیستم کاری بکنم که خون یک انسانی ولو یک منافق ریخته شود". خیلی صریح چنین گفتند و ما دست خالی از پیش ایشان برگشتیم».

انتهای پیام/*

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
triboon
گوشتیران