قیام علیه تحجر

«تجدد و تحجر» به تعبیر شهید آوینی دو پرتگاه جهنمی هستند که در این‌سو و آن‌سوی صراط عدل دهان باز کرده‌اند. در ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی ادبیات ضدتجدد از پایگاه دینداران و انقلابیون در حد قابل قبولی تولید شد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، «تجدد و تحجر» به تعبیر شهید آوینی دو پرتگاه جهنمی هستند که در این‌سو و آن‌سوی صراط عدل دهان باز کرده‌اند. در ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی ادبیات ضدتجدد از پایگاه دینداران و انقلابیون در حد قابل قبولی تولید شد. سرآمد این ادبیات هم تلاش‌های نویسندگانی مانند سید احمد فردید و جلال آل‌احمد و طرح بحث غربزدگی و ملحقات آن بود؛ اما از سوی دیگر ادبیات ضدتحجر چندان مورد توجه قرار نگرفت و در تولیدات فکری و فرهنگی هم رسوخ چندانی نکرد، تا جایی که این خطر وجود دارد که به‌مرور مرز میان اسلام ناب و اسلام آمریکایی کمرنگ‌تر شده و حتی یکی انگاشته شوند. در حاشیه چهارمین دوره آموزشی «اسلام ناب» که در اردوگاه سیدالشهدای آبعلی درحال برگزاری است، از حجت‌الاسلام غلامرضا قاسمیان، مسوول قرارگاه جهادی امام رضا(ع) درباره علل کم‌توجهی به تحجر در تاریخ انقلاب اسلامی سوال کردیم.

ما در تاریخ انقلاب در برابر تجدد و غرب‌زدگی ادبیات تولید کردیم و تحرک خوبی داشتیم. در حوزه و دانشگاه این ادبیات به‌وضوح به چشم می‌خورد؛ اما به نظر می‌رسد در برابر تحجر زبان‌مان بسته‌تر و الکن‌تر بوده است. اهمیت این موضوع وقتی روشن‌تر می‌شود که امام انقلاب ما را در برابر ظلم و «تحجر» تصویر می‌کند.

چرا نتوانستیم ادبیات ضدتحجر تولید کنیم؟
اینکه چرا نتوانستیم آن‌طور که شایسته است با فضای تحجر روبه‌رو شویم، یک دلیلش فضای مقابل بوده که همان غربزدگی است. نقطه مقابل اینقدر چیز زشتی بوده است که آدم‌ها می‌گفتند همین داشته‌های قبلی خودمان را حفظ کنیم، بهتر است. ترس از غربزدگی خیلی از آدم‌ها را به سمت تحجر می‌کشاند. هیچ موقع روحانیت و اقشار دینی با سوادداشتن که مخالف نبوده‌اند؛ اما وقتی سواد در یک مدل غربی تحت عنوان مدارس آمد، با یک پکیج یا بسته وارد شد که این سواد با محتوایش قابل تفکیک نبود؛ لذا وقتی وارد شد با مخالف روبه‌رو شد. این کار مقابله با اصل سواد نبود. همین‌طور با ماشین، پزشکی نوین و سایر پدیده‌های جدید مقابله کردند. طبیعتاً این مقابله کردن، آن‌ها را به یک افراط انداخت و در فضای تحجر و واپس‌ماندگی نگه داشت؛ این یک دلیل. دلیل بعد ریشه در منابع دینی ما و روشی دارد که علمای ما در ارتباط با منابع دینی دارند. به هر جهت منابع دینی ما متعلق به یک تاریخی است که همه این‌ها در بستر تاریخی خودش یک معنایی می‌داده است. حقوق و تکالیف زن، موسیقی، زکات و... در تاریخ خودش یک معنایی می‌داده است. الان در ذهن خیلی‌ها این است که چطور به کشمش زکات تعلق می‌گیرد اما به یک ماشین لوکس مانند «بوگاتی» زکات تعلق نمی‌گیرد؟! این قبیل سؤالات جدی است. خیلی از موارد فقهی و اعتقادی متصل به زمانی بوده است. این یک بحث تخصصی است که باید گزاره‌های حقیقی قابل انطباق با همه زمان‌ها استخراج شود که به‌مثابه پایه‌های علمی ما عمل کند. این پایه‌ها و اصول هنوز کاملاً تولید نشده است. همین الان که بحث نظام‌سازی می‌شود، سؤال این است که نظام‌سازی بر چه مبنایی و از روی چه منبعی؟ ظاهراً ما این منابع را نداریم که از روی آن نظامی شکل بگیرد. خود این موضوع باعث تحجر می‌شود. بسیاری از موارد را ما الان نمی‌توانیم درباره‌اش حرف بزنیم؛ مثلاً نمی‌دانیم منابع دینی ما درباره بیت‌کوین چه موضعی دارد.


 شما الان یک دلیل اجتماعی و یک دلیل فقهی و علمی بازتولید تحجر را بررسی کردید. دلیل اقتصاد سیاسی این قضیه چیست؟ آنچه به گفتمان قدرت مربوط می‌شود و موجب جمود و عدم تحرک می‌شود و به‌تعبیر امام پدیده «ملاهای کثیف درباری» را به‌بار می‌آورد.
خیلی وقت‌ها اگر فضا را از تحجر خارج کنند، مرجعیت‌شان از بین می‌رود. این قبیل علما دوست دارند مشتری‌هایشان را در تحجر نگه‌دارند تا بتوانند کنترل‌شان کنند.


این حرف را ما در مواجهه با برخی علمای وهابی به‌راحتی می‌گوییم؛ اما درباره علمای شیعه هم می‌توانیم این‌طور سخن بگوییم؟ امام در این‌باره چه گفت و نظرش چه بود؟
گاهی آدم‌ها «مِن حیثُ لایَشعُر» (از آن جهت که متوجه نمی‌شوند) می‌خواهند آدم‌ها را در سبد خودشان نگه دارند. اگر شما یک آدمی در برابر خودت داشته باشی که بتواند مدام سؤال کند و ذهنش آزاد باشد، ممکن است در سبد شما نماند. به نظر من امام یک حالتی را ایجاد کرد که ضمن حفظ پایه سنتی ماجرا، توانست بر فضای تحجر غلبه کند. امام یک روشنفکر نبود که زیر میز منابع سنتی بزند. امام یک کار ویژه کرد. امام «قیام» کرد. این قیام خیلی ناب بود. یک آیه در قرآن هست که می‌فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکرُوا.  (بگو من فقط به شما یک اندرز می‌دهم که دو به دو و به‌تنهایی برای خدا به پا خیزید، سپس بیندیشید... آیه 46 سوره سبأ). یعنی وقتی که امام قیام کرد و همه را از جا بلند کرد، توانست تفکرات را در فضای قیام روشن کند و مدیریت کند. آن‌وقت توانست نقطه‌ای را که خودش می‌بیند، به دیگران نشان دهد. مثل یک ریاضیدانی که ذهن شاگردش را طوری روشن می‌کند که سخت‌ترین و پیچیده‌ترین معادلات را هم حل می‌کند. مهم‌ترین کار امام همین قیام بود. با ادبیات امروزی امام به مردم بصیرت داد. البته می‌توان گفت چون امام قیام کرد، خودش هم حقایق را دید. 

ظاهراً در این موضوع، دعوا نظری و علمی نیست. دعوا بر سر حرکت و قیام است و این حرکت می‌تواند ما را از تحجر رها کند؛ درست است؟
بله، وقتی بعضی می‌خواهند دیگران را در سبد خودشان نگه دارند، باید پایه‌های علمی‌شان را طوری بچینند که مثلاً روحانیون، مردم و دیگر اقشار را با خودشان همراه کنند. امام از همین‌ها خون دل خورد.
اگر ما صرفاً به موضوع «تحجر» نظری و علمی نگاه کنیم با بعضی همراه می‌شویم که می‌گویند انقلاب زود اتفاق افتاد، چون ما باید ابتدا مبانی نظری و سازوکار اجرایی و علمی جامعه اسلامی را تولید می‌کردیم، بعد دست به قیام و انقلاب و تأسیس حکومت می‌زدیم.
این حرف باطل است، مبنا همین قیام است. شما ابتدا باید اقدام کنید و «ثم تتفکروا». یک منطقی در قرآن هست که یک منطق ابراهیمی است به نام منطق «سَیَهدین». می‌گوید من حرکت می‌کنم، هدایتش را خدا می‌فرستد. دو جا حضرت ابراهیم (ع) این را می‌گوید و یک‌جا حضرت موسی(ع). این «سَیَهدین» در سوره زخرف، شعرا و صافات آمده است. می‌گوید من حرکتم را می‌کنم و بعداً قانون‌ها نوشته می‌شود. نه اینکه اول قانون اساسی نوشته شود، بعد تولید علم شود تا من حرکت و قیام کنم. 

منبع : صبح نو                            

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌‌ها