گفتگو| تبریزی: نقش "بابیه" و "تقیزاده"ها در انحراف مشروطیت/ مستبد خواندن شیخ فضلالله خیانت برخی مورخان بود
قاسم تبریزی در گفتگوی مشروح با خبرگزاری تسنیم، به بررسی علل انحراف نهضت مشروطیت و نقش تاریخنگاران مشروطه در لکهدار کردن چهره شیخ فضلالله نوری پرداخت.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- "جرم شیخ فضلاللّه این بود که قانون باید اسلامی باشد.جرم شیخ فضل اللّه این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست، انسانی است. آقای کاشانی هم همین طور. جرم اینها همین است که اینها عقیدهشان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود..." اینها بیانات امام خمینی درباره شیخفضلالله نوری است که در دیدار اقشار مختلف مردم بیان شده بود.
روز گذشته(11 مرداد) 110 سال از تاریخ شهادت شیخ فضلالله نوری میگذشت و دو روز بعد(14 مرداد) سالگرد 113 سالگی انقلاب مشروطه است. تنها به فاصله سه سال از صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه، مجتهد اول تهران و یکی از رهبران برجسته نهضت مشروطه توسط فاتحان تهران به دارآویخته و به شهادت میرسد.
سرنوشت شیخ فضلالله بر سر سایر رهبران مذهبی نهضت نیز پیش آمد و برخی از آنها مانند سید عبدالله بهبهانی و آخوند خراسانی ترور شدند.
عبرت گرفتن از مشروطه و علل انحراف این نهضت عظیم مردم ایران در قرن گذشته، موضوعی است که هنوز جای بررسی دارد و ابعاد مغفول این حادثه را باید واکاوی کرد.
بهمین منظور، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر در گفتوگو با گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم، به بررسی علل شهادت شیخ فضلالله و همچنین جریان تاریخنگاری مشروطه و نفوذ غربگرایان به این حوزه میپردازد که در ادامه میخوانید:
** قرار دادن شیخ فضلالله در جمع مستبدین خیانت برخی مورخان بود
قاسم تبریزی با بیان اینکه متاسفانه یکی از خیانتهای برخی تاریخنگاران این بود که شیخ فضلالله را مخالف مشروطه جلوه دادند و خط کشی بین مشروطهخواهان و مستبدین کردند، گفت: حتی در شهرهایی مانند تبریز محلات را به دو دسته مستبدین و محله مشروطهخواهان تقسیم کرده بودند. این جریان تاریخ نگاری، مشروطهخواهان را با آخوند خراسانی، سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی و از طرفی تقیزاده، ولیالله نصر و جریان فراماسونری منطبق کردند در حالیکه براساس تحلیل دکتر محمد رجبی در همایش فکر مشروطیت، ایشان 6 جریان مشروطهخواه را برمیشمارد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با بیان اینکه شیخ فضلالله مخالف مشروطه نبود و این تهمت به شیخ است، گفت: شیخ جزو اولین کسانی بود که وارد متن مشروطیت شدند. شیخ فضلالله قبل از آیات عظام سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی وارد جریان مشروطه شد چون مجتهد اول تهران بود و تا زمان تشکیل مجلس اول، شیخ مشکلی با مشروطه نداشت. با تشکیل مجلس، وقتی که جریان تقیزاده و امثال اینها و سید نصرالله سادات اخوی و ولی الله نصر روی کار آمدند، شیخ گفت قانونی که میخواهیم بنویسیم از سفارت بلژیک و فرانسه نیامده باشد. قانون باید براساس قران و اسلام نوشته شده باشد و ثانیا این افراد باید از مجلس اخراج شوند.
تبریزی شروع مخالفتهای شیخ را از بستنشینی در منزلش میداند و میگوید: منزل وی را سنگباران میکنند، بعد در میدان توپخانه چادر میزند. آنجا را هم سنگباران میکنند و فشار میآورند. بعد مدتی به مدرسه مروی میرود که به آنجا هم حمله میکنند. بعد مدتی به حرم حضرت عبدالعظیم میرود چون فاصله اش از تهران زیاد بود اگرچه در آنجا هم اعضای حزب دموکرات 4 نفر را به شهادت میرسانند که یکی پدربزرگ آقا مجتبی تهرانی(از علمای تهران در سالهای اخیر) و یکی شیخ مصطفی پسر آمیرزا حسن مجتهد آشتیانی بودند. این فشارها فقط به شیخ نبود بلکه در زنجان ملا قربانعلی زنجانی، در اردبیل میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی، در تبریز میرزا صادق مجتهد تبریزی و میرزا حسن مجتهد بودند که میرزا حسن مرجعیت داشت و به تهران تبعید میشود و با اینکه مرحوم سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از وی عذرخواهی میکنند، در حرم عبدالعظیم به شیخ فضلالله میپیوندد.
** نظر یکی از روشنفکران مشروطه: جریان شیخ فضلالله را نابود کنید
تبریزی با اشاره به اینکه سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی قصد داشتند در آن زمان نزد شیخ بروند و عذرخواهی کنند اما تقیزاده مانع میشود و میگوید تو داری به آنها جایگاه میدهی، خاطرنشان کرد: از او بدتر، ولیالله نصر است که میگفت باید اینها(جریان شیخ فضلالله) را نابود کنیم. با اینحال این دو سید، برای اتمام حجت به حرم عبدالعظیم میروند، جالب اینجاست برادر سید عبدالله بهبهانی، سید احمد بهبهانی که از مجتهدان بزرگ بود جزو متحصنین است. شیخ وقتی به تحصن میرود، 8 مجتهد برجسته مانند ملا محمد آملی، آخوند رستم آبادی از علمای بزرگ شمیرانات، 70 تن از ائمه جماعات و 400 طلبه او را همراهی میکنند و مابقی هم افراد متدین و مومن بودند که تقریبا 1000 نفر میشدند. متاسفانه یک خطا این است که فکر میشود شیخ تنها بوده درحالی که ما موافقان "مشروطه مشروعه" را در نجف هم داریم و علمای بزرگ مازندران و خراسان مانند آیتالله سید حسین قمی از شاگردان شیخ، از وی حمایت میکنند.
اجتماع حامیان شیخ فضلالله نوری در میدان توپخانه تهران قبل از عزیمت به حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
** شیخ فضلالله گفت "اول من را میکشند بعد شماها را"
این مورخ و سندپژوه به ماجرای مکالمه شیخ فضلالله و سید عبدالله بهبهانی در حرم عبدالعظیم(ع) اشاره کرده و میگوید: در این دیدار سید عبدالله به شیخ میگوید بلند شو برویم و مانع کار نشو! شیخ میگفت آن افراد بابی و نهیلیست را اخراج کن تا من برگردم! متاسفانه اسامی قید نشده اما این مکالمه ضبط شده و مشخص است طرفین میدانند منظور از بابیها و نهیلیستها چه کسانی هستند! سید عبدالله در ادامه میگوید "تو برگرد، من رسیدگی میکنم." اما شیخ میگوید تا وقتی آنها در مجلس باشند من جایی نمیروم. اول مشکل را حل کنید تا من بیایم، تا آنها هستند من نخواهم آمد. شیخ میگوید نظر من این است شما هم اینجا بمانید، امروز من را میکشند فردا هم شما را!
وی افزود: سید عبدالله به برادرش آسیداحمد هم میگوید بیا برگردیم اما وی قبول نمیکند. در این بین آمیرزا حسن مجتهد تبریزی، وارد بحث میشود و اظهار میدارد "یا این شیخ دروغ میگوید یا راست، اگر دروغ میگوید اول حسابمان را با وی صاف کنیم اما اگر راست میگوید شما مشکلش را حل کنید. موضوع باید روشن شود که شیخ راست میگوید یا دروغ!"
کتابی به نام لوایح شیخ فضلالله نوری هست که دو چاپ دارد. یکی چاپ قدیم که مربوط به همان دوران شیخ است و نسخه جدید آن که خانم هما رضوانی، سال 60 آن را تجدید چاپ کرده است. در آنجا میگوید اختلاف ما با حجتالاسلام آخوند خراسانی نیست بلکه مشکل ما با بابیها، ازلیها و نهیلیستها است که مسیر را منحرف میکنند. من نه تنها مخالف مشروطه نیستم بلکه موافق مشروطهام و من بودم که با مراجع نجف صحبت کردم که مشروطه باید به مرحله عمل درآید! این کتاب لوایح نامههای خوبی به ملا محمد آملی و آسید محمدکاظم یزدی دارد.
** تحریف نگاه میرزای نائینی و شیخ فضلالله بر سر مشروطه
تبریزی در ادامه با بیان اینکه یک موضوع دیگری هم که تحریف شده و همچنان این تحریف نادرست ادامه دارد و بصورت یک مسئله انحرافی درآمده، تحریف دیدگاه شیخ فضلالله و دیدگاه میرزا محمدحسین غروی نائینی صاحب کتاب "تنبیه الامه و تنزیه المله" است، اظهار داشت: این کتاب توسط مرحوم آیتالله طالقانی مقدمهای خورده و تحت عنوان "حکومت در اسلام" منتشر شده است. حرف کلی مرحوم نائینی این است که در شرایط حال حاضر که در عصر غیبت امام معصوم زندگی میکنیم و دستمان از معصوم کوتاه است و میخواهیم حکومتی تشکیل دهیم، قوانین موضوعه آن نباید تعارضی با قوانین الهی داشته باشد. معلوم نیست تحریف کنندگان نظرات میرزا، چگونه از این نظر وی دموکراسی و مفاهیم جدید را بیرون کشیدند!
این پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه میدهد: مسئله دوم که جای تامل دارد، این است میرزای نائینی معضل اصلی ایران را حاکمیت استبداد میداند و میگوید این «شجره خبیثه استبدادیه»، مانع از بیان حقایق الهی میشود. این حرف درستی است و شیخ فضلالله علاوه بر این دست استعمار را هم میبیند. میرزای نائینی متوجه استعمار نبود چراکه اولا در نجف ساکن بود و دیگر اینکه شیخ شاهد بوده که مشروطهخواهان به سفارت بلژیک و فرانسه رفتهاند و قانون اساسی گرفتند تا آن را مبنا قرار دهند. شیخ میگفت بیایید، قرآن را مبنا قرار دهیم. لفظ مشروعه را شیخ از اینجا مطرح میکند نه از اول نهضت، هرچند مظفرالدین شاه عنوان "مجلس شورای ملیِ اسلامی" را مینویسد اما اینها اسلامی آن را حذف کردند و شیخ فضلالله، این جریان مشروعه را بعد از آن انحراف مطرح میکند.
میرزای نائینی معضل اصلی ایران را حاکمیت استبداد میداند و میگوید این «شجره خبیثه استبدادیه»، مانع از بیان حقایق الهی میشود. این حرف درستی است و شیخ فضلالله علاوه بر این دست استعمار را هم میبیند.
وی در ادامه این گفتگو درباره تحریفهایی که در مورد شخصیت شیخ فضلالله انجام شده و وی را در گروه حامیان محمدعلی شاه قاجار و طرفداران استبداد میآورند، میگوید: برای شما مثالی میزنم، ما الان با حزب توده مخالفیم. دربار شاه هم مخالف بود. جبهه ملی هم مخالف بود، جریان آمریکایی و انگلیسی هم مخالف است. آیا کسی که میخواهد درباره حزب توده تاریخ بنویسد باید دربار و روحانیت و جبهه ملی و انگلیس و آمریکا را کنار هم قرار دهد؟ جریانات سیاسی با هم فرق دارند اما ممکن است در موضوعی مشترک باشند اما با هم یکی نیستند و هرکدام یک نگاه و ادلهای دارند. شیخ مخالف مشروطه شد اما نه اینکه با آخوند خراسانی و میرزای نائینی مخالف باشد یا با محمدعلی شاه موافق باشد.
** ملکالمتکلمین از بابیهای وابسته به "اردشیر ریپورتر" بود
وی ادامه میدهد: در کتاب تاریخ مشروطیت مهدی ملکزاده فرزند ملک المتکلمین که از بابیهای وابسته به "اردشیر جی"(اردشیر ریپورتر جاسوس انگلیس)، آمده است، شیخ فضلالله در میدان توپخانه چادر زده بود و افراد فاسد، فاسق، شرابخوار و چاقوکش را دور خودش جمع کرد که در حالت مستی به مردم حمله میکردند، درحالیکه شیخ فضلالله نوری مجتهد اول تهران بود و اطرافیان وی در استانها مانند آیتالله خمامی در گیلان، میرزا علی اکبر مجتهد در اردبیل بودند و در نجف هم مرحوم آیتالله سید کاظم یزدی مرجع تقلید با او در ارتباط است و چنین تهمتهایی به وی میزنند که چهره او را ملکوک کنند. متاسفانه در این دوره تاریخ را افرادی مثل ملکزاده نوشتند. حتی کسروی که آن ضدیت را با روحانیت دارد، به دو نکته خوبی اشاره میکند اولا میگوید شیخ فضل الله مجتهد اول تهران بوده است. لازم است خودم اضافه کنم قبل از شیخ، میرزا حسن مجتهد، مجتهد اول تهران بود و 4 سال قبل مشروطه در 1320 قمری فوت میکند و بعد شیخ فضلالله مجتهد اول تهران میشود. کسروی در ادامه میگوید، شیخ فضلالله نوری میخواست قران را قانون کند و در ممکلت حکومت کند.
تبریزی افزود: البته کسروی اینها را با تمسخر مطرح میکند اما نکته اساسی همین بود که شیخ بهدنبال برپایی حکومت قران بود. متاسفانه تحریفکنندگان تاریخ مشروطه یا نخواستند یا نمیدانستند باید به لوایح شیخ مراجعه کنند و منطق شیخ را ببینند. مدافعان شیخ فضلالله همه از فقها و مجتهدان برجسته بوده و بعد از شیخ، قصد اعدام آنها را هم داشتند. مثلا ملاقربانعلی زنجانی را تبعیدش کردند. پدرِ شیخ محمد تقی آملی هم حکم اعدام گرفت و وقتی اعدام شیخ سرو صدا کرد او را به مازندران تبعید کردند و تا 1336 قمری در تبعید بود که یک سال بعد از بازگشت به رحمت خدا میرود. اختناق و فشار در آن دوره بسیار زیاد بود و ترورهایی در استانها و تهران کردند.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با بیان اینکه با خراب شدن اوضاع، آخوند خراسانی تصمیم میگیرد وارد ایران شود و ببیند در کشور چه خبر است، گفت: همان زمان واقعه فوت ناگهانی و مسمومیت وی را داریم. از نوشته میرزا عبدالله مازندرانی برمیآید آخوند خراسانی شهید شده و مینویسد بعد از آخوند، من را هم دارند تهدید میکنند و جان من در خطر است.
از نوشته میرزا عبدالله مازندرانی برمیآید، «آخوند خراسانی« شهید شده و مینویسد بعد از آخوند، من را هم دارند تهدید میکنند و جان من در خطر است.
تبریزی با بیان اینکه ما باید جریان شناسی دقیقی از مشروطه داشته باشیم، به دستهبندی های آن زمان اشاره کرده و میگوید: جریان روشنفکری غربگرا، جریان روشنفکری سوسیال دموکراتها یا قفقازیها که به نام مجاهدین مطرح بودند که البته اینها جدا از دسته ستارخان بودند و منظورم عباس آقا بمبی، حیدرخان عمو اوغلی و علی موسیو بودند. اینها جریان چپگرا و کمونیستهایی بودند که در قفقاز و گرجستان فعال بودند و در این موقعیت وارد ایران میشوند. اینجا هم یک بحث هست که چگونه تقیزاده فراماسون وابسته به انگلستان با حیدرعمو اوغلی سوسیال دموکرات در یک جبهه قرار میگیرند. این جریان شناسی ضرورت دارد که این جریانات را رصد کنیم.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به جریانات ضددینی آن زمان هم اشاره و اظهار داشت: روزنامه صوراسرافیل علناً علیه حج، امام حسین و ائمه اطهار مینویسد. چندتا از روزنامهها بهعنوان روزنامههای انقلابی آن زمان، صراحتا علیه دین مینویسند. این جریان فراماسونری که ملکم خان بهوجود آورد و با مخالفت حاج ملاعلی کنی بسته شد، به مجمع آدمیت یا جامع آدمیت تبدیل شد و عباسقلی خان آدمیت ادامه راه ملکم خان را رفت و مستقیما از او دستور میگرفت. این جریان با برنامه وارد ایران شدند. همین زمان مدیریت اردشیر جی را در ایران میبینیم. این جریانات باید مقداری واکاوی شود و مصادیقش مطرح شود. مطبوعات آن زمان، مانند "ایرانِ نو" که محمدامین رسولزاده منتشر میکرد و ارگان حزب دموکرات تقیزاده بود، مطالبی که مطرح میکرد دوره رضاخان عملیاتی میشد!
** توصیه ادوارد براون به آخوند خراسانی برای رعایت تقوا!!
تبریزی با بیان اینکه در آن زمان تقیزاده بصراحت میگفت ما چه کاری به دین داریم و مگر میخواهیم در مجلس، مسجد درست کنیم و سید ولیالله نصر رسما خواستار کشتن شیخ و اطرافیانش میشود، یادآور شد: آخوند خراسانی حکم تبعید تقیزاده را میدهد و میگوید انسان فاسد العقیده است و نباید در مشاغل دولتی باشد. مجلس به وی با تعیین حقوق مرخصی میدهد تا از ایران برود. ادوارد براون در نامهای به آخوند خراسانی، او را دعوت به اخلاق و تقوای اسلامی میکند که چرا تقیزاده که انسان متقی است الان در غربت دچار غم و اندوه شده، آیا تقوا اجازه میدهد شما بهعنوان رئیس مسلمین این کار را بکنید؟ که البته آخوند خراسانی جواب سنگینی میدهد و میگوید رئیس مسلمین بر همه جوانب کار آگاه است و او دارای فساد سیاسی بود و نباید در مجلس میماند.
وی در ادامه در پاسخ به این پرسش که برخی جریان بابیه را آن زمان، جریانی مبارز و ضدقاجار برمیشمرند، اظهار داشت: این درست یک تحلیل مارکسیستی است. برای مثال احسان طبری همین را مینویسد و میگوید بابیت جریان انقلابی بود چون علیه فئودالیسم بود. ایوانف هم در کتاب تاریخش این را اشاره میکند. برخی نویسندگان غربی که نوعی گرایش سوسیالیستی داشتند این را مطرح میکنند . شما بهعنوان مسلمانی که بدعت در اسلام را حرام میدانید، آیا میتوانید این حرف را بزنید؟ از نظر سیاسی هم این جریان، ممکلت را به اغتشاش کشاندند و در برابر امیرکبیر ایستادند. تو یا باید امیرکبیر را قبول کنی یا باب را؟ بابیگری درست در زمانی که امیرکبیر در حال اصلاحات بود شروع شد و دست به اغتشاش زدند.
** تبرئه بابی مسلکها بهمعنای محکوم کردن امیرکبیر است
تبریزی ادامه داد: اولین بار معتمدالدوله از مسیحیان گرجی که زندگیاش در هالهای از ابهام است، به علی محمد باب میدان میدهد و او را نگه میدارد، امیر کبیر، با درایت خودش به علمای تبریز مینویسد که با باب جلسه بگذارند. 7 تن از علمای بزرگ تبریز مینشینند و با او صحبت میکنند. متن مکالماتشان هم چاپ شده و همینطور که میگفتند، یک نفر مینوشت. دست آخر باب به اشتباهاتش اعتراف میکند. تبرئه بابیمسلکها تبرئه انگلیس و محکوم کردن امیرکبیر است. کسروی که درباره محور قرار دادن قران توسط شیخ فضلالله با تمسخر سخن میگوید، با اصل اسلام و قران مخالف بود و در نهایت هم ادعای پیغمبری کرد و دین جدیدی آورد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با بیان اینکه آن دوران، یک دورانی بود که برخی از این افراد جذب این فرقهها میشدند، عدهای پایه اعتقادیشان از اساس سست بود و عوامل متعددی در گرایشات افراد دخیل بود، گفت: مثلا شیخ هادی نجم آبادی بابی بود. کتابی به نام "تحریر العقلا" دارد، که چاپ سال 1311 این کتاب یک صفحه و نیم در تجلیل باب است. دشمنان ما نه تنها عدالت ندارند، شرافت انسانی هم ندارند و به دروغ متوسل میشوند. یک بخش هم تقصیر خود ماست که اهل قلم و نوشتن نیستیم. در دوره پهلوی برای ما امکان نوشتن نبود و تاریخ را جوری نوشتند که به قول امام یک دروغ را آنقدر تکرار کردند که باور عمومی شد و بعد از انقلاب هم با مدیریت غربیها این روش تاریخنگاری ادامه یافت.
انتهای پیام/