تحریف یک تحریم؛ لیبرالیسم خادم امپریالیسم

تحریف یک تحریم؛ لیبرالیسم خادم امپریالیسم

برخی جریان‌های سیاسی تلاش می‌کنند تفسیر وارونه‌ای از تحریم محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران ارائه کنند. این متن به بررسی این مسئله پرداخته است که آیا تحریم ظریف برخلاف لیبرالیسم است یا در طول آن؟

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- عبدالله عبداللهی: محمدجواد ظریف دیپلماتی است که علیرغم انتقادات جدی که می‌توان به بعضی پیش‌فرض‌ها و فرضیه‌ها و نظریات او در حوزه روابط بین‌الملل داشت، امّا به هر حال دیپلمات غیور و مومنی است و تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا بتواند از منافع ملّی کشورش دفاع کند. بسیاری از مطالب او در گفتگوهایش با رسانه‌های آمریکایی و اروپایی و نیز سخنرانی‌ها و نشست‌هایش در مجامع بین‌المللی و اندیشکده‌ها، با این انگیزه صورت می‌گیرد که بتواند گام‌هایی برای دیپلماسی عمومی بردارد و از این منظر شایسته قدردانی است.

تحریم اخیر او  توسط دولت آمریکا هم پرواضح است که اتفاق تلخی است، امّا به نظر می‌رسد تلخ‌تر از آن، تحریفی است که درباره‌ی این تحریم در حال انجام است. توضیحات سردبیر روزنامه سازندگی ذیل تیتریک این روزنامه نمونه‌ای از برخورد یک جریان سیاسی خاص با موضوع تحریم جناب ظریف است که به عنوان یک مصداق می‌تواند موضوع این بررسی قرار گیرد که تا چه حد «تفسیر»ی که این جریان از این تحریم روایت می‌کند به حقیقت نزدیک است؟

1- ظریف چه تحریم می‌شد و چه نمی‌شد شخصیت محترمی در حوزه سیاست ایران بود و هست، امّا نمی‌توان چشم را بر این پارادوکس بست که چگونه این جریان سیاسی آقای ظریف را به واسطه‌ی اینکه تحریم شده است، «قهرمان» توصیف می‌کند؟ به نظر می‌رسد تلاش این جریان بیش از آنکه ناظر به «کشف حقیقت» باشد، «فرار از یک واقعیت» است. این جریان سال‌ها تاکید می‌کرد که دیگران با تزهای انقلابی، جمهوری اسلامی را به ورطه‌ی تحریم‌ها کشانده‌اند و این دیپلماسی بود که به واسطه‌ی برجام توانست کشور را از تحریم‌ها خلاص کند! لذا فردای تصویب برجام، آقای ظریف «قهرمان دیپلماسی» بود و البته حالا که نه تنها تحریم‌ها برداشته نشده، بلکه برجام هم عملاً منحل شده و سرپرست مذاکره‌کنندگان ایرانی برجام خودش هم تحریم شده، این بار نَفسِ تحریم‌شدن به خودی خود دارای ارزش می‌شود و از آنجا که آقای ظریف تحریم شده، لذا مجدداً قهرمان لقب می‌گیرد!

مسئله‌ی این متن آن نیست که اساساً آقای ظریف قهرمان است یا نیست؛ همچنان که اشاره شد تلاش‌های فراوان و دلسوزانه او حتماً شایسته قدردانی و پاسداشت است، امّا مسئله اینجاست که چطور یک جریان سیاسی می‌تواند تا این حد پارادوکسیکال و متناقض عمل کند که یک روز تحریم‌شدن را نشانه‌ی «بلد نبودن زبان دنیا» و «بیگانه بودن با دیپلماسی» توصیف و روز دیگر اصل تحریم‌شدن را «قهرمانی» تعریف کند؟ این مسئله اوّلی است که دوستان روزنامه سازندگی و به طور کلی جریان اصلاحات باید به آن پاسخ دهد.

به نظر می‌رسد برای این جریان بیش از آنکه تمجید از ظریف مسئله باشد، مکتوم و پنهان کردن این واقعیت که آمریکا نه زبان دیپلماسی، بلکه فقط زبان قدرت را می‌فهمد، اولویت اصلی است.

2- واقعیت‌های پسابرجامی خود را چنان بر فضای سیاسی اجتماعی در کشور تحمیل کرده که بن‌بست‌های پی‌درپی برای جریان مدافع توسعه‌برون‌زا، بیش از آنکه یک سری ناکامی‌های «تاکتیکی» باشد، یک شکست بزرگ «ایدئولوژیک» است که پیش‌فرض‌های متعدد این جریان را زیر سوال می‌برد. به نظر می‌رسد دست‌کم «ناخودآگاه» این جریان از این مسئله آگاه است و به همین دلیل غیر از واقعیت‌های اخیر، تلاش می‌کند اصل فکر فلسفی را هم تحریف کند! محمد قوچانی که خود و جریان متبوعش سالها از لیبرالیسم دفاع می‌کنند، تلاش کرده در مهلکه‌ی پسابرجامی دست‌‌کم لیبرالیسم را از سقوط نجات دهد. او در توصیف تحریم ظریف نوشته است که در این واقعه بار دیگر امپریالیسم مرز خود را با لیبرالیسم به نمایش گذاشته است! سردبیر سازندگی ترامپ را نماینده‌ی امپریالیسم و آقای ظریف و برجام را نماینده‌ی لیبرالیسم خوانده و گفته است که ترامپ در واقع با لیبرالیسم درافتاده است.

این عبارات در واقع شوخی با فکر فلسفی است. اگر «تحریم» را مقابله با «آزادی» در نظر بگیریم که در واقع همینطور هم هست، چرا که در حوزه اقتصادی، تحریم به معنای مقابله با آزادی کشورها در حوزه‌ی تعاملات تجاری است و در حوزه‌ی سیاسی هم تحدید آزادی کشورها یا افراد در تعاملات و مراودات سیاسی‌شان؛  چنین رویکردی بیش از هر مکتب دیگری با اندیشه‌ی لیبرالیسم می‌تواند قرابت و نزدیکی داشته باشد. لیبرالیسم بر اندیویجوالیسم (Individualism) بنیان گذاشته شده است که در فارسی، هرچند به طور نادقیق، «فردیّت» ترجمه می‌شود و انشعاب‌هایی که بعدها با عناوینی مانند «لیبرالیسم کلاسیک» و «لیبرالیسم مدرن» به وجود آمد هم در واقع از همین تفاوت تفسیرها در اندیویجوالیسم نشأت می‌گیرد؛ با این حال آنچه قطعی است تفاهم آنها درباره اصلِ اندیویجوالیسم است. لیبرال‌ها «آزادی» را هم از اندیویجوالیسم مشتق می‌کنند، بنابراین هرچند به غلط در ایران معمولاً لیبرالیسم به «آزادی» شناخته و اینچنین تصور می‌شود که اصل بنیادین آن، آزادی است، امّا در واقع اندیویجوالیسم اصل اساسی لیبرالیسم است و آزادی هم به آن مبتنی می‌شود.

ضرورت تفکیک بین اینکه «آزادی» را بنیان لیبرالیسم بدانیم یا «اندیویجوالیسم» را، در اینجا معلوم می‌شود که با لحاظ دومی، نه تنها آزادی به معنای عام آن و به طور دقیق‌تر آن، «آزادی برای همه»، برای لیبرالها موضوعیت ندارد، بلکه صرفاً در لیبرالیسم خود آن «فرد» است که موضوعیت دارد و آزادی «غیر» و «دیگری» تنها در صورتی به رسمیت شناخته می‌شود که در طول آزادی آن فرد قرار گیرد. نشانه‌ها و محک‌های روشن و مشخصی از این تفسیر درباره لیبرالیسم وجود دارد؛ تلاش همه جانبه برای چپاول کشورهای دیگر، مسئله‌ی مشخص فلسطین، کوشش همیشگی برای کودتا در کشورهایی که به دنبال استقلال سیاسی از آمریکا و سایر قدرتهای لیبرال هستند و ... نشان می‌دهد که برای لیبرال‌ها صرفا‌ً «آزادی خود» موضوعیت دارد و« آزادی دیگری» اساساً مسئله نیست و به همین دلیل است که نمی‌توان لیبرالیسم را با مفهوم آزادی معرفی کرد. البته از نظر عملی امکان آن هست که شما لیبرالیسم را هر نوع که تمایل داشتی تعریف کنی و این امکان قاعدتاً برای آقای قوچانی هم وجود دارد، با این حال در این موقعیت به نظر می‌رسد ضروری است که بگوییم این تفسیر من از لیبرالیسم است نه تفسیر مرسوم از آن!

تحریم آقای ظریف هم با همین تفسیر از لیبرالیسم سازگار است. در واقع آمریکایی‌ها به معنای واقعی کلمه لیبرال عمل کرده‌اند، یعنی تا وقتی که دیپلماسی آقای ظریف خللی به آزادی آمریکایی‌ها در راهبرد مهار ایران وارد نمی‌کرد سخت‌گیری خاصی در ارتباط با او اعمال نکردند و حتی وزیر خارجه آمریکا با ایشان در  کنار رودخانه لوزان قدم زد، امّا آنگاه که این گفتگوها و دیپلماسی با سیاست دولت آمریکا ناجور شد، مسئله‌ی تحریم پیش‌آمد.

3 - نوشته‌ی آقای قوچانی درباره لیبرالیسم و امپریالیسم و ارتباط آن با تحریم آقای ظریف قطعه‌های عجیب و غریب دیگری هم دارد که بیشتر نشان می‌دهد برداشت آقای قوچانی از لیبرالیسم علی‌الاصول تناسب خاصی با لیبرالیسم در عالم واقع ندارد. مثلاً ایشان گفته است که «لیبرالیسم برخلاف کمونیسم ایدئولوژی‌ای جهان‌وطنی و بی‌وطن نیست!»؛ احتمالاً آقای قوچانی از لیبرالهای یونیورسالیست(Universalist) اطلاعی ندارد، امّا این لیبرالها اساساً معتقدند که نه تنها ارزشهای لیبرالی جهان‌شمول است و باید برای همگانی کردن آن تلاش کرد، بلکه لیبرالیسم را پایان دنیا هم می‌دانند!

4 - آقای قوچانی در جای دیگر می‌گوید ترامپ نماینده‌ی نومحافظه‌کاری در مقابل لیبرال دموکراسی است. چسباندن دموکراسی به لیبرالیسم در نوشته‌های آقای قوچانی به نوعی است که مخاطب تصور می‌کند لیبرالیسم و دموکراسی اساساً همزاد و مرادف همدیگرند و نومحافظه‌کاری با دموکراسی به مقابله برخاسته است!

احتمالاً آقای قوچانی نمی‌داند که به همان دلیل پایه و مبنا بودن Individualism برای لیبرالیسم، نه تنها این مکتب با دموکراسی همزاد و چسبیده نیست، بلکه اساساً تا قرن بیستم یکی از مصائب و معضلات اساسی لیبرالها آن بوده است که چگونه دو مفهوم متضادِ «اکثریت»(مقدمه‌ی دموکراسی) و «فردیت» را به هم بچسبانند، به نحوی که از آن تناقض بیرون نیاید. از همین رو بود که برخی متفکران آنها به افسانه‌ها و فیکشن‌هایی مانند «وضع طبیعی»(Natural State) رو آوردند و مختصات زندگی انسان را در یک وضعیت فرضی توصیف کردند تا از آن «قرارداد» و دموکراسی را بیرون بکشند!

بنابراین آنچه در ماجرای تحریم آقای ظریف اتفاق افتاده، تفکیک بین امپریالیسم و لیبرالیسم نیست، بلکه به خدمت گرفتن لیبرالیسم توسط امپریالیسم است تا برای «آزادی آمریکا» در مهار ایران، آزادی ظریف و هر مقام دیگری که با این رهیافت آمریکا درافتاده، تحدید شود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon