از تصویر «شاه جنتلمن» تا واقعیت «پهلوی بددهن»

یک شاه چقدر باید جنتلمن باشد؟ خیلی زیاد؟ کمی؟ تصویری که رسانه‌های ماهواره‌ای و نوستالژی‌بازهای فضای مجازی از محمدرضا پهلوی نشان می‌دهند، زیادی جنتلمن است؛ اما این فقط «تصویر» است. شخصیت وی را باید از زندگی‌ واقعی‌اش دریافت.

بخش عمده شناختی که از زندگی خصوصی محمدرضا پهلوی داریم از اسناد تاریخی، منابع مکتوب نظیر کتاب‌هایی که اطرافیانش نوشته‌اند و اظهارات شفاهی خانواده وی و درباریان حاصل شده است. در این میان خاطرات اسدالله علم، نخست‌وزیر و وزیر دربار پهلوی و خاطرات تاج‌الملوک، مادر محمدرضا پهلوی نقشی ویژه دارند. درباره ویژگی‌های شخصیتی شاه مخلوع ایران کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشته‌شده است و مطالعه دقیق آن‌ها می‌تواند نه‌تنها درباره ویژگی‌های فردی وی اطلاعاتی بدهد بلکه روحیه حاکم بر نحوه سلطنت خاندان پهلوی را آشکار می‌کند. در ادامه فقط به بخشی از ادبیات کلامی و گفتار محمدرضا پهلوی -تا آنجا که در اسناد و منابع معتبر ثبت‌شده است- اشاره می‌کنیم که جلوه‌هایی از میزان ادب و شخصیت وی را نشان می‌دهد.

 

برادر شاه؟!

شاه خود را بالاتر از مردم می‌دانست.حتی بالاتر از ایران. شاهد این مدعا شعار «خدا، شاه، میهن» بود که بر سر در پادگان‌ها و هر جا که امکانش بود، نوشته بودند. این‌گونه بود که وقتی ارتشبد «فریدون جم» رئیس ستاد ارتش در جمع فرماندهان نظامی از روی تملق گفت که او شاه را نه‌تنها فرمانده خود می‌داند بلکه مانند برادری به وی عشق می‌ورزد، این جمله به گوش شاه رسید و وی برآشفت. مدتی بعد پیش از جلسه جم با شاه، اسدالله علم به وی خبر داد که شاه از بی‌مبالاتی وی و اینکه شاه را برادر خود خطاب کرده شدیداً ناخشنود است! و البته گفت اگر جم بخواهد استعفا بدهد شاه می‌پذیرد. تکلیف هم روشن بود. (برگرفته از کتاب خدمتگزار تخت طاووس، نوشته پرویز راجی، سفیر رژیم پهلوی در لندن)

 

یک آشپز قابل!

شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی در 1 دسامبر 1973 درباره زنان جملاتی به زبان آورد که بسیار پرسروصدا شد. وی در برابر خبرنگار زن که اصرار داشت آیا شاه قابلیت‌های زنان را نادیده می‌گیرد، چنین گفت: «شما هرگز یک میکل‌آنژ یا باخ تولید نکرده‌اید. شما حتی یک آشپز مهم نیافریده‌اید. و حرف نبودن فرصت‌ها را نزنید... شما فرصتش را نداشتید که حتی یک آشپز قابل به تاریخ بدهید؟ شما هیچ‌چیز باارزشی تولید نکرده‌اید، هیچ‌چیز!»

ماجرای سیفون!

وی وزیران خود را با القاب زشتی نظیر الاغ خطاب می‌کرد و معتقد بود به درد نمی‌خورند! درمجموع از توهین به شخصیت‌های نظامی و سیاسی ابداً ابایی نداشت و به این کار خود افتخار هم می‌کرد. در حقیقت توهین را نشانه قدرت می‌دانست. معروف‌ترین جمله وی درباره رجال سیاسی هم اینکه: «این رجال را باید در توالت انداخت و سیفون را کشید». این جمله حتی در روزنامه‌های آن زمان چاپ شد. علاوه بر آن در کتاب‌های خاطرات نظامیان و رجال سیاسی دوره پهلوی به‌دفعات ذکرشده است.

 

ایرانی‌های تنبل! چشم‌آبی‌های تنبل!

وی معتقد بود که مردم ایران تنبل و قدرنشناس هستند و البته در یک مصاحبه مطبوعاتی اروپایی‌ها را نیز چشم‌آبی‌های تنبل نامید! متأسفانه شاه بددهن مانند پدرش از فحاشی به اطرافیان و دولتمردان و حتی مردم ابایی نداشت و برخی از فحش‌های رکیک وی در منابع مکتوب ثبت‌شده است.

تقلید صدا برای شاه!
درباره خلقیات شاه نقل‌شده است که همواره از همبازی خود در قمار که نامش را نمی‌آوریم می‌خواست صدای الاغ دربیاورد و وقتی وی بامهارت این کار را انجام می‌داد صدای خنده‌های طولانی شاه و حاضران به هوا می‌رفت.

القاب شاهانه!

گل سرسبد خلقیات محمدرضا شاه پهلوی که از کتاب خاطرات تاج‌الملوک پهلوی نقل‌شده و البته اطرافیان شاه نیز به‌دفعات آن را نقل کرده‌اند اینکه شاه به رجال سیاسی و نظامیان که وفاداران و چاکرانش بودند لقب‌های زشت می‌داد و آنان را با این القاب صدا می‌زد. برای مثال دوست دوران کودکی خود و ژنرال فردوست را خردوست صدا می‌زد و ارتشبد نعمت نصیری را خرگردن لقب داده بود. ارتشبد قره‌باغی رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی را هم با لقب پشگل صدا می‌زد! سند این لقب آخری در یک مصاحبه تاج‌الملوک پهلوی هم تکرار شده است:«همین عباس قره‌باغی که ما به او عباس پشگل می‌گفتیم. مدت‌ها مأمور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم در مانژ فرح‌آباد که متعلق به گارد جاویدان بود آنجا اسب‌سواری می‌کردیم و این عباس قره‌باغی همیشه بوی پهن و پشگل و سرگین اسب و استر می‌داد. در بین افسران نیز جزو بی‌سوادها بود. محمدرضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.»

منبع:فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها