یادداشت| نمایش ایرانی چیست؟
نمایش ایرانی به ظاهر مقولهای است بدیهی؛ اما با ورود به آن میتوان دریافت هیچ تعریفی از آن وجود ندارد و یک ملغمهای است به سر و اشکم و حتی منفک شده از اصالتش.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
نخست - در ایام نوزدهمین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی جدول نمایشها و آنچه روی صحنه اجرا شدهاند این پرسش را به ذهن متبادر میکند که اساساً نمایش آیینی و سنتی چیست و مهمتر آنکه عبارت «نمایش ایرانی» اشاره به چه چیزی دارد. برای مثال در کشورهای عربی از عبارت «مسرحیه المحلیه» استفاده میشود که مفهومی ساده دارد: نمایش بومی. به عبارتی از دید آنان نمایشی عربی است که بازتابدهنده فرهنگ عرب باشد؛ اما در ایران قضیه تفاوت دارد.
پس از پایان نمایش «نازگل»، سیدعلی موسویان نویسنده نمایش به دعوت از کارگردان در برابر مخاطبان میایستد و چند جمله عجیب به زبان میآورد. او ابتدا میگوید تئاتر تهران در تسخیر نمایشهای غربی است و سپس ادامه میدهد کسانی که نمایشهای ایرانی کار میکنند را مطرب مینامند؛ در حالی که مطربی امر مذمومی نیست. به هر حال مطرب در جایگاه درستش نقش شادیآور جامعه را برعهده دارد.
این گفتههای موسویان البته کمی با آمار متفاوت است. طبق آمار هر ساله اداره کل هنرهای نمایشی بیشترین متون کار شده در سال عموماً از نویسندگان ایرانی است؛ پس چندان نمیتوان با در نظر گرفتن اجراهای ایرانشهر و شهرزاد استنباط تسخیر تئاتر غربی را پذیرفت. بیشتر آثاری که در تهران روی صحنه میروند، به خصوص تئاتر شهر و مولوی، محصول فکر یک نویسنده ایرانی است؛ اما به نظر میرسد نظر موسویان چیز دیگری است. او «نمایش ایرانی» را علم میکند که جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی به نوعی سردمدار آن است. همان عبارتی که کماکان گنگ است.
برای رسیدن به معنای «نمایش ایرانی» اساساً با دو منبع روبهروییم. یک کتاب «نمایش در ایران» نوشته بهرام بیضایی که در سال 1344 است که در مقدمه آن نیز اشاره شده است که نویسنده آن بر این باور است کتاب نیاز به بازنویسی و بازخوانی دارد. هرچند در عنوان کتاب، ذیل نامه اصلی آماده است که این اثر «یک مطالعه» است. به عبارتی کتاب نیاز به شکافتن و جستجویی فراتر از آنچه بیضایی انجام داده دارد. در کتاب بیضایی محور سخن بر گونههای نمایشی همچون نقالی، نمایشهای عروسکی، تعزیه و نمایشهای ایرانی است. به جز تعزیه که بر پایه طومارها اجرا میشود، تمامی گونههای نمایشی بر پایه بداههسرایی است و از یک اسلوب مشخص تبعیت میکنند.
بیضایی به هیچ وجه وارد نمایشهایی نمیشود که بر پایه نمایشنامهنویسی غربی در ایران پا میگیرند. این مهم بر عهده جمشید ملکپور است تا در کتاب ناتمام «ادبیات نمایشی در ایران» است. ملکپور با بررسی ابعاد وضعیت دوران پیشا و پسا مشروطه و شکلگیری فرمهای ادبی غربی چون روزنامه یا خاطرهنویسی، نشان میدهد چگونه ادبیات نمایشی مبتنی بر تئاتر غربی در ایران شکل میگیرد. او سپس به سراغ گونههای نمایشی رایج در دوره قاجار میرود و نشان میدهد چگونه بقالبازی و سیاهبازی منجر به ترجمه آثار مولیر میشود.
دوم - نمایشی که سید علی موسویان روی صحنه برده بود بیش از آنکه وامدار نمایشهای سنتی ایرانی باشد، وامدار شیوه نوشتاری است که در قرن هجدهم و نوزدهم در اروپا شکل میگیرد و با ایبسن، چخوف و استریندبرگ به اوج خود میرسد. حتی نمایشنامه «نازگل» هیچ شباهتی با آثار تبریزی ندارد و حتی اشکال مدرنتر نوشتار نمایشی چون آثار حسن مقدم و دهها سال بعد ساعدی. این نوشتار مبتنی بر ناتورالیسم با چاشنی تاریخ پس از انقلاب با خوانش متون غربی رواج مییابد.
با این حال به نظر میرسد جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی، فارغ از چیستیش، در پی احیای اشکال قدیمی نمایش در ایران است. این رویه را نه در سالنها که بیشتر در فضاهای باز میتوان یافت. آیینها در قالب رقص، آواز و پرفورمنسهای بومی نمود پیدا میکنند و اشکالی از نقالی و پردهخوانی و سیاهبازی اجرا میشوند. نکته مهم ماجرا این است که نمایشهای ایرانی نه برای سالن که برای مکانهای خاص طراحی شدهاند. بخش مهمی از کتاب بیضایی نیز به معماری محل اجرای چنین نمایشهایی اختصاص دارد.
پس بیان سیدعلی موسویان درباره اجرای نمایشهای غربی در سالنهای تهران باز مخدوش میشود. چرا که اساساً نمیدانیم منظور از نمایش ایرانی چیست. به نظر میرسد نگاه قالب بازگشت به سنتهای اولیه نمایشنامهنویسی در دوره قاجار است. خوانشهای ایرانی از مولیر که هنوز در برخی آثار سنگلج به شکل ضعیفترش دیده میشود. بازآفرینی آنچه نمایش ایرانی مینامیم همواره برای بخشی از بدنه تئاتری ایران اهمیت داشته است؛ اما به سبب شکاف تاریخی این بازآفرینی دستخوش مشکلات بسیاری بوده است. این مشکلات بیشتر ناشی از آن است که تاریخ مسیری روشن طی نکرده است و آنچه امروز در جشنواره رخ میدهد، بیشتر محصول خوانش متون به جا مانده است تا الگوهای مدونی که توسط کارگردانان گذشته به ما رسیده باشد.
از دورانی که میرزافتحعلی آخوندزاده نمایشنامهنویسی غربی را وارد ساختار فرهنگی ایران کرد و میرزاآقا تبریزی نخستین نمایشنامههای مدرن را به زبان فارسی نگاشت، کسی به صرافت نوشتن تاریخ نمایش ایران نمیافتد. تا زمان نگاشته شدن «نمایش در ایران» بهرام بیضایی، تاریخ نمایش ایران گنگ و مبهم است. کسی درباره رابطه گونههای نمایشی ایرانی و تئاتر مدرن چیزی نمیگوید. پس اساساً یک شکاف بنیاد میان اشکال مدرن و اشکال گذشته به وجود میآید. هر دو در تضاد هم قرار میگیرند.
سوم - با این وجود به مرور زمان، نوشتار غربیزده جایگزین نوشتار تبریزی و مقدم و ... میشود. با خوانش متون مدرنیستی تئاتر در ایران، نویسندگان ایرانی به سمت نوشتاری میروند که با جهانبینی روز غرب بسیار نزدیکتر است. این فاصله گرفتن منجر به آن میشود که نوشتار نمایشنامهنویسان ایرانی به مثابه نمایش ایرانی شناخته شود. این در حالی است که ریشه اصلی این دست آثار در متون مولیر است. حتی حسن مقدم در نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ بازگشته است» با یادآوری مولیر، به این طناز فرانسوی عرض ارادت میکند. حتی نمایش «نازگل» بیش از آنکه مبتنی بر اندیشه سیاه در پردهخوانی باشد، محصول تفکر ایبسنی است که قهرمانی علیه سیستم حاکم است. اومانیسم موجود در متن، شوریدن رعیت علیه ارباب و ... همه تفکری است غربی و شکل بیانش در آثار ایرانی چنین نبوده است. با اینکه به نظر میرسد رویه امثال سیدعلی موسویان شکست قالبهای ثابت در این گونه نمایشهاست؛ اما همه چیز به یک کلیشه ختم میشود: یک دولت قاجار فاسد با شاهزادهای عقبمانده که چشم به دختری زیبا از رعیت دارد و دختر نمایشگری است مملو از محدودیت که در نهایت قربانی میشود. این وضعیت را شما حتی میتوانید در فیلم «نسل سوخته» مرحوم ملاقلیپور هم بیابید. کلیشهایترین حرفها که با کمی ریشهیابی میتوانیم آن را در تبلیغات حکومت پهلوی علیه سلسله قاجار جستجو کرد.
این نگرش دوره پهلوی نسبت به قاجار و رابطه سنت و قاجاریه را در بخش بعدی بررسی خواهیم کرد؛ اما اکنون به این پرسش میرسیم که پس ایرانی چیست؟ آیا نوشتاری که نویسندهای ایرانی دارد را میشود نمایش ایرانی نامید؟ آیا تاریخی شدن یک متن دال بر ایرانی بودن آن میشود؟ آیا اشاراتی به سنتها و روسم گذشتگان میتواند تضمینی بر ایرانی بودن یا نبودن آن شود؟ چرا در تمام این سالها مدلهای متأثر از بکت و پینتر و ... نمایش ایرانی به حساب نیامدهاند؟ آیا اشکال پستمدرنیستی نمایش که تعزیه و سیاهبازی را دستمایه اجرایی به شدت مدرنیستی کردهاند نیز نمایش ایرانی باید به حساب آورد؟
واقعیت این است که بیپشتوانه بودن عبارت «نمایش ایرانی» به قدری است که نمیتواند به این پرسشها پاسخ دهد. شاید تنها بدین مسأله پافشاری کرد که نمایش ایرانی، اثری است برآمده از سنتهایی چون سیاهبازی و شبیهخوانی، اما آیا متون بهرام بیضایی شبیهخوانی است؟ یا آنکه به سبب رابطه زبانیش با گذشته نمایش ایرانی به حساب میآید؟ پاسخی برایش نمییابیم؛ اما در هفتههایی که گذشت دو نمایش در تهران روی صحنه میروند که خود را نمایش ایرانی برمیشمرند. با توجه به آغاز جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی، بهتر است نگاهی به ابعاد این دو اثر بیاندازیم.
ادامه دارد...
انتهای پیام/