هنر نیایشی به روایت سعید تشکری
هنر نیایشی بر خلاف نظری که وجود دارد و بیشتر همه چیز را در بالا و آسمان تصور میکنند به هنری گفته میشود که بسیار عملگرا است و آدمها تلاش میکنند که جهان به معنویت دست پیدا کند و بیش از آنکه به مفاهیم تکیه کند بر عمل تکیه دارد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری:
به روایت رماننویس؛گفت اول "هنر نیایشی"
زمانی که به سراغ ادبیات میآییم به ویژه ادبیات پُرپیشینه و عمیق فارسی مناجاتنامههای بسیاری در آن مییابیم. از فردوسی حکیم که میگوید: «از آغاز باید که دانی درست_سر مایهی گوهران از نخست...که یزدان ز ناچیز چیز آفرید_ بدان تا توانایی آرد پدید.» تا ادیبان و شاعران نویسندگان کنونی پارسی. با این حال امروزه هر مرتبه که به سراغ مضامین الهی و نیایشی میرویم گمان میکنیم این مسائل تنها به جامعه خودمان تعلق دارد و تنها خودمان با آن روبرو هستیم و اساساً همه جهان به شکل دیگری به این مسائل نگاه میکنند و فقط ما هستیم که با این مسائل روبرو میشویم. حتی در کشور خودمان، اگر نویسنده یا فیلمساز یا هر هنرمندی به مسائل ارزشی و دینی و روحانی نگاه میکند او را داخل طیف خاصی قرار میدهند. این طیف را هنرمندانی میدانند که ضداجتماع و ضدروند تحول علم خطاب میکنند و گویی در گوشهای عزلت گزیدهاند و تنها در دنیای خود سیر میکنند و اثر میآفرینند و به مخاطبان خاص خود ارائه میدهند.
بگذارید به سراغ این نوع هنر در جهان برویم. برای ورود به این نوع هنر نیاز است خالق این نوع را بیشتر بشناسیم، از شناخت آن میتوانیم پی به اثر او نیز ببریم. میتوان اظهار کرد که اگر درباره هنر نیایشی در کشور خودمان توافق نداشته باشیم، جهانیان_منظور افرادی هستند که به هنر التزام خاصی دارند_در مورد آندری تارکوفسکی(1932-1986) و فیلمساز خاص بودن او قطعا توافق و اعتراف دارند. تا جایی که اینگمار برگمان(1918-2007) کارگردان شهیر سوئدی که بیش از 40 فیلم ساخت، درباره او گفت: «همواره میخواستم با فیلمهایم به اتاقی وارد شوم که تارکوفسکی به راحتی در آن قدم میزد، اما تنها به آستانه آن اتاق نزدیک شدم.» بسیاری دیگر از فیلمسازان غرب هم از تارکوفسکی به عنوان «فرشته» یا «شاعرِ» سینمای جهان نام بردند.
تارکوفسکی فیلمی به نام «سولاریس» که اقتباسی از رمانی فلسفی_علمی_تخیلی به نویسندگی استانیسلاو لم(1921-2006) ساخته است. این فیلم را میتوان پاسخی به فیلم اودیسه فضایی قلمداد کرد که در آن به ماتریالیست بسیار توجه شده است.
این فیلمساز معتقد بود که در بطن زندگی معمولی، زندگی حقیقی وجود دارد. فیلمساز، فیلم حقیقی میسازد نه فیلم معمولی از زندگی معمولی. همچنین معتقد بود که هنرمندان پیامبران عصر خود هستند. پیامبران نیز به «فردا» تعلق دارند. از همین نقطه، درمییابیم که بخش اعظم هنر به فردا تعلق دارد. حال چنین هنری کارکرد نیایشی خود را به خوبی میتواند پیدا کند.
جالب توجه است که هر پدیده جدیدی در هنر همواره برای برآورده کردن نیازهای معنوی ایجاد میشود. در ابتدا عنوان شد که نیایش در ذات خود نیاز را میپروراند، نیازی که عبد به معبود خود دارد. حال این نیاز اگر در هر جای دنیا نادیده گرفته شود یک بخشی از هنر کارکرد خود را از دست میدهد. تارکوفسکی به همین دلیل، نظرگاهش این است که اگر بپذیریم حکومت وقت شوروی یک حکومت ماتریالیستی است، غرب ماتریالیستیتر از شوروی است زیرا غرب به اضافه بیحوصلگی، به اضافه معمولی شدن همه چیز. در غرب زندگی ایدهآل به شکلی تداعی شده است که اگر شخصی ثروتمند باشد همه چیز دارد و هیچ کمبودی ندارد. به عبارت دیگر معنویت در هیچ بخشی از زندگی وجود ندارد و به همین ترتیب جایگاه نیایش در چنین فرهنگی بسیار خالی میشود.
تارکوفسکی با توجه به نظریههایی که درباره رسالت هنرمند و دیدگاههایی درباره معنویت دارد هنری به وجود میآورد که کاملا شرقی، به معنای اشراقی آن است. هنری که در پی بیان ارتباطات عمیق انسانی و رسیدن به جایگاهی است که بفهماند انسان نمیتواند نیاز انسان دیگر را برطرف کند و در این تنهایی باید به سراغ چیزی برود که فراتر از خودش است، همان معنای نیایش.
در کشور ما بسیاری آسمانی فکر کردن را یک بخش بیهوده در هنر میدانند در صورتی که هنرمند میکوشد که مخاطب را به بخشی که نمیبیند ارجاع دهد و متوجه آن سازد نه به آن بخشی که توجهش به سوی آن است. آیا شخصی که فیلمی میسازد یا رمانی مینویسد که در آن فقر را نشان میدهد کار خارقالعادهای انجام داده است یا نشان دهد که اعتیاد بسیار نافرجام است؟ با تمام فوایدی که اینگونه آثار میتوانند داشته باشند اما اثری مستند یا یک قطعه عکس نیز میتواند چنین پیامی را به خوبی منتقل کند، پس هنرمند چه میکند و چه رابطهای را به نمایش میگذارد؟
میتوان گفت، هنرهای نیایشی مغایر روشهای مرسوم زندگی نیستند. ادبیات نیایشی میتواند از حالت منحصربهفردی خارج شود، به عبارت دیگر ادبیات اقلیت خاصی نباشد و ادبیات حداکثری شود. اگرچه میتوان گفت که ادبیات نیایشی بنا ندارد که ادبیات حداکثری باشد زیرا پیامبران نیز پیروان حداکثری نداشتند و تنها محدود و معدود افرادی پیرو واقعی ایشان بودهاند. اگرما بپذیریم که پیامبران و شهدا انسانهایی برای فردا هستند و امروز کشف نمیشوند و به گفتمان تبدیل نمیشوند، هنرمندان نیایشی نیز برای فردا راهکار و راه حل نشان میدهند.
هر زمان سعی میکنیم در هنر نیایشی کاری انجام دهیم، باید به سه بخش ملتزم باشیم: یک، پرستش. دو، روبرویی و گاهی صحبت با عالم غیب. سه و در پایان عالم معنوی را به زندگی عادی آوردن.
هنر نیایشی بر خلاف نظری که وجود دارد و بیشتر همه چیز را در بالا و آسمان تصور میکنند به هنری گفته میشود که بسیار عملگرا است و آدمها تلاش میکنند که جهان به معنویت دست پیدا کند و بیش از آنکه به مفاهیم تکیه کند بر عمل تکیه دارد.
انسان برای هر کشفی نیازمند عمل بوده است. برای کشف آتش انسان ابتدا باید سرما میخورد و بعد یک چیزی را در عمل میدید و از آن حادثه به کشف آتش میرسید و دیگر روشمند آتش را به وجود میآورد بنابراین هنرهای نیایشی قصد دارند که بخشی از تجربههای زمینی را پیدا کنند و به مخاطبان خود بگویند که به جای متصل شدن به عالمی که برای شما مکشوف است و فناپذیر به سراغ کشف عالمی دیگر بروید و به آن به عنوان یک روش در زندگی نگاه کنید.
در پایان میتوان عنوان کرد که فیلمها و بسیاری از رمانها هنر نیایشی هستند. هنری که به وسیله آن انسان به جهانی ورای جهان مادی میاندیشد. گوته(1749-1832)، شاعر، ادیب، نقاش، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی در کتاب «دیوان شرقی و غربی» که به حافظ تقدیم کرده است، به صورت مکاشفه عمل میکند و درباره حافظ میگوید که شاعری نیایشگر است، اما این در حالی است که ساختار شعر را به خوبی میداند و آن را بسیار خوب پرورانده است. از این رویکرد میتوان دریافت که نیایش وجهی انسانی و جهانی دارد که اگر شاعری با دلمشغولیهای خاص شرقی خود شعری بگوید و اثری بیافریند، اندیشمندی در دل غرب میتواند از آن همان برداشت را داشته باشد. بر سنگ قبر گوته دو صندلی قرار گرفتهاند که به بهترین شکلی نشان میدهند: اساس هنر، گفتگو است!
ادامه دارد...
انتهای پیام/