اعتقاد به قائمیت امام کاظم(ع) شیعیان را سرگردان کرد / سازمان وکالت و ارتباط آن با آمادهسازی شیعیان برای عصر غییت
رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهلبیت(ع) معتقد است طرح سازمان وکالت از سوی امام کاظم اقدامی در راستای آمادهسازی شیعیان برای ورود به عصر غیبت امام عصر(عج) بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عصر هر یک از اهلبیت عصمت و طهارت(ع) دورانی پر تلاطلم از جهات سیاسی، اجتماعی، علمی، فکری و فرهنگی بود. در ترسیم فضای آن دوران همین بس، شرایط در جهان اسلام به گونهای بود که شرط بقای در مسند قدرت در گروی سرکوب مخالفان و یا تضعیف جایگاه آنان به هر بهایی بود. وجود دو سلسله خلافت امویان و عباسیان مهمترین عامل این اختناق بود.
از دیگر سو زایش فرقههای مختلف اعتقادی در سدههای ابتدایی تاریخ اسلام و به وجود آمدن مکاتب متعدد فکری در درون اسلام، چالشی دیگر در این دوران شناخته میشود. اهلبیت(ع) از آنجایی که به عنوان رهبران دینی جامعه شناخته میشدند، بیشتر در نگاه مردم و حاکمان مستبد عصر خویش قرار داشتند. طبعاً مدیریت این فضا برای جلوگیری از انحراف اسلام از خط اصلی خود در کنار تدابیر ایشان در تداوم مسیر امامت و حفظ شیعیان از توطئه دشمنان دشواریهایی را به همراه داشت.
عصر امام کاظم(ع) از جمله دورههایی است که جامعه اسلامی با تلاطمهای متعددی روبروست. در توصیف این دوران همین بس که حضرت فاطمه زهرا(س) در حدیثی مشهور به لوح جابر، این دوران را با عنوان فتنه کور معرفی میکنند، فتنهای که امامی مدبّر شرایط آن را به بهترین نحو مدیریت میکنند تا رشته امامت قطع نشود. در این باره میخوانیم: «بعد از او (امام صادق)، موسى را برگزیدم و بعد از او فتنهاى تاریک برپا مىشود با اینکه ریسمان امامت پاره نمىشود و حجّت من مخفى نمىماند و اولیاء من به شقاوت نمىافتند. بدانید، هر کسى یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آیهاى از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است. واى بر افتراء زنندگان و منکران، در موقع پایان یافتن مدّت بنده، حبیب و برگزیدهام موسى، کسى که هشتمین را تکذیب کند همه اولیایم را تکذیب کرده است».
این مسئله بهانهای شد تا با حجتالاسلام حمیدرضا مطهری، رئیس پژوهشکده تاریخ و سیره اهلبیت(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفتوگویی ترتیب دهیم تا با ویژگیهای عصر امام کاظم(ع) و اقدامات حضرت در این عصر آشنا شویم.
وی معتقد است اگر تحلیل ما از زندگانی ائمه(ع) و به طور خاص امام کاظم(ع) ما را رهنمون به اقتدار کامل این بزرگواران نکند، در تحلیلمان باید شک کنیم. در یک نگاه کلان، این بزرگواران در واقع مجری و مجرای برنامههای خدا در پهنه عالم بودند و زمینهسازی امر ظهور مهمترین برنامه الهی بود
مطهری در این باره میگوید: ما هر اندازه از عصر ائمه پیشین به سمت انتها گام بر میداریم، اقدامات ائمه(ع) جهت آمادهسازی شیعیان برای ورود به عصر غیبت را نمایانتر میبینیم. سازمان وکلات نیز در این راستا قرار دارد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید
فتنهای کور در عصر امام کاظم(ع)
* در لسان اهلبیت(ع) دوران امامت امام کاظم(ع) به فتنه عمیاء (کور) مشهور است. از نظر شما چه اتفاقاتی باعث این نامگذاری شد?
تقریباً در مقابل دوران ائمه قبلی فتنهای بزرگتر از فتنه دوران امام کاظم(ع) نداشتیم. در عصر ایشان طبق تاریخ شاهدیم افرادی در بین خود خاندان علوی و حتی از برادران امام کاظم(ع) مدعی امر امامت میشوند و این خود از بزرگترین فتنههاست. عبدالله افطح و محمد فرزند اسماعیل بن جعفر صادق(ع) از جمله اینهاست. در آخر هم مدعی شدند امام کاظم(ع) به عنوان امام منجی و غایبی است که پیامبر وعده آن را داده بود. بنابراین فتنه مدعیان دروغین فتنهای سخت بود.
عبدالله افطح فرزند بزرگتر امام جعفر صادق(ع) بود. بر این اساس، افطحیه امامت را حق فرزند بزرگتر دانستند و قائل به امامت عبدالله شدند. افطح به معنای شخصی است که دارای سر یا پاهای پهن است و از آنجا که این فرد دارای چنین ویژگی بود، مشهور به افطح شد.
درباره محمد بن اسماعیل، کسانی که معتقد به امامت او شدند، به فرقه اسماعیلیه شهرت یافتند. اینها به این جهت که قائل به امامت اسماعیل فرزند امام جعفر صادق(ع) بودند، و از آنجایی که اسماعیل در زمان حیات امام صادق(ع) فوت کرد، به فرزندش محمد روی آوردند. جالب اینجاست که امام صادق(ع) برای جلوگیری از ایجاد فتنه، چندین بار کفن را از روی صورت فرزندش اسماعیل برداشت، اما این عده لجاجت کردند و پس از شهادت امام جعفر صادق(ع) به فرزند اسماعیل یعنی محمد روی آوردند.
* گویی زمانِ به امامت رسیدن امام کاظم(ع) هم خالی از دردسر نبود؟
وقتی امام صادق(ع) به شهادت رسید، منصور عباسی به دنبال یافتن جانشین امام بود تا او را از بین ببرند. منتها امام(ع) با حربه جالبی چند نفر را به عنوان وصی معرفی کردند که یکی از آنها خود منصور بود. در بین افرادی که امام صادق(ع) به عنوان وصی انتخاب کردند، والی مدینه و فرزندشان امام کاظم(ع) دیده میشد. این حربه امام باعث سرگردانی منصور شد.
* امام کاظم(ع) در بین جریانات منحرف و فتنههای متعددی عصر خویش چه رفتاری از خود بروز میدادند تا از یک طرف شیعیان محفوظ بمانند و هم جریان امامت با قوت خود به کارش ادامه دهد؟
در ابتدا نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم، دست برتر خدا در تمام قضایاست. امام بدون خواست خداوند قدم از قدم بر نمیدارد. امام مجرا و مجری برنامه خدا در پهنه عالم هستی است. لذا اگر امام اقدامی صورت میدهد، یعنی مشیت خدا در حال اتفاق است.
درباره عصر امام کاظم(ع) باید عرض کنم، دورهای متفاوت از ائمه قبل است. در این دوره شاهد اقدامات عملی بیشتری از سوی امام معصوم(ع) ضد دشمنان اسلام هستیم. مثلاً امام(ع) در عصر خویش در قالب نظام وکالت دست به یک کادرسازی سازمانیافته زدند. از دیگر سو همزمان اقدامات سیاسی، فرهنگی و دینی شایستهای از سوی ایشان صورت میگیرد که مدیریت همزمانِ این اقدامات تنها از یک فرد مقتدر و مدیرِ مدبّر که با علم الهی زینت یافته بر میآمد.
به جهت گستردگی حوزه جغرافیای و انسانی تشیع، امکان ملاقات تمام شیعیان با امام وجود نداشت. سازمان وکالت طوری سازماندهی شده بود که در عصر خفقان حکومت عباسیان، ارتباط معنوی و سیاسی شیعه با امام معصوم(ع) با واسطههایی محفوظ باشد. وکلا هم در مناطق مختلف حضور داشتند تا حامل پیغامِ متقابلِ امام با مردم باشند. اهمیت این سازمان از این جهت بود که امام کاظم(ع) به تدریج محدود و محصور شد و عملاً امکان ارتباط مستقیم امام با شیعیان وجود نداشت. این اقدامات امام کاظم(ع) به علاوه سعایت و بدگویی برخی اطرافیان هم سبب شد هارون اقدام به دستگیری و حصر امام(ع) کند.
اقدام امام کاظم(ع) در مشروعیتزدایی از حکومت عباسیان
اقدام سیاسی دیگر امام کاظم(ع) علیه بنیالعباس، مشروعیتزدایی از حکومت آنها بود. در تاریخ میخوانیم زمانی که هارون کنار قبر پیامبر(ص) میایستد، فریاد میزند «السّلامُ عَلیکَ یا رَسول الله و بنَ عَمّ» یعنی پیامبر را با نسبت فامیلی یعنی پسر عمو میخوانند. هارونالرشید با این نسبت سعی دارد به دیگران بفهماند که مشروعیت حکومت عباسی به واسطه نسبت خویشاوندیاش با پیامبر است. ولی امام کاظم(ع) برای خنثیسازی توطئه هارون، پیامبر را با عنوان پدر خواند و فرمود: «السّلامُ عَلیکَ یا رسولالله یا أبة». یعنی اگر بناست توی هارون الرشید مشروعیت خود را با واسطه رابطه خویشاوندی با پیامبر(ص) توجیه کنی، من سزاوارترم چرا که پیامبر پدر من است.
سازمان وکالت تمرینی برای مواجهه شیعیان با عصر غییت
* فرمودید یکی از فلسفههای ایجاد سازمان وکالت برای آن دسته از شیعیانی بود که توانایی رجوع مستقیم به امام نداشتند. آیا میتوان گفت باطن این ماجرا نوعی آمادهسازی شیعیان جهت مواجهه شیعیان با دوران غیبت است؟
ما هر اندازه از عصر ائمه پیشین به سمت انتها گام بر میداریم، اقدامات ائمه(ع) جهت آمادهسازی شیعیان برای ورود به عصر غیبت را نمایانتر میبینیم. سازمان وکلات نیز در این راستا قرار دارد. این مسئله تمرینی برای شیعیان برای دوران سخت دوری از امام معصوم(ع) است به ویژه در عصر غیبت صغری که ارتباط شیعیان با امام عصر(عج) از طریق نواب اربعه صورت میگیرد. در واقع اقدامات ائمه در عصر حضور جسمانیشان اقداماتی در راستای زمینهسازی عصر غیبت است.
امام کاظم(ع) به طور خاص اقداماتی در زمینه مبارزه با انحرافات مهدویت و منجی انجام داد؛ زیرا یکی از ائمهای که موضوع مهدی بودن ایشان مطرح شد، امام کاظم(ع) بود. ما این مسئله را در جریان واقفیه میخوانیم که در امام هفتم متوقف شدند و معروف به هفت امامیها شدند. آنها قائل بودند منجی غایب همان امام کاظم(ع) است که بناست رجعت کند.
واقفیه با توقف بر امامتِ امام کاظم(ع) اموال مسلمانان را چپاول کردند
من حداقل این مسئله را تاکنون ندیدم. شکلگیری واقفیه دلایل مختلفی دارد: سران واقفیه از وکلایی بودند که راه انحراف پیش گرفتند و اموالی که از امام کاظم(ع) نزدشان مانده بود، به امام رضا(ع) واگذار نکردند. اینها اگر متوسل به دروغ نمیشدند، باید فرزند ایشان را به امامت قبول میکردند و وجوه را تسلیم ایشان میکردند. لذا منکر فوت امام کاظم(ع) شدند. هرچند عدهای از اینها از کارشان پشیمان شدن و بازگشنتند.
امام کاظم(ع) اوضاع آشفته عصر خویش را به بهترین شکل مدیریت کردند
* معمولاً در برخورد با ائمه(ع) رفتار این بزرگواران را منفعل نمایش میدهیم. به این معنا که چند صباحی در دنیا بودند، یکسری فعالیتها انجام دادند و در نهایت به دست دشمن به شهادت رسیدند. درباره امام کاظم(ع) فعالیتهای ایشان را در چند دسته میتوان تقسیمبندی کرد تا با عظمت کار ایشان بتوان آشنا شد؟
اگر تحلیل ما از زندگانی ائمه(ع) و به طور خاص امام کاظم(ع) ما را رهنمون به اقتدار کامل این بزرگواران نکند، در تحلیلمان باید شک کنیم.
یک نکته مهم در زندگانی امام کاظم(ع)، انتقال میراث پیامبر(ص) و ائمه قبل از خودشان به نسلهای بعد بود. این اتفاق توسط شاگردانشان و راویان حدیث اهلبیت(ع) صورت گرفت که اتفاقاً تعداد زیادی از زنان در بین این راویان دیده میشود.
نکته بعدی، مبارزه و مواجهه امام هفتم با طاغوت یعنی خلافت عباسی بود که نمونه آن را فراوان در زندگانی حضرت مشاهده میکنیم. در عصر هادی عباسی قیامی به نام قیام حسین بن علی یعنی حسین فخ صورت گرفت. ایشان از نسل امام حسن مجتبی(ع) بود. امام کاظم با این قیام همراهی نکرد. نکته مهمش این است که وقتی این فرد کشته شد، سرش را در مجلسی آوردند و به کنایه به امام گفتند این سر حسین بن علی است. امام فرمود او در حالی کشته شد که امر به معروف و نهی از منکر میکرد. ایشان با این سخنشان به سردمداران عباسی نشان دادند از اقدام عباسیان در سرکوب حسین بن علی ناراضی هستند. بعد حضرت اعلام کرد شهید فخ در بین خاندانش بهترین فرد بود. به قدری این حمایت پررنگ بود که بر هادی عباسی گران آمد تا جایی که سوگند یاد کرد امام را از مسیر بردارد، اما در نهایت خودش به درک واصل شد. درباره راهاندازی سازمان وکالت هم توضیحاتی قبلاً ارائه دادیم.
روش برخورد امام کاظم با فرقههای انحرافی
از دیگر سو دوران امام کاظم (ع) از منظر فرهنگی و معرفتی، زمان ظهور و بروز مکتبها و انحرافهای فکری و عقیدتی در جامعه و عصر تضارب آرا در سطح جامعه اسلامی بود. در واقع در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، جدای از شیعیان چندین فرقه فعال بوند: خوارج، مرجئه، مهمیه و معتزله مهمترین آنها بودند. هر یک از اینان در زمینهای خاص، عقایدی داشتند و به ترویج آنها مشغول بودند. در این شرایط یا امام کاظم خود بطور مستقیم وارد بحث با سران این فرقهها میشد و یا شاگردان خویش مثل هشام را جهت مناظره با آنها میفرستادند.
در صورت کلی مدیریت چنین فضاهای تو در تویی مدیریتی الهی میطلبید که امام کاظم(ع) بخوبی از پس آن بر آمدند.
انتهایپیام/