اسماعیلی اراضی: مجموعه "مؤنث" از قوام زبانی برخوردار است / تجربه‌های زبانی شاعر غالباً موفق بوده است+عکس و فیلم

اسماعیلی اراضی شاعر و منتقد ادبی معتقد است ساجده جبارپور تلاش کرده است که در "مجوعه مؤنث" زبانمند بنویسد و در استخدام صفات به خوبی دقت کرده‌است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نقد و بررسی کتاب  «مؤنث» مجموعه  اشعار ساجده جبارپور با حضور ابراهیم‌ اسماعیلی اراضی، ساجده جبار پور صاحب اثر  و جمعی از شاعران و علاقه‌مندان این حوزه درخبرگزاری تسنیم برگزار شد.

ابراهیم اسماعیل اراضی به عنوان منتقد در این نشست نکاتی را مطرح نمود که در ادامه می‌خوانید:

عنوانی خوبی برای کتاب انتخاب شد

یکی از چیزهایی که بابتش خیلی خوشحالم عنوان است. عنوان مجموعه تا جایی که به یاد دارم قرار بود چیز دیگری باشد و خوب شد این عنوان را انتخاب کردند.تبریک دیگرم به خاطر صبر بزرگ خانم جبارپور است. چرا که که در جریان بودم که مجموعه دومشان قرار بود یک سال زودتر از این منتشر شود اما یک سال صبر کردند. یک رفتاری که بین جوان ترها الان کیمیا شده اما هنوز در ایشان باقی است. سال قبل از من نظر خواستند و در آن فرصت دو، سه ساعتی که با هم شعر را ورق زدیم نظرم این بود که  کمی باید صبر کرد. کما اینکه از اساس می‌توان گفت مجموعه دوم در کارنامه هر شاعری بسیار مهم  است.

تقریباً می‌توان گفت که تعیین کننده‌ترین مجموعه هر شاعری مجموعه دومش است. چون اولاً یک بخشی از تجربه‌های شاعر در آن هست که خیلی‌هایش حاصل آزمون و خطا است و اکثر مخاطبان هم چه مخاطبان خاص تر و چه مخاطبان متوسط شاید از مجموعه اول انتظار خیلی ویژه‌ای نداشته باشند. با کمی اغماض به مجموعه اول نگاه کنند. البته این را هم بگویم که با توجه به اینکه من در رابطه با مجموعه اول خانم جبارپور صحبت کردم مجموعه اول ایشان، مجموعه خوب و قابل دفاعی بود و حتی می‌شود گفت در بعضی از شاخصه‌هایش از حد یک مجموعه اول هم بالاتر بود. دلیلش هم این بود که خیلی‌ها فکر می‌کنند خانم جبارپور با صبر بیشتری همان مجموعه اولشان را چاپ کردند. اما درباره این مجموعه عرض کردم این تبریک را به خاطراین صبری عرض کردم که خدا را شکر گوش دادند بر خلاف بعضی ازدوستان دیگری که گوش ندادند و نه تنها درمورد آن مشورت گوش ندادند بلکه مجموعه‌های پیاپی دیگری هم منتشر کردند و هر مجموعه هم از مجموعه قبل ضعیف‌تر شد.

انرژی تازه‌ای در مؤنث وجود دارد

 یک چیز دیگری که من بابتش خیلی خوشحالم این که بعد از مدتی که من با خانم جبارپور صحبت کردم خودشان هم گفتند که این صبر اصلاً باعث شده که یک سری کارهای تازه‌تر بنویسند. کارهایی که فکر می‌کنم پیکره اصلی مؤنث را تشکیل می‌دهد و الان می‌بینم که در این مجموعه است و خیلی بابت این موضوع خوشحال هستم. درمورد عنوان معتقد بودم که عنوان مجموعه اول  نمی توانست این باشد چرا که آن مجموعه آنقدر تکلیفش با خودش مشخص نبود. آن مجموعه، مجموعه نسبتاً پریشانی بود، اگر چه شعرهای خوبی در میانشان بود که بعضی‌هایشان به مونث راه پیدا کردند ولی ارتباطشان با همدیگر کمتر بود و نسبت هایشان با این عنوان فکر می‌کنم که خیلی کمتر بود.

فکر می‌کنم چیزی که اساساً در شکل گرفتن این عنوان هم خیلی موثر بودند آن کارهای تازه‌ای بودند که من در این مجموعه خواندم. یک نکته جالبی که در این مجموعه بود این است که شما خیلی از مجموعه‌ها را که دستتان می‌گیرید، نگرانید که انرژی‌اش کی تمام می‌شود؟ یعنی هر چه جلو می‌روید انرژی مجموعه کم می‌شود. خصوصاً باب است که شعرهای خوب را اول مجموعه می‌گذارند. یعنی مثل خواننده‌ها که سر کاستی دارند شاعرها هم سرکتابی دارند.

من فکر می‌کنم در این مجموعه این همگنی حداقل باعث شده بود که این انرژی هم ، همینطور در مجموعه جاری باشد. حتی من آخرین شعر مجموعه را هم که خواندم، دیدم که اینجا هم یک خبر تازه‌ای هست. انرژی‌های تازه‌ای است و بابتش به عنوان یک مخاطب از خانم جبارپور ممنون هستم که به هر حال صبر کردند تا این مجموعه به معنایی که باید شکل بگیرد.

من فکر می‌کنم این مجموعه اگر چه از آن دخترانگی که در مجوعه اول پررنگ‌تر است نشانه‌هایی دارد ولی سهم زنانگیش بیشتر می‌شود، یعنی زنانگی بیشتر دارد خودش را نشان می‌دهد. چه در مطالبات و چه در دلهرها و از این قبیل. 

در این مجموعه یک سری ایهام است که نه تنها وظیفه اصلی خودشان را انجام می دهند بلکه جسارت هم دارند. اینکه می گویم با یک تاملی بیشتر، انگار شاعر اصرار داشته در ایهام سخن بگوید. حالا خواسته، ناخواسته آن جسارت را در یک پرده‌ای از ایهام قرار بدهد تا آن لحنی که بیشتر می‌پسندد حفظ شود. همه اینها باعث می‌شود من به این نتیجه برسم عنوان در این مجموعه نه تنها عنوان مناسبی است بلکه نوعی ارزش افزوده محسوب شود.

ترکیب جلد و کاغد می توانست بهتر باشد

درمورد سر و شکل مجموعه هم  می‌توانست بهتر از این منتشر شود. فکر می‌کنم ترکیب جلد و کاغذی کمی تکراری شده است. می‌توانست چاپ بهتر باشد. جلد می‌توانست خیلی بهتر باشد. البته خیلی از تنگناها را فراموش نمی‌کنم اما ناشر باید حواسش باشد که مجموعه چه کسی را چاپ می‌کند و آن مجموعه در کارنامه‌اش قرار است چه تاثیری داشته باشد. از همه بیشتر نکته‌ای که می توانم اشاره کنم صحافی است که معمولاً در کار بعضی از ناشران به طور کامل و دقیقی انجام نمی‌شود و من به عنوان مخاطب باید نگران باشم که نکند در ورق زدن بعدی دو تا از کاغذهای مجموعه جدا شود.

 این بخش را به خود شاعر می‌گویم که من نمی دانم که ناشر اساساً یونیفرمش ثابت است یا نه. اما اگر ثابت نبوده به نظر من خانم جبارپور حتماً از این به بعد فکر کنند چه فونتی و چه کاغذی به فضای مجموعه کمک می کند. فکر می کنم این تکراری بودن از یک طرف دیگر در آن داد و ستد بصری خواه، ناخواه مخاطب را یاد یک سری مجموعه های دیگر می‌اندازد. به همه این موارد باید فکر کرد تا ببینیم به چه ترتیبی یک مجموعه می تواند بیشترین بازخورد را داشته باشد. قطعاً با همه خوبی‌هایش ایرادهایی هم این مجموعه هم به وارد است  و در جاهایی محل نقد است.

 

 

"مؤنث" از قوام زبانی برخوردار است

نکته‌ای که خیلی مهم است و من را در این مجموعه خیلی امیدوار کرد این است که نوع قوام زبانی است که در مجموعه مواجه هستیم. لحن دخترانه در کارهای خانم جبارپور خواه، ناخواه در مرز سستی قرار دارد. خصوصاً اینکه همیشه جذابیت‌هایی در زبان است که به قول معروف به زبان تینیجری نزدیکتر می‌شود. در این مجموعه نسبت به مجموعه اول زبان به لحاظ نحوی قوام یافته‌تر است. به ایهام اشاره کردم اما فراتر از ایهام که در آرایه‌ها باید بیشتر بپردازیم خود زبان است. در جای جای این مجموعه حس کردم که با شاعری طرف هستم که دارد تکاپو می‌کند که زبانمند باشد. در عین حال که تلاش می‌کند لحنش را حفظ بکند حتی یک جاهایی زبان آوری می‌کند به معنای  زبان نویسی و فخیم نویسی و فاخرنویسی در برخورد با کلمات خیلی دقیق است. بعضی جاها بعضی از استخدام‌ها را واقعاً لذت بردم و بی اختیار کنارش یک آفرینی هم نوشتم. به خاطر اینکه حس می‌کردم با حواس جمعی کامل اتفاق افتاده و جالب که بعضی از اینها باعث می‌شود که شاعر یک ارزش افزوده‌هایی از پیشینه ارسال کند. یک بخشی محتوایی می‌شود و یک بخشی به اسطوره‌ها می‌رسد. یک جاهایی با استفاده از این توجهات نزدیک می‌شود به امکانات امروزی که در زبان وجود دارد. بعضی جاها حتی من یاد برخی از سطرهای برخی ترانه‌ها می‌افتادم که در محاوره‌های روزمره ما استخدام می‌شود. نمونه‌هایش در مجموعه است که باعث ‌شده ما با یک سهولت و امتناع خاص‌تر، مواجه بشویم.

 نکته دیگری که باید اشاره کنم این است که شاعر در استخدام‌ صفات دقت داشته‌است. وقتی شاعر دقت داشته زبانمندانه‌تر بنویسد جرات می‌کند سراغش برود. مثلاً ترکیب لباس پف، پفی در مرحله اول که خواندمش واقعاً یک لحظه ترسیدم. گفتم بیت از دست نرفته باشه بعد فضای کار را خواندم و بیت را مرور کردم:

"و می شود که برقصد لباس پف پفی ام

شبی برای کتی تیره رنگ و مردانه"

صفت توجیهش را فقط از فضا و پردازش درست  تصویر می‌گیرد. یعنی شما قرینه‌های زبانی و  لحنی را خیلی در متن پیدا نمی‌کنید. دقیقاً با توجه به خود فضاست که این مجوز برای شاعر صادر می‌شود که سراغ همچنین صفتی برود یا در موارد دیگری که می توانم اشاره کنم.

"برای هلهله‌ی غازها و اردک‌ها

برای پیرهن کاهی مترسکها"

 باز ببینید چقدر صفت کاهی خوب و درست و چند جانبه استخدام شده است. یعنی هم جنس کاه و هم نازکی آن پیراهنی که پشت ذهنمان کاغذ کاهی را داریم. هم رنگش را دارد به متن اضافه می کند.

 و در شعر آخر:

" تو را گرفت در آغوش و با ولع بوئید

تو را گرفت در آغوش و عاقبت بوسید"

کاری ندارم به اینکه خود تصویر و روایت چقدر در این شعر مرحله مهمی را می‌گذراند. اما خود استخدامی "عاقبت" در مرحله اول، شاید اگر بخواهیم خیلی ملا لغتی برخورد کنیم ممکن است بگوییم بالاخره است. اما "عاقبت" دقیقا همان استفاده در زبان معیار دارد. یک سری ارزش افزودنی هم دارد که عین حال یک سری افزودنی‌هایی را دارد. یعنی انگار عقوبتی هم به ذهن ما می رساند. همان عقوبتی که بوسیدن است.

نکته‌ خیلی مهم دیگری که فکر می‌کنم شاکله مندی این مجموعه به هویت مندی این مجموعه کمک کرده است. من تقریباً می توانم بگویم هیچ کاری در این مجموعه در ذهنم نمانده که هم از لحاظ ساختار و هم به لحاظ فرم بشود انتقادهای حداقل اولیه وارد کرد. در روزگاری که تک بیت سرایی در شعر ما جولان می دهد. اینکه یک شاعر هم در نسل ما که بعد از جنگ  آن نوع ازغزل‌ را تجربه کرد بعد از اینکه ما به هر حال یک دوره پر جوش و خروش را سپری کردیم و سعی کردیم خودمان بازخوانی کنیم به یکسری دست‌آوردهایی رسیدیم. بعضی از ما از جمله خود بنده سعی کردم این کار را بکنم. وقتی که به مدیوم غزل و شعر کلاسیک فکر کردیم، دیدیم اینکه بخواهیم پیشینه را به عنوان بخشی از هویت این مدیوم نادیده بگیریم اساساً نه تنها نقض غرض است بلکه یک نوع خلأ امکانات است. چرا که مخاطب  وقتی در لحظه با هر وزن و قافیه‌ای سر و کار دارد امکان دارد در ناخودآگاهش به آثاری که قبلا بوده فکر کند. این شد که سعی کردیم به هویت بیت بیشتر فکر کنیم. اینکه بیت هویت چندانی نداشت بعضا کل اثر تبدیل می شد به یک خط. آثار خوبی هم اتفاق افتاد و می‌شود شاهد آورد.

 

 

در این مجموعه برعکسش اتفاق افتاده یعنی در این مجموعه شاعر دارد در سیر تجربی از مجموعه‌ای که تا حدودی پیکره بندی‌هایش بیت محورانه بوده حرکت می‌کند به سمت مجموعه‌ای که پیکره‌ها واحدند وعمدتاً کامل‌اند و بیت هم هویت خودش را دارد حرکت کرده است. این خیلی خوب است. حالا بعضی وقت‌ها شاعر صراحت داشته در اینکه این را در فرم هم بروز بدهد. از جمله  در یک غزلی که "آب و دانه" داشت.

آنجا دقیقاً از آرایه در مطلب یک استفاده فرمی کرده‌است. استفاده فرمی که در روایت کاملاً اتفاق افتاده یعنی این نیست که صرفاً  تصمیم گرفته باشد. حتی من به عنوان مخاطبی که در این سالها فرم دُری خیلی خوانده شاید انتظار نداشته‌ام که این کار قرار است دوباره به جای اولی که بوده برگردد. 

پرسیده بود چیست غمت آب و دانه است؟

فهمیده بود هر چه بگویی بهانه است

فهمیده بود بال و پرت رشد کرده و

 روحت کمی بزرگتر از جان خانه است

بغ کردنت، کلافگیت، بی‌قراریت

 دیگر گرفته بود که این ها نشانه است

در حال حاضر در این بیت که من خیلی دوستش داشتم از یک طرف جزءنگری‌ها، چقدر جزءنگریهای دقیقی است. به لحاظ اینکه لحظه به لحظه فضا را برای مخاطب تعریف می‌کند و از طرف دیگر یک استخدام زبانی که شاید به محاوره نزدیک باشد، "گرفته بود" است. خیلی جاهای مجموعه لذت بردم چون حس کردم که این اصلاً وظیفه است. یعنی فکر می کنم آنها که این کار را انجام نمی‌دهند نقطه ضعفشان است. مواقعی هم شاید موفق نبوده و موفق نباشد. شاعر اصرار داشته که از تمام فرصتش، استفاده کند. از جمله همین جا "نشانه" قرار است قافیه باشد. خیلی از ما از کنار موضوع می‌گذریم در همین حدی که قافیه کارش را به درستی انجام بدهد. باز انرژی مضاعف به واژه تزریق می‌شود تا ظرفیت های بیشتری را به شعر ارائه کند:

" دیروز اگر که خواستنت کودکانه بود

 امروز رنگ و بوی ویارت زنانه است"

این زنانگی فکر می‌کنم یکی از نمونه‌های بارزش همین غزل باشد. ما با یک نوع استحاله در این غزل طرف هستیم. یک استحاله کاملاً قابل رصد است که از یک پرسش شروع می‌شود و به یک پاسخ می‌رسد. پاسخی که شاید خود مؤلف اصراری ندارد به اینکه نشان بدهد این پاسخ است.

" گفتی چه خوب می‌شد اگر با فریب مرگ

 آزاد باشم و بپرم شاعرانه است

گفتی و گفت فصل وفور شکار چیست؟"

می بینید یک بیان خیلی ساده‌تر دارد حرکت می کند به یک سری تصاویری که محل تأملاتش بیشتر است.

" گفتی و گفت فصل وفور شکار چیست؟

نعش پرندگان وسط رودخانه است"

حرف‌ها دارد بزرگانه تر می‌شود. حرف‌ها تا اینجا کمی معمولی‌تر بود. الان قرار است بیشتر فکر کنیم.

" این چشم های تنگ فقط سنگ می زنند

هر روز سنگ و تیر به سویت روانه است

پای چراغ کم رمق خانه‌ات بسوز

دنیا پر از پرنده‌ی بی آشیانه است"

یک خوانش کاملاً اجتماعی که شاید یک دختر خیلی متوجهش نباشد  و یک زن بیشتر متوجهش باشد و حالا فرم کامل می‌شود.

" آنقدر گفت و چرت پرت را که فکر کرد

حالا تمام خواسته ات آب و دانه است"

این شعر زنانه فکر می‌کنم که می تواند به همین دقت و زیبایی کارش را انجام بدهد. در حدی که من بعد از نوبت سومی که می‌خوانم متاثر می‌شوم به خاطر خیلی از زنانی که اصلاً فرصت جیغ زدن نداشتند. حالا بروند ملت ما تهمینه میلانی را لایک کنند. تفاوت فریاد با جیغ دقیقا همین است:

" اما خبر نداشت که این مرغ خانگی

ققنوس خوگرفته به گرمای خانه است."

نهایتاً یک تسلیمی است که فکر می‌کنم همه می شناسیم و همه ما به تناسب نوع اندیشه‌مان در سطوح مختلف متاثرباشیم.

 یکی از غزل‌هایی که فکر می‌کنم که زنانگی دارد در آن گردن فرازی می کند غزل 6 صفحه 15 است. اصل اتفاق در بیت آخرش می افتد. نگرانی‌ها انگار دارند رنگشان عوض می‌شود. همه این حرفها را می زند با آن مخاطبی که می تواند هر کسی باشد و تا آن لحظه اصلاً شما متوجه نیستی. ناگهان بیت آخرمی‌گوید:

" نیا به دامن این خاک، خونِ بسته من!

اگر چه باز دعا می کنم پسر باشی"

جبری که مو لای درزش نمی‌رود و استنادی هم دربیت است.خون بسته من، استناد قرآنی دارد. تو را در تنگنایی اساساً دچار پرسش‌های اساسی می‌کند. پرسش‌هایی که بخشهایی پرسشهای خودت بودند و نتوانستی جواب بدهی؛ من امروز این بیت را که خواندم یکبار دیگر به همه فکرهایی که موقع پدر شدن خودم از ذهنم گذشته بود، افتادم و فکر می کنم که وظیفه یک شعر اصیل، یک شعری که نخواهد خیلی جلوه گری داشته باشد و فقط بخواهد وظیفه‌اش را درست انجام بدهد همین است. خیلی خوشحالم بابت اتفاقات خوبی که در این مجموعه افتاده است. حالا یک سری نکاتی است که قابل نقد است. بیشتر نکاتی است که شاید یک کمی نحوی دستوری باشد. اگر چه زیاد نیست و یک بخشش طبیعی و ناشی از تجربه‌های نوشته نشده است. یک بخشی هم به خاطر اینکه بعضی وقتها ما  به خودمان کمی تخفیف می‌دهیم چون می‌خواهیم آن مضمون را به سراغش برویم و از پسش بر بیاییم.

شعر 31 حرف‌های جدی دارد. فکر می کنم که یک شاعری دارد خودش را در این مجموعه نشان می‌دهد که علاوه بر همه دغدغه‌های عاطفی‌اش، دغدغه‌های هستی شناسانه‌ی شخصی متمایزی را مطرح می‌کند.

مثلاً شعر 33 صحفه 56 بعید می‌دانم ناآگاهانه و اتفاقی بوده باشد در بند اول می‌خوانیم:

 "بی پری، بی‌فرشته، بی‌جادو

این جهان جای قهرمانها نیست

سیندرلای کوچک غمگین

زندگی مثل داستان‌ها نیست"

ادامه می‌دهد، می‌رسیم به بند آخر:

" بین گردونه تا کجا باید

 این دو تا پای لعنتی بدوند؟"

یکی از چیزهایی که من دوست نداشتم همین بیت گردونه بود.

"تو هم از قصه خسته‌ای‌ ای کاش

 موش‌ها این کتاب را بجوند"

دوباره قصه ما را برمی‌گرداند به داستان‌هایی که اول ماجرا شاعر با آن وارد متن شده و خیلی نقش مهمی در مجموعه دارند. خیلی حرفهای دیگر ماند که اکثرش هم درباره ظرفیت‌هایی است که در این مجموعه است. با توجه به همه چیزهایی که در این مجموعه گفتم یک بار دیگر می توانم به خانم جبارپورت بریک بگویم.

به ایهام های شعر 3 در صحفه 10 دقت کنید. اول صحبت‌هایم اشاره‌ای کردم که شاعر از این رفتارها استفاده می‌کند به خاطر اینکه به آن لحنی که دوست دارد برسد. خصوصاً در محتوای شعر هم است:

" می خواهم از هوای تو امشب بی پرده‌تر غزل بنویسم

هر قدر هم فرشته الهام یک واژه را گران بفروشد"

ولی در عین حال دارد در مقابل این بی‌پرده نوشتن، حداقل قبل از این صراحتی که اینجا دارد نوعی مقاومت را نشان میدهد به خاطر اینکه هر کدام از ما به هر حال یک سری عادات لحنی داریم و فکر می کنم همه این عادات لحنی هم باید وجود داشته باشند تا مخاطب بتواند صدای مختلف را بشنود.

"مرد از دست اخبار خسته است

 دوست دارد بگیرد بخوابد

زن ولی با همین دست خسته

 دوست دارد جهان را بسابد"

مثلاً "سابیدن" در وهله اول در ذهن ما پرسش ایجاد می‌کند ولی بعد به این نتیجه می‌رسم که در این فضا توانسته از خودش دفاع کند. حداقل من به عنوان مخاطب می‌گویم در این فضا توانسته نظرش را بگوید و یک چیزی از شخصیت زنها بگوید. شاید اگر من بودم این "بسابد" را در داخل گیومه می‌گذاشتم ولی الان که داخل گیومه نیست فکر می‌کنم این اتفاق افتاده به ترتیبی که کاملاً قابل توجیه است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط