پرونده"ما و آنچه مسئله فردید بود"|جهان فروبستگی و گره گشایی تاریخی
فردید در زبان تفکر ما حاضر است و راههایی به رویمان گشوده و راههایی را نیز میبندد.
جهان امروز ما، نه این که فقط چون به انتهای جوشش تفکر و تأمل رسیده است و معنای جدید انسان را به تجسد و تجسم آن تجربه میکند و دلیلی حتی برای حفظ ناموس خود نمییابد و شرق و غرب عالم را با جنگهایی به تاریخ شنیده نشده و دیده نشده و فساد و تباهیهای سازمان یافته پیش و پس آن غرق کرده است و از هر غایت و معنایی تهی شده است، «جهان فروبستگی» است که این مفاد معادل معنای «جهان فروبسته» است؛ بلکه جهان ما اساساً «جهان فروبستگی» است از آنجا که اصلاً با فروبستگی و شأن حاضرساز وجود و مبصَرسازی موجود و با خشونت نسیان و گریز از قصص آسمانی شکل یافته است و نه با مصاحبت متلازم انس و نسیان، مبصر و مسموع، قهر و لطف، تفکر و تدبر، زمین و آسمان، قصص و حِکم.
زمانی که جان جهان، فروبستگی است، حتی آن زمان که جهان در حال قوام و قرار است هم انسانِ دارای سمع و بصر، بیقرار و ناآرام است. از همین روست که درست در اوج تحقق عقلانیت جدید است که رومانتیسیسم قدرت میگیرد و شور بر میانگیزاند و هنر غرب تا به امروز به ویژه در ادبیات کلاسیک و معاصر غرب، مجالی میشود برای پناه آوردن انسانی که رویی به آسمان دارد و گوشی سوی قصص.
هر چه جهان راه بحران را بیشتر میرود و راههای تفکر بیشتر مسدود و امکانات بودن، بیشتر محدود میشود، تلاطم انسان هم افزون میشود و مخاطرات و فتنههای روزگار انبوهتر و قلبها تیره و چشمها تار و گوشها سنگین میشوند. همچنان که زمان، افزونگر افسونهای جهان فروبستگی و فروبسته است، مکان نیز به تبع آن، در ظواهر و بواطن این فروبستگی عامل است و به همین خاطر هر سرزمین تاریخی به شکلی متناسب با خود در تجربه این نیست انگاری مشارکت میجوید.
اینک ایران تاریخی، سرزمینی که نه حدود جغرافیایی آن دقیقاً روشن است و نه حدود سیاسی و فرهنگی و قومی و غیره آن، و این قدرتی عمیق و خطراتی وسیع برای او آورده است، در تلاطم چنین هاویهای از صعوبتها و مخاطرات جهان فروبستگی، حسب آنچه که داشته است به جستجوی راهی میرود که آن راه، گشایشگر بن بستهای جهان او شود و التیام بخش زخمهای عمیق بر روح تاریخی او و چنین است که گویی انسان متفکر ایرانی چنین در گوش زمزمه میکند:
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
سید احمد فردید، از آن رو که استاد فلسفه دانشگاه تهران بوده است و علاقه مندانی داشته است و خطابههای تأثیرگذاری ایراد و شاگردانی فاضل تربیت کرده است، «جا» ندارد که تا به امروز چنین درباره او طوفانی از گفتگوها شکل گیرد. بسیاری از استادان اهل فضل و دانش معاصر فردید بودهاند که هم شاگردانی تربیت کردهاند و هم نقشی بیبدیل در دانش، ادب و هنر کشورمان داشتهاند، فردید نه بخاطر تخصص اوست که اهمیت دارد. فی المثل نباید شک کرد که بسیاری از شاگردان او، چه بسا تا زمانی که ترجمههایی از هیدگر به فارسی منتشر نشده بود، کتابی از هیدگر را تورق نکرده بودند. فردید بودن فردید، بخاطر جایگاه استادی در فلسفه یک دانشگاه و انجمن و امثال آن نیست. مرحوم فردید چه قبل و چه بعد از انقلاب هم هیچ تخاطبی با عامه مردم نداشته است و هنوز هم بعید است کسی از عامه مردم بتواند معنایی از سخنان ضبط شده یا احیاناً مکتوب شده او دریابد.
فردید در سیاست دوره معاصر چه پهلوی چه انقلاب، نقشی نداشت
درست به همین خاطر است که جریان روشنفکری ابهام و حیرت خود را در ماجرای فکری فردید، در انتسابهای سیاسی به فردید جستجو میکند. حال آن که فردید همچنان که هیچگاه ادعایی در تشرع، سلوک و تصوف نداشت و حلقهای هم از چنین مریدانی نزد او حاضر نبود، هیچگاه هم در سیاست واقعی ایران نقش نداشت. طراریهای لفاظان زرد نویس را که به تعلیق بریم و التفاتی به حقیقت سیاست داشته باشیم در مییابیم، احدی از رجال ارشد سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی نمیتوان یافت که ذرهای در تصمیم گیری خود، نظر به آرای مرحوم فردید داشته باشد –بماند که باید اندیشید این آراء اساساً نسبتی هم با سیاست مییابند و چطور.
سیاست ایران در دوره پهلوی، اساس متزلزلی داشت از سر هم بندی روشنفکران در موضوعاتی چون تجدد و متجدد شدن، «ایران»(؟) اتوپیایی پیش از اسلام، لائیسیته تدریجی و شاید از همه مهمتر، سیاستهای تند راستگرایانه از نوع رانتی و جهان سومی. پس از انقلاب اسلامی، سیاست ایران، پیش از هر چیز وارث بقایای همه سیاست پهلوی و سخت درگیر آن است، اما در یک موضع تقریباً تابع و تسلیم است و آن همان راستگرایی رانتی است که در بعد ایدئولوژیک با چپ ستیزی عبدالکریم سروش و جریان روشنفکری دینی قدرت پیدا میکند. جریانی که نقش بیبدیلی در سیاست زدایی از ادبیات نظری، خط مشیها، تشنیع و سرکوب هر رویکرد منتقد وضع موجود ایفا کرد.
باری، فردید نه در سیاست پهلوی قبل از انقلاب و نه سیاست پهلوی بعد از انقلاب(سرمایه داری رانتی جدید) و نه در سیاست انقلابی مرسوم، حداقل در چهل سال کنونی، جای مهمی ندارد. درست به همین خاطر است که طیف موسوم به روشنفکری دینی، تشبث به هر حشیش و تفوه به هر رطب و یابسی دارد تا خودکرده را در انتساب به فردید و اندک شاگردان و علاقه مندان او تدبیر کند اما این نه کشتی در حال غرق روشنفکری دینی را نجات میدهد و نه بافتههای موهوم ژورنالیسم راست گرای حامی آن را به یافتهای از جنس حقیقت مبدل میسازد.
اگر نه علم، هنر و فلسفه به معنایی صوری و نه سیاست به معنای ظاهری، نقشی در خوانشهای مکرر، مسلسل و متفاوت تا به امروز از فردید ندارد، پس آن چیست که ایرانیها را با هر رویکرد و اندیشهای، درگیر فردید میسازد؟
طبعاً از نان به نرخ روزخوری و فعالیتهای دستوری که فردید را دستمایه مصرف کاغذ و تریبون خود میسازند، بگذریم، آنچه فردید را همچنان در متن خواندن و بحث و نظر قرار میدهد، راهی است که فردید در برابر جهان فروبستگی و نه حتی جهان فروبسته، پیش روی ایرانیها میگشاید. فردید توجهی به جان جهان داشته است و تمرکزی بر جهان ایرانی فراداده شده از پیش. او هر چند که صورتبندی از عمل و پروژه ندارد (و اگر هم چیزی از عمل بگوید از سنخ پروژههای سیاسی نیست)، ولی میداند راهی که ایران و ایرانی طی میکند راهی است بن بست و بیسرانجام و افتادن در چاه ویلی است بیانتها و نمیتواند که در برابر این بیسرانجامی، خاموش و آسوده بنشیند. چگونه خاموش باشد وقتی فردید اصلاً خود، زبان بیان همین بحران است و سودای گذر از آن را در سویدای وجودش میجوید و دیگران، پس از او زبان تذکر به این وضع گشودند.
فردید، بخشی از زبان ما شده است
فردید از زبان ما نمیتواند غایب شود، نه بخاطر این که تندی و تلخی در خلق داشته است و نه بخاطر آن که پرکار و اهل نبوغ بوده است، بلکه بخاطر آن که فردید، بخشی از زبان ما شده است. زبانی که به «بحران مضاعف» در وضع ایران وقوف دارد و تلاش هم دارد آن را در نسبت با بحران جهان فروبستگی و بحران گذشته انسان تفسیر کند. در واقع اغلب دشمنیهای «قابل ذکر» با فردید از سر این است که فردید نقطهای کانونی را برجسته کرده است و درگیری ما با این نقطه را برملا. دشمنان «قابل ذکر» فردید، از این رو با فردید لجاجت میکنند که در ضمیر خود میفهمند فردید در آینده تفکر ایران مهم است و امروز بیش از هر زمان دیگری ما با این مهم بودن مواجه هستیم.
مهم بودن فردید در زبان تفکر، در مهم بودن یا برجستگی خبری یا ارجاع دهی علمی(!) به فردید نیست. این مهم بودن و یا بگوییم این خطیر بودن، کیفیتی است از اندیشه ورزی ما که برای جستجوگران نظر، راه باز میکند و چه بسا راههایی ببندد. فی المثل بسته شدن راه پوزیتیویسم در دانش ایران و محدود شدن این نحله که روزگاری در اوج قدرت بودند، قبل از این که مرهون دیگر افاضل باشد، با مرحوم فردید آغاز شد و از طریق او به دیگر نسَخ نقد و نظر رسید.
فردید در زبان تفکر ما حاضر است با انبوهی از کلماتی که او آنها را از میانه تصادم و تعامل تاریخ قدیم و جدید یافته است و امروز بخش مهمی از زبان تکلم تخصصی ما را تشکیل میدهند، بدون آنکه نامی از خود فردید باشد و حتی قائل -که گاهی خود ناسزاگوی فردید چه بسا با همان کلمات است- بر آن وقوف داشته باشد. دست بر قضا بدون نام بودن و به محاق رفتن جزئیات بشری یک متفکر و یا حتی مبدل شدن این جزئیات (مانند خصوصیات شخصی، خُلقی، مزاجی و ...) به عامل غافل کننده از تفکر او، چه بسا بتواند نشانه و امارهای باشد بر این که باید اصل و اساس انس با آن متفکر را در راهی دیگر، نه راهی از جنس سیاست، اخلاق، اقتصاد، قومیت و...، جستجو کرد. مگر نه این است که ما از زندگی شخصی حافظ چیز چندانی نمیدانیم و مگر نه این که حاشیه زندگی متفکران گاهی پر است با افسانهها؟
بنابراین باید دانست که توجه به فردید مستلزم تغافل از فردید است. فردیدی که زبان بیان ماجرای غرب و جام جهان بین اهل نظر میشود، غیر از فردیدی است که هزار و یک خصوصیت خوب و بد بشری، همچون سایر ابنای بشر دارد. فردید اول، فردیدی است که بحران را نشان میدهد و کوشش برای خروج از آن را و این فردید، همان فردید وجودبین و اهل تفکر است و مخاطبانی از گذشته تا به امروز دارد که با تفکر او گفت و شنود دارند. فردید دوم، فردید اهالی ژورنالیسم زرد، ایدئولوگهای اتوکشیده آن یا معادلهای امروزیتر آن نزد سیاسیون است که هزار و یک چیز قابل نقل و سرگرم کننده دارد. چیزهایی که محملی میشوند برای لودگیها و لمپن بازیها تا در پس آن، بیسوادی، بیادبی و بیهنری قائلان و بیربطی آنها به عالم تفکر دیده نشود و هم وجدان خودشان لختی آرام گیرد و هم اذهان مستعد از درگیر شدن با مسائل واقعی تفکر پرهیز داده شوند.
این دو فردید هر دو واقعیاند، ولی یکی واقعیت موهوم و مبتذل جامعه معناستیز و تفکر ستیز مصرفی است و دیگری واقعیت وجودی فردید در تاریخ تفکر ایران، بیآنکه لزوماً اسم و رسمی از او باقی بماند و این سرنوشت شاید که برای بسیاری دیگر هم تکرار شده و خواهد شد.
سید مهدی ناظمی قره باغ- استاد فلسفه
انتهای پیام/