ماجرای مردهای که با درخواست امام حسین (ع) زنده شد
به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شدیم، جنازه این مادر در وسط اتاق بود و پارچهای بر روی آن کشیده شده بود. حضرت در گوشهای به پروردگار عرض کرد: خدایا! این زن را لحظاتی زنده کن تا مشکل فرزند خود را حل کند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، یحییبنامّطویل[1] که از چهرههای برجسته مکتب تشیّع بوده و سالیان زیادی از عمر خود را نزد حضرت سیّدالشهدا و امام زین العابدین(ع) گذرانده است نقل میکند که روزی خدمت حضرت سیّدالشهدا(ع) مشرّف شدم و با حضرت در مورد مسائل دینی گفتگو میکردم، ناگهان جوانی که در حال گریه و ناله بود به منزل حضرت آمد، به ایشان سلام کرد و گفت: مولای من! لحظاتی پیش مادرم از دنیا رفت و من با مشکلی مواجه شدهام. حضرت فرمود: مشکلت را بازگو کن. او گفت: مادرم ثروت فراوانی داشت و اجازه تصرّف در مال را به من نمیداد؛ و میگفت تا خودم چگونگی تصرف مالم را به تو بیان نکردهام، حق نداری از آن استفاده نمایی و تا آخر عمر در این مورد صحبتی نکرد و هم اکنون دارفانی را وداع گفت. حال نمیدانم چگونه از این مال استفاده کنم.
حضرت رو به من و آن جوان کرد و فرمود: با هم به منزل این جوانِ مصیبت زده برویم. به همراه حضرت وارد منزل آن جوان شدیم، جنازه این مادر در وسط اتاق بود و پارچهای بر روی آن کشیده شده بود. حضرت در گوشهای به پروردگار عرض کرد: خدایا! این زن را لحظاتی زنده کن تا مشکل فرزند خود را حل کند. ناگهان دیدم آن زن پارچه را از روی جسد خود برداشت و بر روی زمین نشست. ذکر شهادتین را بر زبان جاری کرد و بار دیگر به وحدانیت پروردگار و رسالت رسولخاتم(ص) اقرار نمود؛ سپس به اطراف خود نگاه کرد و متوجّه شد حضرت سیّدالشهدا(ع) در گوشهای ایستاده است. به حضرت عرض کرد: مولای من! چرا وارد اتاق نمیشوید! امام وارد اتاق شده و در گوشهای نشستند و فرمودند: برای اموالت وصیّت کن، زیرا باید به زودی به سرای باقی بازگردی.
آن زن خطاب به حضرت عرض کرد: مولای من! یک سوّم از اموالم را به شما میبخشم؛ زیرا میدانم شما برای مصارف شخصی خود استفاده نمیکنید، بلکه این اموال را برای پیشبرد اهداف اسلامی مصرف میکنید. از آن جایی که فرزند دیگری ندارم، باقی اموال را به پسرم میدهم؛ امّا برای استفاده از آن شرطی دارم. اگر فرزندم به شما علاقهمند است و مکتب شما را میپذیرد، میتواند از اموالم استفاده کند؛ امّا اگر با شما مخالفت کند، راضی نیستم در اموالم تصرف کند.
آن زن در ادامه به حضرت گفت: درخواستی از شما دارم. حضرت فرمود: چه درخواستی داری؟ آن زن عرضه داشت: بعد از مرگم، شما مرا به خاک سپرده و بر جنازهام نماز بخوانید. بعد از این گفتوگو آن زن به سرای باقی شتافت و حضرت به وصایای این زن عمل نمود.»[2]
پی نوشت:
[1]. یحیی بن امّ الطویل یکی از یاران پرشور و از نزدیکان خاص امام سجاد(ع) بود. او در کوفه و در عصر حکومت حجاج با صدای بلند در میان مردم میگفت: «هرکس علی را سبّ کند، لعنت خدا بر او باد. ما از مروان و معبودهایی که غیر از خدا گرفتهاند، بیزاریم». حجاج به خاطر این اعتراضات و سخنان پرشور او را به شهادت رساند. (تنقیح المقال:3/312؛ معجم رجال الحدیث:20/35)
[2]. چهره درخشان حسین بن علی8: 12-13؛ کرامات حسینیه و عبّاسیه8: 40-41.
منبع: کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان
انتهای پیام/