به روایت رماننویس: هنر نیایشی؛ روایت یا نَقل؟
هنر نیایشی ذخیره عملکرد هنرمند است، آن هم در مورد عملی که آن را نیایش میکند و چیزی که به وجود میآورد بر مخاطب تأثیر مستقیم میگذارد. این وساطت است، یعنی هنرمند واسطهای است بین زمین و آسمان. در هنرهای نیایشی رفتارهای آسمانی را کاملا زمینی میکنند.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری: به روایت رماننویس، گفت سوم: هنر نیایشی؛ روایت یا نَقل؟
هر اثری که به هنرهای نیایشی مربوط میشود، در آن یک داستان و ماجرا و قصه وجود دارد. در این اثر سرنوشت هنرمند با سرنوشت هنر او پیوند عمیقی برقرار میکند. شخص هنرمند نمیتواند اثری متعالی را خارج از زندگی خود و آن محیطی که در آن زیست میکند جستجو کند. به این معنا که نمیتواند هنرمندی وجود داشته باشد که ارادتی به موضوع اثرش نداشته و آن را به بهترین شکل خلق کرده باشد. این موضوع در همه مکاتب و اندیشهها وجود دارد. بنابراین نمیتوان گفت که اثر هنرمند از خودش جدا و روند و شکلگیری مجزایی دارد. زمانی که درباره چیزی حرف میزنیم تأثیری مستقیم میگذارد بر کاری که میخواهیم تولید کنیم و مسیری که هنرمند در پی طی کردن آن است. هنرمند مسیری را قبل از ارائه اثرش به مخاطب طی میکند، این مسیر میتواند اگر نیایشی باشد مسیر اصلی هنر نیایشی قرار گیرد. حال، چقدر هنرمند در آن اثر ذخیره الهی خود را به نمایش میگذارد و چقدر در آن اثر، خود الهی خویش را شکل میدهد، سخنی دیگر است.
پس از اینکه هنرمند در مسیر نیایش و تولید اثری مطابق ذهنیات و دریافتهای خود قرار گرفت، به موضوعی بسیار مهم میرسیم با عنوان: «دایجیسیس در برابر میمسیس» عبارتهایی که در کتابهای روایتشناسی و فلسفه هنر به فراوانی استفاده میشوند و در کتابهای فارسیزبان این عبارت را به «نقل در برابر تقلید» ترجمه کردهاند.
تقلید همان روایت است و نقل همان گفتن. به عبارت دیگر، درباره چیزی گفتن یا درباره چیزی اثر به وجود آوردن. در حقیقت دایجسیس ارائه داستانی و ماجرایی است که ما با استفاده از کنشها و حوادث آن بیان میکنیم. این موضوع در رسالهی جمهور افلاطون نیز کاملا بیان شده است؛ اما در حقیقت از جایی که گوینده شخص دیگری است. در اثری که یک قهرمان داریم برای حرفی که میخواهیم بزنیم دیگر هنرمند به صورت مستقیم سخن نمیگوید و فرقش با نقالی نیز همین است. مخاطب، شخصی که پرده نقالی را میخواند به عنوان پردهخوان و تعزیهخوان قبول کرده است و بعد به حرفهای او گوش میدهد و با حرفهای او مشکلی ندارد، در هنر نقالی مهم این است که آن حرف را چه کسی میزند. یک نقال یا یک تعزیه خوان یا یک نقاش مثل کمالالملک میزند به طور کلی در اینگونه هنرها، آن هنرمند برای مخاطب اهمیت زیادی دارد.
هنر نیایشی ذخیره عملکرد هنرمند است، آن هم در مورد عملی که آن را نیایش میکند و چیزی که به وجود میآورد بر مخاطب تأثیر مستقیم میگذارد. این وساطت است، یعنی هنرمند واسطهای است بین زمین و آسمان. در هنرهای نیایشی رفتارهای آسمانی را کاملا زمینی میکنند و برای عمل انسانی تئوری میدهند. مثلا در نمایشنامه «تاریخ تراژیک دکتر فاوستوس» اثر کریستوفر مارلو، دکتر فاستوس انسان متعالی است که به دنبال شر میگردد تا رازهای بشریت را بداند. شیطان به کمک او میآید و او از ذات قدسی خودش تخلیه میشود. مانند همین موضوع را گوته(1749-1832) نیز در تراژدی فاست نوشته است. او به این شکل جهان را نگاه نمیکند و برعکس است. او میگوید؛ هنرمند از لحظهای که به شرارت میرسد یک مسیری را طی کرده است که آن عمل خیر او به تولید نرسیده است به همین دلیل شر تولید میکند. ما هیچوقت به اینشتین(فیزیکدان،1879-1955) نمیگوییم که آدم شری است، زیرا اینشتین به علم یک چیزی را ارائه کرده است و حرف و نظرش نیز حرف علمی است؛ ولی یک حاکمیّت شر با استفاده از علم او بمب اتم را میسازد و هسته را میشکافد و بمبی عظیم روی مردم هیروشیما میاندازد، این شخص و تفکر عملی شیطانی انجام میدهد و دیگر عمل علمی نیست بلکه عملی شیطانی است.
بنابراین پدیدهها برای اینکه خودشان را در هنر معرفی کنند باید وظایفی را به عهده بگیرند. وظیفه هنرمند نیایشی، کار نیایشگری است درباره خودش و اثرش. محصولش هم محصولی نیایشی خواهد بود.به همین دلیل اثری خاص به وجود میآورد.
ارسطو در پویتیک مفهوم میمسیس را توضیح میدهد و آن را به واژهای کلیدی تبدیل میکند که به آن هنرهای دراماتیک میگویند. باز هم توضیح میدهد که این هنرهای دراماتیک فقط محصول تئاتر نیستند و انواع شعر از تراژدی تا حماسه را در بر میگیرد. بنابر آنچه بیان شد، به هر هنر نوشتاری و بعد به دلیل اینکه هنرهای نوشتاری میل دیداری دارند به هر هنر دیداری هم این عمل تعلق میگیرد.
برای اینکه هنر نیایشی ما به تولید برسد موظف هستیم به عنوان هنرمند نیایشگر با اثر خود به درگاه خداوند نیایش کنیم. وقتی این نیایش انجام میشود، تولید اثر ما هم یک تولید ادبیات و هنر نیایشی خواهد بود و هر زمان که از عمل نیایشگری دست برداریم و به یک عمل حرفهای دست بزنیم به همان میزان عمل نیایشگری ما آسیب میبیند. به همین دلیل است که بسیاری از آثاری که ما درباره آن صحبت میکنیم پس از مدتی آن هنرمند آن هنرمند گذشته نیست، مانند اینکه هنرمند قلهای را فتح کرده و اکنون چهره خود را در قله از این سو به آن سو برمیگرداند تا جلوهی تازهای را برای مخاطب به نمایش بگذارد.
میتوانیم اکنون بگوییم که در بوطیقای هنری به ارسطو معتقد هستیم؛ زیرا ارسطو میگوید که تقلید در تراژدی به واسطه کردار اشخاص صورت میگیرد؛ یعنی همان کرداری که قهرمان و شخصیتهای هنری انجام میدهند و همان کردار اشخاص به کردار هنرمند نیز ارتباط دارد. وقتی تولید اثر هنری انجام میشود یعنی کرداری صورت میگیرد که نمود خارجی دارد و یک درونمایهای را برملا میکند با رفتاری دراماتیک. این رفتار دراماتیک تأکید میکنم، در همه هنرها وجود دارد زیرا این رفتار آرتیستیک است، ما میخواهیم توجه آدمیان را به بخشی از هستی که خداوند مالک آن است جلب کنیم. بنابراین خود هنرمند باید قابلیت این دراماتیکسازی را داشته باشد آن هم از جهت جذب هستی.
افلاطون میگوید که ارائه داستان به صورت دیالوگی و اول شخص صورت میگیرد. در تقابل با شیوه داستانگویی سوم شخص «دایجیتیک» است، یعنی این دو با یکدیگر تفاوت دارند، یکی نقل است و دیگری کردار. ما در هنر نیایشی با کردار روبرو هستیم با نظریه روبرو نیستیم.
در قرن اخیر و از همان ابتدا که سینما شکل گرفت. واژه فرانسوی دایجس به وسیله اتین سوریو برای نمایش تقابل جهان داستانی با جهان به نمایش درآمده بر پرده سینما معرفی شده است. در میان این دو جهان، جهان هنرمند وجود دارد که این دو جهان را به یکدیگر متصل میکند. هنرمند پلی میشود بین زمین و آسمان، جهانی که در داستان وجود دارد و جهانی که در عالم واقع وجود دارد. هنرمند اگر اثری را خلق میکند به این دلیل است که ضرورتی را در جهان بیرون خود درک میکند.
ژرار ژنت(1917-1988) نیز میگوید: «دایجس نه داستان، بلکه جهانی است که داستان در آن واقع میشود، جهانی زمان و مکانمند که با روایت مشخص میشود.»
«روایت» اثری است که نتیجه و تولید هنر است؛ یعنی فقط درباره اتفاقات و چگونگی رویدادها سخن میگوید.
ادامه دارد...
انتهای پیام/