از دستور عزای عمومی دوره آل بویه تا منع تعزیه توسط پهلوی
چنان به آیین محرم خو گرفتهایم که گویی از همان سال شهادت امام حسین(ع) با همین شور برگزار میشود. تاریخ اما چیز دیگری میگوید از آلبویه که بیرق عزای امام را برافراشت تا وهن و نفوذ در دوره قاجار و منع عزاداری و تعزیه در دوره پهلوی.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، حکایت عزاداری برای امام حسین(ع) حکایت این بیت از شعر معروف «علیرضا قزوه» است که: «عشق به پایان رسید خون تو پایان نداشت.» ماه محرم حکایت همین سوگهای بیپایان است. چه آن زمان که به تعبیر روضهها، مادری قامت خمیده بالای قتلگاه برای پسرش، خواهری داغدیده در گودی قتلگاه برای برادرش و دختری سهساله گوشه خرابه شام از دلتنگی برای پدر گریست. چه آن زمان که گِل شد، ملات عشق و سر و روی عاشقان امام حسین(ع) را به نشانه عزا پوشاند و همه سیاهپوش شدند. عزای حسینی، بهانه امتداد تاریخ و چشمبهراهی شیعه برای ظهور و انتقام خون شهدای کربلا شد. حالا سالهاست که این عشق، فوج فوج مردم آزاده را گوشه گوشه جهان و پای پیاده راهی سفر اربعین و زیارت حضرت ثارالله(ع) میکند. آیین سوگ و عزاداری شیعه در شهادت امام سوم و یاران باوفایشان، فراز و نشیب داشته اما همیشه بوده است. حتی زمانی که خوی دیکتاتوران مانع برپایی مجالس روضه برای اهلبیت(ع) بود، دلها و خانههای شیعیان، عزاخانه اهلبیت(ع) شد. محافل مخفیانه روضه رونق گرفت و تاریخ بهتر به یاد دارد که چه خونهای سرخ و گرمی در مبارزه با این منعِ منفور و تلاش برای برپایی دوباره مجالس عزای عمومی به زمین ریخت و روسیاهی برای کدام زغال ماند. ما خو گرفته ایم به ارادت و نذر؛ تا سوم امام حسین(ع)، نیت «سکوت» کردم. این هیزمها سهم دیگ آبگوشت ظهر عاشوراست. مداح نابینا سراغ نداری؟ آخه نذر «عصاکشی» دارم، خانه ام امسال روضه خانه است. سینه تاریخ پر از این محبت ها و ارادت ها به اهل بیت(ع) است. اما شاید بد نباشد بیشتر در این باره بخوانیم.
حالا خبری از «رضاخان» مخالف دسته عزا و تعزیه یا «صدام» هتاک حرمت حرم امام حسین(ع) و منعکننده پیادهروی اربعین نیست اما مجالس روضه هرروز رونق بیشتری میگیرد به توفیق الهی. چه گواهی بهتر از پیادهروی میلیونی اربعین؟! آنچه در این میان آیین عزاداری محرم را جذابتر کرده هم آداب و عاداتی است که شیعیان برای اقامه عزای حسینی(ع) داشتهاند و آنچه قابلتأملش کرده است، رد پای دشمنان با ترویج خرافهها برای به انحراف کشیدن این عزای بیداری بخش. مطلب پیشرو نیمنگاهی به برخی از این آداب در تاریخ معاصر و چگونگی شکلگیری تجمعهای سوگواران حسینی(ع) است.
بگو برایم گریه کنند
هنوز هم پس از قرنها شاید سفارش و کلام امام حسین(ع)، ساعاتی قبل از شهادت به فرزندش امام سجاد(ع) درباره عزاداری برای ایشان فصلالخطابی ارزشمند برای ضرورت عزاداری محرم و صفر است. حضرت فرمودند: «ای فرزندم به شیعیانم سلام برسان و به آنان بگو پدرم غریب و دور از وطن و در راه خدا شهید شد. او را ندبه کنید و بر او گریه و عزاداری نمایید.»
درباره نخستین مجلس عزاداری امام حسین(ع)، حرف و بحث کم نیست از میلاد امام حسین(ع) و بوسه رسول خدا بر گلوی طفل تازه به دنیا آمده و دادن خبر تشنه شهید شدن او به مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) تا اولین مویه و عزاداری پس از شهادت برای سرور و سالار شهیدان کربلا و یاران باوفایشان توسط طایفه بنیاسد که نقل است روز سومِ امام، پیکرهای شهدای کربلا را روی بوریا (حصیر) جمعکردند و به خاک سپردند. همچنین عزاداری و خطبه علوی و رسای حضرت زینب(س) در بارگاه یزید که دشمنان را هم لرزه و گریه انداخت تا اشکهای نخستین مسافر اربعین حسینی(ع)؛ جابر بن عبدالله انصاری بر مزار شاه شهیدان کربلا. بعدازآن هم مجالسی که خلفای عباسی بنابه منافع خود گاه کمرنگ و گاه پررنگ مجلس برگزار میکردند.
دیلمیها، بانی عزای عمومی
نخستین عزاداری عمومی به دوره حکومت شیعی آلبویه برمیگردد. «معزالدوله دیلمی» برای نخستین بار در ایران دستور داد روز عاشورا مردم جایی مشخص از شهر جمع شوند. رخت عزا بپوشند. بازارها را بستند. خرید وفروش در آن روز منع و پارچههای سیاه عزا از در و دیوار شهر آویخته شد. «ابن اثیر» در «الکامل فی التاریخ»، دربارهٔ نخستین سوگواری رسمی اجتماعی در رویدادهای سال 352هجری-قمری نوشته: «معزالدوله دیلمی در بغداد دستور داد مردم در روز عاشورا دکانهایشان را ببندند، خرید و فروش در بازارها را لغو کنند، زاری کنند، گنبدها و مزارها را آماده سازند... و این نخستین روزی بود که برای حسین زاری شد.»
کلمه «روضه» از کجا آمد؟
سوگواری برای امام حسین(ع) در بین همه عزاداریها شأن، اصول و عنوان خاص خود را دارد. ادبیات محرم، ادبیات جالبی است. اگر قرار باشد برویم مجلس ختم احتمالاً میگوییم: میروم مجلس عزا یا... در سوگ سیدالشهدا(ع) اما حکایتِ کلمات جالب میشود: میروم «روضه». کلمه روضه اما از کجا آمده هم جالب است. «ملاحسین کاشفی هراتی» سده نهم هجری- قمری، کتاب «روضه الشهداء» را با استفاده از مقاتل مختلف، کتابهای تاریخی و اقوال چهرههای معتبر درباره سیدالشهدا(ع) تدوین کرد. کتابی که نویسنده ارزشش را با اقدام پسندیده خود چند برابر کرد؛ «وقف عام». همین موضوع سبب شد مشتاقان به مکتب اهلبیت(ع) از این کتاب به عنوانی منبعی برای مرثیهسرایی و استناد استفاده کنند. ازآنجاکه نام کتاب با روضه شروع میشد وقتی از مرثیهسرا یا سخنران، منبع گفتههایش را میپرسیدند، میگفت: «روضه الشهداء» همین شد که کمکم این کلمهها بین مردم جا افتاد و مشتقاتی پیدا کرد؛ «روضه»، «روضهخوان» و «مجلس روضه».
سوگ سیاوش تا سوگ حسینی(ع)
برای آنهایی که میگویند سوگ و عزای ماه محرم، ارتباطی به فرهنگ ایران ندارد و آیین ایران باستان پیوسته شادی وزندگی بدون غم و درد است اما بهترین پیشنهاد شاید مرور «سووشون» و ماجرای مرگ وزندگی غمانگیز «سیاوش» است. چه سوگنامه و مرثیههایی که سر داده نشده و اساساً یکی از بخشهای جذاب و مفصل شاهنامه به همین موضوع اختصاص دارد. برخی حتی از این میگویند که آیین گلمالی ریشه در سوگ سیاوش دارد. کردار نیک و پاکدامنی یک جوان است. همان چیزی که نمونه عالی آن در سیره امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) وجود دارد و ایرانیان را دلبسته و ارادتمند این خاندان کرده است. تحمل تشنگی، بیعت نکردن با دشمن، پذیرش مرگ برای آزادگی در برابر زندگی پر خفّت و ذلت، راستی در رفتار، گفتار و اندیشه همهٔ آن چیزی است که شعور ما را دلبسته این خاندان کرده است. چنان که حاضر نیستیم دست از آن بکشیم. این غم عاشقانه و عاقلانه را سینهبهسینه و نسل به نسل حفظ کردهایم.
وهنهای عجیب قجری...
بعد از آلبویه رونق مجالس عزا کم تا دوره صفویه که «شیعه»، مذهب رسمی ایران شد. دوره قاجار اما سوگواریها به انحراف کشیده شد. قمهزنی و بر سروصورت کوبیدن، تیغ زدن، بدعتهایی همچون «شبیه زین العباد»-خود را گرسنه، زخمی و رنجور کردن-، «قفلآجین»-زخم کردن بدن برای عبور دهانه قفل- و «شمع آجین»-زخم کردن و سوزاندن بدن برای ایجاد فضایی برای روشن کردن شمع- و به طور کلی صدمه زدن به بدن، عفونی کردن زخم و شستن آن آب خزینه رایج شد. دورهای که ریشه بیشترین بدعت و خرافاتی که سلوک سازنده عزاداری واقعی برای سیدالشهدا(ع) را تحتالشعاع قرار داد. رفتارهای خشن، غیرمنطقی وهنآلودی که بهانه مبارزه با سوگواری محرم را دست دولت بعدی؛ پهلویهایی داد که به هر شیوه به دنبال تصفیهحساب شخصی خود با قاجار بودند. «نصرالله حدادی»؛ تهرانشناس و تهران پژوه درباره این بدعت و خرافات میگوید: «این رسم همیشه استعمار است؛ برای خراب کردن هر چیز ارزشمندی رخت آن را میپوشد تا شناخته نشود بعد آن را با خرافات آمیخته و از مسیر اصلی منحرف میکند.»
دیکتاتوری منعِ روضه!
دوره پهلوی دوره تاریکی برای عزاداری محرم و صفر ایران است. بسیاری از اشکال عزاداری و تعزیه ممنوع شد. عزاداریها کنترل میشد و سخنران و مداح حق نداشتند از فرهنگ شهادت و ظلمستیزی حضرت حتی در معدود منابری که مجوز اقامه عزا میگرفتند، بگویند. دوره پهلوی دوم هم تاسوعا تعطیل نبود و فقط روز عاشورا تعطیل بود. بااینحال اگرچه روضههای خانگی و «چهلویک منبر» در دوره قاجار، مرسوم بود اما در دوره پهلوی روضههای خانگی ساده رونق بیشتری گرفت. این تمهید و تدبیر مردمی بود تا شور و شعور حسینی در سینه هیچ خانوادهای کمرنگ یا خاموش نشود. زمزمه انقلاب هم با محرم گره خورد. عزاداریها جنبه ظلمستیزی و مبارزه گرفت؛ دورانی که عزاداریها و شعارها بوی آزادگی گرفت و بیش از هر وقت دیگری به پیام راستین عاشورا نزدیک شد.
محرم در «طهران قدیم»
حالا که پای چلوکباب و جوجه کباب حتی ساندیچ و پیتزا به سفره نذورات محرم باز شده شاید کنجکاو باشیم بدانیم طبخ چه غذاهایی در این ایام در گذشته مرسوم بوده است. مرحوم «جعفر شهری» در جلد دوم «طهران قدیم» درباره نذرهای تهرانیهای قدیم، مینویسد: «آب دادن، شربت دادن، سقایی، دادن نان و ماست، انواع آشها مانند آش کشک، آش شلهقلمکار، شیر برنج، آش امام زینالعابدین، مخصوصاً آش «ابودردا» که مواد لازم این دو آش را هم گدایی میکردند. خرما، حلوا، شکرپنیر، اگر فصل میوه بود انجیر، انواع چلو و پلو، امثال عدسپلو، رشتهپلو، لوبیاپلو و. . . و دیگر کاه پاشیدن به سردستههای سینهزن، گل مالیدن به سروصورت و تشت گل برای این کار تهیه کردن و سر راه دستهها در اختیار گذاردن، سر برهنه، پابرهنه راه رفتن، سینه زدن، زنجیر زدن، زیر علم و کتل و بیرق رفتن... یک یا چند بار ختم قرآن کردن، همهروزه زیارت وارث خواندن، عهدهدار شدن خدمتی از خدمات عزاخانه ها و دستهها مانند اداره کردن سماور، «قهوهچی گری»، چای دادن، استکان جمعکردن، آب دادن، جاروکشی و ... آنچه را که توانایی آن را داشته باشند.»
نذر سکوت و صلح
نویسنده این کتاب به انواع دیگری از نذورات هم اشاره میکند: «نذر سکوت در تمامی دوازده روزه عزا یا تا آخر محرم و صفر، تقلیل غذا، تشنگی، گرسنگی، بیخوابی، کمک به همنوعان و عجزِ، مانند عصا کشی نابینایان و مداحان و روضهخوانهای نابینا، پوشانیدن در سوراخهای راهآب برای حفظ سقوط مردم در آنها، نصب چند شعله چراغنفتی در معابر و پیچ کوچهها و زیر تاقیها، دادن نان و گوشت به سگها، سرکشی به زندانیان و بیماران بیبضاعت و پرداخت بدهی و تهیه دوا و غذا برای آنها و دیگر واسطه اصلاح و وفاق و صفا شدن میان زنان و شوهران و دوستان و برادران مکدر و از این قبیل تا نفعی از آن به غیر برسد.»
کاهش خلاف به راویت «شهری»
اگر پژوهش-نوشتههای تاریخی جعفر شهری درباره افزایش مهر و محبت مردم در ایام محرم، کاهش جرم و جنایت در این ایام را بررسی کنیم، شاید بد نباشد. مواردی که نمونه امروزی آن اخباری است که نیروی انتظامی از کاهش جرائم در 3 ماه رمضان، محرم و صفر ارائه میکند: «انجام امور عامالمنفعه مانند رسیدگی به وضع خیابانها، تأمین روشنایی معابر تاریک، پوشاندن چالهها و راهآبها، کمک به نابینایان، پرداخت بدهی زندانیان یا تهیه غذا و پوشاک برای خانواده ایشان، غذا دادن به پرندگان، میانجیگری در اختلافات خانوادگی و دوستانه و...نیز با قصد قربت انجام میگرفت و انصافاً در این دو ماه، عمل خلافی از کسی سر نزده و بساط عیش و نوش و عروسی و جشن تعطیل بود.»
حکایت بازوبندهای سیاه
سیاهپوشی محرم در تاریخ نهچندان دور و همین تاریخ معاصر کشورمان هم روایتهای جالبی دارد. آن دوره هنوز لباسهای ارزان و تولیدشده در کارخانهها پایشان به بازار باز نشده بود. بیشتر کارها ازجمله نساجی با دست یا وسایل کار ابتدایی در کارگاهها انجام میشد. بنابراین تهیه و خرید لباس مثل حالا نبود. خیلیها پول خرید لباس نو نداشتند. برای همین حسینیهها و متمولان دلسوز برای فقرا نذر پارچه میکردند. تکههای پارچه سیاه را در هیئتها و مجالس مذهبی، طوری که شأن نیازمند زیر سؤال نرود بین مردم پخش میکردند. آنهایی که پول داشتند لباس مشکی میخریدند و آنهایی که نداشتند بازوبند عزا میبستند. بعضی مطالب در فضای مجازی هم از امانت گذاشتن لباس معمولی و به امانت گرفتن لباس مشکی یا رنگ کردن لباس نوشتهاند که «نصرالله حدادی» آن را تأیید نمیکند و میگوید: «جایی درباره آن مطلب معتبری نخواندهام.»
جامهٔ سیاه یکدست در مساجد
نکتهای که از همین پراکندگی روایتها و تفاوت نظرها قابلبررسی، درست همینجاست؛ ما تاریخچه دقیق، مستند و جامعی درباره آیینهای محرمی در قالب تاریخپژوهی در فضای مجازی نداریم. چکیدهای جامع که بتواند از افزودن شاخ و برگهای اضافه و نادرست به تاریخ جلوگیری یا نمایش دقیق و بهتر آیینها کمک کند. بهخصوص حالا که فضای مجازی چنین فراگیر شده است. یکی از جایگاههایی که در هیئتهای مذهبی، جامهداری محرم بود. مراسمها هم بیشتر در مساجد و حسینیهها برگزار میشد. همه لباسهای مشکی بلند بود. معمولاً از قسمت جلو و عقب؛ پشت سرشانهها و کتف جایی که کف دستها برای سینهزنی زنجیر عزاداری روی آن مینشست دکمه میخورد و امکان باز شدن داشت تا لباس براثر ضربه آسیب نبیند و سالم بماند. نام هیئت هم گوشه لباس دوخته میشد. البته برای هر گروه سنی و هر قد و قامتی لباس وجود داشت. همه یکشکل لباس میپوشیدند.» همین بود که در هیئتها فقیر و غنی یک رخت و ریخت داشتند و مجلس بالا و پایین نداشت.
از همسفرگی تا همدلی...
«موقع توزیع غذا هم هوای پایین سفره را داشتند. غذا را از پایین مجلس پخش میکردند که معمولاً بچهها مینشستند. نذری عاشورا را در یک سینی یا دیس بزرگ میکشیدند و خبری از قاشق نبود. همه با دستشسته و هر سه، چهار نفر در یک ظرف غذا میخوردند. حال و هوای خوبی داشت از همسفرگی تا همدلی که نانونمک دستگاه اباعبدالله الحسین(ع)، ایجاد میشد. دست دارا و ندار در یک ظرف میرفت و به دهان میرسید.» مرور آیین نذری خوران و نذریپزان هم از زبان حدادی جالب است که خاطرههای نهچندان دور را ورق میزند؛ روزهایی را که اغنیا به مراعات و آهسته لقمه برمیداشتند و کمتر تا فقیران بتوانند سیر از پای سفره امام حسین(ع) بلند شوند یا ظرفهای غذایی که روی آن را با یک یا چندتکه نان میپوشاندند و به حرمت برای نیازمندان و بیماران محله میفرستادند. او میگوید: «تا شب هفتم خبری از نذری و طبخ غذا نبود. نذریها هم عموماً ساده و ثابت بود. مثلاً میدانستیم صبحانه صبح عاشورا، شیر است. ناهار قیمه و بعضی هیئتها آبگوشت. خبری از سفرههای رنگین و مخلفات نبود. همین سادگی باحال و هوای عزاداری بیشتر همخوانی داشت.»
با قند از ما اشک میگرفت
ماجرای یکمشت لپه، سنگ برداشتن از برنج، قند و شکر انداختن توی دیگ شربت، یخ، گلاب و شمع نذر سقاخانه کردن و نذر سقایی و دادن یک بطری بیدمشک و کمی چای خشک و هم زدن غذای نذری هم از آن ماجراهای دلنشین محرم است که چاشنی نذرهای محرم بود و به قول پیرغلامان سینه سوخته دستگاه اباعبدالله(ع) «نذر بالای سر» بود و «نذر روی تخم چشم» یعنی حسابی عزیز. هیئتیها هم جایگاه ویژهای برای کسانی قائل بودند که چنین نذرهایی داشتند. حدادی میگوید: «این نذرها بیشتر مال فقرا بود. افرادی که اگر به خودشان بود، دلشان میخواست سفره آنچنانی برای عزاداران حسینی(ع) پهن کنند اما وسعشان امکان این کار را به آنها نمیداد. یکمشت برنج نذر میکردند، کمی لپه یا چند سیر گوشت. بعضی، توان همین کار را هم نداشتند و نمیتوانستند از مال نذر کنند. از جانمایه میگذاشتند و نذر میکردند. مثلاً میگفتند امسال هیئت را جارو میزنم، استکان میشویم یا دیگ نذری هم میزنم یا روشن نگهداشتن آتش دیگ غذا با من! چه صفی تشکیل میشد برای شستن ظرفهای نذری. معمولاً دور قابلمههای هیئت را گل میگرفتند و روی شعله میگذاشتند. سالهایی که خبری از آبگرمکن و آبگرم لولهکشی نبود در یک دیگ بزرگ آب جوش میآوردند و ظرفهای چرب را توی آن میریختند. ظرفها را چنان باجان و دل میشستند که ظرفهای خانه خودشان را هیچوقت آنقدر تمیز نمیشستند.» یاد حرفهای خادم یکی از هیئتهای امام حسین(ع) میافتم: «یک هیئت آدم صبر میکردیم تا یککاسه قند نذری «ننه آسیه» بیاید بعد بساط چایخانه را راه میانداختیم. دلپاک و دردمندش، برکتی به دستش داده بود که خدا میداند. محال بود آن کاسه بیاید، مداح روضه نخواند و جماعت گریه نکند. اولین چای روضه هیئت ما و اولین اشک محرم ما برکت دست ننه بود.»
نذورات بیشتر شده چون...
حکایت نذر محرومان که تبرک و نمک سفره نذریپزان برای سید و سالار شهیدان بود، جالب و نسل امروز کمتر آن را درک کرده است. شاید چون سفره اطعام از همان شب اول بهواسطه نذورات خوب مردمی در بسیاری هیئتها پهن میشود. حکایتی که شاید دلالت بر رونق معاش مردم نسبت به دوران گذشته دارد. استاد تهران شناس میگوید: «مردم درگذشته نهتنها توان و بضاعت مالی چندانی برای مشارکت در نذریپزان نداشتند این وضع تا دهه 50 همینطور بود و بعدازآن بهمرور بهتر شد و توانستند مشارکت مالی بهتر و بیشتری در برنامههای مذهبی داشته باشند. شاید باورش برای نسل جدید کمی سخت باشد اما طبق احوال آمده در کتابها و خاطراتی که خودم به خوبی به یاد دارم، مردم آرزو داشتند یک خوراک شیرین بخورند. برنج، مخصوص شب عید و مناسبتهای خاص بود. یکی از دلایل رونق ایستگاههای صلواتی و تعدد هیئتها و نذریپزانها نشانه همین بهبود وضع معاش عمومی است. آنوقتها اگر کسی دوچرخه داشت، مایهٔ تفاخر بود اما فرقش با حالا این بود که مردم اهل نمایش ثروت و فخرفروشی نبودند. شما دهه 70 را ببینید. معدود افرادی که در یک جمع تلفن همراه داشتند، تلاش میکردند بقیه موبایلشان را ببینند.»
یک پارچه و هفت پارچه ظرف
نذر و نقل وقف نوشتن نذر هم روایت جالبی از محرم در گذشته است. همان زمانهایی که ظروف یکبارمصرف جای ظرفهای هیئتها را نگرفته بود. مردم به نیت و نذر، ظرف از هیئت امانت میگرفتند و میبردند که به آن در ادبیات عامیانه میگفتند «حاجت بران». حدادی در اینباره میگوید: «هیئتها معمولاً ظرف و ظروف موردنیاز خودشان را داشتند. بعضی هم در صورت لزوم، ظرف به هیئت امانت میدادند. بعضی هم برای هیئت، ظرف نذر و پشت آن را نقل میکردند و مثلاً مینوشتند این ظرف، وقف فلان حسینیه شد. نمونه این ظرفها را میشود در حسینیه سادات اخویها دید. هرکس حاجت داشت، نیت میکرد و یک ظرف به نیت حاجتروایی به امانت میبرد تا محرم سال دیگر. اگر حاجتش روا نمیشد که امانت را برمیگرداند و چنانچه حاجتروا میشد، هفت پارچه برمیگرداند. بعضی هم نذرشان سفیدگری ظروف مسی حسینیهها، شستن فرش، پرده و پرچمها بود.»
یکسو تکیه؛ یکسو تفرقه!
محرم، آیینی کاملاً مذهبی و مردمی است، تجربه نشان داده هر جا این حرکت دولتی شده باب میل مردم نبوده و چندان از آن استقبال نکردهاند. دوره ناصرالدینشاه تکیه دولت ساخته شد. شاه و اطرافیان در جایگاههای مخصوص مینشستند و عموم مردم در قسمتهای دیگر تعزیه تماشا میکردند. اقدامی که برخی منابع آن را نتیجه ارادت و احترام دربار ناصری به عزای امام حسین(ع) معرفی کردهاند اما حدادی نظر دیگری دارد: «این ظاهر ماجراست. اگر کتابهای تاریخی مرتبط را مطالعه و بررسی کنید، میبینید که بسیاری از دعواها و درگیری هیئتهای مذهبی به تحریک ناصرالدینشاه ایجاد میشد. تفرقه و اختلافهایی که گاه به درگیری ختم میشد و شعرهای محرم و عزای حسینی(ع) را به اشعار سخیف کوچه و بازاری رقابت هیئتها باهم میرساند.» البته در این دستگاه اشعار جدید تنها به شرطی دوام داشتند که لایق وصف این خاندان باشند و مقبول بیفتد برای همین شعرهایی وزین سالهای سال نوحه، دم و شور دستگاه امام حسین(ع) میشدند. اشعاری که کافی است هنوز هم نجوا شوند تا نسل قدیم و جدید، یکصدا زمزمهاش کنند. حدادی میگوید: «اگر از من بپرسید بهترین شیوه عزاداری ایران را میتوان در شهر یزد دید. از 4 ضرب تا 32 ضرب شعر با مفهوم و اثرگذار حفظ میکنند و همخوانی میکنند. اشعاری که پیام حماسه عاشورا را به بهترین شکل منتقل میکنند.»
حسینیه، اصیلتر از تکیه
مرور تاریخ دربار ناصری شاید بد نباشد از حدادی بپرسیم چرا در شمال شهر تعداد تکیهها بیشتر است؛ تکیه دربند، درکه، اوین، تجریش و... اما در بقیه مناطق شهر بهخصوص جنوب شهر، کلمه هیئت و حسینیه را بیشتر میشنویم. آیا این به وضع مالی مردم شمال شهر در تاریخ معاصر ایران برمیگردد یا تمکن مالیشان؟ آیا آنها برای سیدالشهدا(ع) بیش از مردم نقاط دیگر شهر عزاداری میکردند؟ پاسخ این تهران شناس در نوع خود جالب است بهویژه برای مردم جنوب شهر: «تکیه وقت عزای محرم وصفر فعال بود. اما وقتی تکیه ماندگار میشد و همیشهی سال فعال بود، میشد «حسینیه» ضمن اینکه ما در مرکز و جنوب شهر هم کم تکیه نداشتیم. بعضی از آنها خوشبختانه هنوز هم فعال هستند و اصیلترین عزاداریها را میتوان آنجا دید مثل تکیه سادات اخویها و تکیه مهدی خان و...» یکی از کارهای پژوهشی و میدانی جالبی که به نظر حدادی میتوان انجام داد، تحقیق درباره تکیه پهلوانهای تهران است. جاهایی که شاید حالا وجود خارجی ندارند اما پاتوق عزاداری، ارادت و خاکساری پهلوانهای نامی برای امام حسین(ع) بود.
ثبت به نام واقف مرسوم بود
این تهرانپژوه درباره اندگاری برخی مجالس سوگواری امام حسین(ع) هم میگوید: «تا قبل از شهریور 1320 تمام مساجد به نام مردم؛ واقفان بودند. هیئتها و تکایا هم همین وضع را داشتند یا به نام محلهها معروف بودند یا ریش سپیدان و پیر غلامان هیئت شناخته میشدند. هیئتهای مردمی و مردمدارتر؛ محبوبتر و ماندگارتر. یکی از دلایل انشقاق هیئتها کم شدن سایه همین بزرگترها و پیر غلامها از سرجمع بود. مثلاً در محله سلسبیل پدری بود که هفت پسر داشت بعد از فوتش، آب بچهها در یک جو نرفت و هرکدام یک هیئت تشکیل داد. پیر غلامها و قدیمیها خوب بلد بودند چطور با وجود اختلافنظرها زیر یک بیرق بمانند و اصلاً هیئت جایی بود که کینههای قدیمی را دور میریختند و قهرهای چندین و چندساله را صلح و صفا میدادند.» نکتهای که درک و اجرای آن این روزها واقعا مهم است.
پیدا کردن مخالف خوان ساده نبود
پیدا شدن مخالف خوان برای دسته تعزیه امام حسین(ع) در قدیم آسان نبود. مخالف خوان ترس از جان داشت و باید یکعمر، نامی را یدک میکشید که شاید اگر دلش را نداشت و پیهاش را حسابی به جان و تن نمالیده بود، نمیتوانست از عهده این بارِ ناخوشایند، بربیاید. حدادی میگوید: «مخالف خوان، فحش خور و کتکخور بود. مردم حسشان قلیان میکرد. اشک میریختند، خشمگین میشدند. دهان به خشم باز میکردند. گاه باد کتک هم نثار مخالف خوان میشد و شمر از همه کتکخورتر بود. مخالفخوان یکعمر تمام باید پسوند ناخوشایند شمر را یدک میکشید مثلاً میگفتند از غلام چه خبر؟ میگفتند کدام غلام و پاسخ: «غلام شمر» دیگه! بعضیها وقتی حاجتی داشتند که هرچه توسل و نیت میکردند، برآورده نمیشد نذر مخالف خوانی میکردند و معمولاً هم برآورده میشد. حالا اما تنوع برنامههای مذهبی و رسانهها اثر گذاشته و کمتر شاهد چنین صحنههایی هستیم.» حرفهای این تهران شناس را میبرم 10 سال قبل و میگذارم کنار حرفهای تعزیهخوانی که با او گفتگو کرده بودم. «هاشم شمر» میگفت: «شمری ما توفیر دارد با شمری آن لعنتی. اصلاً شمر شدم که فحش بخورم و کتک. مگر نه اینکه پای روضهها یقهچاک میدادیم که: حسین جان! کاش عاشورا بودیم و بلاگردانت میشدیم. دلخوشی من این است که اگر شمرم، شمر امام حسینم نه اشقیا.»
منبع:فارس
انتهای پیام/