خاطرات " نریمان پناهی" از شهدایی که میان روضه یادشان می‌کند/ غیر از روضه قتلگاه حرفی ندارم+فیلم

قدیمی‌ها او را با نوحه‌ قدیمی " هر طرف می‌نگرم، نیزه و شمشیر است" می‌شناسند و جوانان امروزی با سبک‌ "صلوا علیک ملیک‌السما" از او خاطره دارند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ماه محرم بهانه‌ خوبی است تا با برخی مداحان به گپ‌‌و‌گفت بنشینیم و خاطرات آنها را از گذشته تا‌کنون بازخوانی کنیم. "نریمان پناهی" مداح اهل‌بیت(ع) از آن دسته افرادی است که حنجره‌اش را عمری صرف روضه‌های سید و سالار شهیدان کرده است. ماه محرم، هیأت مکتب‌الحسین(ع) حال و هوای دیگری دارد و خیابان‌های حوالی آن مملو از جمعیت می‌شود، زیرا مردم دوست دارند نوحه‌های ارباب‌شان را با نوای دلنشین نریمان پناهی، مشهور به "آقا نریمان" بشنوند. حقیقتاً یکی از شاخصه‌های اخلاقی آقا نریمان بی‌ادعا نوکری کردن او است، کسی که دنبال سروصدا کردن نیست؛ روضه‌ را عامیانه می‌خواند و به قول خودش که می‌گوید: "شعر و سبک خوب را 20 سال هم که بشود، می‌خوانم".

آقای پناهی با وجود مشغله‌هایی که داشت امّا با آغوش باز، پیشنهاد ما برای مصاحبه را پذیرفت و برای گفتگو در مورد محرم به خبرگزاری تسنیم تشریف آورد. قدیمی‌ها و پیشکسوتان، او را با نوحه‌ قدیمی " هر طرف می‌نگرم، نیزه و شمشیر است" می‌شناسند و جوانان امروزی با سبک‌ "صلوا علیک ملیک‌السما" از او خاطره دارند.  نریمان پناهی در این گفت‌وگو بیشتر از هر چیزی از رفقا و دوستان هم‌رزمش که گاهی در میان نوحه‌ها یادشان می‌کند، سخن گفته است. شهیدان غلام رزاقی، علی پناهی و حسین اسکندرلو، داود حیدری و غیره.

متن زیر و فیلم‌های میان متن، مشروح گفتگوی تسنیم با این مداح اهل‌بیت(ع) است؛

* شما در دوران جنگ تحمیلی در کدام تیپ و لشگر خدمت می‌کردید؟

من اول تیپ سیدالشهدا(ع)، گردان حضرت علی اصغر (ع) بودم. شهید داود حیدری فرمانده گردان‌مان بود. خدا آنها را رحمت کند، البته آنها رحمت شده خداوند هستند. این روایت وجود دارد که اگر یک قطره از خون شهید ریخته شود، گناهانش بخشیده می‌شود. پس از شهادت داود حیدری، مسئولیت گردان به شهید حسین اسکندرلو رسید. یک شعری آن زمان به دستم رسیده بود با عنوان "زائرین آماده باشید، کربلا در انتظار است/ دشمن بعثی کافر بین که در حال فرار است/ ای حسین جان ای حسین جان ای حسین جان."

جنگ ما با حزب بعث، جنگ نور بود

یادم می‌آید پیش از اینکه بخواهیم وارد عملیات والفجر 2 شویم، به شهید داود حیدری رساندند که من مداح هستم. هر روز بعد از ظهر‌ها که شهید حیدری سخنرانی می‌کرد من را صدا می‌زد و می‌گفت: "برادری که مداحی می‌کنه بیاد بالا". وقتی فرمانده گردان صدایم می‌زد هم خیلی خجالت می‌کشیدم و هم شعف داشتم که فرمانده گردان صدایم زده. شهید حیدری از صدایم خوشش آمده بود و هر وقت با بچه‌ها صحبت می‌کرد، می‌گفت : "برادر نریمان بیاد بالا و شعر همیشگی‌اش رو بخونه". رفت تا شب عملیات. من را کشید کنار، بدون اینکه شهید غلام رزاقی و دیگران بفهمند، گفت: "میری و کلاه و اسلحه‌ات رو بر می‌داری و میای". تو، تو عملیات با ما هستی. گفت: برایت بلندگو هم آوردم. هر وقت تو عملیات گفتم، از جا پاشو و برای رزمنده‌ها بخوان. وقتی رفتم سنگر تا وسایل‌ و تجهیزاتم را بردارم. شهید غلام رزاقی دید و فهمید دارم می‌روم. گفت نریمان داری کجا می‌ری؟ منم از دروغ خیلی بیزارم. نتوانستم بهش دروغ بگویم. یکدفعه با گریه، فریاد زد منم میام.

شهید حیدری آمد داخل سنگر و دید غلام رزاقی فریاد می‌زند. گفت غلام جان ان‌شالله تو عملیات دیگه تو میای و اینها. شهید رزاقی بدون اینکه توجه‌ای به حرفای شهید حیدری کند، با شیون و گریه می‌گفت نه. من شما را حلال نمی‌کنم. صحنه عجیبی بود. فرمانده گردان نیروی خود را بغل کرده و آرامش می‌کند. خلاصه آمدیم تو میدان‌گاه و همه همدیگه رو بغل می‌کردند و می‌بوسیدم و از همدیگر حلالیت می‌طلبیدند. به هر حال، راهی شدیم و خیلی راه را پیاده رفتیم امّا خدا شاهد است که اصلاً اذیت نشدیم. مثل پیاده‌روی اربعین بود. اصلاً حس نکردیم؛ انگار دوپینگ کرده بودیم. وقت نماز مغرب رسیده بود و فرمانده گفت که نماز را در حال حرکت بخوانید. یک صحنه‌ای شد. بعضی‌ها در حال حرکت بودند و کمر خم می‌کردند و به رکوع می‌رفتند و جایی که وقت پیدا می‌کردند با همان پوتین‌‌ها به سجده می‌رفتند. این نماز آنقدر به ما چسبید. برخی با خنده نماز می‌خواندند، انگار که به عروسی می‌روند. جنگ ما جنگ نور بود نه زور. خدا می‌داند تپه‌های صعب‌العبور را راحت می‌رفتیم بالا. شب بود و هیچ جا را نمی‌دیدیم. نفهمیدیم ارتفاع به آن بلندی را چطوری رفتیم بالا.

ماجرای مواجهه با سربازان عراقی

به‌واسطه مداحی‌هایی که در گردان داشتم، توانستن اعتماد شهید حیدری را جلب کنم و دست راست او شوم. در همان عملیات والفجر2 بهم گفت که نریمان آرپیچی‌زن‌ها رو ببر راست و تیربارچی‌ها رو به چپ خاکریز هدایت کن. نگو چند قدمی ما سنگر عراقی‌هاست. نه ما می‌دانستیم و نه عراقی‌ها ما رو دیده بودند. من وسط قرار گرفته بودم. صدای هیچ‌کس در نمی‌آمد. دیدم دو نفر دارن سیگار می‌کشن. دقت کردم، دیدم دارن با همدیگه عربی صحبت می‌کنن. دقتم رو بیشتر کردم یک دفعه‌ای به همدیگه خیره شدیم و فریاد زدن "عدو عدو (دشمن دشمن)" و اسلحه‌اش رو مسلح کرد. بلند گفتم یا اباالفضل. شهید حیدری بلند فریاد زد الله‌اکبر و یاحسین. یک‌دفعه همه گفتن یا حسین. در یک چشم به هم زدن، کربلا شد. هم‌زمان با شروع تیراندازی‌ها، شعر زائرین آماده باشین رو خواندم و همگی تکرار می‌کردند  و جلو می‌رفتیم. صحنه‌ای درست شده بود. ترس از ما دور شده بود. بچه‌ها گاهی قهقهه هم می‌زدند.

غیر از روضه قتلگاه، حرفی ندارم

* اگه الان به شما بگویند رفقا و هم‌رزمان‌ شما اینجا حضور دارند، کدام یک از روضه‌ها و نوحه‌هایتان را برایشان می‌خوانید؟

یقیناً اگر الان بچه‌ها بودند، غیر از گودال برایشان چیزی نمی‌خواندم، چونکه غیر از روضه قتلگاه حرفی ندارم، نه اینکه نداشته باشم‌ بلکه اهمیتش را می‌گویم.  اولین نفری که قتلگاهی است حضرت زهرا(ع) است. حضرت شب‌های جمعه، مستقیم به قتلگاه سید‌الشهدا(ع) می‌رود. توجه ذات احدیت هم به خود قتلگاه است. درست  است که امام زمان(عج) برای اسارت گریه می‌کند اما امان از قتگاه قتلگاه قتلگاه. البته این را بدانید که همه اتفاقات کربلا، مصیبت بود و بزرگ و کوچک ندارد. چه یک ضربه بزند و چه هزارتا، فرقی نمی‌کند. تو کوچه بنی‌هاشم یک ضربه به حضرت زهرا(ع) زدند. آل‌الله( علیهم صلوات‌الله) مثل تسبیح به همدیگه وصل هستند و تیکه‌ای از همدیگه هستند؛ مثلاً امام حسین (ع) همان حضرت علی اصغر(ع) است. علی‌اکبر(ع) همان جوانی امام حسین (ع) است. حضرت رقیه(س) سه سالگی حضرت زهراست. 

* شهدا چه کار کردند که آسمانی شدند؟

محرم علیزاده رو تو خواب دیدم که تسبیحی دست گرفته و مقابلم ایستاده بود. هی می‌گفتم، محرم، محرم منم نریمان. می‌گفتم منم رفیقت. رجب یکی دیگه از رفیقامون هم بین ما ایستاده بود. گفتم رجب، چرا محرم ما را نمی‌بینه. گفت چرا می‌بینه امّا تعلقی به اینور نداره. اجازه ندارد حرفی بزند چون شهدا، انقطاع کردند.

 

من در جریان جنگ تحمیلی، می‌دیدم که امثال محرم تو خودشون کار می‌کنند، محرم دروغ نمی‌گفت، غیبت نمی‌کرد. امّا ما چی؟ آیا می‌توانیم از این دنیا و دلبستگی‌هایش دل ببندیم. این علاقه و دلبستگی نمی‌گذارد ما آسمانی بشویم.

 

یک روزی فیلمی را در پادگان دوکوهه پخش می‌کردند. پشت بلندگو اعلام کردن تو حسینیه فیلم پخش خواهد شد. داشتم با محرم می‌رفتم که پیام از بلندگو پخش شد و ما شنیدیم. دیدم ابروهایش به هم دوخته شد و گفت ما از شهر آمدیم اینجا فیلم ببینیم، رفقای ما  یک به یک شهید می‌شوند، حالا ما برویم  و فیلم ببینیم. یادم است که به رزمنده‌ها مرخصی چند ساعتی می‌دادند تا به شهر بروند و وسایل و مایحتاج خودشون رو تهیه کنند. محرم هیچ وقت نمی‌آمد و می‌گفت شما بروید. من چیزی احتیاج ندارم. صبح می‌دیدیم، لباس‌ها و جوراب‌هایمان را شسته و پهن کرده و خبری هم از خودش نیست. منم اگر تزکیه کنم و تمرین داشته باشم و نفس خودم را کنترل کنم، آسمانی خواهم شد.

کسی که بوی امام حسین(ع) را استشمام کرده، افسرده نمی‌شود

* برخی می‌گویند روضه باعث افسردگی و دل‌مردگی می‌شود. نظر شما درباره از این دست سخنان چیست؟

آیا کسی که وجه خدا را ببیند، افسرده می‌شود؟. بوی امام حسین (ع) بوی بهشت است. حدیث داریم که از عطر بوی حسین(ع)، خداوند بهشت را خلق کرد. کسی برود حرم امام حسین (ع) افسرده می‌شود؟. آنهایی که این حرف‌ها رو می‌زنند، هنوز طعم و مزه روضه اباعبدالله(ع) را نچشیده و نفهمیده است. آدم افسرده، دستش بالا نمی‌آید و نمی‌تواند حرف بزند. این چه افسردگی است که یک ساعت گریه می‌کند و سینه می‌زند. بعدش هم نشاط دارد. من خودم تازه بعد از روضه وقتی به منزل می‌رسم هم که روضه می‌خوانم. این را غیر از عشق نمی‌توانیم تفسیرش کنیم. روایت داریم هر کسی را که خداوند دوست داشته باشد، محبت امام حسین(ع) را در دلش می‌اندازد.

 

اشک و روضه کافی نیست، رفتارت را هم درست کن

تمام راه‌ها و مسیرها را اهل‌بیت(ع) به ما نشان دادند. دیگر هیچ توجیهی برای کسی باقی نمانده است. خداوند برای هدایت انسان‌ها از هیچ چیزی دریغ نکرده است. پیامبران، انبیا و اوصیا را فرستاد و با ولایت امیرالمومنین(ع) دین ما را تکمیل کرد. پس اگر به انحراف برویم، کوتاهی از خودمان است، البته این را بدانید بدون رهبر و استاد راه درست پیدا نمی‌شود. همانطور که قدیمی‌ها با معلم به سیر و سلوک می‌رسیدند. برخی به همین دلیل تو بعضی مسائل، مشکل دارند، مثلاً  به روضه می‌رود امّا در نماز کاهل است. کسی که روضه می‌رود باید مراقبت بیشتری داشته باشد، اینکه من حسین (ع) را دوست دارم و از این مسائل به تنهایی کافی نیست. باید عمل و رفتارت هم مثل اهل‌بیت باشد.

روایت داریم از معصومین(ع)که شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) در نهایت بخشیده خواهند شد امّا در ادامه روایت فرموده‌اند که از برزخ شما نگران هستیم. طرف می‌گوید که من سینه می‌زنم و اشک می‌ریزم امّا این کافی نیست و بارها این نکته را در مجلس گفته‌ام. من خودم که نشسته‌ام اینجا، نمی‌دانم نمره‌ام چند است؟ اما به نظرم، خیلی با معصومین(ع) فاصله دارم. برخی تو مجلس روضه و حرم‌های ائمه(ع) مراعات می‌کنند و حجاب بر سر می‌کنند امّا بیرون از بقعه و امامزاده حجابشان را رها می‌کنند. مگر فقط امام حسین (ع) و امام رضا(ع) در حرم‌ها و روضه‌ها هستند؟. ائمه(ع) همه‌جا شاهد و ناظر اعمال ما هستند. کسی که روضه می‌خواند نباید حرف زشت از دهانش بیرون بیاید. آدم ذاکر و مداح نباید اهل تهمت و افترا باشد. شهدا نماز شب‌شان هم ترک نمی‌شد و مدام ذکر خداوند بر لب داشتند.

 

هر کسی به اندازه فهم خودش امام حسین(ع) را می‌شناسد/ شعر خوب را 20 سال می‌خوانم

هر کسی به اندازه فهم خودش امام حسین را می‌شناسد. به همین دلیل هم است که نماز هر کس با فرد دیگری فرق می‌کند. دیدید برخی شعر ضعیف می‌گویند، آن فرد امام حسین(ع) را همان‌قدر شناخته است. معرفت‌ها با یکدیگر فرق می‌کند. شعر هم همینطور است. کمپانی می‌گوید: جلوه‌ی روی تو بود، طور مناجات ما/  کعبه‌ی کوی تو بود، قبله‌ی حاجات ما/ شربت دیدار تو، آب حیات همه/ صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما. یک اخلاقی که من دارم این است که شعر خوب را 20 سال می‌خوانم و هر سال هم اشک می‌گیرم. کار من نیست، کار آن شعر است. "باز این چه شورش است..." چند سال است که این شعر را می‌خوانند و می‌نویسند، اصلاً کهنه نمی‌شود.

انتهای پیام/

پیوست
واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط