محرم به سبک شهدا|شناسایی منطقه از بالای گلدستههای حرم
محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیاتهایی اطراف حرم بیبی(سلام الله علیها) از اشغال تروریستهای تکفیری، پاکسازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند بهراحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری کنند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، الگو گرفتن از نهضت حسینی(ع) و واقعه عظیم عاشورا یکی از بزرگترین دلایل رزمندگان و شهدای بزرگ ما برای گام نهادن در مسیر جهادگری بوده است. خواه این جهاد از نوع جهاد در میدان نبرد باشد یا جهاد در میدان علم و عمل. همین امر موجب میشود در خاطرات و نحوه برخورد شهدا با ماه محرم و صفر اندکی بیشتر تأمل کنیم تا با توسل به سیره شهدا راه رستگاری در مسیر اهل بیت(ع) را بشناسیم. در ادامه روایاتی چند از محرم شهدای مدافع حرم میآید:
همرزم شهید محمودرضا بیضایی روایت میکند: محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیاتهایی اطراف حرم بیبی(سلام الله علیها) از اشغال تروریستهای تکفیری، پاکسازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند بهراحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری کنند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری میکرد، خیلی خوشحال به نظر میرسید. با شادی فوقالعادهای از حضورش بر بالای گلدستههای حرم جهت شناسایی دشمن تعریف میکرد و از عکسهای نابی میگفت که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود.
***
اربعین میخواست برود کربلا اما نگران مهرهای پاسپورتش بود. میگفت: پاسپورتم آنقدر مهر سوریه خورده که هر کسی در مرز پاسپورتم را چک کند، میفهمد که من پاسدارم. بچههای عراق گفته بودند، بیا شلمچه، قاچاقی میبریمت ولی قبول نکرد. آخر سر هم قسمت نشد تا اینکه 27 روز بعد از اربعین شهید شد.
***
مادر شهید سید مصطفی موسوی روایت میکند: روز پنج شنبه 21 آبان ماه، همان روزی که بعد از اذان مغرب، پسرم شهید شد، خیلی اتفاقی به نیت 72 شهید کربلا، حلوا درست کردم و بین همسایهها پخش کردم. نمیدانستم، همان لحظاتی که حلوا را پخش میکردم، پسرم شهید شده است. همرزمانش برای همسرم تعریف کردهاند زمانی که شهید عبدالله باقری، روز تاسوعا به شهادت رسیده بود، مصطفی به دوستانش گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم و پیش شهید باقری بروم که روز آخر محرم، او هم شهید شد.
***
همسر شهید مرتضی حسین پور معروف به حسین قمی روایت میکند: قرار بود برای زیارت عتبات عالیات به عراق برویم. مرتضی خیلی اهل بذل و بخشش بود اما من از صرفهجویی حقوق، 10 میلیون تومان پسانداز کرده بودم. مرتضی یک روز آمد و گفت: «یکی از دوستان به پول احتیاج دارد» پول را گرفت و به او داد. فقط یک میلیون، ته حسابمان باقی مانده بود. چند روز بعد مرتضی آمد خانه و گفت: «کارت عابر بانک رو میدهی؟ میخواهم بروم کار پاسپورت و... را انجام بدهم». رفت و بعد از چند ساعت برگشت. گفت: «یک بنده خدایی من را دید و گفت 700 هزار تومان داری به من قرض بدهی؟ من هم دادم».
گفتم: «خدا خیرت بدهد. فقط 300 تومان داریم. حالا سوغاتی چه بخریم؟» مرتضی جواب داد: «نمیخواهد چیزی بخریم. به خانوادههایمان میگوییم پول نداشتیم چیزی بخریم». من گفتم: «من خجالت میکشم. آخر اولین سفر بعد از ازدواجمان است». معمولاً برای اینکه مرتضی تمام پولها را به دیگران نبخشد، مقداری را به دلار تبدیل کرده و نگه میداشتم. مرتضی که خبر داشت، گفت: «خسیس خانم! از آن دلارهایت بردار و بیار، هیچ چیزی نمیشود.» من گفتم: «نه نمیدهم».
وقتی بعد از زیارت رفتیم خرید. سریع آن پول ناچیز تمام شد و من دلارها را به مرتضی دادم تا خرج کنیم. در همین ایام یکی از دوستانش در عراق چندینبار پیام داد که بیا میخواهم ببینمت. اما مرتضی جواب نداد. من علتش را نمیدانستم. بعد فهمیدم که آن بنده خدا میخواست مبلغی را به مرتضی هدیه بدهد اما مرتضی نمیخواست قبول کند. بالاخره چند نفر را فرستاد هتل و مبلغی را به مرتضی هدیه دادند. وقتی مرتضی به اتاق آمد 400 دلار دستش بود. به من گفت: «چقدر از تو قرض گرفتم؟» گفتم: «200 دلار»؛ گفت: «توی لابی بودم که این پول را بچهها برایم آوردند و بقیه را الان میروم و میدهم. تو این 200 دلارت را بگیر که مدیون تو نباشم.» وقتی برگشتیم ایران همان 200 دلار را هم برگردان.
***
مادر شهید محمد حسین میردوستی میگوید: محمد حسین زیارت عاشورا را زیاد میخواند و قرائت آن را از کودکی ترک نمیکرد و در کودکی سر خواندن زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت به امامت پدرش با خواهرش دعوا میکرد. از او می پرسیدم که "محمد حسین چرا زیارت عاشورا میخوانی؟ در جوابم گفت که "هرکس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود!" من گفتم "باب شهادت دیگر بسته شده چجوری شهید میشوی؟" گفت که " بالاخره شهید میشوم" وقتی در روز عاشورا خبر شهادتش را بهمن دادند, به یاد حرفش افتادم که گفت شهید میشوم.او غرق زیارت عاشورا بود و همان در زیارت عاشورا حاجتش را گرفت.
***
دلنوشته شهید محسن حججی در محرم در سال 95 :
خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن...
یا ربالحسین علیهالسلام
خدایا؛ چندیست عقدۀ دل پیشت باز نکردهام و باز به لطف شما فرصتی مهیا شد...خدایا؛ محرم حسین علیهالسلام رسید... تاسوعا رسید... عاشورا رسید...محرم ره به اتمام است و من هنوز...خدایا؛ چه شده است؟ مگر چه کردهام که اینگونه باید رنج و فراق بکشم؟ خدایا؛ میدانم... میدانم روسیاهم، پرگناهم...اما... تو را به حسین علیهالسلام... تو را به زینب سلاماللهعلیها... تو را به عباس علیهالسلام...خدایا... دیگر بس است... اصلاً بگذار اینگونه بگویم... غلط کردم.خدایا... بگذر... بگذر از گذشتهام. ببخش...باور ندارم در عالم کبریایی تو گنهکاران را راهی نباشد.
ببخش آن گناهانی را که از روی جهالت انجام دادهام. ببخش آن خطاهایی را که دیدی و حیا نکردم. خدایا، تو را به مُحرَم حسین علیهالسلام مرا هم مَحرَم کن... این غلام روسیاه پرگناه بیپناه را هم پناه بده... خدایا، یکسال گذشت و من کل سال را تنها با خاطرات همان چند روز جهاد گذراندم... زندهام به امید دوباره رفتن... مپسند... مپسند که اینگونه رنج بکشم...سینهام دیگر تاب ندارد... مگر چند نفر شوق رفتن دارند؟ یعنی بین این همه خوبان روسیاهی چون من راه ندارد؟
مگر جز این است که حسین علیهالسلام هم عباس علیهالسلام را برد و هم حُر را...مگر جز این است که هم حبیب روسفید شد و هم جو ْن...خدایا اگر شوقی هست، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه و همه به لطف تو بوده و بس...میتوانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی...میتوانستی مرا هم آنقدر سرگرمدنیا کنی که فکر جهاد هم نباشد جه برسد به رفتن... میتوانستی آنقدر وابستهام کنی که نتوانم از داشتههایم دل بکنم...اما خدایا، از همه چیز دل بریدهام... از زن و فرزندم گذشتم... دیگر هیچ چیز این دنیا برایم ارزشی ندارد جز آنچه که مرا به تو برساند... خدایا، من از همه چیز این دنیا گذشتم تو نیز از من بگذر... و این همه را فقط از لطف تو میدانم... پس: ای که مرا خواندهای؛ راه نشانم بده ...
حججی 95/7/30
انتهای پیام/