سازمان ملل یا ساختار سلطه؟/ ضرورت اصلاح سازمان ملل پس از پایان هژمونی غرب


۷۴ سال پس از تاسیس سازمان ملل که در واقع هدف آن بیشتر نشان دادن پارادایم قدرت جدیدی بود که بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، به نظر می‌رسد وقت یک اصلاح ساختاری جدی در آن فرارسیده است. چه آنکه آن نظم هم مشخصاً دچار چالش جدی شده است.

گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم- از زمانی که کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم تشکیل سازمانی موسوم به «سازمان ملل متحد» را بر پایه سه هدف عمده «حفظ صلح و امنیت بین المللی»، «توسعه روابط دوستانه میان ملت‌ها بر مبنای احترام به اصل تساوی حقوق و خودمختاری ملل» و «ایجاد شرایط همکاری در حل مسائل بین‌المللی» بنیان نهادند، نزدیک به 74 سال می‌گذرد.

با وجود این، سازمان ملل در این مدت نه تنها نتوانسته به وظایف خود در چارچوب اختیاراتش عمل کند بلکه به محملی برای مشروعیت‌بخشی به تصمیم‌های ظالمانه و ناعادلانه قدرت‌های بزرگ تبدیل شده. در این میان، شورای امنیت به عنوان یکی از 6 رکن اصلی سازمان ملل که وظیفه حفظ صلح و امنیت بین‌المللی به او محول شده به حدی از این مأموریت دور افتاده که به 5 کشور دارنده سلاح‌های هسته‌ای اختیارات بی‌حد و حصر اعطا کرده و کشورهای جهان ناچارند به تصمیماتی که 5 کشور اتمی جهان برای چالش‌های جهانی اتخاذ می‌کنند تن دهند. 

در سال‌های گذشته، محصول عمل سازمان ملل مشروعیت‌بخشی به اشغال عراق و افغانستان بوده، در حالی که در محکوم کردن اشغال‌گری رژیم صهیونیستی، ممانعت از کشتار صدها هزار انسان در بوسنی و هرزگوین، دارفور، رواندا، سوریه، یمن و ده‌ها رویداد تکان‌دهنده دیگر، منفعلانه تماشاگر خشونت بوده است.کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نیز که خود را مدافع حقوق انسان‌ها می‌داند، در جایی که منافع قدرت‌های بزرگ ایجاب کند، بیانیه و قطعنامه صادر می‌کند ولی کشتار زنان و کودکان بی‌دفاع فلسطین را دفاع اسرائیل از خود می‌داند و به راحتی از آن می‌گذرد.

آمریکا به عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت در حالی در جایگاه قاضی و مجری عدالت نشانده شده که یکی از مهم‌ترین عوامل فلج سازمان ملل در رسیدگی به چالش‌های جهانی بوده است. پایگاه «گلف‌نیوز» در گزارشی در ژانویه 2018 نوشته  آمریکا از سال 1970 که درگیری‌های میان رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها جدی‌تر شده 43 قطعنامه در محکومیت اقدامات این رژیم را وتو کرده است. «جان مرشایمر»، نظریه‌پرداز مشهور روابط بین‌الملل در مقاله‌ای نوشته تعداد دفعاتی که آمریکا از حق وتوی خود برای جلوگیری از انتقاد از اسرائیل استفاده کرده از مجموع تمام دفعات استفاده چهار عضو دائم دیگر از حق وتوی خود بیشتر بوده است. 

 آمریکا علاوه بر این، در دهه 90 میلادی حتی اجازه نمی‌داد که مسائل مربوط به فلسطین در صحن شورای امنیت مطرح و بررسی شود. شورای امنیت در جریان جنگ 33 روزه لبنان هم تا زمانی که اسرائیل بشدت مراکز غیرنظامی و زیربنایی لبنان را هدف قرار می‌داد سکوت کرد اما آن هنگام که زنگ‌های شکست برای اسرائیل به صدا درآمد، بسرعت وارد عمل شد و با تصویب قطعنامه 1701 اسرائیل را از شکستی بزرگ‌تر نجات داد.

جالب آنکه، دولت فعلی آمریکا به جای پاسخگویی در برابر این تبعیض‌های آشکار از در طلبکاری در آمده و خواستار آن شده که ساختار سازمان ملل به نفع حمایت از اسرائیل تغییر پیدا کند! «نیکی هیلی»، نماینده پیشین سازمان ملل متحد به همین جهت دستور کار جلساتی که برای بحث درباره مسائل غرب آسیا تشکیل می‌شد را به ایران تغییر می‌داد. این موضوع، یک بار در جلسه شورای امنیت در مهرماه 96 که با موضوع فلسطین تشکیل جلسه داده بود مورد اعتراض «واسیلی نبنزیا»، نماینده روسیه واقع شد. او بعد از آنکه نیکی هیلی در این جلسه صرفاً درباره ایران و برجام صحبت کرد گفت: «گویا برخی دستور کار جلسه امروز را اشتباه گرفته‌اند. قرار بود در مورد فلسطین صحبت شود، نه برجام. دستور کار نشست امروز وضعیت خاورمیانه از جمله موضوع فلسطین است. دستکم روی کاغذی که در برابر من است، اینطور نوشته است. بیانیه‌هایی که از سوی برخی هیئت‌ها خوانده شد، این سوال را برای من ایجاد کرده که نکند دستور کار جلسه را اشتباه گرفته‌اند. گویا تصور کرده‌اند که قرار است امروز در مورد اجرای برجام صحبت کنیم. آماده‌ایم که در این مورد صحبت کنیم و از دیگر هیئت‌ها بپرسیم که آن‌ها چطور برجام را اجرا کرده‌اند. این هیئت‌ها حتی یک بار به اسم فلسطین اشاره نکرده‌اند. این مایه تأسف و نگرانی است.»

به عنوان نمونه‌ای دیگر از مصادیق ناکارآمدی این سازمان یادآوری این نکته مفید است که شورای امنیت علی‌رغم تصویب کنوانسیون ممنوعیت بمب‌گذاری‌های تروریستی (1997)، کنوانسیون ممنوعیت تامین مالی تروریسم (1999)، و نیز قطعنامه شماره 1373 مورخ 28 سپتامبر 2001 اقدام مناسبی در محکومیت ترور دانشمندان هسته‌ای ایران توسط رژیم صهیونیستی و آمریکا انجام نداد. 

در حوزه‌هایی غیر از سیاست، مانند کنترل فقر، مهاجرت و غیره هم وضعیت چندان متفاوت نیست. «رجب طیب اردوغان»، رئیس‌جمهور ترکیه در سخنرانی سال گذشته خود در مجمع عمومی سازمان ملل، در انتقاد از مشکلات ساختاری این سازمان و ضرورت اصلاح آن گفت: «اگر مال و منال 62 ثروتمندترین فرد جهان با اموال نیمی از جمعیت جهان یعنی 3.6 میلیارد تن یکسان میباشد، باید دانست که مشکلی در آن وجود دارد.اگر در جغرافیاهای مختلف، 258 میلیون تن دیگر در راه یافتن شرایط انسانی برای زندگی، به راه می افتد، 68 میلیون تن به زور از خانه و کاشانه شان دور میگردند، باید دانست که مشکلی در آن وجود دارد. اگر احتمال مرگ یک نوزاد در حین تولد در افریقا، 9 برابر بیشتر از نوزادی است که در این شهر یعنی نیویورک به دنیا می آید، باید دانست که مشکلی وجود دارد.»

«رمزی بارود»، تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی در پایگاه «میدل‌ایست‌مانیتور» درباره دلایل این وضعیت می‌نویسد: «شورای امنیت به گونه‌ای طراحی شده که منعکس‌کننده نظم جهانی متولدشده بعد از جنگ جهانی دوم باشد. ماجرا به همین سادگی است: به آنهایی که در سوی پیروز این جنگ قرار گرفتند عضویت دائم و حق وتویی اعطا شد که طبق آن یک کشور اجازه دارد مقابل اراده کل جامعه بین‌المللی بایستد.»

نکته جالب آنکه سازمان ملل متحد در سال 1945، جایگزین «جامعه ملل» شد که گفته می‌شد به جهت ناتوانی در جلوگیری از جنگ جهانی دوم ناکارآمد و به درد نخور بوده است. اما اگر جامعه ملل به سبب ناتوانی در عمل به وظایفش از اعتبار ساقط شد چرا سازمان ملل این همه سال دوام آورده است؟ 

رمزی بارود در جواب این سوال می‌گوید: «شاید به خاطر اینکه سازمان ملل هیچ‌گاه برای از بین بردن مشکلات جنگ یا ایجاد امنیت در جهان تشکیل نشد، بلکه هدف آن بیشتر منعکس کردن پارادایم قدرت جدیدی بود که در آن سازمان ملل تأمین‌کننده منافع آنهایی است که بیشترین سرمایه‌گذاری را برای حیات آن به شکل فعلی انجام داده‌اند.»

نگاهی به نوع تعهد آمریکا به سازمان ملل، به بهترین نحو روحیه منطبق با پارادایم قدرتی که از آن سخن رفت را آشکار می‌کند: آمریکا هنگامی که سازمان ملل منافعش را پیش می‌برد به اجرای دستورات آن پایبند است، اما هنگامی که با منافعش سازگار نباشد، از اجرای دستورات آن سرپیچی می‌کند.

به عنوان مثال، «جورج دبلیو بوش»، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا در سخنرانی‌اش در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2002 به این سازمان یادآوری کرد که مأموریتش حمایت از تمایلات آمریکا است و نباید با تصمیم غیرقانونی او برای حمله به عراق مخالفت کند. او در آن سخنرانی گفت: «آیا سازمان ملل متحد در راستای هدفی که برای آن بنیان‌ نهاده شده عمل خواهد کرد یا سازمانی به دردنخور خواهد بود؟»

در سال‌های گذشته اما نظمِ جهانی پساجنگ آشکارا دچار تغییر شده و هژمونی غرب- آن‌طور که رئیس‌جمهور فرانسه در جریان اجلاس گروه 7 هم گفت- به پایان رسیده و قدرت‌های جدیدی در دنیا بروز کرده‌اند که آمریکا و متحدانش آنها را دست‌کم گرفته بودند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کنار رویدادهای دیگری در سطح جهانی مانند ظهور روسیه و چین به عنوان قطب‌های جدید اقتصادی و نظامی، پیدایش بلوک‌های منطقه‌ای و اقتصادی در سایر نقاط جهان، بحران‌های بی‌سابقه اقتصادی در آمریکا و غرب، شکست‌های بزرگ نظامی در عراق و افغانستان، افشای ماهیت وابسته سازمان‌های بین‌المللی و برخوردهای گزینشی با مسئله دموکراسی و حقوق بشر و .... همگی نشانه‌هایی هستند که از تغییر نظم سنتی جهان خبر می‌دهند.

مخلص کلام اینکه، دنیا دچار تغییراتی عظیم شده، اما سازمان ملل متحد کماکان بر پایه فرمول‌های منسوخ و قدیمی‌ای عمل می‌کند که تاج پادشاهی را بر سر برندگان جنگ جهانی دوم نشانده است. سازمان ملل اگر بر پایه این مفروضه‌های نادرست عمل کند اعتبارش را روز به روز بیشتر از دست خواهد داد. کشورهای دنیا برای اصلاح ساختار این سازمان بر اساس واقعیت‌های نظم جدید جهانی نباید تا وقوع جنگی دیگر منتظر بمانند. 

انتهای پیام/