از مقام امنیتی ابروکمانی تا "ترور خاموش"!/ دستگاههای امنیتی چه کمکی به رسانه میکنند؟
فعالیتهای وزارت اطلاعات در زمینه آسیبهای اجتماعی و موادمخدر در قاب «ترور خاموش» تلویزیون روایت میشود؛ البته پیش از این «روز شیطان» بهروز افخمی ماجرای نفوذ خارجیها و جاسوسان را به تصویر کشید تا نشان دهد مأموران لباسشخصی چگونه قهرمان میشوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دامنه ارتباطات متقابل حوزههای "اطلاعات"، "امنیت" و "رسانه" چنان تنگاتنگ و اثرگذار است که گاه نمیتوان مرز مشخصی بین آنها تفکیک کرد؛ اطلاعات، خوراک اصلی رسانه و تأمین امنیت به شمار میرود؛ رسانه نیز از یکسو با اقناع افکار عمومی در ایجاد امنیتروانی نقش اصلی را ایفا میکند و از سوی دیگر خود یکی از منابع اصلی گردش وکسب اطلاعات محسوب میشود؛ اما در این رابطه سهگانه همواره چالش اصلی ماهیت امنیت بوده است.
گرچه هویت آگاهیبخش رسانه با ذات بسته و طبقهبندی شده نهادهای امنیتی سازگار نیست اما باید توجه داشت با ظهور وب و گردش آزاد چرخه اطلاعات که "عصر پایان محرمانگی" نامیده میشود معادلات این بازی به کلی تغییر کرده است؛ چنانکه اگر هوشیار نباشیم و قواعد تازه بازی را رعایت نکنیم قافیه را پاک باختهایم.
باید توجه داشت که "شفافیت"، یکی از بزرگترین مطالبات دنیای امروز است؛ ظهور بستر وب و شبکههای اجتماعی را باید پایان محرمانگی و آغاز جغرافیای شیشهای نامید. عرصه نامحدودی که مناسبات جهان را به کل تغییر داده و در پی برداشتن مرز واقعیت و مجاز است؛ حالا دیگر پدیدههایی چون: فیسبوک، انواع پیامرسانهای مجازی، ویکیلیکس، مارک زاکربرگ، اداورد اسنودن و جولین آسانژ بازیگران اصلی و مظاهر مهم رابطه رسانه و اطلاعات در «عصر جدید» تلقی میشوند.
اما در مورد کشورمان ایران، قبل از تأمل بر بایستگیهای نوین موضوع، مرور سیر تاریخی رابطه مقولههای اطلاعات و امنیت با رسانه که همواره داغ و جنجال برانگیز نیز بوده، خالی از لطف نیست.
اولین چالشهای این رابطه، همزادِ پیدایش اولین روزنامهها در ایران بود؛ در دوره محمدشاه قاجار، با آغاز ب بسم الله ظهور رسانههای مکتوب، سانسور و سرکوب برخی از روزنامههای منتقد نیز آغاز شد؛ با این حال کم و کیف مطبوعات تا اواخر دوران قاجار از وضعیت مطلوبی برخوردار بود و با آنکه برخی از نشریات مشمول حکم توقیف یا سانسور میشدند، هنوز کنترل رسانهها چندان زیاد و شدید نشده بود.
خاصه آنکه در دوره مشروطه، بسیاری از مطبوعات جدید نیز توانستند با بهرهگیری از فضای ایجاد شده به فعالیت بپردازند؛ در امتداد این مسیر با کودتای 3 اسفند 1299 و متعاقب آن تشکیل حکومت پهلوی، سرکوب و خفقان شدید سیاسی توسط رضاشاه اعمال شد و بسیاری از نشریات و روزنامههای کشور تحت کنترل دستگاههای دولتی چون سازمان "پرورش افکار" و نهادهای اطلاعاتی شهربانی درآمدند.
سازمان پرورش افکار که در سال 1317 تشکیل شد مهمترین ارگان تبلیغی ـ تربیتی رژیم رضا شاه بود و تمامی دستگاههای فرهنگی وقت اعم از مطبوعات، مدارس و دیگر نهادهای مرتبط در خدمت رواج اندیشههای این سازمان بودند؛ شدت سانسور در دوره رضاشاه به جایی رسیده بود که یک بار شهربانی عبارت «شاه چنین گفت» را در متن یک نمایشنامه که متعلق به زمان ساسانیان بود، بدینگونه سانسور و اصلاح کرد: «بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهى فرمودند...».
در این سالها رسانه نوظهوری به نام رادیو نیز در ساعت نوزده 4 اردیبهشتماه 1319 با نام «رادیو تهران» وارد سپهر رسانهای ایران شد و حکومت از همان ابتدا به دید خریدار یک ابزار نرم امنیتی بنا را بر کنترل صفت و سخت آن گذاشت؛ همچنین در این دوران ترور اصحاب رسانه نیز شکل گرفت.
میرزاده عشقی از اولین روزنامهنگاران و نویسندگان دوره رضاخان است که به صورت علنی و به دست مأموران حکومتی به قتل رسید؛ بسیاری بر این باورند که عشقی ترور شد تا روزنامه نگاران عاقبت مخالفت خود با حکومت را ببیندد و مخالفتشان در نطفه خاموش شود؛ این وضعیت تا پایان شهریور 1320 ادامه داشت.
با سقوط رژیم رضاخان و آغاز سلطنت فرزندش محمدرضا، رویکرد ظاهری قوای متفقین اشغالگر باعث شد فضای سیاسی تا حدودی از خفقان فاصله بگیرد اما سانسور و کنترل شدید مطبوعات بعد از کودتای 28 مرداد 1332، مجدد از سر گرفته شد.
تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک)، در 23 اسفند 1335 آغاز فصل تازهای در مناسبات امنیت و اطلاعات با رسانه در کشور بود؛ اولین دستگاه اطلاعاتی-امنیتی ایران 9 اداره کل داشت که اداره کل سوم و زیرمجموعههای آن تحت عنوان "امنیت داخلی" به سانسور مطبوعات مخالف و به طور کلی تأمین امنیت داخل کشور از طرق مختلف اعم از سرکوب و کنترل مخالفان اختصاص داشت.
در اوایل تأسیس ساواک و دوره ریاست تیمور بختیار بر آن، بدترین دوران سرکوب و سانسور رسانهها در ایران رقم خورد؛ مطبوعات برای کسب مجور انتشار روزنامه یا نشریه خود، چارهای جز تأیید صلاحیت توسط ساواک نداشتند و باید از فیلتر این نهاد امنیتی عبور میکردند.
در این سالها پای رسانهای نوظهور اما به مراتب مهمتر و اثرگذارتر نیز به میان آمد: تلویزیون؛ در بیان نقش و اهمیت امنیتی تلویزیون همین بس که در هر کودتا و انقلابی فتح این رسانه توسط معارضان به معنای پیروزی تلقی میشود. این اهمیت کلیدی و امنیتی باعث شد بهاییان اولین گروهی باشند که درصدد تأسیس تلویزیون در ایران برآیند.
حبیبالله ثابت( ملقب به ثابت پاسال، سرمایهدار بخش خصوصی و از سردمدارن محفل بهاییان ایران)، تأسیس یک فرستنده تلویزیونی را به دولت وقت پیشنهاد داد که مورد پذیرش قرار گرفت و برای آن که کار جنبه قانونی داشته باشد، مجلس شورای ملی در تیرماه سال 1337، مادهای با چهار تبصره به تصویب رساند که به موجب آن، اجازه داده شد فرستنده تلویزیونی در تهران زیر پوشش وزارت پست و تلگراف و تلفن ایجاد شود.
نخستین فرستنده تلویزیون ایران در ساعت 5 بعدازظهر جمعه 11 مهرماه سال 1337، اولین برنامه خود را با مدیر عاملی ایرج، پسر ثابت پاسال پخش کرد؛ پس از چندسال، شاه که به نقش و اهمیت کلیدی تلویزیون پی برده بود تصمیم گرفت آن را در کنترل خود داشته باشد. بنابراین در تاریخ ششم تیرماه سال 1346 مجلس شورای ملی لایحه دولت درباره تشکیل سازمان تلویزیون ملی ایران را که قبلاً به تصویب مجلس شورایملی رسیده و مجلس سنا در آن اصلاحاتی کرده بود مجدداً مورد شور قرار داد و به تصویب نهایی رساند؛ سازمانی که رضا قطبی ریاست آن را برعهده گرفت و بعدها به صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران تغییر نام پیدا کرد.
مجموعاً در رهگذر این دوران، با تمام فراز و نشیبهایش، ساواک با اتخاذ عملیات روانی و کنترل خروجی روزنامهها و رادیو تلویزیون کار به مراتب آسانی در کنترل افکار عمومی پیش رو داشت؛ پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم ساواک(امنیت داخلی که مهمترین رکن این سازمان محسوب میشد) اولین شخصی بود که از پشت پرده فعالیت امنیتی به روی صحنه رسانه آمد.
نخستین بار در روز 15 فروردینماه سال 1350، یعنی دو ماه بعد از واقعه سیاهکل بود که در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران خبرگزاریهای داخلی و خارجی، روزنامهها و رادیو و تلویزیون، در حالی که از ثابتی تحتعنوان «یک مقام امنیتی» یاد شد، به شرح این ماجرا، ریشههای آن، اقدامات پیشین گروه چریکهای فدایی خلق و چگونگی برخورد ساواک با آن پرداخت.
حضور ثابتی در این برنامه تلویزیونی که به صلاحدید شخص شاه انجام شد و نامی که برای اشاره به او مورد استفاده قرار گرفت، یعنی "مقام امنیتی"، در افکار عمومی ایرانیها ماندگار شد و دیری نگذشت که این شخصیت به مظهر رعب و سرکوب ساواک تبدیل گشت؛ البته گروههای مسلح چپ در میان خود، او را با یک اسم مستعار دیگر میشناختند: ابرو کمانی!
این تنها حضور ابروکمانی بر صفحه تلویزیون نبود و او چندبار دیگر به عنوان مقام امنیتی و در واقع سخنگو و ویترین ساواک به تلویزیون رفت؛ یکی از برنامههایی که با حضور او در تلویزیون ملی آن زمان موجود است، به یک جلسه مطبوعاتی بر میگردد که در آن مسعود بهنود جوان از مقام امنیتی درباره گزارش تایمز لندن میپرسد که مدعی شده بود، ساواک دارای 5 میلیون کارمند است!
حسین فردوست، دوست صمیمی و محرم خلوت محمدرضا پهلوی که به نوعی بنیانگذار ساواک نیز بود، نقشی پررنگ در ارتقاء ثابتی داشت؛ فردوست طی اعترافاتش درباره تأثیر این برنامههای تلویزیونی در صعود جایگاه ثابتی گفته است: "در این نمایشهای تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت میکرد و همه را تحتتأثیر قرار میداد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش دعوتها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد شرکت کنم که شرکت نمودم. در این میهمانیها خانمهای زیبا چندینهزار تومان هزینه آرایش خود میکردند تا موردپسند مقام امنیتی واقع شوند و دور او را میگرفتند و خود را معرفی میکردند و کارت و آدرس میدادند. من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم من فردوست هستم بیفایده بود! همه مقام امنیتی را میخواستند و فردوست و امثال فردوست برایشان مهم نبود"!
ثابتی در نهایت به آمریکا رفت و نام کوچک خود را به پیتر تغییر داد؛ گرچه طی همه این سالها در ظاهر به تجارت مشغول بوده، اما به هیچ عنوان منطقی نیست که یک مقام امنیتی رژیم شاه در آن سطح، با آن ارتباطات گسترده با موساد و سیا و ام آی6، تنها در کنج حجره تجارت، به چرتکه انداختن مشغول بوده باشد؛ او که وزن و جایگاه رسانه و عملیاتروانی را به خوبی دریافته بود سالها بعد یعنی در آغاز دهه 90 شمسی، همراه با برخی دوستانش از تاریکخانه بیرون آمد تا این بار پروژه رسانهای تطهیر ساواک و تحریف تاریخ را کلید بزند.
اتفاقی که سرآغازش انتشار کتاب "در دامگه حادثه"، گفتوگوی این مقام حالا سابق امنیتی با عرفان قانعیفرد بود (پژوهشگر بلندپروازی که بارها به جعل تاریخ در آثارش از جمله در مورد انتشار خاطرات جلال طالبانی با بیانیهای رسمی از دفتر وی محکوم شده است). در امتداد این مسیر، ثابتی همراه با برخی همکاران ساواکیاش مانند: احمد فراستی (از رهبران عملیاتی ادارهکل امنیت داخلی)، مرتضی موسوی(رئیس اداره سوم عملیات در اداره کل ضدجاسوسی)، حسین یزدی(نفوذیساواک در کمیته مرکزی حزب توده) و... در برنامههای مختلف تلویزیونهایی چون BBC فارسی و صدای آمریکا حاضر شدند تا آشکارا به تحریف و مصادره به مطلوب تاریخ معاصر بپردازند.
در سالهای ابتدایی انقلاب و با ایجاد فضای باز سیاسی، رسانهها اعم از رادیو تلویزیون و مطبوعات نیز تبدیل به محلی برای بحث و جدال آراء و اندیشهها شدند؛ پخش اعترافات و دادگاههای عناصر ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری از برنامههای شاخص تلویزیون در آن دوران بود؛ یکی از جذابترین و پُرمخاطبترین برنامههای تلویزیونی در این سالها مناظره چهرههای سیاسی بود که گاه موضوعات امنیتی را نیز در برمیگرفت. برنامهای به نام "بحث آزاد".
آبانماه سال 59 بود که حضور صادق قطبزاده اولین مدیرعامل تلویزیون بعد از انقلاب اسلامی به همراه دکتر مبلغی، قائم مقام وقت این سازمان در این برنامه و اظهاراتشان درباره عملکرد رادیو و تلویزیون پس از انقلاب در حالی که کشور در شرایط جنگی به سر میبرد، جنجالها و حاشیههای بسیاری را بوجود آورد که در نهایت منجر به بازداشت و برکناری "قطبزاده" شد؛ چهره مرموزی که نهایتاً نیز به اتهام توطئه علیه حکومت جمهوری اسلامی اعدام شد.
سال 1360 ، پخش سلسله برنامه بحث آزاد با عنوان «آزادی، هرج و مرج، زورمداری» از سیمای جمهوری اسلامی ایران ادامه یافت؛ مناظرههایی داغ و پرمخاطب که در دو نوبت و به صورت جداگانه برگزار میشد؛ مناظرههای سیاسی و مناظرههای ایدئولوژیک.
در مناظرههای سیاسی چهرههایی مانند: "شهید بهشتی"، "نورالدین کیانوری"، "مهدی فتاپور" و "حبیبالله پیمان" شرکت داشتند و در مناظرههای ایدئولوژیک افرادی چون: "احسان طبری"، "فرخ نگهدار"، "آیتالله مصباح یزدی" و "عبدالکریم سروش" با یکدیگر به بحث و گفتگو میپرداختند.
جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، با تمام تهدیدها و عوارض ویرانگرش یک فرصت بزرگ را نیز به همراه داشت و آن ایجاد وفاق و وحدت عمومی بود؛ آغاز جنگ پایانی بود بر تضادها و منازعات داخلی. اتفاقی که بساط مناظرههای داغ را نیز از تلویزیون و مطبوعات برچید تا جوّ رسانهای کشور بیشتر به کوبیدن بر طبل اتحاد معطوف شود.
با فرا رسیدن دهه 70 شمسی و آغاز دوره سازندگی پس از جنگ، رابطه اطلاعات، امنیت و رسانه نیز وارد فصل تازهای شد؛ در این دوره راهبرد دشمنان انقلاب جوان ایران، از تهدیدهای سخت به جنگ نرم تبدیل و تلاش سرویسهای اطلاعاتی غربی بر جذب آشکار و پنهان جریان روشنفکری ایران به ویژه نخگبان حوزه فرهنگ، هنر، ادبیات، مطبوعات و رادیو و تلویزیون برای کنترل و اثرگذاری رسانهها بر افکار عمومی معطوف شد؛ پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری دوم خردادماه 1376 نیز فضای خاصی را بر مطبوعات کشور حاکم کرد که جدال گستردهای را در میان رسانههای دو جناح راست و چپ حاکمیت شامل میشد. فضاسازیهای رسانهای که نقش ویژهای در قائله کوی دانشگاه و ناآرامیهای تیرماه 1378 ایفاکردند.
طی این دهه یک نام پرحاشیه در رابطه اطلاعات و امنیت با رسانه محوریت داشت: "سعید امامی"(با نام مستعار برادر اسلامی)، معاون وقت امنیتی وزارت اطلاعات که در هر دو موضع سلبی و ایجابی رابطه گستردهای با هنر، سینما، رسانه و به ویژه صداوسیما داشت؛ فایلهای صوتی به جا مانده از سخنرانیهای امامی نشان از تسلط و آگاهی وسیع او بر جریان روشنفکری و فضای ادبی وهنری زمان خود دارد.
طی این سالها پخش مستندهایی چون ماجرای کنفرانس برلین و برنامههای تلویزیونی چون هویت و چراغ محصول تولید نگاه امنیتی در رسانهملی بود؛ تولیداتی با حواشی و جنجالهای بسیار؛ به عنوان مثال: هویت نام برنامهای بود که در سال 1375 از شبکه یک سیما پخش شد؛ در این برنامه بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مورد انتقادات شدید قرار گرفتند و اعترافات تلویزیونی برخی از آنان که در زندان ضبط شده بود نیز پخش شد که تا سالها بعد محور جنجالها و اعتراضات بود.
یکی از بزرگترین این چالشها دستگیری و فوت سعید امامی به عنوان متهم اصلی قتلهای زنجیرهای روشنفکران و نویسندگان در خردادماه 78 بود؛ جریان "سعید امامی" فارغ از ارزیابی و قضاوت امنیتی که در حوزه تخصص نگارنده نیست، از بعد رسانهای، آسیبشناسی و آموزهای بزرگ دارد؛ اینکه رسانه یک مفهوم و تخصص میان رشتهای است که گاه جمع اضداد به شمار میرود؛ از یکسو محتوایش با حوزههای اطلاعات و امنیت رابطهای مستقیم دارد و از سوی دیگر زبانش چیزی جز فرهنگ و هنر نیست.
خشونت و لطافت، دو روی سکه واقعیت زندگی هستند اما این ماهیت جمع اضدادگونه رسانه در شرایطی است که عمدتاً آب نگاه خشک و خشن امنیتی با ظرافت طبع و ذوق هنری به یک جوی نمیرود؛ افسران اطلاعاتی، رجال سیاسی و شخصیتهای فرهنگی-هنری، هریک بنا به طبیعت و ذات شغلشان جهانبینی خاص خود را دارند؛ این نکته باعث میشود که گاه به وقت مواجهه، قضاوت هرکدام نسبت به دیگری دچار خطای محاسباتی شود تا تقابل جای تعامل را بگیرد؛ از یک طرف طبق مستندات، جنگ نرم، شبیخون و توطئههای فرهنگی دستگاههای اطلاعاتی غربی علیه کشورمان در آن سالها که تا هنوز هم با شکلهای پیچیدهتری ادامه دارد یک حقیقت انکارناپذیر است.
از سوی دیگر در شرایطی که ممکن است برخی روشنفکران یا هنرمندان نادانسته و غیرمستقیم بنا بر عدم درک صحیح از چنین تلههایی اسیر و قربانی دام این توطئهها شوند نباید به چشم یک دشمن یا جاسوس به آنها نگریست؛ پس چاره کار چیست؟! رسانه امنیتی یا امنیت رسانهای، مسأله این است؛ تاریخ چهل ساله انقلاب نشان میدهد در برابر این چالش، با انتصاب نیروهایی با پیشینه و سابقه امنیتی بر مسند مدیریت رسانه عمدتاً راه اول در پیش گرفته شده، حال آن که مسیر درست گزینه دوم است و این مهم حاصل نخواهد شد مگر با تخصصگرایی و تربیت نیرویانسانی کارآمد چندوجهی با تسلط توأمان بر علم و فن در حوزه رسانه به عنوان دانشی و تخصصی میان رشتهای.
طی دهههای 80 و 90 شمسی، بسط و توسعه "شبکه تارعنکبوتی وب" که خود برآمده از تشکیلات نظامی و اطلاعاتی-امنیتی دولت ایالات متحده آمریکا بود و ظهور و بروز "شبکههای اجتماعی"، چالش بزرگتری را در مسیر مناسبات اطلاعات، امنیت و رسانه در ایران پیش آورد؛ انقلاب فضای مجازی تمام مناسبات و معادلات جهانی را تحتالشعاع قرار داد و با قدرت بخشی به مخاطبان در مقام کاربر از یکسو و ایجاد زمینه گردش باز، آزاد و پرسرعت اطلاعات از سوی دیگر مفاهیم اطلاعات، امنیت و رسانه را دستخوش تحولات عمیق و جدی کرد.
گرچه از این سالها به بعد زمین بازی از اساس تغییر کرد اما قواعد بازی در نزد برخی صحنهگردانان حوزههای مرتبط در کشورمان، گویی که در زمان حبس شده باشند عوض نشد که این امر پیامدها و تهدیدهای بسیاری را به همراه داشت؛ بارزترینش ناآرامیهای انخابات سال 88 که بیش از همه حاصل لرزههای عملیات روانی دشمنان در رسانههای وب محور بود.
این بار تکرار تجربه نوستالژیک مناظرههای آزاد اوایل انقلاب خوشایند نبود و موجی از خشم، جدال و ناآرامی افکار عمومی را به دنبال داشت؛ لرزشی که که اگرچه کنترل شد اما باید توجه داشت که ریشه و زمینهاش پا برجاست و دامنه آن به اشکالی پیچیدهتر از سوی دشمنان ادامه دارد.
متأسفانه در برابر آسیب مخرب این سیگنالهای روانگردان، شاهد مقابلهای حرفهای و پایاپای از سوی رسانههای داخلی نیستیم و عمده فعالیتهای مرتبط همچنان بر تولید مستندهایی فاقد خلاقیت و با کیفیت پایین تولیدی متمرکز است. اگرچه در حوزه اثرگذار و پرطرفدار فیلم و سریال اتفاقات مثبتی رقم خورده است؛ در سینمای ایران، عمده آثاری که در داستان آنها به حضور مأموران امنیتی اشاره میشود، بین سالهای 72 تا 76 جلوی دوربین رفتهاند.
ماجرای نفوذ خارجیها و جاسوسان آنها به ایران برای خرابکاری که اینبار به جای کمیته، شهربانی و نیروی انتظامی، این مأموران لباس شخصی وزارت اطلاعات بودند که در نقش قهرمان، قصه را پیش میبردند و ماجرا را به سرانجام میرساندند. آثاری چون: "روز شیطان"، "راننده سفیر"، "50 روز التهاب"، "انتهای قدرت"، "متهم" و... . در این بین معروفترین ماجرای تلاقی سینمای ایران با دستگاههای اطلاعاتی، داستان معروف پیشنهاد "سعید امامی" برای ساخت دو فیلم سینمایی به مسعود کیمیایی است.
پس از افشای ماجرای قتلهای زنجیرهای و بعد از آن درگذشت سعید امامی، عنوان شد که این مأمور عالی رتبه وزارت اطلاعات، سفارشدهنده و حامی اصلی ساخت دو فیلم سینمایی "ضیافت" در سال 74 و "سلطان" در سال 75 ، هر دو به کارگردانی مسعود کیمیایی بوده است؛ حتی در اواخر دهه هفتاد، مسعود کیمیایی در گفتوگویی اعلام کرد که امامی به بهرام بیضایی و چند کارگردان دیگر هم سفارش ساخته فیلم داده بود؛ اما در این بین جنجالیترین شکل نمایش یک مأمور امنیتی در سینمای ایران که البته چندان به مذاق وزارت اطلاعات هم خوش نیامد، در فیلم سالها در توقیف مانده "به رنگ ارغوان" ساخته ابراهیم حاتمیکیا بود؛ کارگردانی که پیش از این نیز در فیلم "آژانس شیشهای" با شخصیت سلحشور و ایفای نقش به یاد ماندنی رضا کیانیان تصویر خاص و متفاوتی از افسران اطلاعاتی بر پرده سینما نمایش داده بود .
اگرچه ژانر جاسوسی یکی از جذاب ترین و پرمخاطبترین قالب های سینمایی محسوب میشود اما تولیدات سینمای ایران در این ژانر طی سالهای اخیر چندان پربار نبوده و به آثاری چون: "پایاننامه"، "نفوذی"، "محرمانه تهران"، "قلادههای طلا"،"روباه"، "امکان مینا" و "بادیگارد" محدود شده است؛ با این حال فیلمهای سینمایی: "سیانور"، "ماجرای نیمروز" و "شبی که ماه کامل شد" از جمله نمونههای موفق تعامل حوزه امنیتی- اطلاعاتی با هنر و رسانه محسوب میشوند؛ این آثار گواه آن هستند که وقتی بر مبنای تخصصگرایی، کار به کاردان سپرده شده و رابطه صحیحی بین این دو حوزه به ظاهر متضاد برقرار شود نتایج مطلوبی رقم میخورد تا آن جا که دامنه اثرگذاری مرزهای داخلی را در مینوردد و حتی دبورا یانگ (منتقد سینمایی هالیوود ریپورتر) نیز به تجلیل از یک فیلم سینمایی با موضوع امنیت داخلی جمهوری اسلامی ایران میپردازد.
در حوزه صداوسیما نیز طی سالهای اخیر تجربه همکاری خوبی بین وزارت اطلاعات و رسانهملی در تولید فیلمهای مستند مانند: "تولیدات شبکه پرستیوی با موضوع پروندههای امنیتی" و سریالهای تلویزیونی چون: "پیدا و پنهان"، "پازل" و "تعبیر وارونه یک رویا" شکل گرفته که در تیتراژ اکثر آنها مثل فیلمهای سینمایی شاخص این ژانر از جمله "روباه"، "سیانور"، "امکان مینا"، "ماجرای نیمروز" و "شبی که ماه کامل شد"، نام فرد خاصی با عناوینی چون طراح، نویسنده و مشاور امنیتی محور ثابت بوده است؛ یکی از افسران کارکشته و بازنشسته وزارت اطلاعات که گویا به دلیل علایق شخصی چندسالی هست که دست به قلم شده و پای ثابت تولیدات رسانهای این ژانر محسوب میشود.
در امتداد این مسیر، سریال "گاندو" نیز جزو اولین تجربههای موفق و مخاطبپسند رسانهملی در ژانر جهانی و پُرطرفدار جاسوسی بود که به رغم تمام ضعفها و کاستیهای قابل نقد، توانست تلاش موفقی در اقناع افکار عمومی نسبت به عملکرد اطلاعات سپاه در پرونده واقعی امنیتی دستگیری "جیسون رضائیان" داشته باشد؛ در امتداد این مسیر سریال "ترور خاموش" نیز بر مبنای فعالیتهای وزارت اطلاعات در زمینه آسیبهای اجتماعی و مواد مخدر روی آنتن شبکه یک سیما رفته است که باید منتظر بازخوردهای آن بود؛ لازم به ذکر است رقابت سالم دستگاههای اطلاعاتی در موضوع تولید آثار رسانهای میتواند آثار و نتاییج خوبی به دنبال داشته باشد.
در پایان ضمن بررسی این سیر تاریخی میتوان چنین نتیجه گرفت که در جهان امروز، رسانه به ویژه در قالب فضای مجازی رکن اصلی تأمین "امنیت ملی" به شمار میرود. حوزهای تخصصی و میان رشتهای که باید براساس اقتضائات نوین و روزآمدش مورد توجه و آسیبشناسی جدی قرار بگیرد؛ در این بین "جنگ روایت" یکی از اولویتهای رسانهای در موضوع امنیت محسوب میشود. به ویژه در زمینه بازخوانی تاریخ امنیت که بیشتر به دلیل برخی قید و بندهای بی مورد و نگاه تاریخ گذشته به طبقهبندیهای حفاظتی مورد غفلت قرار گرفته است.
این روزها حکایت جمهوری اسلامی ایران چون مرد میان سال پختهای است که برای بقا و موفقیتهای خانواده فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ حال در معرکه سیگنالهای روانگردان دشمن، اگر نتواند به وسیله ابزار رسانههای نوین با فرزندان جوانش تعامل برقرار کرده و هویت و تجربهاش را طی روایتی از گذشته تاریخی به آنها منتقل کند به سرنوشت تلخی دچار خواهد شد؛ در این بین باید قوه عاقله این مرد میانسال بیش از همه بر ویژگی تعاملی رسانههای نوین و پایان عصر یک سویهگی گفتار و رفتار معطوف باشد.
*محسن سوهانی؛ پژوهشگر دکترای مدیریت رسانه
انتهای پیام/