چرا شیطان نگران نابودی "صهیون" است؟
سرود ستایش و حمایت از فیلم ماتریکس به عنوان اثری مهدوی را نخبهنماهای مدعو به رسانه ملی سرودند و علی رغم مخالفت نخبهگان این رویه ادامه پیدا کرد.
خبرگزاری تسنیم- ایمان هادی
چهارمین قسمت فیلم ماتریکس ساخته میشود و یکی از واچوفسکیها نگارش فیلمنامه را آغاز کرده است. فیلم «ماتریکس» یکی از مهمترین آثار ایدئولوژیک تاریخ سینماست و اگر اهالی هنر و سیما و تحلیلگران اهمیت آن را در ساختار سینماییاش توصیف کنند، به مخاطبانشان دروغ بزرگی را ارائه کردهاند و سعی دارند مخاطبان مدیوم سینما را فریب دهند. آنچه در پی خواهد آمد در ادامه نقد قسمت نخست (اینجا) تحلیلی جامع از مصادیق استعاری و تمثیلی است که در فیلم ماتریکس مابهازایی ایدئولوژیکی در جهت کارکردی معکوس دارد.
آنچه جهان فیلم ماتریکس را متفاوت میکند این است که متافیزیکی دوگانه را عرضه میکند و اصرار دارد اثبات کند که در دو جهان دو نوع کاملا متفاوت از همه عناصر وجود دارد و فیلم ماتریکس به باور اغلب فلاسفه و تحلیلگرانی خارج از دایره نقد سینمایی، اصرار دارد به مخاطبی با مفروضات ایدئولوژیک وابسته به ادیان ابراهیمی بقولاند که منشاء دو جهان متفاوت است و جایگاه هستیشناسی این دو جهان متفاوت است. یکی از تاثیرات عجیب ماتریکس بر مخاطبان فلاسفهدانش این است که آنان را از منظری هستیشناسی به سویه دوگانه فرض کردن جهان هدایت میکند.
نیو در ابتدای قسمت دوم، دژاوو میبیند، در واقع او دچار فرآیندی شبیه الهام آسمانی شده و بشری است که از ساختار روزمره ماتریکس، خارج شده و «رویای صادقه» یا به تعبیری دژاوو را درک میکند. نیو به تدریج، شبیه برگزیدگان الهی میشود. حتی در قسمت دوم زمانی که برخی از سفرا و نمایندگان زایان دور هم جمع شدهاند،وقتی مامور اسمیت وارد میشود، نیو زودتر از همه به این موضوع پی میبرد.
سخنان مورفیوس در جلسه در نوع خود جالب است او میگوید ما به پایان این جنگ نزدیک هستیم و پیشگویی به زودی محقق میشود، اما قبل از رخ دادن باید با اوراکل (پیشگو) مشورت کنیم. ابر انسان در حال اوج گرفتن و ابرتر شدن است.
در چند صحنه بعد، کنترل کننده سفینه «بختنصّر» (Nebuchadnezzar نبوکادنزار) «لینک»، به مورفیوس و ترینیتی میگوید: نیو سوپرمن بازی میکند. حتی ابر انسان بودن برای او یک بازی است.
وقتی سفینه بختانصر به زایان میرسید یکی از فرماندهان زایان، ضمن جدل با فرمانده سفینه مورفیوس، به صراحت میگوید:" من به اوراکل، پیشگویی و منجی برام مهم نیست." در قسمت دوم خواهیم فهمید، مورفیوس و گروهش که به چنین مصادیقی باور قلبی{ایدئولوژیک} دارند، در سیستم مدیریت انسانی زایان، تفکراتشان نفی میشود و آنها یک عده قلیل با چنین باورهایی هستند، اما مورفیوس همچنان اعتقاد دارد که تنها یک نفر میتواند زایان (صهیون) را نجات دهد.
نمایی از شهر زایان در فیلم ماتریکس
برای لاک یک چیز بیشتر مهم نیست، مقابله با ماشینها و جلوگیری از نابودی زایان؛ در واقع او به قدرت فیزیکی و ماشینی اعتقاد دارد و در مقابل مورفیوس به نیروی ماورا انسانی برگزیده.
دو تفکر در زایان وجود دارد، تفکر لاک{که اشاراتی به جان لاک دارد} برای مبارزه در شرایط واقعی با ماشینها و اینکه افرادی نظیر مورفیوس که باید از او پیروی کنند. مورفیوس (به معنای کسی است که شکل میدهد) در اساطیر یونانی ایزد رؤیاها و رهبر اونیروسهاست.
او همچنین شخصیتی است که در روایت دگردیسیها، اثر شاعر نامدار رومی اووید حضور دارد، اما هیچ نقشی در اساطیر یونانی ندارد. مورفئوس پسر هوپنوس، خدای خواب است و توانایی تقلید هر شکلی از ظاهر انسانها و نمایان شدن در خواب آنها را دارد. کلمه مرفین، از نام این ایزد گرفته شدهاست.
«لاک» فرمانده ارشد نظامی زایان،نامش را وامدار «جان لاک » است. نظریه پردازی و فیلسوفی که نوشتههای او بر ولتر و ژان ژاک روسو و بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را میتوان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. در واقع تمدن جدید در ایالات متحده، بر اساس تفکرات پدر لیبرالیسم کلاسیک ساخته شد. حالا در جدل مورفیوس با فرمانده «لاک» شاهد جدال عقلانیت نظامی و باورهای قدیمی به افرادی نظیر اوراکل (شیطان) هستیم. {ارجاع به قسمت اول (اینجا)}
در قسمت دوم وقتی که نیو و ترینینتی برای استراحت در زایان راهی محل استقرار خودشان هستند. آسانسور در طبقه مورد نظر نگاه میدارد و ناگهان تمام تحلیلهای که ایمانداران شیعی در مورد فیلم ماتریکس مطرح میکردند و توسط مخالفان رد میشد، تجلی بصری معناداری پیدا میکند.
هالیوود هر آنچه در فرهنگها، مذاهب، آیینهای دیگر دست نیافتی و قدیسگونه است و فقط از آن ایماژی وجود دارد، کالبد میبخشد و به صورت تمثیلی و استعاری در آثار سینمایی به نمایش میگذارد.
عین کلمه و عبارت "منجی" بارها در فیلم ماتریکس مطرح میشود و او انسانی است که در خیل عظیم ماتریکس زندگی میکند و منجی بودن را آنقدر باور میکند که میتواند به خیل قدرتهای فراانسانی دست پیدا کند. حالا در یک قسمت از دومین بخش از فیلم ماتریکس ما شاهد حضور مردمی هستیم که حضورشان نزد منجی، شبیه تصویر حضور مردم در نزد مسیح در مجموعه چهار قسمتی مسیح «فرانکو زفیرلی» است.
مردم در زایان طوری لباس پوشیدهاند و ملیتها و وقومیتها چنان متنوع هستند که مصداقهای شیعی آخرالزمانی عصر منجی را در ذهن متبادر میکند و این صحنه از فیلم ماتریکس بر تمامی تحلیلهای انکار شده در طول این سالها صحه میگذارد.
مولفان مصدایق را شبیه آنچیزی که در ادیان ابراهیمی وعده داده شده ساختهاند و منجی جعلی خود را به آن تصویر دستنیافتنی نزدیک میکنند که تمامی اقوام، مذاهب، ملیتها و قومیتها ناگهان از حضورش دگرگون میشوند، در حالیکه فرمانده «لاک» نقش منجی و نیو را در زایان انکار میکند، اما مردم همچون پیامبر و قدیس به سراغ او میروند.
در تحلیل سطحی که سالها قبل از تلویزیون پخش میشد، این تصاویر بر ممتاز بودن نیو صحه میگذاشت و متاسفانه با تطبیقی مهدوی، این صحنههای در برنامههای تحلیلی سیما در ابتدای دهه هشتاد ستایش میشد.
سرود ستایش و حمایت از فیلم ماتریکس به عنوان اثری مهدوی را نخبهنماهای مدعو به رسانه ملی سرودند و برخلاف مخالفت نخبهگان این رویه ادامه پیدا کرد. امروز میتوان با یک آگاهی فرامتنی و متنی اعتراف کرد که این تصاویر در واقع جعل منجی است. منجی که اولین تصویر کالبدی او را میتوان در شهر زایان (صهیون) تجربه کرد.
«اسمیت» اهریمن دیگری است که از خالق ماتریکس تمکین نمیکند و به برنامه شیطانی خودسری تبدیل شده است که پس از نابودی توسط نیو، دوباره احیا میشود و از سیستم جدا میشود و مثل یک ویروس عمل میکند.
این ویروس میتواند کالبدها را تخسیر کند و با همین شگرد از طریق تسخیر کالبد یکی از شورشیان علیه ماتریکس وارد زایان میشود، حتی طراحی لباسهای سبک قدیم مردم زایان تداعی کننده، حضور یک قدیس نوظهور یافته در جمع آنان است.
در تحلیل قسمت نخست ماتریکس به این موضوع اشاره شد که «اوراکل» که رهبری معنوی گروه شورشیان در برابر پیکره ماتریکس و گردانندگان آن را برعهده دارد، در واقع تمثیلی از شیطان است که چند گرهگشایی ساده این موضوع را اثبات میکند، اما در قسمت دوم مصادیقی وجود دارد که بیشتر بر این تمثیل شناسی تطبیقی صحه میگذارد.
«نیو» به «اوراکل» میگوید که او انسان نیست و در خوشبینانهترین حالت نیو تصور میکند پیشگو(اوراکل) تمثیلی از فرمان ناپذیری در مقابل سیستم است. «اوراکل» بخش مخالف این سیستم است. در ادامه اعترافات خدای ماتریکس را مرور میکنیم. در فصل برخورد معمار با نیو، خالق (معمار) اشاره میکند این سیستم {یعنی از حیات تا فروپاشی} را پنج بار خلق کرده است و در هر پنج مرتبه، سیستم منجی تولید کرده که آینده را تغییر دهد. حالا اوراکل که تمثیلی از اهریمن و شیطان است، آینده این سیستم برایش اهمیت دارد، چون شاهد 5 مرتبه سقوط چرخه خلق شده بوده و این بار میخواهد سرنوشت دیگری برای چرخه حیات و انسانهای ساکن ماتریکس رخ داد. در واقع نابودی زایان برای خالق یک طراحی است که در اثر انتخابها رخ میدهد، اما اوراکل مخالف این سرنوشت است، چون شورشیان را اوراکل هدایت و رهبری میکند.
آرمان بزرگ «اوراکل» با انتخاب دقیق نیو، بقای زایان، جلوگیری از قیامتی است که خالق (طراحی) کرده است. او تمثیلی واقعی از شیطان است و بر اساس مکاشفات یوحنا همان اهریمنی است که چرخه سیستم را تغییر میدهد.
هدف اوراکل (اهریمن) ملاقات مستقیم نیو با آرشیتکت یا خالق مجموعه ماتریکس است. او مسیر یافتن کلیدساز را به نیو میدهد تا او کلیدساز را پیدا کند و تا از طریق او بتواند با خالق ماتریکس ملاقات داشته باشد؟ اوراکل (شیطان) چه هدفی را از ملاقات موجود برگزیده و خدای سازنده ماتریکس را دنبال میکند؟
نکته جالب این است که در قسمت دوم شورشیان زایان بالاخره موفق میشوند که کلیدساز را پیدا کند و کلیدساز ساختمانی که خالق ماتریکس در آن سکونت دارد و دسترسی به آن غیر ممکن است را پیدا کنند.
در فیلم با شخصیتی با نام اختصاری به نام نیو آشنا میشویم که تلاش میکند که انسان را از بندگی یک جهان خلق شده مجازی نجات دهد. با توجه به اینکه خالق جهان ماتریکس را در قسمتهای دوم میبینیم، در ماحصل این ملاقات چه چیزهایی گفته میشود؟ «مورفیوس» و «نیو» با عبور از ماموران تکثیر شده، «اسمیت»، در جهان ماتریکس به خالق میرسند، هر چند که باید به این نکته توجه کرد ماموران در کالبدی با نام اسمیت که خیل عظیمی از او تکثیر شده مثل فرشتگان و موجودات ماوراالطبیعه {اشاره شده در کتب ادیان ابراهیمی} مانع ملاقات خالق و منجی هستند.اما این بالاخره منجی است که با معمار جهان ماتریکس در طبقه مجهولی ملاقات میکند.
نئو که منجی و ابرانسان است بالاخره موفق می شود با خالق ملاقات کند، او از یک درنورانی عبور میکند تا آیینسازی ایدئولوژیک فیلم به جلوههای توصیف شده در کتب ادیان ابراهیمی شباهت داشته باشد. منجی با خالق روبرو میشود و این فصل از فیلم ماتریکس بسیار اهمیت دارد.
خالق از شبکههای مختلف تلویزیونی مختلف مشغول رصد جهانی است که طراح کرده و ناگهان صندلیاش میچرخد و با نئو روبرو میشود و خالق ماتریکس به منجی (نیو) سلام میکند و با پرسش نیو مبنی بر اینکه "تو کی هستی؟" مواجه میشود.
خالق خود را طراح جهان(معمار) معرفی میکند. خالق ماتریکس نخستین جملهای که مطرح میکند این است که تو سئوالات فراوانی داری با اینکه توالی اتفاقات خودآگاهت را دستخوش دگرگونی کردی.
دقیقا عطف به استنباطهای ادیان ابراهیمی و تطابیق ایدئولوژیک باید به این نشانه اشاره کرد که معمولا در کتب مقدس به صورت مستقیم مسئله وحی رابطه پیامبران به همین سیاق طرح شده که معمولا از طریق ناخودآگاه ارتباط داشتهاند و حالا منطبق ارتباط خالق و منجی ماتریکس بر اساس همان الگو «رابطه خدا و برگزیدگان»، بازسازی ماتریالیستی میشود، در فضایی که ساختار ماتریکس حاکم است.
نیو سئوال میکند چرا من اینجا هستم و خالق پاسخ میدهد زندگی تو از بقایای عدم توازن یک معادله ناشی شده است. آیا منجی جهان ماتریکس که مخاطب با منجیهای مطرح شده در تمامی ادیان برایش معادل سازی ذهنی میکند، ماحصل یک عدم توزان توسط خالق است.
در واقع مخاطب ایماندار با هر گرایش دینی و الهی که فیلم را تماشا میکند برداشتی که از این صحنه خواهد داشت به پیامبران درگذشته و منجی در آینده ارتباط خواهد داد؟. واچوفسکیها خالقان ماتریکس دقیقا با فرمول معادل سازی دینی و جعل آن، مرتبه خالق را تا یک تجسد کالبدی پایین میآورند و منجی و برگزیده را ناشی از عدم کنترل یک معادله نسبی توصیف میکنند و مخاطب ایماندار با دیدن این تصاویر آیا نگره فراطبیعیاش نسبت به مفاهیم ایمانداری در سطح یک باسازی ماتریالیستی تقلیل پیدا نخواهد کرد؟!
حالا منجی وعده داده شده در تمامی ادیان از منظر خالقان فیلم ماتریکس به یک شورشی تقلیل مرتبه داده شده که از یک ناهنجاری برنامهریزی شده توسط خالق بوجود آمده است.
خالق سعی میکند {با منطق معادل ادیان ابراهیمی} در جهان صفر و یک ایدئولوژیک ماتریکس پاسخ دهد و متن اثر با رویکردی کاملا الحادی، خالق را در سیطرهای از مادهگرایی نشان میدهد و معمار (خالق) اشاره میکند ماتریکس{چرخه خلقت} قدمت بیشتری از آنچیزی که او تصور میکند دارد.
دقیقا این عبارت مثل آن است که بشر کشف کند خلقت او دورههای متنوعی داشته است و برای اولین و نخستین بار نیست که بشر روی کره زمین خلق شده است. این مصدایق ایدئولوژیک که نشات گرفته از آموزههای کلیسای سانتولوژی است از مخاطب آمریکایی و اروپایی دلبری میکند و مخاطب ادیان ابراهیمی را به فکر فرو میبرد؟
ترکهای ایدئولوژیک با همین فصل از ماتریکس در ذهن مخاطب شکل میگیرد. آیا این دوره از حیات انسان، نخستینبار دوره خلقا بشر است؟ آیا بشر پس از مرگ به ماتریکس های دیگری هدایت میشود؟
چون جهان روایی ماتریکس نخستین مسئلهای که مطرح میکند این است که حضور انسان در ماتریکس حضوری ذهنی است و کالبد او جای دیگری قرار دارد. حالا خداواره ماتریکس مطرح میکند که برای ششمین بار است که که نسخه ماتریکس را خلق کرده و در واقع شمشمین مرحله است که با ناهنجاری «منجی» مواجه شده است. خالق منجی را چنین توصیف میکند که از دل تناقضات برنامهریزی شده ماتریکس سربرآورده است.
مهمترین چالش منجی با خالق(ماتریکس) این است اگر این جهان پنج بار دیگر خلق کردی و در نهایت با من مواجه شدی، چرا کسی از آن مطلع نبوده است و چرا من خبر نداشتم؟
متن الحادی فیلم این مفهوم را القا میکند که انسان درون ماتریکس {یا به عبارتی آدم روی کره زمین} ، به صورت سلسلهوار در جهانهای مشابه خلق شده است و همین نگره هر گونه تقید دینی و مذهبی را نفی میکند. مهم نیست مسیحی، یهودی، مسلمان، زرتشتی باشید، ماتریکس سیر متسلسل آفرینش را به شما یادآوری میکند که این روند خلقت و زیستی یکبار دیگر تجربه شده است و تقید حتی به قیود انسانی و امانیستی معنایی ندارد. به همین دلیل است که در برخی موارد حتی با سینمای اومانیستی نباید زاویه داشت و بیمحابا آنرا نقد کرد، چون برخی از این آثار دارای صفات تبلیغی انسانی، دارای جنبه ایمانداری هستند.
در فیلم ماتریکس در شرح و توصیف سکانسهای رویایی منجی (نیو) با خالق ماتریکس،مفهوم پوچ گرایی در خلقت به مصدایق مطرح شده در ادیان ابراهیمی نسبت داده می شود. این جهان چندین بار خلق شده و چندین بار از دل تناقضات آن منجی شکل گرفته و برای نجات مخلوقان، علیه خالق دست به شورش زده اند و کسی از از این سیکل پوچ تکراری خبری نداشته است.
القای چنین مفهوم خطرناکی چه عواقبی برای مخاطب ماتریکس دارد؟ او در تطبیق مفاهیم و گفتمان فیلم با جهان واقعی با این شائبه دچار میشود که این جهان چندین بار طی یک سیکل مشخص خلق شده و چه اینکه بشر درون ماتریکس چه سرنوشتی دارد، چه اهمیتی دارد؟! این جهان با همین رویه دائما در حال تکرار شدن است و عواقب عملکرد بشر تاثیری بر حال و آینده و حتی جهان پس از مرگ او ندارد و البته با فرضهای ارائه شده در ماتریکس انسان پس از مرگ به ماتریکس دیگری میرود.
دوباره یکی از پیشفرضهای فلسفی و هستیشناسانه بشر در برابر خالق مطرح میشود و نیو خطاب به خالق ماتریکس میگوید: مشکل بر سر انتخاب است. ماتریکس در یک تطبیق با جهان واقعی ما قرار دارد، به صورت مستقیم و غیر مستقیم و منجی در ذیل ادیان الهی قرار دارد و ناگهان خالق ماتریکس با نقض سخنان قبلی به این معنا اشاره میکند که «برگزیده» ] اشاره به نیو[ بخشی از نظام آفرینشی هرباره ماتریکس است.
یعنی هر دوره خلقت توام با یک منجی رهایی بخش بوده است. افرادی که با گرایش مسیحی، یهودی و مسلمان وقتی با چنین نگره ایدئولوژیکی مواجه میشوند که در هر دوره آفرینش یک منجی حضور داشته، آخرالزمان و حضور نجاتبخش برایشان بیمعنا خواهد شد. انسان آفریده میشود، ادیان ابراهیمی نازل میشوند و داستان گمراهی بشر با یک منجی به پایان میرسد؟ پس نقش و تاثیر فردی انسان {خیر یا شر} چه اهمیتی خواهد داشت؟ باز هم این اشاره اصرار به نیهلیسم {سیکل}آفرینش دارد که در متن عبارت چرخه خلقت نوعی پوچی مستتر است.
منجیهای دورههای قبلی شبیه نئو در زندان خالق گرفتارند و شاید راه غلط را رفتهاند و نیو جدید برای اینکه اعوجاجات و مناسبات حاکم بر جهان ماتریکسی و غیر ماتریکسی را تحت تاثیر قرار دهد، میخواهد مسیر متفاوتی را طی کند و علیه خالق شورش میکند و میگوید او را میکشد؟
در ادامه او بر صحبت چندین باره خالق ماتریکس صحه میگذارد، موفقیتی که در هر دوره با حضور منجی به شکست منجر شده است، اینجاست تمامی تفاسیر مندرج در سطور پیشین تصدیق میشود. کتابچه بصری سراسر شرک و الحاد ماتریکس را وارد یک دریچه شگرف میکند، منجی باعث قیام و آگاهی مردم نسبت به مجازی بودن محیط ماتریکس میشود و به همین دلیل،یعنی قیام نیو(منجی)، ماتریکس اول نابود میشود و البته موضوع سرنوشت اینجا در پس اظهارات خالق مطرح است که او در رویه به شکست رسیدن پروژه ماتریکس دخالتی نمیکند و البته نابودی ماتریکس یک دلیل آشکار دارد که حاصل از نقص ذاتی نوع بشر است. به همین دلیل چرخه خلق و نابودی مثل یک سیکل تکرار شونده دائما تکرار میشود و تمامی این اظهارات با آنچه در مورد انسان به عنوان ممتازترین مخلوق مطرح شده، در تعارض کامل است.
عبارت مندرج در مونولوگهای زیر صحه روی تمامی تحلیلهای نگارنده میگذارد.
خالق میگوید: پس من ماتریکس را از نو و این بار بر اساس تاریخ شما انسانها ساختم. در واقع تمامی بافت و ساختار تمثیلی، لحن استعاریاش را از دست میدهد و گویی مخاطب با جعل کلیسای سانتولوژی، در رابطه انسان و خدا مواجه است. میزانسن تصاویر متنوعی از زیست بشر روی زمین ، بر خالق بودن معمار،صحه میگذارد.
در دیالوگ بعدی خدای ماتریکس اعتراف به پیچیدگی انسان میکند و اشاره به تغییر کارایی ماتریکس میکند که به سوی همسانی با خلق و خوی بشری میرود، اما بازهم از این سیستم (حیات) شش بار منجی خلق شده، بازهم نیو( منجی) یا همان ابر انسان نیچه متولد میشود تا در برابر خدای ماتریکس شورش کند.
بازهم خالق نمیتواند راهحلی دربرابر مسئله شورش انسان پیدا کند و در مرحله بعد بنیادینتر مسئله خداناباراوان زمینی در فیلم ماتریکس مطرح میشود و خالق کماکان سیستم ماتریکس را خلق میکند تا انسان در چرخههای بعدی به تکامل دست پیدا کند.
خدای ماتریکس همچنان در برنامههای شهودی مشغول پژوهش بر لایههای روح و انسان است تا او را با سیستم ماتریکس سازگار کند و تکامل {داروینیسم} نسخهای بعدی است که خدای ماتریکس انتخاب میکند.
در این صحنه دقیقا همان مفاهیم فیلم «مادر» و چشمه (دارن آرنوفسکی) تکرار میشود. همان مفاهیمی که به صورت دیگری در سریال «جهان غرب» (نولان) دوباره بازتکرار شد. اشارهای که با پایانبندی فیلم یعنی هم نوایی خدای ماتریکس و اوراکل {پیشگو }(شیطان) به پایان میرسد. مهمترین ضعف سیستم ماتریکس به استناد دیالوگهای فیلم عدم همآوایی خداواره ماتریکس و مادر(شیطان) است.
حالا خدای ماتریکس اعتراف میکند، تمامی راهحلهای رفع نقصانهای ماتریکس در اختیار پیشگوقرار دارد. 99 درصد اتباع ماتریکس، آنرا پذیرفتهاند، چون حق انتخاب (اختیار) به آنان داده شده و تنها یک درصد که حق انتخاب در ضمیر ناخودآگاهشان قرار دارد که در برابر این سیستم و مقام خداوارهای او شورش میکنند.
در واقع منجی در کتابچه بصری ماتریکس، نمایندهای شورشی است علیه ماتریکس که توسط اوراکل(شیطان) فعال میشود.
و خدای ماتریکس اراده کرده است که زایان نابود شود و اوراکل (شیطان) است که از شورشیان برای حفظ زایان حمایت میکند. حالا تفسیرهای دیگری وارد جهان فیلم میشود، ساکنان زایان که در نبرد غیرمستقیم و محترمانه خالق ماتریکس و اوراکل(شیطان) و دارای نسخه کامل شده از ماتریکس در مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند و هواداران خدای ماتریکس قرار است به زایان حمله کنند.
خدای ماتریکس بر اساس طراحیهای قبلی میگوید این ششمین باری است که آنرا نابود میکنند و همانطور که در فیلم خواهیم دید، ساکنان زایان و نیو (منجی) تمامی تلاش خود را به کار میگیرند تا زایان (صهیون) نابود نشود. نسخه آخرالزمانی فیلم به نبرد طرفداران و ماشینهای جنگی خدای ماتریکس با ساکنان زایان میپردازد.
جدال خالق ماتریکس و نیو(منجی) وارد فرآیند تازهای میشود. او از منجی میپرسد آیا حاضر است که به نابودی بشر رضایت دهد و منجی در معترضهاش پویش میکند که خالق ماتریکس به بقای بشر نیاز دارد و خالق 5 دوره خلق و نابودی برای نیو(منجی) توضیح میدهدکه او منجی بسیار متفاوتی است و نیو به بهانه نجات ترینیتی مسیر نابودی زایان را انتخاب میکند.
خالق ماتریکس، زندگی در آن را اجباری توصیف نمیکند، بلکه توضیح میدهد که افرادی که ماتریکس زندگی میکنند، با انتخاب خودشان آنرا پذیرفتهاند و این انتخاب در ضمیر ناخودآگاه آنان است که در فصل نخست سریال جهان غرب، مسئله ناخودگاه و ماورایی که با آن ارتباط دارد، تشریح نمایشی شده است.
در ادامه خالق ماتریکس توضیح میدهد، افرادی که در زایان هستند، کسانی که هستند که برنامه حیات را در ماتریکس نپذیرفتهاند.
عدم تمکین ساکنان زایان است که قیامت بزرگ، یا فاجعهای جبران ناپذیر را بوجود خواهد آورد.
تبیین وظیفه منجی نیاز در نوع خود بسیار جالب است و منجی وظیفه دارد با بازگشت به سرچشمه و انتشار کدی که به همراه دارد موجب نجات زایان شود.
در واقع نابودی زایان (صهیون) برای خالق ماتریکس یک بازی است. پنج بار آنرا خلق کرده و در نهایت بازهم با نابودی زایان بازی خالق به پایان رسیده است. این تفسیر تکراری از آخرالزمان و تبیین سیکل تکراری آن یک چاشنی پنهان خداناباروانه در متن خود دارد. قصد مولفان از طرح چنین القائاتی این است که سیکل منجی و نابودی زایان (صهیون) روشی تکراری است و اراده انسانها و حتی خود منجی در 5 دوره آفرینش قبلی تاثیری در آن نداشته ، نوعی پوچ انگاری عمیق در القا اهداف خالق، توجه مخاطب را جلب میکند و زمینههای عدم پذیرش مصادیق ادیان ابراهیمی را در ذهن او آماده میکند.
طبق رخدادهای پایانی نئو قربانی میشود و خالق و اوراکل که در دو مسیر روایت دشمن یکدیگر بودند در پایان با قربانی شدن نیو دوباره صلح و سازش میکنند. گویی جنگ خالق و اوراکل که تمثیلی از شیطان است ، به نبرد غیرمستقیم خدا و شیطان، طبق مکاشفات یوحنا میپردازد و منجی طبق برداشت کامل فیلم، قربانی میان جنگ خدا و شیطان است.
نکته جالب این است که نیو (منجی) توسط اوراکل گزینش میشود. اوراکل در قسمت اول به مورفیوس میگوید او یگانه (The one) را پیدا خواهد کرد، کسی که چشمان بشریت را به حقیقت خواهد گشود و او را از چنگال ماتریکس نجات خواهد داد. به همین دلیل مورفیوس نیو را از ماتریکس بیرون میکشد و پس از تبدیل کردن او به ابر انسان، او را نزد اوراکل (شیطان) میبرد.
مهمترین پرسشی که در متن فیلم ماتریکس مطرح میشود این است که ماتریکس چیست؟ مرز میان جهان واقعی و حقیقی کجاست؟ همین پرسش و تفکر درباره ماتریکس یک نتیجه خطرناک برای مخاطب دارد؟ تحلیلهای تطبیقی که اغلب مخاطبان و علاقهمندان فیلم در سراسر دنیا بدان مبتلا شدند این است که برنامه این سیستم (یعنی جهان واقعی) که ما در آن زندگی میکنیم، از قبل نوشته شده است، انسان مسحور قدرت و اراده خالق است و همین جهانبینی منجر به پوچانگاری طیف وسیعی از انسانهای عصر ماتریکس شده است.
چون بسیاری از تماشاگران و هواداران فیلم ماتریکس روش پوچ انگارانهای را برای زیستن را در پیش گرفتهاند و همچنان تصور میکنند جهانی که در آن زندگی میکنند یک توهم است؟
بشر عصر انکار (خدا) به جای یافتن سئوالات بنیادین و کنکاش در روش ادیان ابراهیمی به دنبال این است که امروز جواب این سئوال را پیدا کند که متافیزیک چیست؟ الهیات نیز امروز در مقابل فیزیک کوانتوم و فیزیک نمیتواند در مقابل یک گزاره سینمایی الحادی نمیتوانی پاسخی پیدا کند. در این جهان مخاطب با دو گزاره مواجه است، جهان واقعی و جهان مجازی. پس اگر این جهان مجازی است باید آنرا ترک کرد و به جهان واقعی رفت و این طرز تلقی هدفی نخواهد داشت جز اینکه مخاطب را به پوچ انگاری رهنمون سازد که نمونه مصداقی آنرا در دیالوگ مورفیوس میتوان جستجو کرد که به نیو میگوید: تا به حال در جهان رویایی زندگی میکردی نیو. این مصادیق در حالی است که در متفکران امروز، پس از ماتریکس یک سئوال ظاهرا پست مدرن را در تحلیل فیلم مطرح میکنند. سرچشمه کجاست؟ انسان از کجا آمده است؟
اما در پایان قسمت دوم ماتریکس سرپیچی نیو را از خالق ماتریکس میبینم که از درب مقدر شده عبور نمیکند. تمام تمثیلهای معنایی درباره نبرد «شیطان» (اوراکل) با خدا (آرشیتکت) که در طول تحلیلی دو قسمتی بدان اشاره کردیم در قسمت سوم، کاملا معنی استعاری و به جای خود را پیدا میکند.
فیلم «ماتریکس» تلاش میکند، مفاهیم بنیادین در ادیان ابراهیمی را ماتریسیزیه کند و در قالب این روایت ارائه شده، آنها را تحلیل کند. در پایان قسمت دوم، کالبد واقعی نیو با یکی از ماشینها برخورد میکند و نیو از تمامی انرژی روز افزون ابر انسانی خود استفاده میکند تا ماشینهای مهاجم را متوقف کند اما بیهوش میشود. وقتی که بیهوش است او را سوار سفینه دیگری میکنند اما علائمی نشان میدهد که او داخل ماتریکس شده و در نقطه نامعلومی پنهان است. یکی از زندانهای مخفی ماتریکس خودش را نشان میدهد. جایی در یک ایستگاه نامعلوم قطار که توسط مرویجین کنترل میشود. جهانی میانی است که نیو پس از به کما رفتن وارد آنجا میشود و برزخ، جهانی میانی است که توسط اهریمنی در داخل ماتریکس هدایت میشود. برای هر مصداقی در گفتمان ادیان ابراهیمی یک تمثیل و استعاره ماتریکسی وجود دارد.
اما حضور نیو به عنوان یک منجی و برگزیده، وعدهای است که اوراکل به مورفیوس داده است. در تمامی تحلیلهای قبلی اوراکل را به تمثیلی از شیطان تشبیه کردیم، اما مستندات با توجه به تحلیلهای قسمت اول و دوم کامل نبود. استنادات در قسمت سوم فیلم، کامل میشود.
مسیری که اوراکل برای منجی تعیین میکند، این است که او از ماتریکس شروع میکند و به مبدا بازخواهد گشت.
فیلم در قسمت اول با یک منجی آغاز میشود و با استدلالهای متنوعی اثبات میشود که منجی پدیدهای نیچهای، ابرانسانی که در ابتدا انسان است. جهانی که در آن زندگی میکنیم، کاملا مجازی است. با چنین تفاسیری ماتریکس «معاد» ،«توحید»، «نبوت» و منجیگرایی که در بنیان و ریشه ادیان ابراهیمی است را به چالش میکشد. در قسمت دوم نیو به دیدار با خالق ماتریکس میرود و طبق آنچه در سطور پیشین توضیح داده شد نگره «توحید»ی به چالش کشیده میشود. در این فیلم، منجی و سایر گروههای شورشی آخرالزمانی به اوراکل(شیطان) نزدیکترند و کرسیهای پژوهشگر دینی در داخل کشور در مقابل چنین القائات و پدیدههایی ، تحلیلگران به توهم در نشانهشناسی متهم میکنند.
آیا مسئولان و دلسوزان رسانهای، که سالهای مدیوم قدرتمند جمهوری اسلامی را در دست داشتهاند دقت به این تفاسیر و تاثیر سینمایی ایدئولوژیک کردهاند که فیلمی فانتزی و علمی – تخیلی ماتریکس میتواند تاثیری بیشتری از یک فیلم معمولی بر مخاطبانش بگذارد. به اندازه دهها هزار برابر تحلیل و تفسیر و سخنرانی مذهبی، همین تمثیلهای استعاری، موجب تغییر باورهای مخاطب ایرانی خواهد شد و رسانههای مرجع بابت ارائه یک خط تحلیل شیعی و دینی منفعل بودهاند.
انتهای پیام/