ماجرای خوشنویسی که اولین پرچمهای تبلیغاتی را به جبهه برد/ پاکسازی بدنامترین محله تهران با کار فرهنگی
«علیرضا محمدطاهری» هنرمند خوشنویسی است که نخستین پرچم «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» را چاپ کرد و به جبهه برد و بر فراز سنگرهای حق علیه باطل به اهتزاز درآورد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «علیرضا محمدطاهری» هنرمند رزمنده و خوشنویسی است که نخستینبار پرچم «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» را چاپ کرد و به جبهه برد و بر فراز سنگرهای حق علیه باطل به اهتزاز درآورد. وی در سالهای پس از جنگ نیز فعالیتهای فرهنگی خود را متوقف نکرده و به تعبیر خود، آتش به اختیار در میدان نبرد فرهنگی حاضر بوده است. با او درباره فعالیتهایش در دوران دفاع مقدس و سالهای پس از جنگ به گفتوگو نشستیم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
*برای شروع گفتوگو ابتدا خودتان را معرفی کنید و کمی درباره سوابق و فعالیتهایتان توضیح دهید.
علیرضا محمدطاهریام؛ اصالتاً اهل خوانسارم اما از آنجا که پدرم در ذوبآهن اصفهان مشغول بود، از دوران دبستان در فلاورجان اصفهان ساکن شدیم. سالهای آغازین انقلاب و کوران درگیریهای اوایل انقلاب را در نجفآباد اصفهان گذراندم و سپس به تنهایی برای کار و تحصیل به تهران آمدم؛ پس از یک سال به گیلانغرب رفتم و در آنجا به مدت 6 ماه در واحد تبلیغات تیپ «مسلم ابن عقیل» گیلانغرب فعالیت کردم و در ادامه در کمیته مشغول شدم. کمیته تیپ رزمی داشت که وظیفه اصلیاش تأمین امنیت شهرها بود؛ با این وجود تیپی به نام موسی ابن جعفر(ع) هم داشت که من در این تیپ فعالیت میکردم.
در مقطعی که در تهران مشغول درس خواندن بودم، به کلاس خوشنویسی هم میرفتم و خطاطی را نزد یکی از بستگانمان به نام استاد «سبزهکار» آموختم؛ در انجمن خوشنویسان نیز شاگرد استاد «هادی آقاجانی» بودم؛ با این وجود هرچه در خوشنویسی آموختم به واسطه آقای «سبزهکار» بود که لطف زیادی به من داشت.
اوایل انقلاب پارچهنویسی و دیوارنویسی میکردم
دیگر کمکم به اصطلاح خطاط شده بودم و به کارهایی چون پارچهنویسی و دیوارنویسی میپرداختم. در مقاطعی که از جبهه به تهران میآمدم نیز در مساجد محلههای غرب تهران نظیر محله قصرالدشت، خیابان امامخمینی(ره)، خیابان خوش و خیابان کمیل مشغول فعالیت فرهنگی میشدم. در طول سالهای دفاع مقدس وظیفهام این بود که اگر پیکر شهیدی به تهران آورده میشد، برای آن شهید پارچه بنویسم، در مجاورت خانه شهدا خطاطی و شعارنویسی کنم و درب خانهشان را رنگ بزنم.
-در خلال صحبتها به فعالیتهای فرهنگیتان در واحد تبلیغات جبهه اشاره کردید؛ میخواهم از حال و هوای حضورتان در این واحد بیشتر برایمان صحبت کنید؛ چراکه به نظر میرسد در طول سالهای پس از دفاع مقدس، حوزه تبلیغات جنگ قدری مغفول مانده و آنگونه که باید به عملکرد این واحد مهم و کلیدی پرداخته نشده است.
در جبهه ما را «تنبلیغات!» صدا میکردند
شاید برایتان جالب باشد اما گاهی در جبهه ما را «تنبلیغات!» صدا میکردند؛ هرکس میخواست از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند میگفت نقاش یا خطاطم؛ اما در همین واحد کسانی بودند که بسیار هنرمندانه فعالیت میکردند؛ وظیفه اصلی ما در واحد تبلیغات روحیه دادن به رزمندگان بود؛ نوشتن تابلوهای مسیریاب و راهنما در شبهای عملیات بر عهده ما بود و اگر این تابلوها در مسیر رزمندگان نصب نمیشد، مشکلات فراوانی برای عملیاتها پیش میآمد؛ البته این را هم بگویم که من در فعالیتهای دیگری از قبیل کمک به نیروهای تعاون برای امدادرسانی به مجروحین و انتقال شهدا به عقب نیز مشارکت میکردم.
اما در پاسخ به نکته شما باید بگویم بله؛ همانطور که به درستی اشاره کردید در سالهای پس از جنگ کمتر به تبیین رسالت مهم واحد تبلیغات جنگ پرداخته شده است و معمولاً وقتی صحبت از جبهه و جنگ میشود، از تبلیغات جنگ سخنی به میان آورده نمیشود؛ این فراموشی، ما را مکدر میکند.
اولین پرچم «لا اله الا الله» را به جبهه بردم
بگذارید خاطرهای از دوران حضورم در واحد تبلیغات جنگ برایتان بگویم؛ سال 1361 بود و در تیپ مسلمابنعقیل فعالیت میکردم؛ در آن سالها تازه بحث بهکارگیری پرچم در جبهه مطرح شده بود؛ قرارگاهی داشتیم که به قرارگاه نجف مشهور و در پادگان ابوذر بود. من به دوستان قرارگاه پیشنهاد دادم که میتوانم پرچم تهیه کنم و برای نصب به قرارگاه بیاورم؛ پیشنهادم با موافقت دوستان همراه شد و بدین ترتیب، توانستم اولین پرچمهای سالهای دفاع مقدس را با نماد مبارک «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» چاپ و وارد جبهه کنم؛ برای این کار ترجیح دادم آقای «جواهرپور» را که نیرویی حزباللهی و تخصصش هم خوشنویسی نستعلیق بود، درگیر کار کنم؛ چراکه دوست داشتم این کار توسط فرد معتقد و متعهد به اصول اجرا شود؛ از او خواهش کردم یک «لا اله الا الله» و یک «محمد رسول الله» برایم بنویسد؛ سپس برای چاپ طرحها به «ریسندگی نجفآباد» رفتم و پس از چاپ، پرچمها را در دو رنگ قرمز و سبز آماده و برای نخستینبار به جبهه منتقل کردم که خوشبختانه در ادامه نیز نصب پرچم در جبهه به روال معمول و مستمری تبدیل شد.
در تیپ موسیابن جعفر(ع) کمیته هم که بودم، هرجا دیوار مناسبی میدیدم، به سرعت دستبهکار میشدم و روی آن رنگآمیزی و خطاطی میکردم و هیچوقت حوصله بیکاری را نداشتم. به یاد دارم نخستینبار که یکی از دستخطهایم در ضمیمه فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی که «صحیفه» نام داشت، چاپ شد، پیک حامل روزنامه از دور فریاد زد: "طاهری مژده بده! دستخطت در روزنامه چاپ شده است."
از دوران حضورم در جبهه هیچ مدرکی ندارم
پس از اینکه از کمیته بیرون آمدم، در یکی از واحدهای سازمان تبلیغات اسلامی به نام «تبلیغات جبهه و جنگ» مشغول شدم و در ادامه بار دیگر به جبهه اعزام شدم و در لشکر 10 حضرت سیدالشهدا(ع) به کار گرفته شدم؛ فکر میکنم حضورم در این لشکر چندماه پیش از آغاز عملیات والفجر 8 بود که در این عملیات شیمیایی شدم. البته این را بگویم که از سراسر دوران حضورم در جبهه به دنبال جمع آوری هیچ سند و مدرکی مبنی بر حضور در جبهه نبودم و حتی حقوق هم دریافت نکردم.
-پس از پایان جنگ فعالیتهای فرهنگی و هنریتان را در چه فضایی دنبال کردید؟
پس از پایان جنگ نیز هرشب در مساجد حضور مییافتم و پارچهنویسی و دیوارنویسی میکردم. پس از مدتی فکر کردم خوب است اگر فضایی را راه بیندازیم و در آن به صورت اختصاصی به آمادهسازی و چاپ تبلیغات مذهبی اقدام کنیم. در آن دوره شرایط مثل امروز نبود و ما در قحطی کار فرهنگی به سر میبردیم؛ به این معنا که اگر شما میخواستید پوستری برای حضرت زهرا(س) طراحی کنید، به نیروهای متخصص متعددی از قبیل خوشنویس، تذهیبکار، گرافیست و ... نیاز داشتید. ما در چنین فضایی فعالیتمان را شروع کردیم.
مسجد سیدالشهدا واقع در یکی از محله بدنام جمشید تهران را با کار فرهنگی پاکسازی کردیم
نخستین حرکت فرهنگی ما این بود که امکان چاپ نیمساعته اعلامیههای مذهبی را برای نخستینبار در ایران محقق کردیم؛ در همین راستا اعلام کردیم که اعلامیه شهدا، هیئتهای مذهبی، مجالس روضه خانگی یا هر فعالیت مذهبی دیگری که به اعلامیه نیاز دارد را حداقل با 50 درصد تخفیف چاپ میکنیم. پایگاه فعالیتهایمان در آن دوره نیز مسجد امامحسین(ع) واقع در خیابان جیحون بود. گاهی سرمان به قدری شلوغ میشد که نمیتوانستیم بخوابیم و باید شبانهروزی کار میکردیم.
روزی مرکز امور مساجد به ما اطلاع داد مسجد سیدالشهدا در محله بدنام جمشید هست که از ظرفیت خوبی برای کار فرهنگی برخوردار است و شما میتوانید فعالیتهایتان را در آن مسجد مستقر و آن محله را تبدیل به پایگاهی برای انجام فعالیتهای فرهنگی کنید. ما پیشنهاد امور مساجد را پذیرفتیم و از مسجد امامحسین(ع) به آن مسجد که تا آن زمان متروکه بود، نقلمکان کردیم؛ وقتی در آنجا مستقر شدیم، دیدیم با مسجدی روبهروییم که نه در آن نمازی اقامه میشود و نه فعالیت فرهنگی خاصی در آن جریان دارد. در چنین شرایطی ما فعالیتهایمان را در آن مسجد آغاز کردیم و به جز کار فرهنگی و تبلیغاتی، مسئولیت پاکسازی بافت منطقه را نیز بر عهده گرفتیم و دیگر اجازه نمیدادیم کسی برای انجام کار خلاف به آن منطقه بیاید؛ خوشبختانه شهرداری وقت منطقه نیز لطف زیادی به ما داشت.
-این موضوع مربوط به چه سالی است؟
2 هزارمتر پارچهنویسی ظرف 2 روز
فکر میکنم سال 1371 یا 1372 بود. این را هم باید بگویم که حضور ما در آن مسجد با سختی و مشقتهای زیادی همراه بود که بسیاری از آنها قابل اظهار نیست؛ با این وجود مراجعهکنندگان زیادی داشتیم. در آن دوره شرایط بهسادگی حالا نبود و اساساً پلات و لمینت و بنری درکار نبود. نام اولیه مؤسسه ما «مرکز فرهنگی هنری سیدالشهدا(ع)» بود که در ادامه به «یاران سیدالشهدا(ع)» تغییر کرد؛ شعارمان نیز «در خدمت نشر شعائر اسلامی» بود. در آن مقطع بسیاری از نهادها و مراکز فرهنگی برای کارهای بزرگ تبلیغاتی به ما مراجعه میکردند؛ چراکه شما در آن دوره هیچ پایگاه تبلیغاتیای را نمیتوانستید پیدا کنید که این ظرفیت را داشته باشد که ظرف 2 روز، 2 هزارمتر پارچهنویسی به شما تحویل دهد؛ این کار، کار مؤسسه ما بود.
اولین باری که تصویر حضرت امامخمینی(ره) و مقام معظم رهبری در ابعاد بزرگ نقاشی شد، توسط موسسه ما اتفاق افتاد؛ برای این کار از نقاشانی که پرده سینمایی میکشیدند دعوت کردیم تا تصویر امام(ره) و مقام معظم رهبری را روی برزنت در تیراژ بالا برایمان نقاشی کنند و سراسر کشور آن را برای سازمان تبلیغات اسلامی استانها وشهرداری ها ارسال مینمودیم. مخصوصا برای مراسمهای سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) و... .
با همه این اوصاف اکنون هیچکس ما را تحویل نمیگیرد. من هرگز شم اقتصادی نداشتم و بیشتر کارهایی که در آن مقطع انجام دادم در فضایی احساسی و تکلیف محور بود؛ درآمدهایمان را که قابل توجه هم بود پوستر برای مناسبتها و پلاکارد و پرچم تبدیل میکردم و با اطلاع رسانی ازطریق جراید بصورت رایگان برای بزرگداشت مناسبتهای مذهبی در اختیار ارادتمندان خاندان عصمت وطهارت قرار میدادیم.
به خاطر دارم در مقطعی به مدت چند سال اعلام کردم هرفردی در روز عاشورا از خانه یا هر مکان دیگری زیارت عاشورا پخش کند، نزد ما بیاید تا نوار کاست زیارت عاشورا با صدای حاج منصور ارضی را رایگان به او بدهیم؛ بدون اینکه از کسی بپرسیم تو که و از کجا هستی؛ فکر میکنم چندسالی که این کار را انجام دادیم برای پخش نوای زیارت عاشورا در روز عاشورا قریب به 2 یا 3 هزار نوار کاست توزیع کردیم. طبق برآوردی که من انجام دادم، ما در حدفاصل سالهای 1372 تا 1376 قریب به 90 میلیون تومان انواع محصولات فرهنگی رایگان به مساجد ،هیئتها وسایر مراجعین اهدانمودیم که این رقم بر اساس پایینترین سقف هزینههای ممکن برآورد گردیده است.
ادامه دارد...
گفتوگو و تنظیم: محمد خاجی
انتهای پیام/