مصاحبه تفصیلی|"شهید شوشتری" سرداری که در روز بازنشستگی "مهر شهادت" در پروندهاش خورد
روزی که سردار به شهادت رسید، دقیقاً روز بازنشستگی اش بود، ۳۰ سال سردار پُر شد که کارت بازشستگی خود را با شهادت از خداوند گرفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، امیر خورشیدیفر از زمان حضور در جبهههای نبردِ هشت سال دفاع مقدس، به ساخت مستندهایی با محتوای دفاع مقدس مبادرت کرد؛ این کارگردان با مستندهایی همچون "نوروز در جبهه"، "ره یافتگان وصال" در حوزه دفاع مقدس کار خود را آغاز کرد؛ او از سال 1383 تاکنون، مستند "از آسمان" را بهروی آنتن تلویزیون برد. این مستند درباره شهدای دفاع مقدس و مدافعان حریم اهلبیت(ع) است، که هر قسمت به زندگی یک شهید میپردازد.
خورشیدیفر از سال 1387 بهدستور شهید نورعلی شوشتری برای ساخت مستندی، به استان سیستان و بلوچستان رفت، تا قابلیتهای مردم آن منطقه را به تصویر بکشد. نورعلی شوشتری در تاریخ 1388/7/26 در منطقه پیشین شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید؛ اما شهادت وی نه تنها سبب کندی کار مستند نشد بلکه انگیزه مستندسازان "از آسمان" را مضاعف کرد.
حال به مناسبت سالگرد شهادت این شهید سرافراز و فعال در عرصه جنگ نرم، با امیر خورشیدیفر به گفتوگو نشستیم؛ این مستندساز جبهه انقلاب، حدود یک سال سابقه همکاری با شهید شوشتری در ساخت مستند "از آسمان" را داشت، افزون بر اینکه وی همزمان با شهادت شهید شوشتری در منطقه پیشین شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان حضور داشت.
خورشیدیفر در بخشهایی از این گفتوگو میگوید: شهید شوشتری برای تأمین مسائل نظامی سیستان و بلوچستان، تأمین اقتصاد و مسائل فرهنگی را در دستور کار قرار داد، تا با رسیدن به سطح اقتصادی و فرهنگی مطلوب، امنیت هم تأمین شود.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* پیشنهاد تولید برنامه تلویزیونی، در مورد قابلیتهای انسانی و جغرافیایی استان سیستان و بلوچستان به چهصورتی به شما داده شد؟
اواخر سال 1387 زمانی که شهید شوشتری، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه، به منطقه سیستان و بلوچستان رفتند و در آنجا مستقر شدند، از سردار جاهد درخواست کردند تا یک گروه تلویزیونی به سیستان و بلوچستان بیاید، و از فعالیتهای مردمان آن منطقه، برنامه تلویزیونی تولید کند؛ سردار آن زمان ارزش و اثر رسانه را درک کرده بود و میدانست رسانه چه تأثیری دارد.
سردار جاهد، این موضوع را به آقای فرجی، مدیر شبکه آن زمان گفت و او بچههای برنامه "از آسمان" را با توجه به فعالیتهایی که در این زمینه داشتند بهخط کرد تا برای ضبط برنامه به منطقه سیستان و بلوچستان بروند.
* اولین برخورد شما با سردار شوشتری چگونه رقم خورد؟
ما برای اولینبار با آقای گودرزی و فراهانی به اتاق استراحت سردار شوشتری که در زاهدان بود، رفتیم؛ کنار سردار شوشتری نشستیم من بچههای گروه را به سردار معرفی کردم و گفتم در خدمت شماییم.
آقای شوشتری در جلسه اول حرفهای خیلی زیبایی به ما زدند، گفتند: من میخواهم دید مردم ایران نسبت به مردمان سیستان و بلوچستان عوض شود؛ زمانی که گفته میشود سیستان و بلوچستان، نباید ذهنیت و نگرش مردم، جاهای منحرف برود، در صورتی که این افراد، مردمان خیلی خوب، مهماننواز و خونگرمند؛ حتی سردار به من گفت: ما فقط دنبال این نیستیم که مقابل افرادی با 200 و یا 300 لیتر بنزین که بهوسیله موتور با هزار مکافات بیرون از مرز میفروشد، بایستیم؛ ما باید برای این مردم کارآفرینی کنیم، تا بتوانند خرج زندگی خودشان را در بیاورند، حال اگر کار برای آنان فراهم شد و باز هم قاچاق کردند، بهصورت سخت با آنان مقابله میکنیم.
سردار شوشتری خیلی با ما راحت بود، هوای ما را داشت، مخصوصاً زمانی که فهمید، ما هم مثل خودشان رزمندهایم.
* محتوای پیشنهادی سردار شوشتری، برای تولید برنامه تلویزیونی چه چیزی بود؟
شهید شوشتری گفت: من گلخانه میزنم، جوانها را جذب بسیج میکنم، میخواهم از کار آفرینیهای صورت گرفته برای ساکنان منطقه، فیلم تهیه و این فعالیتها به تصویر کشیده شود، تا مردمان ایران با قابلیتهای مردم و مناطق سیستان و بلوچستان آشنا شوند تا به این منطقه بیایند؛ ما هم گفتیم چشم و برای شروع ضبط برنامه، به سردار یاعلی(ع) گفتیم.
اولین کاری که سردار انجام داد، برگزاری همایش در سراسر سیستان و بلوچستان بود، ایشان از اقوام و سران طوائف استفاده میکرد، تا در قالب این همایشها، توانمندی مردم و منطقه را به نمایش بگذارد.
مثلاً ما برای فیلمبرداری همایشی که سردار قصد داشتند در شهرستان خاش برگزار کنند به آنجا رفتیم، من به سردار گفتم، اگر خانمها را جلو دوربین بیاوریم و این بانوان توانمندیهایشان را به نمایش بگذارند خیلی مؤثر است، ایشان بانوان آن مناطق را برای فیلم آماده کرد، و توانمندی و ارزش بانوان آن مناطق به تصویر کشیده شد.
* برنامههای ضبط شده چهروزی پخش میشد و واکنش سردار نسبت به پخش این برنامه چگونه بود؟
در یک سال 18 برنامه از سیستان و بلوچستان کار کردیم، پخش این برنامه ها شروع شد، جالب بود، وقتی دوشنبه تولید و تدوین تمام میشد، به شبکه تحویل میدادیم و جمعه که قرار بود برنامه پخش شود، با سردار در زاهدان مینشستیم برنامه را میدیدیم؛ قبل از شهادت سردار پنج قسمت روی آنتن رفت و بعد از شهادت هم این برنامه با رویکردی که سردار داشت ادامه پیدا کرد.
یک روز در یکی از همایشها تصمیم گرفتیم از مسئول برگزارکننده همایش مصاحبه بگیریم؛ مسئول برگزارکننده از برادران اهل تسنن بود، وقتی پیش او رفتیم گفت: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» یک شعارهای عجیب و قشنگی را به زبان آورد، آقای شوشتری این مصاحبه را ندیده بود، وقتی داشتیم این برنامه را با هم میدیدم، این شعارها که پخش شد، گفت: خورشیدی، این را از کجا آوردی؟ گفتم، سردار این در همایش بود، سردار به سینهاش زد و گفت: عجب، اگر من میلیاردها تومان اینجا خرج کنم، به اندازه این چند برنامه انعکاس ندارد.
* از علاقه و زحمتهای سردار برای تولید شدن این برنامه بگوید؟
سردار شوشتری برای تولید این برنامه خیلی تلاش کرد، هر خواستهای که ما داشتیم سریع انجام میدادند، ما میخواستیم جفرافیای منطقه را نشان دهیم، زنگ زدیم و درخواست یک کاروان شتر را به سردار دادیم و سریع خواستهی ما را اجابت کردند تا هرچه زودتر و بهتر مستند ساخته شود.
ما برای تدوین به تهران آمده بودیم، سردار زنگ زد گفت: برگرد اینجا، من گفتم تدوین داریم، سردار گفت تشکیلات تدوین را بیاورید در زاهدان، و با صحبتهایی که انجام گرفت، قرار شد، باکس را ببریم و در همانجا مستقر شویم. بعضی وقتها سردارمیگفت: برنامهها را بدهید تا درشبکههای دیگر پخش شود، حتی اگر شبکه 2 هزینه را نداد، من هزینه را پرداخت میکنم.
* از فعالیتهایی که سردار در آن مناطق انجام میدادند برای ما تعریف کنید؟
سپاه کلاسهای آموزشی برقرار کرده بود تا اهالی برای کارآفرینی آماده شوند، و به آنان گفته بود، شما تولید کنید ما به فروش میرسانیم.
روزی با سردار به منزل یکی از اهالی رفتیم، وقتی رسیدیم، دیدم منزلشان در ندارد و با یک پرده در درست کردهاند، سردار در همان لحظه هزینه در را پرسیدند و از جیب خودشان پرداخت کردند.
اول مهر به مدارس رفتیم، سردار به دانشآموزان کیف و کفش هدیه داد و سر آنها را میبوسید و به آغوش میگرفت، ما اینها را به تصویر کشیدیم، اینقدر سردار با این مردم گرم رفتار میکرد که تقریباً تمام اهالی سیستان و بلوچستان به شهید شوشتری علاقهمند شدند.
واقعاً مردم با مشکلات دست و پنجه نرم میکردند، رفت و آمد در بعضی از مناطق بسیار سخت بود، هیچکس نمیتوانست عبور و مرور داشته باشد، مگر بهوسیله هلیکوپتر، شهید شوشتری با احداث بیمارستان صحرایی، پزشک میبرد و دو سه روز در آنجا مستقر میشدند و مردم را درمان میکردند؛ ما بعد از شهادت شوشتری به پیرمردی برخوردیم که میگفت: من به خاطر نداشتن خرج عمل، رو به موت بودم، اگر آقای شوشتری مرا عمل نمیکرد الان مرده بودم.
مادر یک پسر بچه با گریه گفت: من خرج عمل بچهام را نداشتم، و با بیمارستانهای صحرایی که ایجاد شد، توانستم فرزندم را عمل کنم.
سردار کارهای عجیبی انجام میداد، مثلاً شب رفته بود حاشیه شهر زاهدان، در آنجا خانوادههای زندانی در یک اتاق با سه و یا چهار بچه در وضعیت بدی در حال زندگی بودند، سردار در یخچال را باز میکند و میبیند، فقط یک دبه آب توی یخچال است و در کنار یخچال مینشیند و زار زار گریه میکند و میگوید: ما اینجا باشیم و اینها با این شرایط زندگی کنند، شهید شوشتری همان لحظه یک مقدار پول از همراهان خود جمع میکند تا آنها را خوشحال کند و به بچه های سپاه دستور دادند تا فردا به اوضاع ساکنان آنجا سر و سامان داده شود؛ ما بعد از شهادت سردار دوباره به آن منطقه سر زدیم و خانمهایی که آنجا بودند، دیدیم زار زار گریه میکردند و میگفتند: این مرد آمد اینجا و این کارها را برای ما انجام داد.
تمام جوان هایی که بیکار بودند، سردار شوشتری وارد میدان بسیج کرد و لباس رزم به آنها داد، ماهیانه برای آنها حقوق تعیین کرد و مهمتر از اینها امنیت منطقه را به همین بچهها سپرد و گفت: هرکس از روستا و منطقه خودش دفاع کند و اینگونه ضریب دفاعی منطقه خیلی بالا رفت.
* آیا نیروهای مخالف حاضر در منطقه از درخواست سردار برای تولید برنامه تلویزیونی چیزی فهمیده بودند؟
گروههای معاند که فهمیده بودند، یک تیم فیلمبرداری از شبکه دو آمده و برنامه ضبط میکند، میخواستند تیم مستندساز ما را نابود کنند؛ آقای شوشتری به تیم حفاظت گفته بود همیشه چند ماشین همراه ما برای حفاظت حضور داشته باشند، مثلاً شبی ما از خستگی زیاد برای استراحت رفتیم خانهی یکی از سران طوائف و به بچههای سپاه و سردار شوشتری در این مورد چیزی نگفتیم، نیمههای شب صدای تیراندازی را شنیدیم، بعد از سردار پرسیدیم چهخبر بود، گفتند: چرا رفتید؟ مگر من نگفتم بچهها باید برای حفاظت باشند؟ سردار گفت: اینها فهمیدهاند که شما در اینجا استراحت میکردید و قصد حمله داشتند.
با یکی از سران طوائف که او هم فامیلش ریگی و از طائفهی ریگی بود مصاحبه کردیم، وقتی که این برنامه پخش شد سردار به من گفت: این برنامه خیلی انعکاس داشت، گروه ریگی در افغانستان و پاکستان گفتند: چهجوری شده است که جمهوری اسلامی به شما اهمیت داد؛ آنها با این حرفها به دنبال متشنج کردن فضای منطقه بودند.
* شهید شوشتری با چه رویکردی فعالیت های خود را پیش میبرد؟ رفتارهای سردار با مردم آن منطقه چگونه بود؟
نگاه شهید شوشتری و راهکارهای ایشان در اقتصاد و فرهنگ به این صورت بود: شهید شوشتری اصلیترین فعالیتش تأمین امنیت منطقه بود، اما راهکار این امنیت را از راه فرهنگ و اقتصاد دنبال میکرد، میگفتند که ما اقتصاد و فرهنگ را تأمین کنیم تا امنیت تأمین شود.
شهید شوشتری باوجود اینکه فرمانده نظامی منطقه بود، اما از آدمی فرهنگی در سطح کشور بیشتر کار کرد، سردار ارتباطش با مردم خیلی خوب بود، مثلاً گفت: گیت نزنید، شاید مردم ناراحت شوند.
سردار خیلی خاکی بود و با مردم صمیمی رفتار میکرد، همیشه میگفت: مردم سیستان و بلوچستان میگویند «خاک ما مادر ما» یعنی این منطقه مثل مادر و ناموس برای اهالی اهمیت دارد، برای همین من باید امنیت را به مردم بدهم تا از این خاک دفاع کنند.
* از روز 26 مهر ماه 1388 برایمان تعریف کنید، سردار چگونه به شهادت رسید؟
آخرین برنامهای که در خدمت ایشان بودیم برنامهای بود که قرار بود در شهرستان سرباز و منطقه پیشین برگزار شود؛ با ما تماس گرفتند، گفتند: بیاید چابهار، ما از تهران به همراه شهیدان گودرزی و فراهانی و آقای جاهد با هواپیما آمدیم و مستقیم به شهرستان سرباز رفتیم.
قرار بود در منطقه پیشین شهرستان سرباز همایشی برگزار شود، همایش سرباز به این صورت بود: اهالی منطقه دعوت شده بودند و با توجه به دورههای آموزشیای که دیده بودند، لوازمی را که خودشان تولید میکردند مثل کفش، حصیر و... به نمایش میگذاشتند؛ تا با فیلمهایی که از این اهالی ضبط میشد و به روی آنتن تلویزیونی میرفت، مردم ایران ببیند و با قابلیت این منطقه آشنا شوند تا بلکه برای خرید و سرمایهگذاری به سیستان و بلوچستان بیایند.
در شهرستان سرباز استراحت کردیم، صبح بلند شدیم و وسیلههای فیلمبرداری را برای ضبط آماده کردیم. همیشه سردار شوشتری قبل از همه خودش را به محل همایش میرساند، اما روز حادثه دیر به محل همایش رسید، وقتی تماس گرفتیم، فهمیدیم با ماشین از زاهدان حرکت کردند و در راهند؛ هر کجا میرفتند فرماندهان سپاه را با خودشان همراه میکردند.
در این فاصله زمانی که شهید شوشتری نزدیک محل همایش بود، رفتم داخل سالن و با آقای جاهد مشغول به صحبت شدم، همین لحظه که ما داشتیم گفتوگو میکردیم، سردار رسید و در حال بازدید از غرفهها بود که ناگهان، صدای انفجار شدیدی آمد و شیشههای سالن ریخت، من تصورم این بود که در وسایل حصیربافها بمب جاساز کردهاند، تا دویدم بیرون، دیدم چه عاشورایی بهپا شده است.
نگاهم افتاد به سردار شوشتری درجهاش را دیدم، درجه سرتیپ تمام بود، اما نمیخواستم قبول کنم که سردار است، دیدم نه، روی اتیکت نوشته "نورعلی شوشتری".
محلیها فریاد میزدند از این محل دور شوید، ممکن است انفجار دومی صورت بگیرد، من فوری دوربین را آوردم، تا تصویربرداری کنم، دنبال محمد فراهانی گشتم، دیدم دوربین بغل دستش افتاده و خودش هم به شهادت رسیده بود.
چون کلیدهای ماشینها توی جیب شهدا بود، بچهها سریع کلید ماشینها را پیدا کردند و پیکر شهیدان شوشتری و محمدزاده را از آن معرکه بیرون بردند.
* عامل انتحاری چگونه خودش را به آنجا رسانده بود؟
عامل انتحاری روی سکویی نشسته بود، بعد از اینکه سردار به محل همایش میرسند، بهطرف سردار حرکت میکند برای احوالپرسی، او به بدنش تی ان تی بسته بود، فرشاد(نیروهای حفاظت) متوجه میشود که یک نفر در حال نزدیک شدن به سردار است، دست به اسلحه میبرد و کلتش را خارج میکند تا انتحاری را مورد هدف قرار دهد، انتحاری خودش را منفجر میکند.
عمق نفوذ سردار شهید شوشتری پس از شهادتش نمایان شد
* اهالی سیستان و بلوچستان نسبت به شهادت سردار چه واکنشی نشادن دادند؟
بعد از شهادت شهید شوشتری یکی از خانمها میگفت من برای پدرم گریه نکردم اما برای این مرد گریه کردم.
بعد از ماجرای شهادت سردار به مدرسهای رفتیم که سردار در اول مهرماه در آنجا حضور داشت، همهی بچهها برای شهادت شهید شوشتری گریه میکردند، حتی بعضیها میگفتند: ما میخواهیم انتقام سردار را بگیریم.
روزی خانهی یکی از اهالی منطقه سیستان و بلوچستان رفتیم، بچه زیاد داشت، به ما گفت ببین من اسم بچهام را به عشق "شهید نورعلی" گذاشتهام نورعلی، گفتم برو فرزندت را بیاور، وقتی نورعلی را آورد، دیدم یک لباس بسیجی هم تنش کردهاند.
* به نظر شما چرا به شهدای حادثه 26 مهر شهدای وحدت میگویند؟
یکی از دلایلی که اینها معروف شدند به شهدای وحدت این بود که روز عملیات تروریستی، خون شهدای اهل تسنن و شیعه ریخته شد، این خون با هم آمیخته شد و در کنار هم به شهادت رسیدند.
سردار شوشتری پشتسر امام جماعت برادران اهل تسنن نماز میخواند و حتی اهل تسنن هم پشت سر شیعیان نماز میخواندند.
ایشان سعی داشت شیعه و اهل تسنن را به هم نزدیک کند، همه رفتارها باعث شد، وحدت بین شیعه و سنی بیشتر شود و تأثیرگذاری مسلمانان در منطقه افزایش یابد، به این دلیل گفتند این شهدا، شهدای وحدتند.
* از خلاق و منش شهید شوشتری برایمان تعریف کنید؟
بسیار خوش برخورد و صبور بود، و در عین مهربانی با متانت بود.
نماز خواندن شهید شوشتری خیلی باصفا بود و حسوحال خیلی خوب و غیرقابل وصفی داشت، وقتی به شهید شوشتری نگاه میکردیم، دوست داشتیم همیشه کنار ایشان باشیم، همهی اینها برگرفته از روح معنوی او بود که همه را جذب خودش میکرد.
روزی سردار در مراسمی نشسته بود و مجری داشت صحبت میکرد، در مراسم بچهای در حال راه رفتن بود، سردار این بچه را صدا زد و گفت بیا، بچه را بغل خودش گرفت و روی پای خودش نشاند، این پسر بچه را بوس کرد و دست روی سرش میکشید و وقتی این فیلم پخش شد این رفتار سردار خیلی انعکاس داشت.
روزی که سردار به شهادت رسید، دقیقاً روز بازنشستگیاش بود، 30 سال سردار پُر شد که کارت بازشستگی خود را با شهادت از خداوند گرفت.
انتهای پیام/