نگاهی به مستند «ایکسونامی»| قهقهه مستانه شیطان بر تصویر جنین مثله انسانی

«ایکسونامی» را فارغ از هر دیدگاه و سلیقه سیاسی و فرهنگی، باید به تماشا نشست، چرا که حدیث نفس انسان مدرن و دست تطاولی است که به هستی و کرامت خود گشوده است.

خبرگزاری تسنیم- سهیل صفاری

قَالَ أَرَأَیْتَكَ هَٰذَا الَّذِی كَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا (اسراء/62)

برای نوشتن از مستند «ایکسونامی»(ساخته‌ی محسن آقایی، کاری از موسسه فرهنگی-هنری آوش)، به مانند هر اثر هنری دیگری، می‌توان از ساحات مختلف به عرصه نقد وارد شد، اما بی‌تعارف و مقدمه‌چینی، دیدن نسخه 115 دقیقه‌ای این مستند در یک اکران خصوصی، آن‌چنان نگارنده را به وجد آورد که دیدم به قول استاد گرانقدر، یوسفعلی میرشکاک، تنها راهی که بتوان در مجالی مختصر به «ایکسونامی» پرداخت و حق‌مطلب را(دست‌کم برای دل خود صاحب این قلم) ادا کرد، عرصه تأویل است.

ایکسونامی، آن‌گونه که در توضیح یک‌خطی که برای معرفی به رسانه‌ها داده شد، روایتگر سیر رسیدن به «آزادی جنسی» در جامعه آمریکایی، یعنی سردمدار کشورهای «آزاد»، است، اما مستند محسن آقایی فقط این نیست و بسی بیش از آن است. از منظر ناسوتی، این روایتی از تاریخ حدودا 70 ساله ایالات متحده و داستان دگردیسی جامعه‌ی آمریکا از یک ملت عمیقا مذهبی و باورمند به سنت‌های مسیحی(حتی تا تقریبا نیمه‌ قرن بیستم)، به بهشت «پورن» و اباحه‌گری جنسی روی زمین است که با چینش بدیع و هوشمندانه‌ی آرشیو تصاویر و فیلم‌های موجود از این سیر هفتاد ساله در یک چشم‌انداز جامع و دقیق، دست مخاطب را می‌گیرد و با خود مرحله مرحله به پیش می‌برد.

آمریکای خانواده‌محور و فرزنددوست دهه 1950

 در همین وجه، شاید «ایکسونامی»، یکی از نخستین نمونه‌های موفق رویکرد «قوم‌نگارانه» در استخراج، ترکیب و تدوین آرشیو تصویری غنی تاریخ آمریکا از دید یک ناظر «شرقی»: باشد، چرا که «مولف» اثر(محسن آقایی شایسته‌ این عنوان در این مستند هست)، با پشتوانه‌ی عمیق و بصیرتی نافذ دست به سیر تصویری در تاریخ چنددهه‌ای ایالات متحده از منظر جامعه‌شناختی‌زده و از این رو، سلیقه و بینش محسن آقایی و تیم پژوهش و مجموعه همکاران، در موضع «روایتگر» خارجی، یک جایگاه اصیل است. این اصالت از این وجه مورد تأکید است که اگر «ایکسونامی» به یک مخاطب آمریکایی نمایانده شود، بی‌شک متفطّن به خصلت «آیینگی» اثر در بازنمایی این سیر جامعه‌شناختی می‌گردد.

نمونه‌ای از پوشش زنان آمریکایی در دهه 1950

مؤلف در انتخابی هوشمندانه، روایت داستان خود را از دغدغه‌‌های امروز نسل‌های متاخر «ایرانی»، عمدتاً وابسته به طبقه متوسط می‌آغازد و با مدد از گفتار و نریشن شخصیت محوری فرعی، یعنی ستاره قدیمی فیلم‌های پورن آمریکایی، با آن دختر نوجوان و جوان ایرانی در سال 98 شمسی در مثلا پایتخت جمهوری اسلامی، همزبانی و همدلی می کند که مفاهیم یا شعارهایی «اختیار بر بدن»، «حق آزادی پوشش»، «حق آزادی بیان» (در شکل‌های مختلف) و حق «آزادی روابط» کشمکش ذهنی او را در مواجهه با خود و با جامعه شکل می دهد. این ایجاد همدلی و همزبانی، در لسان زنی اهل آمریکا، که امروز به پایتخت و مرکز صدور «سبک زندگی» در جهان مدرن(از طریق فیلم، موسیقی، فشن، سبک پوشش و رفتار، گفتمان سازی سیاسی و عقیدتی...) تبدیل شده، زنی که مواجهه‌ها، تقابل‌ها، درگیری‌ها و حتی کشتارها بر سر مفاهیم و شعارهای پیش‌گفته را چند دهه پیش‌تر با گوشت و پوست لمس کرده، موجب می شود که گارد اولیه‌ی مخاطب اصلی اثر (که از دید نگارنده، دختران دهه هفتادی این سرزمین هستند) تا حدی در برابر جهان روایی اثر باز شود و ملتفت گردد که با یک مستند آموزشی-نصیحتی از سنخ معمول طرف نیست که بخواهد با احکام کلی «این خوب است» و «ان بد است»، سر و ته ماجرا را برای نسل‌هایی گریزان از موعظه و نصیحت هم بیاورد.

هوشمندی سازنده‌ اثر در تطابق حدود و قواعد اخلاقی زیست در جامعه‌ی آمریکایی، پیش از نیمه‌ قرن بیستم، با قواعد و محدودیت‌های اجتماعی-اخلاقی در جامعه ایرانی سه دهه‌ی اخیر است. مستند با کمک تصاویر بدیع از «پلیس امنیت اخلاقی» در آمریکای دهه‌های 1920 و 1930 که زنان «بدپوشش» را حتی به مدد زور و خشونت روانه‌ی پاسگاه و دادگاه می‌کرد، یا پلیس‌های آمریکایی که که متر به دست در کنار ساحل، کوتاهی و بلندی لباس شنای بانوان و حتی آقایان را اندازه می‌گرفتند،

پوشش زنان آمریکایی در کنار ساحل در دهه 1920

پلیس زن آمریکایی در حال اندازه‌گیری آستین لباس شنا(دهه 1920)

حتی اینکه تا همان نیمه‌ قرن بیستم، «پیشگیری» از بارداری(طیق قواعد اخلاق مسیحی)، جرم قانونی محسوب می‌شد، و حتی این که برای سال‌ها عرضه‌ی آشکار هر نوع مشروبات الکلی در جامعه‌ی آمریکا جرم سنگین قلمداد می‌شد و...با موفقیت، پیش فرض‌های ذهنی مخاطب عام اثر را که آمریکا از ابتدا بهشت «نفسانیات» و میعادگاه «شهوات» بشری و همان آرمانشهر رمانتیک «عشق‌های آزاد» بوده، باطل می کند و این شروعی بسیار عالی برای جذب مخاطب و تشویق او به دنبال کردن روایت روند این «دگردیسی» است.

از این‌جاست که اثر با مبنا قرار دادن مفهوم «انقلاب جنسی»، سیر فرهنگی و اجتماعی جامعه‌‌ آمریکایی در نیمه دوم قرن بیستم را با استفاده از این مفهوم کانونی، به خوبی مفصل‌بندی می کند و امتزاج زیرکانه و دقیق گفتار متن راوی(همان ستاره قدیمی پورن) با فیلم‌ها و تصاویر آرشیوی ناب (که بداهت این تصاویر، نه به خاطر نایاب یا نادیده بودن آن‌ها برای مخاطب اهل نظر که به واسطه‌ی انتخاب، چینش و تدوین درست و حرفه‌ای است)، تماشاگر را با انفجاری کنترل‌شده از «داده»های فرهنگی، تاریخی و اجتماعی از جامعه آمریکایی در دهه‌های ملتهب نیمه‌‌ دوم قرن بیستم مواجه می‌کند که قطعا مخاطب همراه‌شده با فیلم را غوطه‌ور، و تور ماهیگیری او را با صیدهایی چشمگیر پُر خواهد کرد.

یکی از «بازیگران» اصلی مستند «ایکسونامی»، که در واقع آنتاگونیست(نقش منفی) مهمی در تحولات نیمه‌ دوم قرن بیستم در آمریکا و در کل جهان مدرن شد، دکتر «آلفرد کینزی» است؛ حشره‌شناسی که با دو کتاب معروف خود(که به حق کتاب «مقدس» اباحه‌گری جنسی در دنیای غرب شدند) در دهه‌های 1940 و 1950، بنیان‌های «اخلاق» در غرب را به لرزه درآورد و فی‌الواقع مانیفست علمی سلطه‌ی «نفس اماره» بر جان و جهان انسان مدرن غربی را ارائه کرد.

آلفرد کینزی

 

بنا نیست در این‌جا درباره این فرد و نقش ویرانگر او توصیح زیادی دهیم، اما همین اندازه باید گفت که نقش کینزی در سقوط اخلاقی بشر مدرن و افتادن او به ورطه‌ی ظلمانی «نفسانیات و شهوانیات»، بسی پررنگ‌تر و عمیق‌تر از دکتر زیگموند فروید یهودی بوده است(گرچه کینزی خود، وامدار فروید بود و اصطلاحاً بر شانه‌های فروید نشست). شاید کلید جهان‌بینی اهریمنی کینزی حشره‌شناس، همان یک جمله‌ای بود که به خوبی در «ایکسونامی» مورد تاکید قرار گرفت: «در مسایل جنسی، تنها امر غیرطبیعی، «خویشتن‌داری» است!»

دو کتاب معروف کینزی که مبنای «انقلاب جنسی» در آمریکا شد

و سیر روایتی فیلم در ترسیم عمق ضلالت «ناکجاآباد» اباحه‌ی جنسی به باور نگارنده، در تجسم «فریاد خاموش» جنین‌های بی‌گناهی به اوج می‌رسد که در سونامی سقط‌جنین دهه 1980 آمریکا روی عکس سونوگرافی در حین کورتاژ، به زبان حال می گویند: «بایّ ذنب قتلت؟». و بسیار باید خوددار و خودنگه‌دار بود که روی توضیحات پزشکی که در آمریکای آن‌ سال‌ها مسوول سقط 75000 جنین بی‌گناه بود، از روند مثله شدن در عین زنده بودن جنین، اشک‌های بیتابی که بر پرده چشمانت حلقه بسته، از این سرنوشت شوم انسان طاغی، فرو نریزد.

اما باز گردیم به ساحت تاویل...

«ایکسونامی»، روایتگر یک «نبرد» است؛ نبردی به درازنای تاریخ...نبردی که اصلاً مفهوم و معنای تاریخ، در منظر تاویل‌باوران است: نبرد شیطان با خلیفه‌الله، که سربند طغیان شیطان در سجده به اشرف مخلوقات و در پی گفتگوی او با حضرت خالق متعال، آغاز شد و امروز و هنوز و همیشه، تا سرانجام موعود ادامه خواهد داشت.

کلام‌الله مجید، خود بزرگ‌ترین راوی این نبرد است و عیان‌ترین و صریح‌ترین کلیدها را درباره آن، در اختیار بشر گذاشته است. و اصولا چه کلیدی از این بالاتر، که باورمندان به کلام‌الله مجید، هر روز در نمازهای پنج‌گانه، پیش از نام بردن از ذات باریتعالی و ذکر صفات رحمان و رحیم برای او، از شرّ شیطان رانده شده به او پناه می برند.

شیطان طاغی، رو به حضرت پرودگار چنین تهدید می‌کند که "به جز قلیلی، همه اولاد آدم را مهار می‌کنم و به وادی هلاک می‌کشم."

و از منظر تأویل، مستند محسن آقایی، شرح تفصیلی اجرای همین تهدید شیطان، به دست اولیاء الشیطان در مقطعی مهم از تاریخ بشر است. انسان تهی شده از مفاهیم قدسی(که مبداء انقلاب اومانیستی 1787 فرانسه را بر خود دارد)، با غرور و تبختری که شیطان در او دمید، «خود» را محور عالم دید، و در جبروت شیطانی این «الوهیت زمینی»، جاهلانه دست به کار تخریب بنیان‌ها و سنگرهایی شد که «انسانیت» او را حفظ می‌کردند. بزرگ‌ترین سنگر، همانا «خانواده» بود، که کلید و ضمانت بقای نسل بشر روی کره خاکی است. تاریخچه «انقلاب جنسی» آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم، تاریخ «بر سر شاخ نشستن، و بن بریدن به دست بشر است».

وقتی زیگموند فروید(مرشد فکری امثال آلفرد کینزی)، به دنبال نوشتن کتاب «مقدسی» در برابر متون وحیانی، با محوریت «انانیت» بشر بود، به واقع، ریشه‌‌ی علقه‌هایی را هدف گرفت که موجد شکل‌گیری بنیان مقدسی به نام «خانواده» بودند.

زیگموند فروید

فروید که طبق اخبار و گزارش‌های متعدد، در انجمن‌های مخفی فرقه‌ای با محتوای مشکوک به پرستش شیطان، عضویت داشت و حتی دارای روابط شخصی نزدیکی با «آلیستر کرولی»(جادوگر و شیطان پرست و فرقه‌ساز مشهور اوایل قرن بیستم) بود، یک اصل را در ذهن انسان متبختر و طاغی قرن بیستم جاگیر کرد، که همه‌چیز باید حول «خود» ساماندهی شود و معنا و محتوای عالم، چیزی جز بیشینه‌سازی «لذّت» برای این «خود» نیست، و شکل تمام و کمال این لذت، «لذت جنسی» است. او در یک روایت جعلی و شیطانی، در لوای علم، مدعی شد که علت‌العلل همه امراض روانی و روان-جسمانی، قواعد و قوانین و محدودیت‌های تحدیدکننده‌ میل جنسی است و اصولاً هر آن‌چه که بشر را از دستیابی به لذت، مانع و رادع باشد، بیمارگون و «غیرطبیعی» است.

آلیستر کرولی، فرقه‌ساز و جادوگر معروف بریتانیایی با فروید دوستی و رابطه فکری داشت

چند دهه باید می‌گذشت، که شاگرد با واسطه‌ او، که به همان اندازه در سیطره‌ی شیطانیت بود، یک حشره‌شناس منحرف جنسی، یک سادیست فرقه‌گرا، به نام «آلفرد کینزی»، که بی‌شک جز اولیای برگزیده‌ی شیطان برای ماموریتی خاص و ویژه بود، با مدعیاتی که برآمده از آزمایشاتی اهریمنی و جنون‌آمیز از قبیل تحریک شبانه‌روزی کودکان دو تا 4 ساله با انواع محرک‌های جنسی و انتخاب جامعه‌ آماری از مراکز نگهداری مجرمان خطرناک جنسی و قاتلان زنجیره‌ای و حتی وادار کردن سوژه‌های آزمایش به آمیزش با جنس موافق، دو کتاب «مقدس» شهوت‌پرستی و اباحه‌گری جنسی، یعنی «رفتار جنسی در مردان» و «رفتار جنسی در زنان» را عرضه کرد تا ماموریت فروید و دیگر اولیاء شیطان را کامل کند. به واقع، «گزارش کینزی» از حیوانیت انسان و این‌که انسان نه «اشرف مخلوقات» که صرفا جانوری شهوانی است، اودیسه‌ای شیطانی را رقم زد که اوج آن شکل‌گیری «سودوم و عموره» جدید در لس انجلس و نیویورک و تکرار خاطره قوم لوط در سان‌فرانسیسکوی دهه 1980 بود.

 

تقاطع‌گیری از داده‌های مرتبط با نقاط عطف «انقلاب جنسی»(که به خوبی در ایکسونامی جلوه یافته است)، چینش دقیق اولیاء شیطان را برای رقم‌زدن بزرگترین نمایشنامه «شاهزاده تاریکی»(لقب شیطان در موسیقی هوی متال دهه 1970 آمریکا)، روشن می سازد: حامی مالی آزمایش‌های کینزی(که نتایج آن‌ها در دو کتاب معروف او منتشر شد)، «هیو هفنر» بود، کسی که موسس خط تولید انبوه«هرزه‌نگاری» با مجله معروف «پلی بوی» شد. داستان آن‌جا تکان‌دهنده‌تر می شود که بدانیم هفنر خود گماشته‌ی امپراتوری مالی راکفلرها بوده است، یکی از دو خاندان بزرگ زرسالار صهیونیست(در کنار روتچیلدها).

هیو هفنر، موسس مجله‌ی هرزه‌نگار «پلی بوی» و کسی که نقشی اساسی در سقوط اخلاقی جامعه مدرن داشت

 نظریه‌ای بدیل در تاریخ‌نگاری صهیونیسم وجود دارد که این دو خاندان زرسالار معروف را، نه از اعقاب یهودیان غرب آسیا، که از تبار قومی یهودی‌شده در قفقاز، موسوم به «خزرها» می داند. آرتور کوستلر، پژوهشگر و مورخ  نامدار یهودی، در کتاب معروف «قبیله سیزدهم»، به سیر زیست این قوم پرداخته است که پیش از گرویدن به یهودیت، سابقه نوعی از شیطان‌پرستی رایج در استپ‌های منطقه شمال دریای مازندران را داشته‌اند. در همان روایت آلترناتیو، راکفلرها و روتچیلد‌ها را «مافیای خزری» می‌نامند که بعد از جلوگیری از گسترش اسلام از معبر قفقاز به اروپا(که طبق شرح تاریخی کوستلر، خزرهای شیطان‌پرست نقش مهمی در مقاومت در برابر لشکر مسلمانان داشتند)، در عرض چند سده، به شرق اروپا منتقل و از آن جا به عنوان یهودیان شرق اروپا به سرتاسر جهان پراکنده شدند.

اگر دوباره به کلید قرآنی نقش بسته بر تارک این متن رجوع کنیم، مبنای تهدید شیطان، مهار نسل بشر و به وادی هلاک افکندن بنی‌آدم است، و چه کسی جز اولیاء شیطان می توانستند این برنامه‌ی شیطانی را در قالب «انقلاب جنسی»، «فروپاشی خانواده»، «نزول نرخ فرزندآوری»، «رواج سقط جنین»، «رواج حرامزادگی»، «فرزندان بی‌پدر»، «زنان تنها» و ده‌ها آسیب جدی و ویرانگر متعاقب آن‌ها بر پیکره‌ی جوامع انسانی به پیش ببرد؟ «ایکسونامی» در لایه‌ باطنی و تاویلی خود، روایتگر تاریخچه‌ی دشمنی شیطان با نسل بشر مقاطعی تعیین‌کننده از حیات انسان معاصر است.

شاید اگر گوش دل باز کنی، در پس زمینه‌ی تصویر «فریاد خاموش» جنین در حال سقط شدن با ابزارهای مدرن پزشکی، قهقهه مستانه شیطان را در شادباش این فتح الفتوح خود علیه نسل آدم بشنوی.

«ایکسونامی» را، فارغ از هر دیدگاه و سلیقه سیاسی و فرهنگی، باید به تماشا نشست، چرا که حدیث نفس انسان مدرن و دست تطاولی است که به هستی و کرامت خود گشوده است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط