نگاهی به فیلم "سمفونی نهم"| فانتزی با طعم کسالت
فیلم سینمایی "سمفونی نهم" یک فانتزی مأیوسکننده و فیلمی معلق میان کمدی و جدی است که لحن مبهم آن به انسجام روایتپردازیاش لطمه میزند.
خبرگزاری تسنیم-محمدخاجی
فیلم سینمایی "سمفونی نهم"؛ دهمین فیلم بلند سینمایی محمدرضا هنرمند پس از هفده سال دوری از عرصه سینماست. وی آخرین بار با فیلم "عزیزم من کوک نیستم" حضور بر پرده نقرهای سینما را تجربه کرد و در این مفارقت هفده ساله، فعالیت عمده هنری خود را در مدیوم تلویزیون و با ساخت سریالهای موفقی چون زیرتیغ و آشپزباشی دنبال کرد.
"سمفونی نهم" روایتگر داستان ملکالموتی(با بازی حمید فرخ نژاد) است که ساعاتی پیش از قبض روح انسانها نزد آنها حاضر میشود و دقایق باقی مانده عمر مسافران سفر مرگ را با آنها میگذراند. او در این مسیر با زن جوانی به نام راحیل(با بازی ساره بیات) مواجه میشود که پزشکی جراح است و پس از جراحی منجر به مرگ همسرش، قصد دارد به آخرین وصیت شوهرش که دفن شدن در یک روستای دور افتاده کویری است، جامه عمل بپوشاند. راحیل برای این منظور، ناگزیر به دزدیدن جنازه همسرش و حمل او به مقصد روستای مورد نظر است چراکه برادر شوهرش(با بازی محمدرضا فروتن) مخالف تدفین برادرش در محلی جز تهران است. بدین ترتیب؛ راحیل در این میان با ماجراهای تازهای مواجه میشود.
"سمفونی نهم" یک فانتز بیهوده و مأیوس کننده از کارگردان سریال درخشان زیرتیغ است؛ فیلمی معلق میان کمدی و جدی که لحن مبهم آن به انسجام روایتپردازیاش لطمه میزند. فیلم اگرچه از حیث فرم و اجرا، دارای بداعت و خلاقیتهای تازهای است، اما از حیث ایده و فیلمنامه، نامنسجم، مغشوش و کسالتآور مینماید و به سختی میتوان امیدوار بود که مخاطب عام در سالن سینما تاب تماشای فیلم تا پایان را داشته باشد؛ ریتم کند و ملال آور فیلم در کنار روایت متزلزل و فاقد جذابیت داستان، در هر لحظه مخاطب را برای نزدیک شدن به درب خروجی سالن سینما قلقلک میدهد.
"سمفونی نهم" دو خط روایی اصلی دارد که به طور موازی در طول یکدیگر روایت میشوند؛ خط روایی نخست، مربوط به زنی است که جنازه شوهرش را حمل میکند و خط روایی دیگر به حضور یک ملکالموت در کنار این زن و دیگر مقبوضین روح اختصاص دارد. ملک الموت "سمفونی نهم"، به نوعی ورژن ایرانی فرشته مرگ در نمایشنامه "مرگ در میزند" وودی آلن است؛ شخصیتی شوخ و شنگ که فرخ نژاد کمابیش از عهده ایفای نقش آن برآمده است.
اما بزرگترین مشکل سمفونی نهم این است که تکلیفش را با خود و مخاطبانش روشن نمیکند و کارگردان نتوانسته در تلفیق فلسفه و تاریخ با فانتزی فیلمش تعادل، تجانس و ربط منطقی لازم را برقرار کند؛ فیلم از جایی به بعد، یک درمیان پاساژهایی مکرر و کسالتزا به ادوار مختلف تاریخ ایران و جهان میزند که این اتفاق با محوریت حضور ملکالموت و کارویژه آن در قبض روح افراد سرشناس زیَنده در هر یک از ادوار تاریخی رخ میدهد؛ از دست انداختن هیتلر و معشوقهاش "اِوا براون" گرفته تا قبض روح کوروش هخامنشی و فرزندش بردیا و در ادامه منع امیرکبیر از رفتن به حمام فین و سرانجام حکایت دلدادگی به کاراکتر پزشک جراحی به نام راحیل که او نیز خود یکی از مسافران سفر ابدی مرگ است. بدین ترتیب؛ به نظر میرسد محمدرضا هنرمند به هیچ ایده عجیب و بی ربطی نه نگفته است و هرآنچه که از غرایب گنگ و نأمانوس در ذهن داشته، به شیوهای ملغمهوار ضمیمه نگارش فیلمنامه کرده است.
وجه تسمیه فیلم "سمفونی نهم"، به یکی از آثار "لودویگ بتهوون"؛ موسیقیدان شهیر آلمانی دلالت دارد که ازقضا نام آن "سمفونی نهم" است و به سمفونی مرگ نیز شهرت دارد. مضمون این سمفونی کمابیش با فحوای این مصراع از سعدی که "بنی آدم اعضای یک پیکرند..." همسان است. اما پرسش اساسی اینجاست؛ چنانچه مخاطب عام ناآشنا با موسیقی و سمفونیهای بتهوون؛ خصوصا سمفونی نهم او به تماشای این فیلم بنشیند، میتواند در پایان متوجه ارتباط معنایی سمفونی نهم بتهوون و محتوای بازنمایی شده از آن در فیلم محمدرضا هنرمند شود و در این زمینه رمزگشاییهای لازم را به عمل آورد یا خیر؟ به نظر نمیرسد پاسخ به این سوال مثبت باشد؛ از این رو نمیتوان انتظار داشت که فیلم به سادگی برای مخاطب عام کِشاننده و قابل هضم باشد.
البته که نگارنده این سطور، قصد منکوب کردن کامل آثاری از جنس "سمفونی نهم" را ندارد و اساساً ساخت فیلمهایی با مضامین فانتزی و تخیلی، آن هم در شرایطی که ساخت درامهای رئالیستی جانکاه و ملال آور آپارتمانی، سینمای ایران را از هرسو احاطه کرده است، لازم و چهبسا ضروری است؛ با این وجود، :سمفونی نهم" محمدرضا هنرمند تا تبدیل شدن به کمدیهای فانتزی، طنازانه و تماشاگرپسندی که زمانی خود او طلایهدار ساخت آنها بود، فرسنگها فاصله دارد و از این حیث، نمیتوان فیلم را گامی قابل دفاع و رو به جلو در کارنامه سینمایی هنرمند به شمار آورد.
انتهای پیام/