بازیگران رستورانی در بوته نقد قدیمیهای خاکخورده/ مواجهه جالب "کمال" با خروس لاری + فیلم
هنرمندان و عوامل سریال "حکایتهای کمال" در تسنیم به پیچیدگیها، سختیها و عدم توجه مدیران به ساخت چنین سریالها و ماجراهای داستانگونه اقتباسی پرداختند.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: روایت شبکه دو سیما که حکایتی، اقتباسی و داستانگونه مخاطب را با خاطرات نویسنده کتابی همراه میکند و مخاطب، نوستالژیهای دوران کودکی و نوجوانی "کمال" را میبیند. مدتها از "قصههای مجید" میگذرد و این بار در شهرک کمال قهرمان داستان سریال این روزهای تلویزیون، یک نوجوان است که نقش آن را محمدرضا شیرخانلو ایفا میکند.
قدرتالله صلحمیرزایی کارگردان سریال "حکایتهای کمال" اعتقاد دارد که گروه باید منتظر بماند تا مردم نظر بدهند آیا از این فیلم رضایت داشتهاند یا نداشتهاند! ماجرایی که برگرفته از کتاب برگزیده سال 1376 است و نویسندگی آن را محمد میرکیانی برعهده دارد و کار طراحی و نظارت کیفی این مجموعه تلویزیونی را نیز برعهده دارد.
نقد و بررسی این سریال تلویزیونی در خبرگزاری تسنیم برگزار شد؛ نشستی که محسن شایانفر به عنوان تهیهکننده، قدرتالله صلحمیرزایی کارگردان، محمد میرکیانی نویسنده و ناظر کیفی، محمود پاکنیت، حمید ابراهیمی، مهرداد ضیایی، شهرام عبدلی، محمدرضا شیرخانلو(کمال)، بیتا خردمند، مهلقا مینوشزاد، وحید اسمیخانی و علی مسلمی، حضور داشتند و به نقاط ضعف و قوت، فضای لوکیشن، اقتباس از کتاب و ادامهدار شدن سریال و پیداها و پنهانهای دیگر این مجموعه تلویزیونی پرداخته شد.
قهرمان داستان این سریال نوجوانی به نام کمال است و نقش آن را "محمدرضا شیرخانلو" ایفا کرده است. در کنار ساخت این سریال، محمد میرکیانی به نکته قابل تأمل از توجه "حکایتهای کمال" به اقتصاد مقاومتی تأکید و قدرتالله صلحمیرزایی هم به ساخت محلهای در شهرک سینمایی به نام محله کمال اشاره کرد. همان عبارتی که میرکیانی این طور به کار برد: "حکایتهای کمال" تلویزیون را صاحب یک محله کرد.
میرکیانی در توضیح بیشتر گفت: موقعیت سریال در دهه 40 میگذرد تمام همّ و غمّ ما همزادپنداری مخاطب بود و خواستیم این موقعیت هرچند طبیعی برای سریال ما فراهم شود؛ ابتدا فارغ از اجاره کردن و کارهای کامپیوتری، یک کار اساسی در دستور کارمان قرار گرفت که مخاطب شاهد یک کار اساسی باشد نه یک بازسازی! چون خیلی فضای شهری پیشرفت کرده و با اصلاح تصویر کامپیوتری، مخاطب نمیتواند با موقعیتها همزادپنداری کند؛ از طرفی هم هزینهها بالا میرفت و کار گرانقیمت بسته میشد. محلهای به نام "کمال" در شهرک غزالی ساخته شد؛ محلهای که تمام امکانات برای تولید فیلم در آن وجود دارد و در حقیقت یک شهرک کوچک در شهرک غزالی با متریال واقعی با بتون ساخته شده که کارهای قدمت 200 ساله را هم میتوان در آن محل تولید کرد.
جالب است بدانید که کمال داستان این سریال همان خاطرات زمان کودکی و نوجوانی نویسنده کتاب یعنی محمد میرکیانی را روایت میکند.
صلحمیرزایی در این نشست نقد و بررسی هم دغدغه مهم عدم توجه به فیلم کودک و نوجوان تأکید کرد که متأسفانه چه در سینما و چه در سیما توجه چندانی به مقوله کودک و نوجوان نشده یا به قولی جدی گرفته نشده است؛ همهچیز در "حکایتهای کمال" بر مبنای خانواده پیش میرود. شما کمتر سریالی را میبینید که در حوزه نوجوان و خانواده ساخته شده باشد و بتواند به موفقیت هم برسد.
کارگردان سریال "حکایتهای کمال" با اشاره به اینکه کودک و نوجوان را جدی بگیرید و این کار را رسانهملی میتواند به خوبی انجام دهد، تأکید کرد: روانشناسان، جامعهشناسان و کارشناسان رسانه میگویند کودک و نوجوان فیلمهای مبتذل و مضرّ نبینند اما این انتقاد و گلایه را جدی انجام نمیدهند چرا خوراک لازم را به آنها نمیدهیم؛ با توجه به اینکه مقام معظم رهبری بارها تأکید داشتهاند در حوزه کودک و نوجوان کار بیشتری انجام شود متأسفانه کودک و نوجوان جدی گرفته نمیشود؛ رسانهملی میتواند در این راستا گامهای بلند و مؤثری بردارد.
البته در این نشست هم بر مقایسه این سریال با "قصههای مجید" اشاره شد که قصه "حکایتهای کمال" با ما زمین تا آسمان متفاوت است؛ ما در دوره 40 قصه روایت میکنیم و "قصههای مجید" امروزی است؛ شاید شباهت ما قهرمانی یک نوجوان است که در همه قسمتها حضور دارد.
شایانفر از روزهای سخت سریالسازی در تلویزیون گفت که آنقدر راه سخت و پیچیدهای برای رساندن "حکایتهای کمال" به آنتن داشتیم و مطالباتی که هنوز باقی ماندهاند باعث شد تا بیمار شوم.
سریال "حکایتهای کمال" قرار است در صورت رضایت عمومی بینندگان و حل مشکلات مالی و توجه تلویزیون به ساخت کارهای نوجوانانه، قسمتهای بعدی این مجموعه تلویزیونی ساخته شود؛ چرا که 31 قسمت در کنداکتور قرار گرفته و در صورت ادامه، ماجرای کمال و حکایتهای سریال به سال 57 و برهه انقلاب میرسد.
تهیهکنندگی را با ساک پول اشتباه گرفتهاند
مشروح این نشست را در ادامه میخوانید:
* بگذارید پرسش و پاسخ را از محسن شایانفر تهیهکننده سریال شروع کنیم؛ مشکلی که امروز در تلویزیون داریم عمدتاً به تهیهکنندگان برمیگردد. بازیگران ما که اکثراً صحبت میکنند گلایهشان به عدم پرداخت دستمزدها است. یا بیتعهدی برخی از تهیهکنندگان که تازهوارد و اصطلاحاً غیرهنریاند! انگار نظامنامهای نظارتی جدی، امورات تهیهکنندگان تلویزیون را پیگیری نمیکند. در راستای نقشفروشی و رفتار سفارشی بسیاری از کاربلدها در همه عرصهها خصوصاً بازیگران، خانهنشین و بیکار شدهاند...
بسیاری تهیهکنندگی را با ساک پول اشتباه گرفتهاند؛ نکتهای که متأسفانه این روزها با نقش مهمی مثل "تهیهکنندگی" برخورد اسپانسرگونه و دمدستی میشود. وقتی سرمایه میآورد گاهاً فامیلها و نفرات خودش را هم به عنوان عوامل و بازیگری در پشت دوربین یا جلوی دوربین حاضر میکند؛ این اوج برخورد غیرتخصصی با تهیهکنندگی در تلویزیون یا سینما است. زیرا اصل تهیهکنندگی از دیرباز، هدایتگری اتاقفکر اثر هنری بود و میطلبد هنر ترکیبی آموخته باشد نه آموخته اکتسابی!
"حکایتهای کمال" آپارتمانی نیست
اگر تهیهکننده استاندارد و کاربلد باشد یک چهارم بودجه را هم در اختیار پروژه قرار دهند کارهای سخت هم ممکن است به سرمنزل مقصود برسد مشروط بر آنکه تهیهکننده در چارچوب هنر و هنرمندی قدم بردارد. من خودم در مواجهه با کار سخت و پیچیده "حکایتهای کمال" دیدم و دیدم با بودجهای که سازمان صداوسیما درنظر میگیرد در ارزیابیها و بررسیها، این سریال را همچون سریالهای اجتماعی دختر و پسری میبینند؛ اما این نوع ارزیابی بودجهای اشتباه است، چون "حکایتهای کمال" آپارتمانی نیست.
مسئولانی که بیتوجهند
برای "حکایتهای کمال" شهرکی را احداث کردیم که گرفتار کاری تکراری و غیرمتفاوت و متنوع نشویم. دکورسازیهای مشابه هم جواب نمیداد که باور مخاطب را به روایت دهه 40 سریال برساند. چندین برابر بودجه گذاشتیم و به جای دکورسازیهای سطحی، شهری به نام کمال را ساختیم. در این بین آنقدر بیتوجهی مسئولین را دیدم که به دنبال این رفتم که بودجه تلویزیون را پرداخت کنم و تا چندین قسمت دیگر هم بسازم و سریال در فضای رسانهای پخش کنم.
هرکسی جای من بود دوام نمیآورد
من امروز شهرکی به نام کمال ساختهام؛ همچون سریالهای چندین قسمتی ترکیه و سوریه که چنین کارهایی میسازند. "حکایتهای کمال" را به غیرت عوامل ساختم و باور کنید از عید تا الان هیچ کدام از این هنرمندان با سابقه و کاربلد سریال، واریزی نداشتیم. مشکلات مالی عدیدهای داریم و هنوز برخی از عوامل پیشقسط هم نگرفتهاند. هرکسی جای من بود دوام نمیآورد؛ واقعاً سوختیم و ساختیم از کارگردان تا دیگر عوامل!
با دقیقهای سه میلیون "حکایتهای کمال" ساخته شد
با تمام این تفاسیر باز هم قرار باشد کار دیگری در تلویزیون تهیهکنندگی کنم فقط کمال است توانایی تهیه دیگر کارها را ندارم. متأسفانه مناسبات مالی محدود به یکسری دوستان شده و آن سوی جدولند؛ یکسریها را هم میبینم در عین بیقابلیتی، بودجه بالایی برایشان درنظر میگیرند؛ این سوال برای بسیاری از جمله خودم پیش میآید که چگونه است من به عنوان یکی از بنیانگذاران سیمافیلم و تهیهکننده "دزدان مادربزرگ"با دقیقهای سه میلیون کار بسازم و تازه محکومم میکنند که چرا نتوانستی تسویه کنی و کار تهیهکننده را نمیدانی! اما بسیاری از مدیران ارشد تلویزیون حیرت کردهاند که چطور دقیقهای سه میلیون را پذیرفتهایم.
من میپذیرم چون با هنر برخورد تجاری و صرفاً مادی ندارم؛ آنقدر تهمت و افترا خوردهام اما امروز ماحصل و بازخوردهای فرهنگیاش را میبینم ذوق میکنم و اصلاً هیچوقت به جدول و برآوردهای تلویزیون توجه نکردهام، چون تهیهکننده برآوردی نیستم. چنین مشی و منشی باعث شده تا شاهد حضور و فعالیت تهیهکننده نماهایی در تلویزیونیم؛ من هنوز در تلویزیون کاری نساختهام که 60 تا 70 درصد اضافه بر آن خودم تزریق نکنم؛ سریال "ملکوت" جزو مجموعههای شاخص تلویزیون است که با این نوع نگاه تهیهکنندگی ساخته شد و انشاءالله "حکایتهای کمال" را هم سالها مخاطبین از تلویزیون خواهند دید.
مسئولین صداوسیما جلوی توطئه را بگیرند
* شبکه نمایشخانگی امروز بازیگران را به سمت گرفتن دستمزدهای هنگفت برده و همین مطالبه را از تهیهکنندگان سریالهای تلویزیونی هم دارند؛ در این بین بازیگرانی هم نتوانستهاند به حق و حقوقشان برسند و بیانگیزه میشوند و در نتیجه ترجیح میدهند به نمایشخانگی و مدیومهای دیگری غیر از تلویزیون بروند....
پیشنهاد من به مسئولین سازمان صداوسیما این است جلوی توطئهای را بگیرند که در حال شکلگیری است. تولید سریال در شبکه نمایشخانگی با متر و معیارهایی ساخته میشوند که گریبان تهیهکنندگان تلویزیون را گرفته و هر نوع دستمزدی نمیپذیرند در تلویزیون کار کنند. بازیگرانی میگویند ما نیستیم مگر اینکه تهیهکننده یا کارگردان را بشناسیم.
برنامهناسازهایی که آمدهاند آپارتمان پیشخرید کنند
امروز بازیگرانی در تلویزیون کار میکنند که بعضاً هیچکدامشان را نمیشناسیم. جالب است یکی از مدیران ارشد تلویزیون میگفت ما هم این بازیگران را نمیشناسیم! به نظرمن تهیهکننده خوب جریانساز است و در تلویزیون به دنبال کار اقتصادی نیستم، بلکه احساس معلمی میکنم. وظیفهای که جامعه و آحاد مردم برعهده ما میگذارند. آنچه تلویزیون را خراب کرده برنامهناسازهایی است که آمدهاند بودجه را گرفتهاند، آپارتمان پیشخرید کردهاند. نه مثل من که سه سال است ماشینم را دزدیدهاند بعد از سه برنامه هنوز جرأت نکردهام بروم و پراید لیزینگی بردارم.
میخواهند سینماگران مؤلف شوند!
*آقای میرکیانی، "حکایتهای کمال" برگرفته از کتاب برگزیده شما در سال 1376 است؛ شاهد معضل کمبود آثار اقتباسی را در تلویزیونیم؛ چطور شد به این نتیجه رسیدید که کتابتان سریال شود؟
مبنای اصلی تولید این فیلم و سریال تفکر و اندیشه بوده است و نویسندگان بزرگ جهان به شکلها و ژانرهای مختلف به عنوان ژانر اقتباسی تولید شده و معروفترین آن میتوان به ماجراهای هاکلبری فین و مارک تو این اشاره کرد. هم کار انیمیشنی و هم کار تلفیقیاش به نام "آرزوهای بزرگ چالز دیکنز" تولید شده و "پینوک کار و کلوده" در ژانرهای مختلف تولید شد."بیخانمان"، "بینوایان" و "آنشرلی هم نمایههای دیگری از کار اقتباسی است. مشکلی که در برنامهها و سریالهای ما وجود دارد در تلویزیون کمتر از سینما، کسانی که درگیر تولید اثری میشوند خودشان هم به عنوان فیلمنامهنویس و اقتباسکننده شروع به نوشتن فیلمنامه میکنند و آن هم از تبعات جشنوارهها است. در واقع میخواهند سینماگران مؤلف شوند!
هر کاری به درد اقتباس نمیخورد
من خودم فیلمنامه چاپ شده داشتهام اما وقتی میخواستم کار "حکایتهای کمال" تولید شود جمعی از نویسندگان حرفهای فیلمنامه را دعوت کردم و جلسات متعددی را گذاشتیم و لایههای پنهان اثر را تشریح و تبیین کردیم. نکتهای که به آن اصرار داشتم این بود که دست فیلمنامهنویسها را باز گذاشتم؛ چرا که اگر مجموعهای به عنوان مجموعه فیلمنامهنویس اثر خودشان را در فیلمنامه نبینند دیگر انگیزهای برای نوشتن نمیماند. هر کاری به درد اقتباس نمیخورد و هر نوع رمان و کتابی ظرفیت اقتباس ندارد.
شخصیتهای آثار اقتباسی، قابل دسترسیاند
آثار اقتباسی که میتواند به کالای تولیدی یا محصول نمایشی تبدیل شود باید ویژگیها و شاخصههایی داشته باشد عموماً آثار اقتباسی میتوانند مخاطب را همراه کنند که شخصیتهای ملموس نمایشی داشته باشد. شخصیتهای قابل درک و آدمهایی که قابل دسترسیاند. نکته دیگر اینکه تصویر در این آثار بسیار زیادند؛ آثار ادبی مکتوبی که تکگویی دارند و شخصیتها به ذات خودشان مونولوگ یا تکگویی دارند. آثاریاند که به سختی میتوانند تبدیل به اثر اقتباسی شوند.
هرجا "حکایتهای کمال" را مطرح کنیم یاد گذشته میافتیم
ویژگی منحصر به فرد دیگر آثار اقتباسی قابل تبیین بودن فضاها است؛ اثر اقتباسی جایی میتواند نمود پیدا کند که ما بتوانیم راجع به آدمها و اتفاقات خیلی حرف بزنیم. موضوع "حکایتهای کمال" را هر جا مطرح میکنیم کلی خاطره و گذشته یاد آدمها میآورد. علتش هم این است که فضا، آدمها، کاراکترها مملوس و قابل دسترسیاند و ما آنها را میشناسیم با آنها ارتباط برقرار میکنیم؛ آدمهایی که در این آثار با آنها ارتباط برقرار کنیم الگو میشوند؛ یعنی عناصر و شخصیتهای قابل دسترسیاند.
شخصیتها شناسنامه دارند
معمولاً قصههای ساختگی و مندرآوردی که فقط تختند و پیش میروند؛ آدمها و شخصیتهای آن داستانها، شناسنامه ندارند؛ تأثیرهایشان هم تأثیرهای ماندگاری نیست بلکه مقطعی است و میتوانند موج ایجاد کنند. این نوع آثار زود فراموش میشوند و نوستالژی نمیشوند.
آثار اقتباسی باید این ویژگیها را داشته باشند؛ ملموس باشند، آدمها قابل تعریف باشند و هنرمندانشان میتوانند درک کنند. وقتی با این عناصر و شاخصهها ساخته شد این اثر هنری به اثر ماندگاری تبدیل میشود. پیش از اینکه کار "حکایتهای کمال" را به اثر اقتباسی تبدیل کنم بیشتر از 220 آثار من به آثار نمایشی تبدیل شده است.
خاطرات خودم است
* بسیاری بر این باورند که شخصیتپردازی داستان پررنگتر از تصویر است. نظر شما در این باره چیست؟
جالب است بدانید بخش مهمی از "حکایتهای کمال" خاطرات کودکی و نوجوانی من از دهه 40 است؛ کارهای کودک و نوجوان باید ویژگی منحصر به فرد داشته باشند؛ یکی اینکه خاطرات کودکی و نوجوانی خودشان را همراه با احساسات به یاد میآورند. کسانی که خاطرات آن دورانشان را به یاد ندارند نمیتوانند به 50 سال قبل برگردند. نویسندگان کودک و نوجوان باید چنین رویهای داشته باشند و به جزئیات پنهان در قصهها توجه کنند. اگر دوستان علاقهمند به آثار اقتباسی، "حکایتهای کمال" را ببینند، با بسیاری از جزئیات مواجه میشوند که حتی از دید هم نسلهای من پنهان بود هاست.
مسئولین سریالسازی و فیلمسازی را جدی نمیگیرند
* آقای صلحمیرزایی کارگردان سریال را مردم با "شاخه گلی برای عروس" و فیلمهای سینمایی بیشتر میشناسند. از سختیها و پیچیدگیهای ساخت سریال "حکایتهای کمال" شروع کنید.
اصولاً فیلمسازی مقوله سختی است به خصوص سریالسازی که به جای 90 دقیقه باید 1000 دقیقه تا 1500 دقیقه سریال کار کنم آن چیزی که من فکر میکنم و تجربه به من نشان داده مسئولین اصلاً حوزه سریالسازی و فیلمسازی را جدی نمیگیرند. من هیچوقت ندیدم که درباره فیلمسازی سوال جدی داشته باشند که با این هشتاد میلیوننفر جمعیت چند درصد مخاطب سریالهای تلویزیون است؛ برخی ده درصد و بیست درصد آمار میدهند اما از آنجایی که من چند سال مدیر بودم و کار پژوهشی کردهام میگویم تلویزیون بالغ از 70 درصد بیننده دارد و نگاه میکنند اما خوراک ندارد. سریالها بسیار شبیه به همدیگرند یعنی اگر شما 10 دقیقه از سریالی را نگاه کنید مقداری هوشمند باشید به انتهای ماجرا و داستان سریال میرسید. این اتفاق آزاردهندهای است!
صداوسیما سریالهای متنوع بسازد
متأسفانه سریالها ما یکشکلند و میتوان با حدس و گمان به ماجراهایش رسید و هیچ پیچیدگی ندارد. اگر 10 دقیقه اول را ببینید تا پایان به عمق ماجرا میرسید. من در حوزه کودک و نوجوان صاحب تألیفم و کتابهای زیادی نوشته و مطالعه کردهام. اگر صداوسیما سریالهای متنوعی بسازد و به موضوعات و ژانرهای مختلف برسد؛ به واقعیتهای جامعه نزدیک شوند و از خلاقیت و نوآوری فاصله نگیرند.
سه بار تصمیم گرفتم کار را تعطیل کنم
به نظرمن فضای ماندگار سریال "حکایتهای کمال" باعث شده مخاطب بیشتر به خودش جذب کند. من گلایه دارم از حمایتهایی که باید میشدیم و نشدیم؛ حتی سه بار تصمیم گرفتم کار را تعطیل کنم واقعا خدا را شاهد میگیرم و کتباً نوشتم که استعفا کنم اما فکر کردم بخواهد سابقه ما را هم خراب کند.
* شما گفتید که اگر حمایت شویم و با اثرمان خوب برخورد کنند به ادامهاش میرسیم...
نه، قطعاً من ادامه نمیدهم یعنی اگر بخواهد به این سبک و سیاق پیش برود من نیستم. من آدمیام که مدیر و این چیزها را دیده و از این چیزها اصلاً ابایی ندارم، چون تکیه به خلاقیت خودم دارم کسانی که مسئولیتهایی گرفتهاند من خیلی بالاتر از اینها هستم.
تعریف درستی از تهیهکننده در صداوسیما نداریم
* این شرط و شروطها چیست؟
مشکلی که وجود دارد تعریف درستی از تهیهکننده در صداوسیما و حتی سینمای ما نیست؛ شما نگاه کنید تهیهکننده به نوعی نماینده کلی رسانه در تولید فیلم و سریال است. من گاهی فکر میکنم تهیهکننده فقط پول است، در صورتیکه 90 درصد تهیهکنندگی به فکر و اندیشه، مدیریت و دانش است. در صورتی که الان میبینید سینمای ایران سرمایهگذار آمده جای تهیهکننده را گرفته و تهیهکنندههایی وارد شدهاند که از حرفه سینما، چیزی نمیدانند و اگر تهیهکننده دانش، فکر و اندیشه داشته باشد واقعاً باید رسانه و سینما به آن بها بدهند.
بارها در وزارت ارشاد میگفتم، تهیهکنندگی تنها پول نیست
* بسیاری از سرمایهداران وارد سینما میشوند که تنها میخواهند در کارنامهشان فیلمسینمایی داشته باشند؟
در این صورت تهیهکنندگی معنایی ندارد. کارگردانی اجازه بدهد که سرمایهگذارش دخیل در انتخابش باشد یا حتی تهیهکنندهاش کارگردان نیست من 40 سال در این سینما بودم اصلاً حرف اول و آخر را کارگردان میزند؛ کارگردان است که به تهیهکننده میگوید فلان شخص را بیاورید. من اعتقادی به این رویه سرمایهگذاری، ندارم، چون فکر و اندیشه را میگیرد.
بارها در وزارت ارشاد میگفتم، تهیهکنندگی تنها پول نیست و سرمایهگذاری در آن وجود دارد. سرمایهگذاری که الان مطرح است و نیازی نیست مطرحش کنم. سرمایهگذاری که سرمایهگذار واقعی باشد و سرمایهاش در راه اختلاس نباشد. سرمایهگذاران که فرهنگی و خوب باشند و از راه حلال پول درآورده باشند استقبال میکنم نه سرمایهگذارانی که بخواهند همهکاره باشند و حرف دیگری بزنند. چون من روزها که میگذرد مرتب با اینها ارتباط دارم و من تمام همّ و غم من این بود که به نحو احسن تولید شود. به من میگفتند تو دانش داری و چرا فیلمهای بدنه میسازی؟ من گفتم برای مردم فیلم میسازم اما من آگاهانه انتخاب کردم و به مردم گفتم من آگاهانه میروم به سمت سینمایی که سمت و سو داشته باشد.
کارگردان باید مخاطبشناسی بداند
* یکی از نقدهایی که به سریال شما میشود کارشناسان میگویند در سبک فیلمسازی سردرگم است که میخواهد در سینما چه نوع فیلمی بسازد و در سریالسازی چه ژانر و سبکی را انتخاب کند....
ما منتقدی هم داریم که هیچ فیلمی را قبول نمیکند؛ من دنبال موقعیتهای فاخر بودهام اگر فیلم من کمدی است طنز موقعیت را برای ساخت فیلمم درنظر میگیرم. سردرگم نیستم و نمیدانم چرا چنین نقدهایی وارد میشود. من ژانرها و موضوعات را آگاهانه انتخاب میکنم، من سیاسی میساختم یا انقلابی، یا اجتماعی و دفاعمقدس؛ به سمت طنز میرفتم یا آسیبشناسی مشکلات داشتیم. من "شاخه گلی برای عروس" را ساختم پرفروش بود؛ به نظرمن برای کارگردانی مخاطبشناسی اصل است.
کارم بازیگری است و باید نقش را درمیآوردم
* آقای پاکنیت بازیگر نقش داود و پدر کمالید. میدانم خیلی با وسواس نقشها را انتخاب میکنید. چطور خودتان را به این شخصیت رساندید در حالیکه سابقه کارهای طنز نداشتید...
من بازیگرم و باید در هر ژانری بازی کند. برخی از کارگردانان قبول ندارند این بتواند در ژانر دیگر هم بازیگری کند، این بر میگردد به نقش بازی کردن آنها! بازیگر، بازیگر است و باید هر نقشی به آنها سپرده شود. آنطور که شخصیت داستان ایجاب میکند و باورپذیر با آن برخورد کند؛ اگر نتواند آن نقش را ایفا کند، قطعاً بازیگر نیست. بازیگری باید روانشناسی بداند و "حکایتهای کمال" وقتی به من پیشنهاد شد فکر میکنم 7، 8 قسمت به من دادند و خواندم به یاد دوران قدیم و آن زمانه افتادم.
به طورکل من دوران قدیم را دوست دارم به همین دلیل کارهای تاریخی زیاد بازی میکنم؛ زیرا تاریخ آیینهای از گذشتههای ما است که ما خودمان را در آن آیینه میبینیم. وقتی من این قصه را خواندم یاد دوران بچگی خودم افتادم. آن زیر بازارچهها، زغالفروشیها و پشمکفروشیهایی که در بازار بودند. یعنی تمام چیزهایی که در دوران طفولیت خودم اینها را دیده بودم و الان متأسفانه به دلیل آپارتماننشینی هیچکدامش را نمیبینیم حتی حیاط خانهها را هم نمیبینیم. این حوضی که در خانه کمال است نمیبینیم به خاطر نوع زندگی ما من در این کار میدیدم خُب برایم لذتبخش و نوستالژی بود از گذشتهای که من هم در آن دوره زندگی کردم و وقتی که خواندم خوشم آمد.
همانطور که شما گفتید من تاکنون، شخصیت طنز بازی نکرده بودم؛ در "مرد عوضی" بازی کردم و یا "روزی روزگاری" یک نوع طنز است یا "پشت کوههای بلند" هم طنز تلویزیونی بود. این نوع طنز را تجربه نکرده بودم و کارگردان به من اعتماد کرد و شخصیت داوود را به من سپردند. تا آنجا که خود متن اجازه میداد از آن چیزی که در متن بود استفاده میکردم که باید در بیاورم و از راهنماییهای کارگردان (صلحمیرزایی) بهره بردم.
خودم را با خصوصیات شخصیت داود همراه کردم
اما بازیگرم و تنها به نقشی که خوم میخواهم بازی کنم توجه دارم و درباره کار کارگردانی و شخصیتپردازی و نظرات کارگردان و تهیهکننده صحبت نمیکنم؛ یعنی اگر هر طوری بخواهم گریم شوم نظر کارگردان است و اعتراضی نمیکنم. اصلاً به کار کسی دخالت کنم چون اعتقادم این است که کارگردان فکر و اندیشهای دارد و من نمیتوانم بگویم.
من با قصه "حکایتهای کمال" آنطور که باید و شاید و در توانم بود ارتباط برقرار کردم. در لحظه ترس، رعب و وحشت، احترام و هر لحظه و موقعیت دیگر این کاراکتر، سعی کردم به اصالت نقش لطمه نزند. من داودی باشم که فیلمنامه "حکایتهای کمال" بر آن تأکید دارد.
نانوای "حکایتهای کمالم"
*مهرداد ضیایی نانوای "حکایتهای کمال" است؛ درباره این نقش صحبت کنید که حضورتان قابل توجه بوده است...
در "حکایتهای کمال" نقش حسن نانوا را دارم، نانوایی که در محل و بازار است در عین حال صاحبخانه آقا داوود (پدر کمالم). بسیار اتفاقاتی بین اینها پیش میآید و فضای سنتی و نوستالژی کار را دوست داشتم. به نظرم مردم ما اول از همه بیشتر احتیاج به سرگرمی دارند، متأسفانه بخش مهمی که در سریالهای ما الان فراموش شده و در سینما و به طور کلی در سریالسازی ما فراموش شده قهرمانسازی و نوستالژی است، نکاتی که اساس سینمای دنیا را میسازد اما ما رفتهایم سراغ معضلات اجتماعی تازه آن معضلات اجتماعی را به بدترین شکل ممکن نشان دادهایم آن اتفاقات که امروز مردم در خیابان و کوچه بازار با آن برخورد میکنند به هیچ عنوان در تلویزیون ما نشان داده نمیشود و باید تلویزیون به این نوع سریالسازیهای داستانگونه برود.
گلایه دارم چرا رستورانیها را بازیگر کردید
* حمید ابراهیمی پاسبان یا آژان سریال "حکایتهای کمال" است؛ نقشی که تاکنون از او ندیدهایم. درباره این نقش بفرمایید و چطور به این طنازی رسیدید و درباره بدقولی تهیهکنندگان هم نقطه نظری داشتید بفرمایید.
آقای شایانفر (تهیهکننده سریال) درباره پول و اقتصاد صحبت کردند من نظر دیگری دارم میگویم عشق جایگاه خودش را دارد به نظر من همهجا نمیشود از این واژه استفاده کرد اقتصاد پدیدهای است که با سینما و تلویزیون پیوند خورده است. سینما و تلویزیون صنعت است، آدمهایی که وارد این صنعت میشوند حتی آقای شایفر که سابقه دارد باید این صنعت را بشناسد و اقتصاد به آن گره خورده و پول داشته باشند و کار کنند به نظر من این تفکر که من با عشق کار را جمع میکنم این تفکر غلط است. به نظرمن پول حرف اول را در صنعت سینما و تلویزیون میزند.
من از رسانهها گلایه میکنم که باعث شدند آدمهای فیک، ساختگی و پوشالی پررنگ شوند و کاربلدها کنار بروند. این دوستان را از گوشه رستوران بیرون میکشید و مطرحش میکنید من میگویم اینجا به فرهنگ و هنر این مرز و بوم لطمه وارد میشود. این خوراک فرهنگی را پولدارها تولید میکنند و آدرسهای غلط به جامعه میدهند. یک عده آن بالا ایستادهاند و پول خرج میکنند که من چطور فکر کنم و چه کارهایی را بسازیم و چه کارهایی را نسازیم! حالا در این میان امثال "حکایتهای کمال" برایشان اهمیت و سودی ندارد.
به جای "حکایتهای کمال" کارهایی را در شبکه نمایشخانگی میسازند که جامعه مصرفگرا و مصرفی را به سمت سادهانگاری ببرند و این نوع تفکر و رویه نیازی به هنرمند اهل فکر و اندیشه ندارد. الان در ورطه سینما اتفاقا هرچه بیشتر بدانید کمتر کار میکنید به امثال ما کمتر کار میدهند و کسانی را میشناسم که در حد جمله نمیتوانند دیاولگ بگویند و دانش هنری ندارند اما همیشه در رسانهاند.
برای همین امثال ما کمکار و گوشهگیر میشویم. اولین تجربهام را با محمدحسین لطیفی داشتهام و یا با مازیار میری کار کردهام با کارگردانی که به اصطلاح خودمان شناسنامه دارند ولی چرا این همکاریها ادامه پیدا نمیکند و در کار بعدیشان نیستیم چون دنبال حقمان بودهایم! به "حکایتهای کمال" هم آمدم از روی رفاقت و دوستی بود و وقتی پاسبان "حکایتهای کمال" به من پیشنهاد شد پذیرفتم و با قدرت پای این نکته ایستادم که بازیگری بازیگر است هر نقشی را بتواند ایفا کند و این تجربه اول من در حوزه طنز بود.
مادرم در کنارم است و انتخاب میکنم
* محمدرضا شیرخانلو نقش اول سریال یا همان کمال شبکه دو سیما است. از کودکی که فیلمهایشان را دنبال میکردیم در ژانرها و موقعیتهای مختلف، بازیهای درخشانی را ارائه کردید و در فیلم "دهلیز" کاندید جشنواره فیلم فجر شدید.
ما فیلم خوب برای نوجوانها نداریم اگر فیلمنامه خوب برای نوجوانان نوشته شود صددرصد بازیگران خوب عین من یا حتی بازیگر نوجوانی که در "حکایتهای کمال" بازی کردهاند میتوانند خودشان را نشان دهند. من گذشته را دوست دارم به خاطر حال و هوا، خیابان، خانههای حیاطدار و کمال این فرصت را به من میداد در آن دههها و دورانها زندگی کنم. کمال پسر شیطونی است و اینها جذابیتها و اتفاقات جالب توجهی را مخاطب میبیند.
پسر شیطونیام اما از خروس لاری میترسم
* چقدر به درس و زندگی توجه داری و اصولاً نوجوانانی که بازیگر میشوند چقدر از تحصیل عقب میمانند؟
معمولاً عقب میاندازد و بازیگر نوجوان باید برای رسیدن به اهدافش هم درس و تحصیل و بازیگری را توأمان جلو ببرد. من سر سریال "حکایتهای کمال" هر روز آفیش میشدم و یکسال درگیر بودم و مدرسه نرفتم. بیش از 12 ساعت جلوی دوربین بودم و حضور در تئاتر هم کار را پیچیدهتر و سختتر میکرد.
* تو را به کدام نقش بیشتر میشناسند...
پوریا در دودکش من را خیلی میشناسند.
* بسیاری بودند مثل شما، آمدند و کار کردند و رها شدند. شما برای ماندگاری و اثرگذاری بیشتر چه برنامهای دارید؟
این مقوله وجود دارد و نوعی آسیب است اما به انتخاب کارها بر میگردد که خدا را شکر من مادرم همیشه در کنارم است. ایشان به من مشاوره میدهند تا انتخاب درستی داشته باشد. از اولین کار من که "چک برگشتی" سیروس مقدم بود تا همین " حکایتهای کمال"؛ واقعا انتخابهای خوبی داشتهام و من در این کارها بازیگر کارگردانان بزرگی شدهام. به نظرم مادرم میتواند من را به درستی در این مسیر هدایت کند.
* سختترین پلان و سکانس کدام صحنه بود؟
سختترین پلانش همان خروسی بود که در بغلم گرفته بودم چون از خروس میترسیدم. با حیوانات زیاد رابطه خوبی ندارم من خروس میدیدم نمیتوانستم به سمت آن بروم و بعد در سه چهار روز اول فیلمبرداری خروس لاری به دست من دادند.
چرا به ما میگویند بازیگری را شغل دومتان بدانید؟
* خانم بیتا خردمند خودتان را فرزند تلویزیون میدانید و نقش خانم همسایه را دارید. در "زیر هشت" و "رستگاران" سیروس مقدم هم بازی کردهاید. نظرتان درباره امروز مواجهه با بازیگران خاص و طرز برخورد با کاربلدها و قدیمیها چیست؟
سریال جدیدی در تلویزیون نمیبینید؛ یا "لیسانسهها" است و یا "فوقلیسانسهها" و یا به سراغ "ستایشهای" چند فصله میروند. این شد تلویزیون! وقتی سریالی به نام "حکایتهای کمال" ساخته میشود که دیگر آدمهای تکراری در آن نیستند کمتر مورد حمایت قرار میگیرند. تازه اعتراض هم که میکنیم برخی میگویند بازیگری که شغل نیست باید چندمین شغلتان باشد. پس با این توصیف باید درِ دانشکده هنر را گل بگیرید! پس ما که فارغالتحصیل دانشکده هنریم باید چه کاری انجام دهیم و به سراغ مزون و آرایشگاه برویم؛ وقتی بیکار هم شدیم جلوی دوربین یک اطواری دربیاوریم. در صورتیکه ما که دانشآموخته این رشتهایم کار را جدی میگیریم و برایمان اینجا تجارت نیست اینجا هنر و هنرمندی را به منصه ظهور میرسانیم.
دوست دارم ماندگار شوم
* مهلقا مینوش زاد که فیلم "آتابای" نیکی کریمی را در جشنواره فیلم فجر دارد نقش خواهر کمال را بازی میکند. از حضورتان و تجربه اولین کارتان بگویید.
من هنرستان سوره رشته نمایش خواندم و الان در دانشگاه رشتهام بازیگری است. اوایل خانوادهام هم مخالفت میکردند که الان علاقه به بازیگری دارید و تمام میشود. طوری علاقه داشتم که همهجا برای تست میرفتم. به همینخاطر دستیار آقای صلحمیرزایی با من تماس گرفتند که نقش دختر 18 سالهای را بازی کنم که داستانش به دهه 40 برمیگردد. خوشبختانه با اتودی که زدم قبولم کردند و روزهای آخر فیلمبرداری در شهرک سینمایی که تمرین میکردم حتی اولتیماتوم هم دادند که اگر نتوانم جایگزین است.
* از این که پدرتان در سریال محمود پاکنیت بود و بازیگران کاربلد با شما همکار بودند چه احساسی داشتید...
اتفاقاً با جایی صحبت کردم. خیلی از بازیگرهایی که کاربلد و حرفهایاند تازهکارها را تحویل میگیرند اما کاربلدهای سریال "حکایتهای کمال" به من کمک کردند تا بهترین شوم. اما من هم مثل محمدرضا شیرخانلو از مواجهه با حیوانات هراس داشتم.
* برای آینده برنامهریزیتان چیست؟
به نظرم بسیاریها هستند پول میدهند و در این حرفه نمیمانند اما من دوست دارم در آینده به بازیگری تبدیل شوم مثل آقای پاکنیت ماندگار شوم و در ذهن مردم بمانم.
چرا به جوانها امید واهی میدهید؟
* علی مسلمی برادر کمال است و به عنوان بازیگر جوان چه دغدغههایی دارید؟
به عنوان کسی که نماینده تازهواردها و جوانان این نسل جدید محسوب میشوم مسئلهای است که دور و بر همه جوانهای علاقهمند بازیگری است؛ میبینیم کلی کلاسهای بازیگری برگزار میشود از هر جای دیگری کلاس بازیگری داریم به شدت زیادند و امید واهی به جوانها میدهند. جملهای میگویند و سرنوشت آن جوان را زیر سوال میبرند یک شبه طرف را به بهترین بازیگر تبدیل کنند ورک شاپ یک روزه بازیگری برگزار میکنند. اساتیدی که تجربه ندارند و کلاس بازیگری در استانهای سراسر کشور برگزار میکنند. واقعاً با آینده جوانها بازی نکنیم و به آنها وعده پوشالی ندهیم.
تصویربردار و تدوینگر: محمدرضا کشت دار، مهدی کماسی، حسین دزفولی و محمدحسین فراهانی
انتهای پیام/