نمایش «خاک و تاج»| بازی تاج و تخت
زهرا صبری در نمایش «خاک و تاج» به جستجوی مرگهایی میپردازد که شکسپیر برایمان به میراث گذاشته است.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
مرگ چیست؟ سفر روح از جسم؟ بسته شدن ابدی چشم؟ فراموش شدن ناشی از سکون؟ نهان شدن در دل خاک؟ مرگ مرموزترین تجربه بشری است، تجربهای که نمیتوان به زبانش آورد؛ چون زبانت به محض مرگ، قاصرترین عضو بدنت میشود. مرگ زمانی آشکار میشود که بمیری. دیگر با پوست و گوشت و روحت مرگ را تجربه میکنی و درمییابی که این راز سر به مهر هزاران سال زیست بشر چه بوده است.
با این حال همواره روایت از مرگ جذاب بوده، اینکه برای چه میمیریم و به چه جانمان را فدا میکنیم. ادبیات و هنر بشر همواره جولانگاه جستجوها و کاوشهای هنرمند برای یافتن مفهوم مرگ بوده، اینکه قهرمان داستان برای چه مسیری را برمیگزیند که انتهایش مرگ است. حتی گاهی میل به مرگ یا وسوسه روبهرو شدن با مرگ، در نقاشیها، فیلمها و تئاترها جلوه میکند. بیشک در جهان نمایش، شکسپیر سرآمد روایت مرگ است. نمایشنامهنویس بریتانیایی در «تیتوس آندرونیکوس» رکورد میشکند و عنوان و اقسام مرگ را به تصویر میکشد. او شاعر قتل است. نشان میدهد چگونه خون، خون میطلبد.
از همین رو، بخش مهمی از کارگردانان نگاه خود را معطوف به مفهوم مرگ در آثار شکسپیر کردهاند. از قتلهای جنایتکارانه در مکبث تا مرگهای انتقامجویانه در هملت. همگی مطلوب کاوش روح کنجکاو کارگردانان بوده است. زهرا صبری نیز خارج از این وضعیت نبوده است. کارگردان حوزه تئاتر عروسکی در «خاک و تاج» داستان تاج و تخت در دو اثر مهم شکسپیر را کاوش میکند: هملت و مکبث. هر دو نمایش با قتل پادشاه مشروع کلید میخورد و با مرگ پادشاه نامشروع به پایان میرسد؛ اما برای این پایان بهای سنگینی پرداخته میشود، بهایی به قیمت جان چندین نفر.
همواره به تصویر کشیدن قتلها در آثار شکسپیر محل نزاع بوده است. برخی از قساوت بیش از اندازه آنان گفتهاند و برخی از تأثیر کارتاسیسوار آن. برخی آن را مصداق ترویج خشونت میدانند و برخی آن را امری در راستای تزکیهنفس. برخی از زشتی و پلشتی به تصویر کشیدن قتلها گفتهاند و برخی آن را زیبا و به غایت دراماتیک. حال چگونه میتوان تجمیعی از هر دو نگاه را داشته باشیم؟ به نظر زهرا صبری تلاش میکند این دو نگاه متناقض را در اثرش تجمیع کند. به عبارتی هم کاتارسیس موجود در متن را حفظ کند، هم زشتی قتل را روایت کند. گویی عروسکها این قدرت را به او میدهند؛ اما عروسک در نمایش او چیست؟
تصویر و تصور ما از عروسک عموماً به ابژهای خاص ختم میشود. زمانی که به مخاطب میگوییم عروسک برای او همان ماپتهای مشهور تداعی میشود؛ اما صبری عروسک را به یک اثر نقاشانه بدل میکند. شخصیتها کاغذهای بریدهشده و نقاشیشدهاند. یک صفحه که تنها دو بُعد دارد و میتواند تا شود، وارونه شود و حتی معکوس شود. هر حرکت موجب تغییر در شخصیت میشود. عروسکها صبری در میان نخهای سرخ، در فضای خلق شده توسط راوی به جنب و جوش درمیآیند. آنان حرکت میکنند و کنش قتل را به تصویر میکشند. آنان از بطن داستان مرکزی خارج میشوند و در قالب اپیزودها، میگویند از کجا آمدهاند و در کجا با مرگ مواجه شدهاند.
به عبارتی ما قرار است روایت مردن شخصیتهای دو نمایشنامه را یک به یک تماشا کنیم؛ اما در اینجا چندان نمایش در قید و بند کلام شکسپیر نیست. بیشتر توجه به تصویری است که شکسپیر ارائه میدهد. پس صبری نقش یک واسطه بصری را ایفا میکند. او تصویر مرگ پولنیوس را نشانمان میدهد؛ اما آن را از زبان مقتول روایت میکند. کاری که شکسپیر نمیکند. در هملت این هوراشیو است که مشغول روایت مرگ شخصیتهاست؛ حال در جهان صبری شخصیتها یک به یک تجربه مرگ خود را روایت میکند. گامی برای نزدیک شدن به اینکه چگونه مرگ ما را به سمت خود جذب میکند. همه چیز متفاوت است. هر کسی به شیوهای، به روشی، در مسیری متفاوت مرگش را رقم میزند؛ حتی اگر همه در یک داستان مشترک باشیم.
روایت صبری در وهله اول بسان یک جستجو است، جستجو در دل داستان و در گام بعد خلق یک زیبایی. قرار است یک تفاوت رقم بخورد. اینکه شخصیتهای شکسپیری بدل به صفحات کاغذی شوند که روی همانها حلق شدهاند؛ با این تفاوت که حروف و واژگان به خطوط درهمتنیدهای بدل شدهاند که تصویرآفرینی میکنند. جذابیت نمایش در همین است. در هم تنیدگی تصاویری که دو عروسکگردان با ظرافت میآفرینند. در میان نخها و کنافها. اما یک مانع بر سر راه است، آن هم ماجرای نمایش است. برای مخاطبی که هملت و مکبث را نمیشناسد، نمایش «خاک و تاج» صرفاً یک سرگرمی بصری است و مفاهیم برای او معانی تداعی نمیکند. رابطه اپیزودها میتواند برایش ناآشنا باشد؛ هر چند صبری با بهکارگیری زبان راوی، شرایط برای درک رابطه اورگانیک میان شخصیتها را مهیا میکند.
انتهای پیام/