گستردگی مصادیق و مفهوم قصهگویی
یکی از قدیمیترین وجوه قصهگویی، وابستگی و پدیدآمدگی آن از دل فرهنگ عامه (فولکلور) است. قصه و قصهگویی از هزاران سال پیش یکی از نمودهای فرهنگ عامه بوده است.
خبرگزاری تسنیم، سیدعلی کاشفی خوانساری
آیا امروز پدیدهای به نام قصهگویی میتواند وجود داشته باشد؟ (و آیا وجود دارد؟) آیا قصهگویی سنتی مربوط به دوره پیشامدرن و عادات و تفریح جوامع عصر شفاهی است؟ آیا امروز اگر حرفی از قصهگویی به میان آید ،تنها در خلال مباحث میراث فرهنگی و رویکردهای موزهای به سنن و آداب کهن است؟ آیا هنر و رسمی به نام قصهگویی مرده و به تاریخ پیوسته است؟ آیا سینما و تلویزیون و ... شکل امروزی، جایگزین و تنها جانشین قصهگویی هستند؟
آیا امروز هم میشود قصه گفت؟ آیا امروز هم کسانی قصه میگویند؟
برای قصه گفتن باید چه کرد؟ و چه کارهایی را نباید کرد؟
آنچه میخوانید مجموعه یادداشتی درباره قصهگویی است. سالها تدریس و داوری قصهگویی در دانشگاهها و در مراکز مختلف فرهنگی و خواندن دهها کتاب و مقاله در این حوزه با یافتهها و برداشتهایی همراه بوده که به گمانم در کتابهای تألیف و ترجمه درباره قصهگویی نمیبینیم.
به نظرم وقتی میگوییم قصه و وقتی فهم و تلقی مشترک ما از یک متن و یا یک اثر این است که با قصه مواجه هستیم، آن متن مکتوب یا شفاهی حتما دو ویژگی اصلی دارد:
شخصیت دارد و ماجرا (حادثه) دارد و به نظرم همین این دو برای تعریف و تمدید قصه کافی است. اگر متنی شخصیت داشته باشد و حادثه نداشته باشد زندگینامه است و اگر نوشتهای حادثه داشته باشد و شخصیت نداشته باشد، خبر است و فراتر از آن هر متنی که این دو خصیصه را دارد قصه است یا بهتر است بگوییم قصه هم هست چون ممکن است همزمان گزارش مطبوعاتی، فیلمنامه، نمایشنامه و... هم باشد.
به نظرم به جز این دو عنصر، سایر عناصر مذکور در کتب و شیوهنامهها قطعی و حتمی نیستند. مثلا مهم نیست که حوادث و شخصیتها واقعی یا تخیلی باشند و مهم نیست که قصه تعادل اولیه و ثانویه نداشته باشد یا نقطه اوج و گرهگشایی در بسیاری داستانها وجود ندارد، همینطور تحول شخصیت، هول و ولا و... . پس اینجا منظور ما از قصه، مفهومی عام و شامل و فراگیر است و انواع و اقسام سبکها و گونهها (ژانرها) را در بر میگیرد.
قصهگو هم لابد همان کسی است که قصه را روایت و یا محاکات میکند. پس در اصل قصهنویس هم خودش قصهگوست و ایضا بازیگران یک نمایش و یا یک برنامه تلویزیونی، پادکست و... هم از جنبهای قصهگو هستند.
اما اینجا منظورمان از قصهگو انسانی است که با کمک گفتار قصه ای را نقل و بازگو میکند. پس قصهگویی حرفهای با آنچه که در سینمای قصهگو و یا صفحهی فیکشن (گزارش نرم و روایی) مجلهها رخ میدهد متفاوت است.
به بیان دیگر اینجا به یک کارگردان و طراح انیمیشن قصهگو نمیگوییم اما هر کس را که در برابر مخاطبان واقعی و یا مجازی با استفاده از کلمات (منثور، منظوم، موزون) به بازگویی یک قصه میپردازد، قصهگو میدانیم. خواه قصهگویی مادری در کنار بستر فرزند، معلمی در کلاس، درویشی در قهوهخانه، نقالی در میدانگاه و یا شخصی در برابر دوربین تلویزیون و وبکم و یا میکروفون استودیو.
تفاوت واژهها و اصطلاحها نباید ما را به اشتباه بیندازد. گاه گونههایی از قصهگویی نامهای متفاوتی دارند و گاه شکلی از قصهگویی، هنر و یا سنتی به جز قصهگویی نام گرفته است اما همه اینها در آن تعریف کلی که از قصه و قصهگویی آوردهایم میگنجد.
درباره قصهگویی چند نکته کلیدی و پایه را باید تکرار کنم. مثلا این نکته ساده و بدیهی که برای قصهگویی الا و لابد نیازمند سه عنصر هستیم: قصه، قصهگو و قصهشنو ؛ و بدون هر کدام از این سه پایه، بار قصه بر زمین میافتد و قصهگویی محقق و جاری نمیشود. و خب البته باز هم بدیهی است که در یک قصهگویی موفق ناگزیریم هر سه این عناصر را درست و قرص و مستحکم بنا کنیم و اگر در هر یک از آنها کوچکترین ضعف و سستی باقی مانده باشد شکست خواهیم خورد.
اینجا از ویژگیّهای یک قصه خوب صحبت نمیکنم و شما را به کتب نظری و تخصصی داستاننویسی ارجاع میدهم. اما بدانیم که قصه های مناسب برای قصهگویی معمولا حادثهمحورند و نه شخصیت محور. مقدمه طولانی ندارند. حوادث و یا عبارات تکرارشونده دارند. نثر ساده، محکم و شیوایی دارند. موسیقی درونی و موسیقی کلمات آنها را «شنیدنی» کرده. عبارات تکرارشونده دارند. دُور و اوج و فرودهای پیاپی دارند و...
عمده ابهام و بدفهمیها درباره دو پایه ویژگیهای قصهگو و دیگر ویژگیهای ارتباطگیری و تعامل با قصهشنوست. همین طور مرزهای روشن قصهگویی با سایر هنرها.
این را هم بگویم تجربه این سالهایم نشان داده که مشکل اصلی قصهگویان ما در شناخت و بازی با قصهشنو است. قصهگویان ما عمدتاً و البته بیشتر به دلیل آموزشهای غلط سازمانی، شناخت صحیحی از ارتباطگری با مخاطبان و مدیریت ایشان ندارند.
بعید میدانم درباره هیچیک از فعالیتهای فرهنگی دیگر به اندازه قصهگویی تفاوت آرا و تنوع برداشت وجود داشته باشد. آنچه به عنوان مصداق قصهگویی ارائه میشود و یا آنچه به عنوان اصول و ضوابط قصهگویی تدریس، تدوین و یا تأکید میشود، چنان متغیر و متنوع است که دشوار میتوان باور کرد همه آنها درباره یک موضوع صحبت میکنند.
علت این تنوع و تفاوت در خاستگاههای چندگانه قصهگویی در طول تاریخ و در فرهنگهای گوناگون است. به همین دلیل برخی نویسندگان و نظریهپردازان و یا برخی سازمانها و مدیران تنها بر یک جنبه و خاستگاه قصهگویی، اطلاع، احاطه، علاقه و اصرار داشتهاند و دارند.
قصهگویی چهار یا پنج خاستگاه و زادگاه و جلوهگاه جداگانه داشته و دارد.
یکی از قدیمیترین وجوه قصهگویی، وابستگی و پدیدآمدگی آن از دل فرهنگ عامه (فولکلور) است. قصه و قصهگویی از هزاران سال پیش یکی از نمودهای فرهنگ عامه بوده است. قصههای شفاهی، اسطورهّها و افسانهها، مثلها، متلها، آدابهای قصهگویی در آیینها و زمانها و مکانهای خاص همگی از منظر ادبیات عامیانه قابل بررسیاند.
دومین وجه و وجهه قصهگویی، جنبه هنری آن است. از هزاران سال پیش در جای جای جهان قصهگویان حرفهای، هنرمند پنداشته شدهاند و پیوند قصهگویی با هنرهایی چون نمایش، رقص و موسیقی وسیع و دیرین است. قصهگویی در فرهنگهای مختلف با آواز، نوازندگی، رقص، نقشپوشی، تغییر صدا، لباس و لوازم و... همراه بوده و در اذهان مردم یادآور هنرهای دیگر همچون تئاتر، خوانندگی، رامشگری و... بوده است همین امروز نیز گونههایی از قصهگویی همچون اپرا و باله همزمان مصادیقی از هنرهای موسیقی، نمایش و رقص هم شمرده میشوند.
سومین ریشه و جنبه قصهگویی را باید در ادبیات چیست، قصهها خواه منظوم و خواه منثور، آثاری ادبی بودهاند. قصهگویان در بسیاری فرهنگ ها خود شاعر، قصهسرا و قصهپرداز بودهاند. حتی در برخی فرهنگها قصهگویان به بیتخوان، سجّاع و نامهای دیگری که صبغه ادبی دارد، خوانده میشدهاند. تصور قصه بدون ادبیات ممکن نیست. ادبیات هم در بسیاری موارد بدون قصهگویان و ناقلان شفاهی حیات، نمود و بقا نمیداشته است.
چهارمین رکن و ریشه قصهگویی را باید در سنت سخنوری و بلاغت جست. به تعبیری قصهگویی در تمام تاریخ و جغرافیا ماهیتی ارتباطی داشته است و نوعی رسانه محسوب میشده است. قصهگویی در هر شکل و شاخهاش نوعی تولید و انتقال پیام، میان فرستنده و گیرنده و یا گروهی از گیرندگان است. در متون قدیمی مربوط به قصهگویی و آنچه که قصهگویان میآموختهاند، بیش از جنبههای فرهنگ عامه، هنر و ادبیات به این وجه بلاغی و تبلیغی تأکید شده است و مدرسان قصهگویی در جهان کهن بیشتر بر آموزش مهارتّهای ارتباطگری، جلب و جذب مخاطب، اقناع و... تأکید داشتهاند که همگی ماهیتی ارتباطی دارند. نامهایی چون نقال، مذکِّر و خطیب که به قصهگویان اطلاق میشد، بر این وجه از قصهگویی تأکید دارد.
قصهگویان همچون یک روزنامهنگار و یا مدیر رسانه ملزم به ارتباط دو سویه، بازخوردگیری و تعامل با مخاطبان بودهاند و تصور قصهگویی بدون ریشه های آن در دانش ارتباطات ناممکن است.
پنجمین خاستگاه و صبغه قصهگویی در طول تاریخ را باید کهانت دانست. البته این رکن به اندازه چهار رکن قبلی عمومی و قطعی نیست. باور به مقدس بودن قصهگویان، ارتباط ایشان با غیب و ماورا، زندگانی متفاوت، رازآلود و زاهدانه ایشان، کاریزما، محبوبیت و یا مردمفریبی و باورهایی از این نوع در بسیاری از زمانها و مکانها عمومیت داشته است. در دوران پیش از تاریخ و در تمدنهای اولیه قصهگویان همگی قدرتی مذهبی و ماورایی داشتهاند. قصهگویان، ناقلان و رمزگشایان اسطوره، افسانه و آیین بودهاند و مردمی غیرعادی تلقی میشدهاند. در تمدنهای ایران و یونان هم قصهگویان کم و بیش این جایگاه را حفظ کردهاند. چنین تصوری درباره قصهگویان در میان اعراب جاهلی وجود داشت و خلفای تمدن اسلامی کوشیدند با این تصویر مقابله و آن را حذف کنند. ایمان مردم به صوفیان قصهگو و مخالفت علمای دینی با ایشان تقریبا در تمام طول و عرض تمدن اسلامی قابل مشاهده بوده است. امروزه نیز قصهگویان دینی از قدرت و مقبولیت ویژهای در میان عوام برخوردارند که گهگاه مورد اعتراض و یا حسادت علما، حاکمان و... بوده است.
از ریشۀ نه چندان عمومی پنجم که بگذریم، چهار منشا و ریشه دیگر درباره تمام انواع و مصادیق قصهگویی عمومیت دارد. هر گونه برنامهریزی، آموزش، تحلیل و ارزیابی درباره قصهگویی باید با توجه همزمان به این چهار ریشه صورت گیرد. به همین ترتیب اگر یک کتاب، دوره آموزشی، جشنواره و ... از یک یا چند ریشه قصهگویی غفلت و یا چشمپوشی کند، به همان میزان از جامعیت و اعتبار آن کاسته خواهد شد.
البته طبیعی است که جشنوارههای قصهگویی به یکی از این ریشهها گرایش نسبی داشته باشند. مثلا در سازمان میراث فرهنگی به فرهنگ عامه و در کتابخانهها به ارتباطگری و انتقال مفاهیم بیش از سایر جنبهها تاکید شود.
انتهای پیام/