روایت همسرانه شهید از سختترین شب یلدای زندگیاش
مثل هر سال مقدمات فراهم شده بود تا مراسم شب یلدا رو برگزار کنیم. اما من مهمان ناخواندهای در دل داشتم، دلتنگی حاصل از ۲۴ روز ندیدن و دوری از همسرم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ریحانه قرقانی همسر شهید مدافع حریم اهلبیت(ع) امیر سیاوش شاه عنایتی (امیر سیاوشی) تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران که در تاریخ 1394/9/29 در حلب سوریه آسمانی شد به مناسبت چهارمین سالگرد همسرش در گفتوگو با تسنیم ماجرای نحوه شنیدن خبر شهادت شهید را در شب یلدا تعریف کرد.
وی گفت: بیست و نهم آذر ماه سال 1394 شب یلدایی متفاوت از هر سال برای من بود، طبق سنت ما ایرانیها این شب، شب دورهمی فامیلی، پهن شدن بساط خنده و شادی، سفره زینت داده شده با انار دون کرده، مسقطی زعفرانی خانگی دستپخت مادر، هندوانه سرخ شب یلدا، آجیل و... مثل هر سال این مقدمات فراهم شده بود تا مراسم شب یلدا رو برگزار کنیم. اما من مهمان ناخواندهای در دل داشتم، دلتنگی حاصل از 24 روز ندیدن و دوری از همسرم.
بی صبرانه منتظر بازگشت ایشان از ماموریتشان در هند بودم،گفته بود اینبار کمی بیشتر در ماموریت خواهند بود و پس از بازگشت بلافاصله مقدمات ازدواج را فراهم میکنیم. یکشنبه بود و من از 2 روز قبل از ایشان بیخبر بودم.
قرقانی گفت: بعد از تماس تلفنیای که با من گرفته بود بیقرار شده بودم، مخصوصاً با جمله «حلالم کن» که پشت تلفن گفت بیتابی من شدت گرفت. لباسهایم را اتو میکردم و در همان حین پیامهای محبت آمیز همسرم را میخواندم تا شاید کمی آرام بگیرم. در همین حال زنگ خانه به صدا درآمد و ورود پدر، برادر، خواهر و جمعی از اقوام با چشمان قرمز، گواه بر خبری ناگوار میداد. در بین اقوام به دنبال شخصی پیر یا بیمار میگشتم که فوت شده و باید آماده پذیرش خبر فوت او باشیم. مشغول حل این معمای ذهنی خودم بودم و میگفتم فکر کنم ازدواج من و امیر عقب افتاد، توی همین فکرها بودم که برادرم از امیر پرسید و خبر شهادت را داد.
بعد این لحظات چیز زیادی به یاد ندارم، صدای گریه و شیون، همهمه و صداهای پیچیده درهم و خیال تصویر من و امیر پشت ویترین مغازهها همراه با دختر کوچولوی آرزوی امیر، با موهای فر مشکی، چشمان درشت تیلهای، همان که قرار بود تنها وسعت دستان کوچکش، گرفتن یک انگشت دست بابا امیرش باشد.
تا قبل از آن لحظات من خودم را برای شروع زندگی مشترکی آماده میکردم که قسم خوشبختیاش را کنار مزار شهدای گمنام کهف الشهداء یاد کرده بودیم، ما با هم دانههای تسبیح زندگیمان را نخ کرده بودیم. تسبیحی که دانه آخر فرو ریخت.خبر شهادت امیر، شب یلدا را به بلندترین شب زندگی من مبدل کرد، و من به اندازه همان یک دقیقه طعم همیشگی دلتنگی را خواهم چشید.طعم مأموریتی بدون بازگشت. تنها دلگرمی من این است که انشاءالله خداوند خود تسبیح زندگی ما را جمع کند و حضرت زینب(س) خریدار آن باشد، همانطور که شهید را بر دامن خود به آرامش ابدی و جاودان رساند.
وی گفت: زندگی بعد از امیر خیلی متفاوت از گذشته شد. در یک لحظه رنگ و بوی زندگی تغییر کرد، همیشه حتی تصور ندیدن همسرم و نشنیدن صدای او و اینکه دیگر هرگز پیامی از همسرم به دستم نخواهد رسید، من را مستأصل و بیقرار میکرد. بارها و بارها شهادت امیر را در خواب دیده بودم و همان خواب، روزهای متمادی مرا آشفته میکرد. حال در جایی قرار گرفتهام که آن تصورات و خوابهای آشفته، به واقعیت تبدیل شده، و من ناگزیر به ادامه مسیر هستم. من طعم دوری هنگام مأمورتهای همسرم را چشیده بودم که خیلی سخت بود، اما امید دیدن دوباره وی، به من قدرت تحمل دوری و انتظار را میداد.
دلم خوش به آن شوق دیدار دوباره بود، اما حال طعم دلتنگی و دوران انتظاری را به درازای همه عمر تجربه میکنم. حضور و کمکهایش را حس میکنم ، با او درد و دل میکنم، اما در حسرت شنیدن صدایش خواهم ماند. گویی همیشه در مصائب زندگیام او را میبینم که کنارم ایستاده، در واقع اگر روزی ابرقدرت و مرد زندگیت بود، همچنان مرد زندگیت هست اما تکیه گاه غائب و نامرئی زندگی. دلتنگی واژه سنگینی برای انسان است، اما خوشبختی همسر، آرامش و تسکین دهنده آلام زن خواهد بود. خوشحالم از اینکه همسرم خوشبخت شد، چه چیز بالاتر از مجاورت و همنشینی با سرور و سالار جوانان اهل جنت(ع)، این دلدادگی به اباعبدالله الحسین(ع) مبارکش باد.
انتهای پیام/