خسروپناه: حکمت متعالیه ملاصدرا ظرفیت امتداد سیاسی و اجتماعی دارد
گرچه فلسفه اسلامی با حکمت صدرایی در طول ۴۰۰سال گذشته رابطه بسیار اندکی با سیاست برقرار کرده است اما باید با پژوهشهای اساسی و دقیق علمی ظرفیت فلسفه صدرا در سیاست را امتداد بدهیم.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا درخصوص معنای فلسفههای مضاف و نسبت این حوزه جدید پژوهشی با مطالعات رسمی دانشگاههای کشور گفت: گاهی اوقات بر سر اصطلاح فلسفههای مضاف نکاتی مطرح میشود بگونهای که عدهای با نفسِ این اصطلاح مخالفت میکنند.
وی گفت: باید توجه داشت که ما نزاعی بر سر الفاظ نداریم بلکه بحث این است که به تبع نیازهای زمانهی ما پرسشهایی مطرح شده است و نمیتوان نسبت به آنها بیتفاوت بود و صرفا به مباحث انتزاعیِ امور عامه بسنده کرد بلکه ما به عنوان انسانهای معاصر با پرسشهای جدیدی درگیریم که بخشی از زندگی مان را دربرگرفته است و باید بواسطه مباحث انضمامی فلسفه که به وجود انضمامی انسان میپردازند به سمت فلسفههای خاص و تخصصی رفت.
معاون مرکز ارتقاء علوم انسانی و هنر گفت: روند فلسفه در مغرب زمین و جهان اسلام پیرامون مسائل انضمامی واجد نحوی از اشتراک است. برای نمونه، نظامات فلسفی قدمای ما نظیر مشاء، اشراق و حکمت متعالیه به مسائل فلسفههای مضاف و انضمامی عصر خود نظیر فلسفه معرفت، فلسفه عشق، فلسفه عالَم، فلسفه خدا و... پرداختهاند. همچنین غرب نیز هنگامی که درگیر مقولات تمدنی نظیر فرهنگ، تمدن، اقتصاد، سیاست، تکنولوژی و... پرسشهایی مطرح کرد و در قبالشان پاسخهایی ارائه کرد.
وی با اشاره به نسبت فعالیت مراکز پژوهشی با فلسفههای مضاف گفت: باید از کسانی که مدعیاند فلسفههای مضاف به دلیل اینکه در مراکز پژوهشی انجام میشود از درون منطق دانشگاه برنخواسته لذا صورت علمی مهمی ندارند پرسید مگر مراکز پژوهشی در زمره مراکز آکادمیک محسوب نمیشوند؟ مگر صرفا مراکز آکادمیک تابع منطق علمی میباشند؟! پر واضح است که پژوهش مقدم بر دانش است چرا که وقتی میتوان دانشی را تدریس کرد که ابتدا به ساکن، پژوهشی حول آنها انجام گرفته باشد و دانشی تولید شده باشد لذا باید پژوهشهایی حول فلسفههای مضاف صورت بگیرد تا سپس بتوانیم از دانشی تحت آن عنوان سخن بگوییم.
استاد سطوح عالی حوزه علمیه در پاسخ به این نکته که فلسفه قدمایی چگونه میتواند با علم جدید که مبنای متفاوتی دارد ارتباط برقرار کند گفت: بنده در این خصوص دو پاسخ نقضی و حلی میدهم. پاسخ نقضی اینکه چگونه فیلسوفان ما همچون فارابی علی رغم اینکه محور معارف دینی در جهان اسلام با نص است توانستند با فلسفه یونان خصوصا فلسفه ارسطو و فلوطین که مبتنی بر انسان و اصالت عقل انسانی بود مواجه شده و پیوندی بین آن با تفکر اسلامی برقرار سازند؟! چرا ما نتوانیم از روش بزرگانی همچون فارابی و بوعلی استفاده کرده و آن را در مقابل جهان مدرن به کار ببریم؟!
وی گفت: پاسخ حلی به این نکته آن است که اولا، علم مدرن متاثر از مبادی فلسفی و نیز ایدئولوژیهای مدرن است و جهان مدرن براساس مثلث امانیسم، سوبجکتیویسم و سکولاریسم به عقلانیت مدرنی دست یافت و این عقلانیت براساس نگاه خاصی که به طبیعت، انسان و جهان داشت تاثیر متقابلی بر علم و سبک زندگی گذاشت. ثانیا، ما نیز در تفکر سنتی قرار داریم که مشربهای مختلفی نظیر سلفی گری، مشرب تصوف، عقلانیت اسلامی و... در آن مطرح است. در این میان وقتی ما از پایگاه تفکر سنتی قصد داریم با پرسشهای مدرن مواجه بشویم گاهی از زاویه نگاه سلفی، اخباری و امثالهم با این پرسشها رو به رو میشویم که براساس روش شناسی خاص این مشربها طبعا امکان پاسخ دادن به پزسشهای مدرن وجود ندارد.
حجت الاسلام خسروپناه گفت: نوع نگاه صوفیانه نیز از ساخ دادن به برخی از پرسشهای مدرن عاجز است اما در پارادایم عقلانیت اسلامی با بن بست و عجزی در پاسخ به مسائل جهان مدرن مواجه نیستیم. دلیل این موفقیت نوع نگاه به انسان، عقل و دنیاست. در پارادایم عقلانیت اسلامی ما معتقد به عقل استدلال گر مستقل از وحی میباشیم و جایگاهی که برای انسان(انسانی که حرکتش در راستای عبودیت حضرت حق است) قائلیم جایگاه بسیار مهم و حداکثری است البته انسانی که حرکتش در راستای عبودیت حضرت حق است. دنیا نیز در این نگاه جایگاه مهمی دارد اما دنیایی که برای آخرت است.
رئیس سابق موسسه حکمت و فلسفه ایران در خصوص نسبت فلسفه اسلامی با سیاست و امور اجتماعی در دوران معاصر گفت: در دوران معاصر از 400سال گذشته با ظهور حکمت متعالیه به دلیل اینکه مرحوم صدرالمتالهین غالبا دغدغه الهیاتی داشت و تقریبا به سیاست نپرداخت تا جاییکه در تعلیقهاش بر الهیات شفاءِ بوعلی مینویسد:«کتابٌ الکبیر المسمی بالاسقاء کلها فی الاهیات» لذا رابطه فلسفه ما با سیاست در طی این دوران بسیار کمرنگ شد البته دوستانیکه در زمینه فلسفه سیاسی حکمت متعالیه کتاب مینویسند بیشتر از مبانی صدرا در زمینه اصل علیت، حرکت جوهری انسان و... استفاده میکنند وگرنه خود ملاصدرا گرچه به صورت حداقلی در شواهد الربوبیه و دیگر آثارش سخنی در زمینه سیاست گفته است اما این مطالب هم بسیار اندکاند و هم صورت ابداعی ندارند بلکه همان مباحث قدماست. لکن بنده معتقدم که حکمت متعالیه واجد ظرفیتی برای امتداد سیاسی-اجتماعی هست اما باید محققینی کار پژوهشی جدی در این زمینه انجام بدهند.
انتهای پیام/