نگاهی به موسیقی سریال وارش / یک اتفاق، یک احتیاج، یک ابتهاج
گاهی آنچنان موسیقی تیتراژ یا متن جدی شده و در اوج است که خود یک آلبوم موسیقی میشود و کمک حالی برای تفهیم و تحلیل حالات تصویر نیست و حتی گاهی عامل گسست عاطفی و روانی از محتوای تصویر هم میشود.
خبرگزاری تسنیم - سینما و موسیقی دو هنر نه چندان همجوار در یک مرز مشترک هنرمندانه به همجواری رسیدند و از آغاز تاریخ تولد هنر سینما موسیقی فیلم و موسیقی متن رکن لاینفک دو روی سکه یک فیلم یا سریال شده است که یک روی آن موسیقی تیتراژ آغاز و پایان و روی دیگر آن موسیقی متن فیلم یا سریال است.
با گذر از تعاریف و مفاهیم موسیقی فیلم در فرهنگهای بیگانه و ناهمجوار و حتی بعضی از فرهنگهای همجوار که قابل قیاس با مبانی موسیقی فیلم در ایران نیستند میتوان در تاریخ سینمای ایران موسیقی فیلم و سریال را دارای دو حالت بیاتصال اوج و حضیض دانست و میانهای برایش نمیتوان یافت.
گاهی آنچنان موسیقی تیتراژ یا متن جدی شده و در اوج است که خودش یک آلبوم موسیقی میشود و کمک حالی برای تفهیم و تحلیل حالات تصویر نیست و حتی گاهی عامل گسست عاطفی و روانی از محتوای تصویر هم میشود و از سوی دیگر گاهی آنچنان در حضیض است که اتفاق جاری در تصویر را نیز پست میکند و سیر تحول داستان در ذهن مخاطب مختل میشود و فقط در بعضی آثار میتوان اوجی را در اوج دید و شنید.
فارغ از تعابیر فوق در دو دهه اخیر موسیقی تیتراژ در سینما و تلویزیون تبدیل به جولانگاهی شد که با استفاده ناهوشمندانه از ملودیهای هندی و ترکی و عربی و ... خوانندههایی بودند که صاحب نامی شدند و پولهای زیادی هم به جیب زدند. این مسئله تبدیل به جریانی ناهنرمندانه شد که حتی ناشرین و ناشیان صنعت نشر را نیز به بلد کار تبدیل کرد تا کارتلهای غیر نفتی خواننده مشهورکنی و آلبوم معروفکنی تشکیل شوند و پشت درهای بسته از سلام اول تا والسلام آخر را به پول برسانند.
در موسیقی تیتراژ سریالهای عیدانه و ماههای خاص اولین محل ظهور و طلوع اینگونه تاخت و تازها به عنصر مهم موسیقی متن فیلم شکل گرفت که از این منشأ تاریخی موسیقی متن ارزش هنری خود را از دست داد و بنگاهی اقتصادی شد تا تیتراژخوانی مورد استقبال و استقلال اقتصادی قرارگیرد و از این برهه تاریخی بود که دیگر آهنگسازی دعوت نمیشد تا سناریو را بخواند و با کارگردان اتاق فکر داشته باشند تا موسیقی متن بتواند مانند خواستگاه اصلیاش بال پرواز اندیشه در مخاطب باشد و این شد که واسطه یا دلال اوجشناسی با بورس بازی وسوسهانگیز میتوانست برای خواننده و ترانه ساز و آهنگبازش، نه آهنگسازش، اوجی بسازد که در این سفره مفتوح خیلیها ارتزاق ساده و مستمری داشته باشند.
البته نمیشود از استثناها فارغ بود و بودند هنوز کارگردانانی که مانند سریال زیر تیغ به سراغ بزرگانی چون حسین علیزاده میرفتند و هرگز در تیتراژ دنبال درشت کردن هیچ خوانندهای نبودند چون قرار نبود تیتراژ آن سریال بنگاه اقتصادی کارگردان یا دلالانش باشد.
و مهمتر آنکه موسیقی تیتراژ ارزش موسیقایی داشت و هنوز به مدد یدالله فوق ایدیهم! دستی در کار نبود که ترانه را مهمتر از خواننده بنمایاند و هنوز کارگردان سراغ ترانهسرا نمیرفت تا او خوانندهای از آستین اعجاز بیرون کشد و نامی نا آشنا بشود آشنایی همچون داماد! که کمک خرج هزینههای تولید باشد!
در سریال شب دهم در اتفاق مهمی شاهد حضور خواننده صاحب سبک و نامداری بودیم که شاعر و آهنگساز هم نامدار و فعال امروزی بودند و اثری فاخر زینت تیتراژ آن شد که بارها و بارها آن تصنیف در ارکسترها اجرا شد و مورد درخواست برای اجرا قرارگرفت که این اتفاق خوبی بود و احتیاج به این عنصر سهگانه تبلور یافت یعنی آهنگساز خوب – شاعر یا شعر خوب – خواننده خوب.
در گذر از این درک فرهنگی بزرگ هنوز به دلیل جذابیت اقتصای، در اغلب موارد تله فرهنگی تیتراژخوانی همچنان پهن بود و سفره ارتزاق دلالان و عاملان این ابزار ارزشمند موسیقایی نیز پهن؛ و متأسفانه شاهد خواننده شدن خیلی از اهالی صدا به واسطه تیتراژ بودیم و هستیم تا پاییز امسال که شاهد مثلث جدیدی بودیم که نه خوانندهاش نیاز به شهرت داشت نه آهنگسازش نیاز به سفارش بیشتر و نه شاعرش قراربود انجمندار بشود و قیمت شعرش بالاتر برود بلکه این مثلث ویژگی خاصتر از مثلثهای ماضی هم دارا بود که بعد از اتفاق و درک احتیاجی، شهامت انتخاب شعر تیتراژ توسط آهنگساز و کارگردان از هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) بود.
پیمان خازنی و آثارش را از سال 1379 یعنی در یک گذر 20 ساله میشناسم. او از دونوازی تار و پیانو شروع کرد که از اتفاق در آن برنامه هم درباره ارزش این تلفیق صحبت کردم و بعد آثار متعددی مثل «شوخی» یا «همهمه کاشیها» از او معرفی شد و با تصنیفی هوشمندانه که ناشی از درک خوبش از موسیقی ناب ایرانی بود یعنی پریچهره با صدای سینا سرلک جامعه هنر او را بیشتر شناخت و در ادامه آثار متعددی از او با علیرضا قربانی و سالار عقیلی و خوانندگان خوب و توانمند و یا نامدار دیگری منتشر شد.
پیمان خازنی در پرکاری زبانزد است و بیشک هنرمند پرکار سرشار از پیشنهادهای فریبنده برای استفاده از صدا یا شعر تازه وارد جیبداری است که میتواند خیلی هم فریبنده باشند اما در اثر اخیر از پیمان خازنی عملکرد هوشمندانهتری شاهد بودیم که استفادهای هوشمندانه از شعری شهیر و اصیل از هوشنگ ابتهاج است که بی شک بعد از حسین علیزاده در سریال زیرتیغ که البته نگرش تصنیفپردازی در آن سریال آنچنان گوش نواز نشد این نخستین تصنیف آهنگسازی شده با شعر بزرگی از میراثداران ادبیات کهن ما است.
باور بفرمایید من مخزنی از ابیات کلاسیک دارم که اعتقادم این است باید گذر زمان ریگهای درشت را ماندگار کند پس به درو دیوار نمیزنم که شعر من تیتراژ شود تا... و هرگز از دوستی مانند پیمان نخواستم که از من شعر بسازد برای تیتراژی تا تیراژم بالا برود که اگر میخواستم بیپاسخ نمیماند اما هرگز به شعور هنرمندی مثل پیمان تلنگر بیادبی نزدم که گویا نمیداند من فقط الفاظم قلمبه و سلمبه است اما روح و نجابت و اصالت فاخر ادیبانه شاید در من هنوز جوانه نزده و یا شاید اگر هم جوانهای هست هنوز بارور نشده است و زمان مرا و امثال مرا ماندگار خواهد کرد نه اثر تولید شده ! پس من برای احترام به تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانی تمام قد میایستم و با صبری ناشی از درک در انتظار بلوغ مینشینم که ای کاش همه قلم بهدستان از صابرین بودند.
آهنگسازی که برای تیتراژ سریال جنجالسازی مانند وارش از تمام فریبهای این روزگار میگذرد و برای کارنامه هنریاش خطر میکند و روی شعر ابتهاج کار میسازد و مانند آهنگبازان دو دهه گذشته در کاور کردن آهنگ هندی یا ترکی یا عربی یا یونانی یا ... زرنگی نمیکند و اسمش را روی تیتراژ با آنگونه آثار که مقبول هم میشوند آهنگساز نمینویسد گرچه خیلی سادهتر است؛ میداند چه کرده و چه میکند و میداند چه میخواهد و چه میداند و تنها میماند این آرزو که در آینده مانند موسیقی سریال شب دهم اثر هنرمند خوبمان فردین خلعتبری با صدای خوب علیرضا قربانی، در کنسرتهای سالار عقیلی عزیز مردم این آهنگ را بخواهند و با سالار بخوانند تا یکبار دیگر به هوش و درایت هنری پیمان خازنی آفرین بگوییم که از یک اتفاق و یک احتیاج به یک ابتهاج رسید و ماندگار شد.
موسیقی متن و تیتراژ سریال وارش مانند یک موسیقی ارکسترال ایرانی فاخر رنگ و بوی دو دردانه بزرگ موسیقی ایران یعنی فرهاد فخرالدینی و مرتضی حنانه را میدهد و حدس من این است که پیمان خازنی پیامبران خود را یافته و در مسیر باورهایشان قدم بر میدارد و آثارش در آستانه بلوغ و ماندگاری است و خداوندگار هنر این اصالتپروری را میبیند.
علی رضا امینی - مولف، محقق و موسیقیدان - پاییز 1398
انتهای پیام/