آواز افتخاری در رثای حاج قاسم و سِرّ «خون» در مکتب عشق
نقطه عطف «مرد میدان» افتخاری، پایان آن است که صدای شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی، همین دو بیت را می خواند. صوت مردانه سردار در قرائت بیت اول، با بغض و سوزی عاشقانه در قرائت بیت دوم در می آمیزد و طنین همین دو بیت گریبان ذهن اهل دل را رها نمیکند.
خبرگزاری تسنیم- سهیل صفاری
در همان 24 ساعت نخست شهادت سردار دلها، سپهبد حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و سایر همسنگران، تصنیفی با عنوان «مرد میدان» با صدای استاد علیرضا افتخاری در رثای حاج قاسم و همرزمان منتشر شد که چون عمیقا از دل برآمده بود، به شدت بر دل نشست. استاد افتخاری، گویی با الهام از خون مقدس حاج قاسم، شعری از مولانا جلالالدین بلخی، شاعر اسطورهای و عارف دلسوخته، را برای ادای احترام به نماد اقتدار ایران برگزید که گویی مولانا، در قرن هفتم هجری، تابلویی شاعرانه از حاج قاسم و همرزمان او نقاشی کرده و برای شهادت او به ذخیره گذاشته بود، در بخشهایی از این مثنوی مولانا ابیاتی حیرتانگیز وجود دارد که گویی دقیقا وصف سردار دلهاست:
اولیا اطفال حقاند ای پسر
غایبی و حاضری بس با خبر
غایبی مندیش از نقصانشان
کو کشد کین از برای جانشان
گفت اطفال مناند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا
از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم
پشتدار جمله عصمتهای من
گوییا هستند خود اجزای من
هان و هان این دلقپوشان مناند
صد هزار اندر هزار و یک تناند
ورنه کی کردی به یک چوبی هنر
موسیی فرعون را زیر و زبر
و این شعر پر شرر، می رسد به آنجا که:
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر
صد هزاران ز انبیای حقپرست
خود بهر قرنی سیاستها بدست
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود جگر چه بود که کهها خون شود
خون شود که ها و باز آن بفسرد
تو نبینی خون شدن کوری و رد
طرفه کوری دوربین تیزچشم
لیک از اشتر نبیند غیر پشم
مو بمو بیند ز صرفه حرص انس
رقص بی مقصود دارد همچو خرس
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
و اینجاست که این بیت جاودان مولانا در وصف مجاهدان راه حق، از پی می آید:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
نقطه عطف «مرد میدان» افتخاری، پایان آن است که صدای شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی، همین دو بیت را می خواند. صوت مردانه سردار در قرائت بیت اول، با بغض و سوزی عاشقانه در قرائت بیت دوم در می آمیزد و طنین همین دو بیت گریبان ذهن اهل دل را رها نمی کند، چرا که گویی «سِرّی» در همین شعرخوانی کوتاه حاج قاسم است. مولانا در همین دوبیت، در نهایت ایجاز و زیبایی، شرح «جهاد اکبر» مردان خدا را به تصویر می کشد، اما نکته اینجاست که اگر مولانا تنها بخشی از آن چه را که در عالم تاویل دیده، وصف می کند، حاج قاسم خود مصداق همان مردان خدا بود که عاقبت رقصی چنان جانانه در «خون» خود کرد و عالمی را به تلاطم درآو.رد. بی تردید، آنجا که طنین مردانهی قاسم در خواندن «چون جهند از دست خود، دستی زنند» می شکند و بغض عاشقانهاش فرو می ریزد، تصاویر «جهاد اکبر» همرزمان شهیدش در مقطع 40 سالهی مجاهدت، در نظر او نقش می بندد؛ از احمد متوسلیان تا حسن باقری، از احمد شول و حسن هراتی و حسین تاجیک تا احمد کاظمی، از حمید تقوی و حسن شاطری تا حسین همدانی و شعبان نصیری و....در آخر، سردار دلها، حتما وقتی این ابیات را می خواند، یاد جهاد اکبر خود نیز افتاد. شوخی نیست، 40 سال دست از آسایش و آرامش و رفاه خود و خانواده گذشتن، پای بر همه تمنیات دنیایی و ناسوتی گذاشتن، خواب را بر چشمها حرام کردن، از لذت بودن با فرزندان و بستگان گذر کردن، داغ پرپرشدن همراهان را دیدن و در یک کلام، سر اژدهای «نفس» را(به تعبیر مولانا) بر سنگ زدن...و تنها شانههای مردان مردی چون قاسم، توان تاب آوردن همه اینها را دارد، چرا که به قول فروغی بسطامی "مردان خدا پردهی پندار دریدند یعنی همه جا، غیر خدا یار ندیدند."
اما حکایت قرائت این شعر توسط حاج قاسم هم، حکایتی بس شنیدنی است و نشانی دیگر از «مرگآگاهی» مردان خدا. سردار این شعر را در جمعی به مناسبت سالگرد شهادت همرزم دیرین خود، حاج حسین همدانی، در سوریه خواندند. روایتی که از سخنان سردار در ان مراسم وجود دارد، چنین است:
" من در آن لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است... آن جا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری.
من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، از همانجایی که او می خواست برود، من داشتم برمی گشتم. ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل می شود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست."
در مکتب عرفان شیعی، که ملاط و مناط آن «عشق ورزی» میان خالق و مخلوق است، «خون» مردان خدا، در عالیترین جایگاه از نظر حضرت حق قرار دارد و بر خون اولیاء خدا، آثار وضعی بر عالم مترتب است. از همین روست که لقب سرور آزادگان جهان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، «ثارالله و ابن الثاره» است. بزرگ عارف دوران معاصر، حضرت امام خمینی(ره)، در بیانات دوران زعامت خود، همواره تاکید موکد بر «برکت خون شهید» در پیشبرد مسیر اسلام و انقلاب داشتند که به تعبیری همان اثر وضعی حاصل از بر زمین ریختن خون بهترین انسانهای روی زمین را هم در برمی گیرد. این عارف بزرگ، که در خلوت، با سرحلقههای عرفان چون محیالدین ابن عربی و صدرای شیرازی همنفسیها داشت، در سخنرانی خود در 29 تیر 67، فرمود:
" در آیـنده ممکن اسـت افرادی آگاهانـه یا از روی ناآگـاهی در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثـمرۀ خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفۀ شهادت بیخبرند و نمی دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ای وارد نمی سازد. و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصلۀ طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند."
بیجهت نیست که هم در شعر مولانا و هم در بیان امام، «خون» مردان خدا چنین جایگاهی محوری دارد، چرا که عرفای بزرگ، در همنفسیهای خود از سرچشمههایی مشترک آب می نوشند. آیت الله حسن رمضانی خراسانی، از استادان برجسته علوم عقلی و عرفانی و مدرس مثنوی معنوی، نظری از حضرت امام را درباره مولانا چنین نقل کردهاند:
" کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمىدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى خیزد، به شرح آن بپردازد."(تقریرات فلسفی امام، ج 2، ص 198)
الغرض، در روزهای اخیر، بعد از شهادت حاج قاسم و ابومهدی و همرزمان، به مرور ویدیوهایی از حضور آن سردار خدایی در معرکههای جهاد و شهادت(به ویژه در جبهه دفاع از حرم) منتشر می شود. در یکی از این فیلمها، «حاجی»(نامی که نیروهای آن سپهبد شهید، او را به این نام می خواندند) در معرکهای که ظاهرا عملیات رفع حصر «نبل و الزهرا» در سوریه است، در میان نیروها حاضر می شود که به تازگی 5 تن از انان شهید شده است. حاجی خطاب به رزمندگان که بیتاب شهادت همرزمان هستند، می گوید:
" راه به این بزرگی، به این مهمی شما آمدهاید، طبیعتا قربانی می خواهد. برای خدا دادید...شکر خدا کنید، آنها الان پیش خدا هستند."
و بعد از در اغوش کشیدن مجاهدان راه خدا، می افزاید:
" آنها که نزدیکتر به این بچهها(شهدا) هستند، باید به دیگران روحیه بدهند. شما صاحب مصیبت هستید. به دیگران روحیه بدهید. ولی این مصیبت نیست، «عشق» است."
در تفسیر این تابلوی زیبا که تفسیر عینی «ما رایت الا جمیلا»، از زبان عارف ستیهندهای چون حاج قاسم است، یادم از این شعر وصف حال از «کاتنبی نیشابوری»(عارف قرن نهم) افتاد:
به دست دوست در عید هر که قربان شد
بهکیش زندهدلان پای تا به سر جان شد
چه عیدی به از این عاشق بلاکش را
که پیش خنجر برّان عشق قربان شد
ز بهر کشتن خود دستوپا زدم بسیار
ولی به کوشش خود سرخروی نتوان شد
انتهای پیام/