مهدی کلهر: جریانی از همان ابتدا قصد حذف انقلاب از سینما را داشت/ به فرمان امام خمینی فیلمبردار به جنگ فرستادم

بررسی فضای ابتدای انقلاب در هنر و سینما نشان می‌دهد که ریشه‌های تفکر ضدانقلابی در سایه هیاهوی جشن انقلاب در حال جان گرفتن بوده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مدیریت سازمان سینمایی تحت تأثیر سیاست‌ها و انتخاب‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، یکی از مهم‌ترین و جریان‌سازترین نهادهای فرهنگی و هنری کشور است. با گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی بیش از 10 مدیر با نگاه‌ها و سلیقه‌های متفاوت فرهنگی در این سازمان مشغول کار بودند و نتیجه برنامه‌ریزی و مدیریت آنان طیف فیلم‌ها و سینماگرانی از نسل‌ها و دیدگاه‌های گوناگون است. 

مجموعه تمام این دیدگاه‌ها، ریل‌گذاری‌ها و سیاست‌ها بدنه و شاکله سینمای جمهوری اسلامی ایران را تشکیل داده است. سینمایی که امروز بعد از گذشت 40 سال در محک قرار گرفته است و به باور بسیاری از منتقدین و کارشناسان نه تنها در طراز انقلاب اسلامی قرار نگرفته است که مورد پسند عموم مردم نیز قرار ندارد. شاهد آن مخاطبین کم و فروش پایین آن است که تنها به واسطه فیلم‌های کمدی کمی در فروش و جذب مخاطب رشد داشته باشد.

بنابراین خبرگزاری تسنیم تصمیم به مصاحبه با مدیران سازمان سینمایی در ادوار گوناگون گرفته است تا با آنان درباره مسائل و رویکردهای خود در دوره مدیریتیشان گفت‌وگو کند. این مصاحبه‌ها با نزدیک شدن به ایام سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر منتشر خواهد شد.

شاید بتوان اولین مدیر رسمی سینمایی کشور را که به طور جدی‌تر و رسمی‌تر از دیگر مدیران قبلی خود در سازمان سینمایی کار می‌کرد را «مهدی کلهر» دانست. مشاور فرهنگی و هنری محمود احمدی‌نژاد که بعد از مدتی از مقام خود کناره‌گیری کرد. او را به دلیل آنکه در ابتدای انقلاب مدیریت سینمایی کشور را بر عهده داشت و بعد از آن برای مدت مدیدی دیگر در حوزه سینما دیده نشد، مانند جعبه سیاهی می‌دانند که درباره دوران شکل‌گیری فرهنگ و هنر کشور حرف‌ها و تجربیات فراوانی دارد که کمتر گفته شده است.

در هر حال با هر زاویه دیدی که به وی داشته باشیم، کلهر از مدیرانی است که در بازه زمانی بسیار مهمی در کشور تصدی فرهنگ و هنر کشور را بر عهده گرفته است. گفت‌‌وگو با او به دلیل فاصله مکانی زیادی که با وی داریم و شرایط نامساعد جسمانی‌اش به صورت تلفنی میسر شد که بعد از آن وی نیز بخش‌هایی را شخصاً نگارش کرد تا نکات دقیق‌تر و کامل‌تر گفته شد. مطالب بسیار مهمی از شکل‌گیری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تشکیل بخش‌ها و رونق‌گیری دفاتر هنری مختلف تا جریانی که به گفته وی با او به دلیل نگاه انقلابی‌اش برای جریان‌سازی سینمای متعهد و انقلابی مخالف بودند و در نهایت او را برکنار کردند.

داستان خنده شهید رجایی به نام برخی «انجمن اسلامی‌»‌ها

جناب آقای کلهر لطفا درباره نحوه شکل‌گیری معاونت سینمایی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توضیح بفرمایید.

مسئولیتی که در شهریور ماه 1359 در دولت شهید رجایی به من واگذارشد، قبلاً آقایان به دکتر ورجاوند و دکتر برکشلی در زمان دولت موقت و دولتی که توسط شورای انقلاب اداره می‌شد واگذار شده بود. یعنی جای سابق وزیر فرهنگ و هنر پیش از انقلاب که با مصوبه شورای انقلاب در حد معاونت وزارت علوم و آموزش عالی تقلیل یافته بود، آقای مهندس نجفی به لحاظ تشکیلات اداری زیر مجموعه آقایان دکتر ورجاوند و دکتر برکشلی بودند.

البته ماه‌ها بود که هیچکدام از این بزرگواران در وزارتخانه نبودند و کل این مجموعه به لحاظ امور مالی و اداری زیر نظر سرپرست موقت به نام آقای صالحی قرار داشت. به‌خاطر بلاتکلیفی‌های متعدد چه در رابطه مجوزهای شرعی و چه سیاست‌ها و الویت های فرهنگی و هنری به‌خصوص در زمان وزارت علوم مرحوم دکتر حبیبی (یعنی دولت شورای انقلاب) بسیاری از هنرمندان حقوق دریافت نکرده بودند و بلاتکلیف هر روز به محل کارمی‌آمدند و با چای و سیگار به گفت‌وگو می‌پرداختند و عصر بازمی‌گشتند.

دکتر حبیبی

کلاً وزارتخانه به‌جز یکی دو اداره و مرکز  که یکی از آنها مرکز سینمایی و سمعی وبصری بود بقیه در بلاتکلیفی و یأس و ناامیدی رها شده بودند. جا دارد از کسانی همچون دکتر عالمی و مهندس نجفی و آقای ترابی و از مجموعه اداره هنرهای ملی که زیر نظر استاد فرشچیان مشغول کار بود و آثار ارزشمندی متناسب با انقلاب تولید می‌کرد یادی بکنیم که به‌هرحال این مجموعه را لنگان‌لنگان سرپا نگاه داشته بودند.

بیشتر بخوانید

 

بخش‌هایی که امروز به‌نام حفظ میراث فرهنگی می‌شناسیم نیز با تلاش مرحوم مهندس شیرازی در حوزه مرمت و مرحوم مهندس مصطفوی انجمن آثار ملی خود را سرپا نگاه داشته بودند. البته باید یادآور شوم در اولین و آخرین سفر استانی دولت شهید رجایی در پائیز سال 1359 که در مشهد برگزار شد وقتی به آرمگاه فردوسی برای بازدید رفتم دیدم دو سه سالی بوده که سقف آرامگاه نیاز به تعمیر داشته و به بهانه نداشتن بودجه، سقف در بارندگی‌ها در حال تخریب است.

جالب است بگویم وقتی سؤال کردم چه‌قدر برای تعمیر آن لازم است، گفته شد 30 هزار تومان و... . وضع کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور و کتابخانه ملی و کل معاونت روابط فرهنگی و رایزنی‌های فرهنگی که در خارج اداره می‌‌شند تنها در حد یک شمعک کور سو می‌زد و از همه بدتر وضع روحیه کل کارکنان این وزارتخانه بود که سرشار از یأس و خشم و بدگمانی بود.

انجمن اسلامی نیز رفتار ویژه داشت. برای اثبات اسلامیت خود روزی چند اذان از بلندگوهای وزارتخانه پخش می‌کرد. آنوقت به‌لحاظ روال معمول قبل از انقلاب یک اذان رأس ساعت 12 پخش می‌شد، یک اذان هم به وقت شرعی تهران پخش می‌شد. یک اذان پیش از اقامه نماز جماعت و یک اقامه هم پیش از نماز بود. اینها بجز دعوت به نماز از بلندگوی وزارتخانه بود. انجمن اسلامی دو قطبی بسیار عجیبی بوجود آورده بود. امور مالی وزارتخانه را به‌دست گرفته بود و در این رابطه داستان‌های تلخ و شیرین بسیار است. بیاد دارم مرحوم شهید رجایی می‌گفت من با شنیدن نام چند انجمن اسلامی جدا به خنده می‌افتم. انجمن اسلامی مدرسه آمریکایی‌های تهران! ( کامیونیتی)، انجمن اسلامی مدرسه فیضیه قم! و انجمن اسلامی وزارت فرهنگ وهنر!

باید عرض کنم وزارت فرهنگ وهنر امکانات زیاد و متخصصین ارزشمندی در اختیار داشت. اما کاملاً درگیر تنش‌های سیاسی آن روز جامعه گروهی ملی‌گرا، گروهی چپ تندرو، گروهی اسلامی وابسته و دلبسته به انقلاب و گروهی عموماً غیر متخصص وابسته به انجمن اسلامی و...

همه دوست داشتند هنرمند شوند

در چنین شرایطی چند روزی از ورود ما نگذشته بود که جنگ بر کشور تحمیل شد. با وجود آنکه  گروهی که با من به وزارتخانه آمده بودند برای راه‌اندازی و رفع موانع و اشکلات آمده بودند، اما به‌خاطر جو موجود و بدبینی ناشی از بلاتکلیفی چندماهه و سهم‌خواهی هسته‌های قدرت‌ها، با مقاومت‌های پراکنده اما جدی روبرو شدیم. ناگفته نگذارم که پس از پیروزی انقلاب شوق کار هنری و کار فرهنگی کردن سراسر کشور را گرفته بود. همه دوست داشتند عکاس، فیلمبردار، نقاش، گرافیست و خطاط، بازیگر تئاتر و فیلمساز و شاعر شوند؛ این فضا همه جامعه را گرفته بود. بسیاری از بر و بچه‌هایی که تفنگ به‌دست گرفته و وارد کمیته‌های انقلاب اسلامی شده بودند، بعد از مدتی‌ که با تفنگ‌هایشان کلنجار رفتند و با خشونت تیر  و تیراندازی آشنا شدند، ترجیح دادند که با دوربین و عکس و فیلم  و یا با قلم‌مو و بوم حرف‌هایشان را بزنند.

 

بیشتر بخوانید

 

آنقدر اشتیاق به تولید آثار هنری به‌خصوص فیلم و تصویر زیاد بود که کمتر می‌شد طلبه‌ای را ببینی که از کنار فیلم عبور کند و علاقه‌ای راجع به بازیگری، سناریونویسی و تصویر و سرود و نداشته باشد. به‌خصوص متدینینی که پیش از انقلاب فیلم ندیده بودند چه در سینما و چه در تلوزیون و...

خوب این هم یک فرصت و هم یک معضل برای مسئولین هنری و فرهنگی بود. درست است که از یکصد هزار مشتاق به مقوله هنر یک نفر به درجات عالیه از مهارت‌ها و توانایی بروز خلاقیت‌ها می‌رسد تا بتواند به عنوان یک هنرمند تأثیرگذار و هنرمند مؤلف و... در عرصه فرهنگ جای پایی بسازد، اما به‌هر حال انقلاب قرار بود این فرصت را در اختیار همه مشتاقان قرار دهد.

ما پیش از آنکه به وزارت فرهنگ و هنر بیاییم و پس از تعطیلی دانشگاه‌های کشور در جریان انقلاب فرهنگی،  زمانی که در وزارت آموزش وپرورش بودیم با همکاری با دوستانمان که در صدا و سیما بودند، شروع کرده بودیم جریانی که به نام «تل فیلم» معروف شد. دانشجویانی که می‌خواستند فیلمسازی بیاموزند به تجربه موفقی تبدیل شدند که از درون آن فیلمسازان توانا و بزرگی به جامعه سینمایی کشور عرضه شد. بر اساس این تجربه بسیار موفق تصمیم گرفتیم که از این شوق زایدالوصف آن دوران، در زمینه‌های دیگر هنری همچون خط، گرافیک، عکاسی، فیلمبرداری، بازیگری، نمایشنامه‌نویسی و... نیز برای شکوفایی و رشد استعدادهای هنری که هر روز با اشیاق بروز و ظهور شان مشاهده می‌شد لبیک بگوییم.

به موازات این برنامه با هنرمندان صاحب‌نام و حرفه‌ای و کار بلد در تمام کشور نیز ارتباط برقرار کردیم که این دعوت عام با پاسخ مثبت هنرمندان عرصه گرافیک (که آنروز اولین رسانه تصویری در جامعه ما بود) خط، خط نقاشی، نقاشی، شعر، داستان و... روبروشدیم  و 40 طرح با چاپ باکیفیت و فاخر با موضوع انقلاب اسلامی به تعداد زیاد به چاپ رسید و در داخل و خارج از کشور توزیع شد. به‌هر صورت و به لطف پروردگار  با وجود جنگ تحمیلی و مشکلات ناشی از آن درگیری‌های داخلی که دست گروهک‌های چپ و راست در آن به‌خوبی نمایان بود، هم وزارتخانه به‌حرکت در آمد و هم مسئله الحاق مجموعه دفتر فرح سابق و هم وزارت دربار سابق و هم تمامی مؤسسات فرهنگی و هنری مستقل و نیمه مستقل که بنا برمصوبات شواری انقلاب باید در دل این معاونت فرهنگ و هنر ادغام می‌شد عملیاتی شد.

به حول و قوه الهی و با کوشش بی‌دریغ همکارانم، ارکستر سمفونیک تهران به حرکت در آمد و سرودهای انقلاب برای ارکستر سمفونیک و ارکستر بادی  به رهبری مجید انتظامی و... تنظیم مجدد شد و برای عموم مردم برای اولین‌بار اجراهای زیبا و به‌یاد ماندنی از خود به‌جای گذاشت.

مجید انتظامی

دو سمفونی فاخر با موضوع انقلاب توسط آهنگساز برجسته و متعهد آقای هوشنگ کامکار نوشته و توسط ارکستر سمفونیک به اجرا درآمد. ارکسترهای سنتی  معروف و حرفه‌ای در برابر مردم آثار فاخری در ارتباط با انقلاب  را به اجرا گذاشتند.  تئاترهایی با موضوعات سیاسی و انقلابی تهیه و در سالن‌های مجموعه‌ای که امروز با عنوان تالار وحدت نامیده می‌شود روی صحنه  رفت. به استان‌هایی که توان ساخت فیلم سینمایی داشتند با دادن امکانات و حمایت از هر نوع امکان تولید فیلم داده شد؛ طبق برنامه‌ای که تدوین شده بود قرار بود در پنج منطقه از کشور هسته‌های فیلمسازی بر اساس فرهنگ‌های مشترک با همسایگان  ایجاد شود تا با همسایگان به‌صورت مشترک به ساخت فیلم‌هایی در حوزه تمدنی ایران بزرگ بسازند.

هوشنگ کامکار

با وجود اینکه در آذربایجان و خراسان در این مسیر فیلم‌های خوبی تولید شد اما پس از رفتن ما این نگاه فرهنگی فرامرزی از همه برنامه‌ها از جمله از جشنواره بین‌المللی فجر گرفته شد و نگاه‌ها به داخل برگشت و رویکردهای منطقه‌ای و جهانی به درگیری‌های درونی و کهنه زخم‌های جدل‌های کهنه و نو و تعصب و تسامح و تحجر و روشنفکری آن هم از نوع گره کور و  نه نقد سازنده و ارائه طریق بلکه فقط از نوع مازوخیستی فرهنگی و خودآزاری و خودتحقیری و یأس آفرین و...

بگذریم  در همان دوران پر آشوب و جنگ و گرفتاری‌ها  برای عکاسان که درمناطق جنگی نیازمند لوازم و امکانات بودند، امکانات لازم قرار گرفت. به موازات این امور مسائل حفظ میراث فرهنگی در استان‌هایی که زیر موشکباران و بمب‌های صدام حسین بودند، همچنین به حرکت در آوردن ادارات‌کل فرهنگ و هنر استان‌ها و ادرات کل حفاظت آثار باستانی و ادرات مرمت و تعمیر و ادارات حفظ نگهداری آثار ملی، مقابر مشاهیر در سراسر کشور و... در بحبوحه این مسائل سازمان صدا وسیما بعد از برداشتن «قطب‌زاده» بدون سرپرست بود و با یک هیئت 6 نفره اداره می‌شد که قرار بود فردی برای مدیریت آن انتخاب شود.

صادق قطب زاده در دادگاه

 

بیشتر بخوانید

 

از طرف آیت‌الله دکتر بهشتی با من تماس گرفته شد که عرض کردم همان‌طور که مطلعید، مسئولیت سنگینی برعهده‌ام گذاشته‌اید، که فرمودند با حفظ سمت در دولت آقای رجایی بپذیرم و با خود آقای رجایی مطرح شد و ایشان به من گفتند به هیچ‌وجه موافق نیستند بنده فرهنگ و هنر  را رها کنم و گفتند اگر می‌توانی با حفظ سمت قبول کن،که عرض کردم به هیچ‌وجه نمی‌توانم.بالأخره با وساطت چند تن از بزرگان با حفظ سمت در وزارت فرهنگ و هنر و وزارت آموزش عالی، به عنوان معاون سیما نیز مسئولیت پذیرفتم که این مسئولیت تا 12 فروردین 1360 به‌طول انجامید که به هر صورت با استعفای من موافقت شد.

شهید بهشتی

در این زمان در عین حالی که وزارت فرهنگ و هنر به حرکت در آمده بود و به همین جهت البته روز به روز اشکالات و مسائلش آشکارتر می‌شد، مسئله بازگشت آن به وزارت فرهنگ و هنر سابق نیز در دستور کار قرار گرفته بود. چراکه تا زمستان 1359 طبق نظریه‌ای که مرحوم دکتر یدالله سحابی داشتند، باید تمام سازمان‌ها و وزارتخانه‌هایی که از وزارت فرهنگ و معارف از دوره قاجار تا کنون جدا شده‌اند، به اصلشان برگردند یعنی به وزارت فرهنگ و هنر، وزارت علوم و آموزش عالی و سازمان اوقاف و امور خیریه که البته حاضر شدند مورد آخر را صرف نظر کنند. البته ناگفته نگذاریم که در مجموع دلایلشان دارای نکات مثبت و مفید بود که با وجودی که این طرح در کمیسیون مشترک به تصویب نرسید اما به نکات مهم طرح دکتر سحابی توجه و موارد لازم لحاظ شد.

مرحوم سحابی در حضور شهید بهشتی و آیت الله طالقانی

به هرحال برای بررسی این طرح پنج نفر از قوه مقننه و پنج نفر از قوه مجریه تعیین شدند تا این طرح بررسی شود. نمایندگان قوه مقننه عبارت بودند از  آقایان دکتر یدالله سحابی، دکتر احمد بهشتی، دانش آشتیانی و سیدکاظم موسوی. نمایندگان قوه مجریه عبارت بودند از آقای رجایی نخست وزیر، آقای دکتر باهنر وزیر آموزش وپرورش، آقای دکتر عارفی وزیر فرهنگ و هنر و آموزش عالی، آقای سلیمی جهرمی معاون وزیر آموزش وپرورش و رییس سازمان پژوهش و تألیف کتب درسی و من مهدی کلهر معاون وزیر وزارت فرهنگ و هنر و آموزش عالی.

نهایتاً پس از چندماه این طرح در کمیسیون مشترک به تصویب نرسید. بنابراین قرار شد طرح خود دولت یعنی، ادغام تمام مؤسسات فرهنگی و هنری به معاونت فرهنگ و هنر،  طی چارت جدید  و تنظیم شرح وظائف و تشکیلات مناسب  وزارت فرهنگ و هنر مطابق با نیازهای روز جامعه و انقلاب چه در داخل و چه درخارج از کشور وزارتخانه  شکل گرفته تا به تصویب برسد.

ارتباط مستمری با سازمان امور اداری واستخدامی کشور برقرار شد. اولویت با گرداندن معاونت‌های سابق که تقلیل یافته بود، مطرح شد. برای اینکه امور جاری که هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد به‌خوبی و با سرعت اجرا شود در مرحله اول قرار شد، من به عنوان قائم مقام وزیر در حوزه فرهنگ و هنر حکم بگیرم. در کنار آن سه معاونت در این حوزه تشکیل شد:

1- معاونت هنری که شامل معاونت هنری سابق و معاونت سینمایی و سمعی بصری سابق و تمامی مؤسسات مستقل مثل اجزای دفتر فرح، موزه معاصر، موزه فرش، موزه آبگینه و سفالینه و...که مسئولیت این معاونت در این مرحله نیز به من واگذار شد.

2- معاونت فرهنگی که شامل معاونت انتشارات و معاونت روابط فرهنگی که رایزنی‌های فرهنگی در خارج زیر نظر او بودند و بسیاری از مؤسسات پژوهشی و فرهنگی مستقل که برای این معاونت، مرحوم دکتر بروجردی انتخاب شدند.

3- معاونت دیگر که شامل مجموعه مراکز و ادرات‌کل حفظ آثار باستانی و تعمیر و مرمت آثار باستانی و انجمن آثار ملی و... که مسئولیت این بخش به مرحوم مهندس ناجیان واگذار شد.

  اجرای این چارت از خردادماه تا آذرماه 1360 که تصویب و به اجرا درآمد از انتزاع بخش‌هایی از وزارت فرهنگ و هنر سابق و الحاق به وزات ارشاد اسلامی جدید که ساختاری کاملاً متفاوت با وزارت اطلاعات و جهانگردی سابق که فقط نام آن به وزارت ارشاد ملی و بعد ارشاد اسلامی تغییر یافته بود در آمد.

تجربه بسیار موفق دفتر پژوهش امور هنری و نمونه‌سازی در وزارت آموزش وپرورش  و همچنین تشکیل آموزش فیلمسازی در تلویزیون، کمک شایانی به حرکت درآوردن و شکل‌گیری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.

کارهایی که پس از پیروزی انقلاب در دفتر هنری آموزش وپرورش و معاونت فرهنگ وهنر وزارت فرهنگ و آموزش عالی صورت گرفت مورد توجه تعدادی از کشورهای اروپای غربی و شرقی قرار گرفت و ارتباط با این رایزنان فرهنگی، پاسخ مثبت به دعوتنامه شرکت در اولین جشنواره بین‌المللی فجر را رونق بخشید و در شرایط جنگی تمامی میهمانان دعوت‌شده با اشتیاق به تهران آمدند.گرچه وزارت ارشاد برخورد مناسبی با آنان نکرد!

اولین جشنواره فجر در کلاس A

آقای کلهر شما سیر تاریخی شفاف و کاملی از تشکیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلام بیان کردید که بسیار مهم بود. لازم است حالا که به کلیت ماجرا اشاره کردید، درباره روند تشکیل جشنواره فیلم فجر و برنامه‌هایی که برای سازمان سینمایی داشتید بگویید. برخی از منتقدین شما معتقدند که برنامه‌ریزی لازم برای فجر و پی‌ریزی کاملی صورت نگرفته بوده است. آیا نظرتان این نیست که برای جشنواره فیلم فجر رویکرد انقلابی به صورت پرتوکلی که تا امروز آن را انقلابی نگاه دارد و منافع ملی را در نظر داشته باشد نداشتید؟

ما که تجربه جشنواره نداشتیم بلکه کار تمرینی در همان سال 1360 انجام دادیم. آن موقع فکر می‌کردیم با توجه به سخنان حضرت امام که فرمودند 15 خرداد هسته مرکزی انقلاب است، خواستیم ملاک را چنین روزی بگذاریم که تولد انقلاب از آنجا بود؛ می‌خواستیم اسمی برایش نگذاریم اما در نهایت گفتیم نام جشنواره بهتر است.

درباره فضای فرهنگی آن موقع به این نکته توجه کنید که با چهره‌های فرهنگی مهمی مانند هوشنگ توکلی، آقای انوار، آقای محمدعلی نجفی و آقای حجت هم که رئیس تئاتر شهر بود ما جلسات خیلی مفصل داشتیم که قطعاً برای اینکه سینمای جهت‌دار و راهبردی داشته باشیم باید جشنواره داشته باشیم. برای همه ما این حرف بود مهم بود که حرف انقلاب اسلامی پیامش باید به جهان برسد. ما اگر نتوانیم در دنیا فیلم‌مان را عرضه کنیم و در دنیا فیلمسازی کنیم فایده‌ای ندارد. به همین دلیل آمدیم و جشنواره بین‌المللی فجر را که متأسفانه فقط یک سال اجرا شد و در کلاس A  بود را اجرا کردیم.

رویکرد ما به سینما روشن بود

درباره اینکه رویکرد آن چه رویکردی بوده است باید بگویم من مقاله‌ای دارم به نام سینمای بعد از انقلاب که هم به زبان انگلیسی و هم به زبان فارسی چاپ شده است. اگر به فصلنامه هنر شماره یک رجوع کنید، مقاله من را آنجا می‌توانید بخوانید. آن را ما فرستادیم یونسکو و به عنوان دعوتنامه به سه زبان انگلیسی، عربی و فرانسوی به تمام کشورهایی که سینما داشتند ارسال کردیم.

نامه‌ای هم همراه آن ارسال شد که سینمایی که ما می‌خواهیم داشته باشیم سینمای ضد امپریالیستی است، سینمای انسانی است که از دو تا محور سکس و خشونت برای جذب مخاطب استفاده نمی‌کند و حرف‌های مهم و خوبی برای گفتن دارد. حرف ما آنقدر شفاف بود که فیلم‌هایی که برای اولین‌بار اکران جهانی داشت، به دلیل اینکه جشنواره کلاس A بود، در آنجا اکران داشت. فیلم‌هایی بی‌نظیری مثل آثاری از بلغارستان آمد در حالی که به آن جایزه ندادند؛ این جشنواره بسیار فاخر برگزار شد. هیچ جشنواره‌ای را برای اولین‌بار آنقدر خوب شرکت نکردند. حدود 6 فیلم سینمایی و 16 فیلم کوتاه؛ فیلم‌های خیلی خوبی هم از اتحاد جماهیر شوری مثل "شیر فروش" یا فیلم از کره شمالی یا از ایتالیا آمده بودند.

به من گفتند می‌خواهیم کلهریسم را حذف کنیم

در حقیقت تلاش کرده بودید رویکردی بین‌المللی وجود داشته باشد که پیام انقلاب هم صادر شود. من هم همان مصاحبه‌ها و گزارش‌های جشنواره اول را که خواندم به این نتیجه رسیدیم که این رویکرد وجود داشته است. این رویکرد را به عنوان رویکری که اساسنامه‌ای وجود داشته باشد و برای همیشه بخواهد روی این ریل قرار بگیرد نمی‌شد برنامه‌ریزی کرد؟

باید بگویم که در دوره بعد از من جریانی شکل گرفت که به آن کلهریزم می‌گفتند، یعنی در حقیقت به فکر حذف جریانی بودند که در تلاش بود پیام انقلاب اسلامی در سینما بیان شود، و بالأخره در سال 1363 موفق به انجام این کار شدند.

برای شفاف شدن تاریخ باید این خاطره را بگویم. من در سال 1363 شبی که هوا بسیار سرد بود، به آن استودیویی که صداگذاری می‌کردند می‌رفتم، فردی آنجا بود که در تاریکی من را ندید. گفت این فیلم «زندان» که دارد ساخته می‌شود آخر کلهریسم است اما ما می‌خواهیم کلهریسم را از سینما پاک کنیم و همین کار را کردند.

وقتی قرار این بود که ما حذف بشیم چیکار می‌توانستیم بکنیم؟ بالأخره حرف‌هایی که من آنجا زدم را قرار نیست اینجا بگویم محرمانه است اما گفته‌ام و نامه هم نوشته‌ام به وزیر وقت که رونوشتش در دفتر امام هست و احتمالاً آنجا ثبت شده است.

حرف جریان آنها این بود که این انقلاب چیزی که بتواند صادر کند ندارد؛ تئاتری در تلویزیون پخش شد که نویسنده آن  برادر کوچک نخست‌وزیر بود. این  جمله را پیرزنی که در حیاط بود گفت که این انقلاب چه گلی به سر ملت زده است که حالا شما می‌خواهید صادرش کنید. این تئاتر را حضرت امام دیدند و خیلی ناراحت شدند.

ما باید ببینیم چه شد که آنان این بین‌المللی بودن را از فجر برداشتند. اگر به سال‌های اخیر نگاه کنید این جریان در سایه اصرار دارد که این قسمت خارجی را جدا کنند. چه دلایلی دارد که فیلم‌های خارجی باید بیاید در بیرون از جشنواره که از نظر ظرف زمانی کاربرد و کارایی داشته است اکران شود؟

آن موقع دو ماه بود آقای خاتمی به عنوان وزیر آمده بود اما من تنها چیکار می‌توانستم بکنم؟ بسیاری از مسئولین به من گفتند که آقا هیچ خبرنگاری نمی‌رود جنگ فیلم بگیرد؟ اولین فیلمبرداری که رفت برای جنگ از شاگردان من که سه ماه شاگردی کرده بود آقای کمال تبریزی بود. اینها همه تازه یاد گرفته بودند نگاتیو در دوربین بگذارند؛ من در مهرماه اینها را فرستادم به منطقه جنگی. خیلی از اینها دیگر فیلمساز و کارگردان نیستند بلکه دکتر و مهندسند و کار می‌کنند. سری بعد هم که فرستادیم از خود فیلمسازهای فرهنگ و هنر فرستادیم. خدا رحمت کند کسانی مثل مرحوم حقانی‌پرست که در کار و عمل اینها را یکپارچه می‌دیدم.

بعد از دوره من دیگر برای جشنواره دعوتم نکردند

در برخی از مصاحبه‌های شما خواندم که در دوره‌های بعد از شما تفکری حاکم شد که خصوصیات آن را در همین بیانات شما که قصد داشتند تفکر انقلابی به دنیا صادر نشود، دیده می‌شود. آیا معتقدید که در دوره‌های بعدی شما آن تفکر واقعاً وجود داشت یا بیشتر احتمالات است؟

آقای انوار تقریباً یک سال بعد از من آمد، قبل از آن آقای سیدجوادی که به صورت موقت مدیریت می‌کرد با من برای برخی از برنامه‌ها و کارها تماس می‌گرفت من هم هر جا می‌توانستم به او کمک می‌کردم. آنجا بود که آقای انوار تشریف آوردند. کار ما از باغ فردوس که دانشجو می‌گرفتیم شروع شد. هر کدام از شاگردان ما خواست مسیرش باز شود کمکش می‌کردیم. با امکانات بسیار کم در رشته فیلمسازی کار ما شروع شد. قرار ما با آقای انوار این بود که به من گفتند آنقدر من از تو بی‌توقع‌ام که اگر سر شیدر بوم صدا در کادر باشد ما هیچ اشکالی نمی‌گیریم یعنی دنبال هیچ کار حرفه‌ای بی‌نقص برای اکران سینمایی نیستیم.

اولین فیلمی که ساخته شد فیلمی است به نام دیار عاشقان که آقای پرویز پرستویی در آن بازی می‌کند که اتفاقاً در همین جشنواره جایزه گرفته است. جریان فیلمسازی انقلابی برای جنگ و جبهه یکباره آنقدر قوت گرفت که کار به‌جایی کشید که این فیلم‌ها اکران شد و پول هم درآورد و کاملاً تأثیرگذار بود.

به نظر من وقتی به این جهات رسید این دوستان به این نتیجه رسیدند چه اشتباهی کردند! اینها دنبال چیز بی‌مزه‌ای بودند که به مردم بگویند بابا انقلاب هم حرفی برای زدن ندارد و اگر تا سال 1363 شما فیلم‌هایی می‌بینید که حرف برای گفتن دارد همه اینها فیلم‌هایی‌اند که تا سال 1363 ساخته شده و در دوره مدیریتی من بود. به یادم دارم که تا سال 1363 اکثر فیلم‌هایی که درآمده فیلم‌هایی بود که من این فیلم‌ها را دیده و امضا کرده بودم اما از سال 1363 که من را برداشتند، در جشنواره‌های بعدی برای همکاری دعوت نکردند.

نجفی مخالف ساخت فیلم در زمان جنگ بود

به نظر من فیلم‌های انقلابی و دفاع مقدس آنقدر در سال‌های دهه 1360 قوی است که نمی‌شد در مقابل ساخت آن مقاومت کرد. یعنی جریان در سایه بعد از شما،  توان اینکه بخواهد حرف انقلاب را سانسور کند را نداشته است.

البته این سخن هم به این معنا نیست که در این فیلم‌ها نقدی به این فضا و جریان وجود نداشته باشد. انتقادات شدیدی می‌شد که چرا کار نیست و مدیران وقت گاهی قطره چکانی چهار پنج کار را اجازه می‌دادند ساخته شود. ببینید آقای نجفی که من برایشان احترام ویژه‌ای قائلم به صراحت می‌گفت من مخالف اینم که زمانی که جنگ است شما فیلم جنگی بسازید، من خودم در جلسه بودم و پرسیدم چرا؟ الان جنگ باید تاریخی شود و بعد در کنار آن تمام بچه‌ها که بینشان فیلمسازان بسیار خوبی هستند، فیلم در این باره بسازند.

 به این دوستان می‌گفتنم که اگر قرار است ثبت شود چه به صورت مستند و چه غیر مستند، زمان ثبتش الان است. دلیلم هم حرف امام بود؛ حضرت امام در اواخر مهرماه همان سالی که جنگ شروع شد به ما فرمودند بروید از دلاوری‌های رزمندگان عکس و فیلم بگیرید به فرزندان اینها نشان بدهید که پدران شما چه دلاورانی بودند.

 ما  مسئولیت خودمان را می‌دانستیم اما بعد از ما می‌گفتند که ما مخالفیم. من گفتم مثلاً فلان فیلم جنگی همه نکات فنی و محتوایی‌اش خوب است مجوز بدهید و نمایش بدهند. گفت که آقای فلانی پس‌فردا جمهوری اسلامی به دموکرات‌ها می‌سازد آن موقع آنان نسبت به این فیلم معترض می‌شوند.

من نشستم و با اینکه کاره‌ای نبودم گفتم من امضا کنم خوبه؟ گفتند بله خودت گردن بگیر. شما الان همین برگه را که باید در وزارتخانه باشد ببینید، یک امضا بیشتر ندارد البته برایشان مایه افتخار شد. یعنی وقتی که حضرت آقا هم این فیلم‌ها را دیده بودند، گفته بودند خوب است به آقای انوار زنگ زده بودند و ایشان هم خودشان به من زنگ زد و من هم گفتم الحمدالله توانستیم نمونه‌ای بسازیم که مورد تأیید قرار بگیرد. شاید باورتان نشوند اما این جریان حتی ناصر تقوایی را هم اذیت کردند.

چطور؟

این را می‌توان در فیلم "کاغذ بی‌خط" دید که زندگی خودش است. خانم رویا رویایی خود ناصر تقوایی است شما با این نگاه بنشینید و کاغذ بی‌خط را نگاه کنید. کاغذ بی‌خط زندگی و تراژدی خود ناصر تقوایی است من در سالن سینما وقتی فیلمش را نمایش دادند و خود ناصر تقوایی و بقیه بودند، راجع به لایه دوم صحبت کردم.

ناصر تقوایی

ببینید، اصل کلام من این است که در دنیا حاصل سود نجومی برای سه مورد است اسلحه، مواد مخدر و دیگری سینما. این را جدی بگیرید. چرا برخی فکر می‌کنند که هیچ دشمنی اینجا ورود نمی‌کند؟ ممکن است که کارگردان را نتوان خرید اما می‌توانند مدیر فرهنگی را هدایت کنند. شاید نتوانند مدیر فرهنگی را بخرند اما آن عضو شورا را که ممکن است وسوسه کنند. همین که جذابیت فیلم انقلابی و ارزشی را کم کنند نفوذ پیدا کرده‌اند.

 

بیشتر بخوانید

 

من در بخش‌های مختلف صدا و سیما مدیر بودم؛ بارها مصاحبه کردم و این را گفتم که آقا من که تمام شدم و رفتم اما سؤال من این است که چرا پرداخت‌های فیلم بی‌خاصیت بلافاصله صورت می‌گیرد؟ برخی از فیلم‌های بی‌مبنا،  سر صحنه تسویه می‌شدند. جالب بود پول را سر صحنه می‌دادند! اما به محض اینکه مربوط به شهید بزرگواری و یا مربوط به تاریخ سیاسی مهم کشور بود همه سیستم قفل می‌شد.

چرا آقای مهدی رحیم‌پور دیگر فیلم نمی‌سازد؟ یا چرا خیلی کارگردان‌هایی که یک فیلم ساختند دیگر هیچ فیلمی‌نساختند؟ اینها مهم است آیا آن طرف هم همینطور کار می‌کنند؟ اگر کسی هم برگردد و بگوید که ایدئولوژی نباید در سینما باشد سخن بی‌اساس و غافلانه‌‌ای می‌گوید.کسی بگوید فستیوال ربطی به ایدئولوژی ندارد یا بی‌سواد است یا خیلی بقیه را بی‌سواد فرض کرده است.

 باید به این دوستان گفت، همه فستیوال‌های دنیا ایدئولوژی و یک‌سری باید و نبایدهایی را دارند که هر کس وارد می‌شود می‌داند. معنی این ماجرا این است که ما خوابیم اما دشمن بیدار است و کارش را می‌کند.

ارزش فیلم‌های تارکفسکی زمانی روشن شد که گران بود

درباره جریان فیلم‌های فکری و فلسفی که در آن سال‌ها جان گرفته بود بگویید. اینکه شما به این جریان قوت دادید یا کم‌کم پا گرفته بود؟

من به نمایندگی از ایران رفته بودم ایتالیا فیلم بخرم. که همه آنها به درد نخور بود، سری دوم هم به درد نخور بود اما وسط فیلمی وارد شدم که بعد از آن فهمیدم این نوستالژی تارکُفسکی است که خیلی شناخته شده نبود. من گفتم این فیلم را بخرید برای دانشکده‌های فیلمسازی. این فیلم برای ساختن شاهکار و فوق‌العاده است و توصیه‌ام خریدن رایتش بود؛ اینکه رایتش را بگیرید. آقای بهشتی هم اتفاقاً آمد در ایتالیا اما نخرید.

سید محمد بهشتی

 تارکفسکی آن موقع خیلی شهرت نداشت و شاید برای همین نخریدند اما یکی دو سال بعد خیلی شهرت پیدا کرده بود و برای همین مجبور شدند با چند برابر قیمت آن سال این اثرش را خریدند. تارکفسکی حدالاقلش این است که اسلام‌ستیز و ضد توحید نیست.

من فیلم‌هایی را در دوره‌ای دیدم که در آلمان اسلام‌ستیزی شروع شده بود. در همه این فیلم‌ها اسرائیل نقش داشت. رونوشتی را فرستادم که باید در دفتر امام باشد که باید جلوی این جریان را بگیریم.

30 سال پیش داعش سینمایی وجود داشت

وزیر ارشاد وقت، نسبت به این موضوع برخوردی داشتند؟

نه! وقتی انقلاب پیروز شد دو سه سال بعد سینمای ضد اسلام شروع شد نه ضد انقلاب ایران، ضد اسلام سیاسی شروع شد. صحنه‌های تکان‌دهنده جذابی در این سینما وجود داشت که نامش را می‌گذارم داعش سینمایی؛ یعنی داعش 30  سال قبل از خودش در سینما تولید شد. من نامه نوشتم و فیلم‌ها را ضمیمه کردم و برای او فرستادم. گفتم که از الان باید به فکر باشید و سینمای ضدامپریالیسمی را به جریان بیندازید. به من گفت که به امام بگو! به او گفتم: به امام بگویم می‌گویند آخر من که وزیر ارشاد نیستم. بعد هم گفتند که نامه‌ات را فرستادم به دفتر امام.

اما درباره اینکه چرا این جریان جان نگرفت باید پاسخ بدهم که به همین فصلنامه هنر، مقاله سینمای بعد از انقلاب رجوع کنید. در شروعش نوشته‌ام: 15 سال قبل از اینکه تانک‌های آمریکایی کشوری را فتح کنند سینمای آمریکا آن کشور را فتح کرده است. این مقاله من برای سال 1360 است الان سال 1398 است. این مقاله به زبان انگلیسی ترجمه شده است. این خیلی بد است که پیام من را بلوک آلمان شرقی، رومانی و خیلی دیگر از کشورها گرفته‌اند اما خودمان برعکس این کار کردیم.

در پایان لازم می‌دانم از اساتید و عزیزان و بزرگوارانی که در آن دوران سخت و پرالتهاب جنگ و درگیری‌های سیاسی و... که کمتر کسی حاضر می‌شد با دولت شهید رجایی همکاری کند و این بزرگواران بدون هیچ چشمداشتی صمیمانه و متعهدانه همکاری کردند یادی کنیم: استاد علی مدرسی، حجت‌الاسلام دکتر دیباجی، دکتر الهی‌قمشه‌ای، مهندس چهل‌تنی، مهندس ناجیان، دکتر فیض، دکتر وحدتی، دکتر رضا داوری، استاد هوشنگ توکلی، استاد جواد بزرگی، مهندس هوتن، مهندس بلورچی، استاد محمدرضا لطفی، استاد شهرام ناظری، مجید انتظامی، استاد هوشنگ کامکار، و 10ها نام درخشان دیگر  و تمامی همکاران اجرایی اعم از کارمندان و کارشناسان و مدیرانی که چلچراغ عرصه فرهنگ و هنر را شمع به شمع و شعله به شعله فروزان‌تر کردند سپاسگزاری کنیم.  تک‌تک نوازندگان وتک‌تک خوانندگان گروه کر و صدابرداران و همه عوامل صحنه و تک‌تک بازیگران تئاتر و کارکنان صحنه و کارگردان‌هایی که آن روز بدون هیچ چشمداشتی و بدون هرگونه امکانات حداقلی  فقط با دریایی از عشق به کشور و  مردم و  انقلاب و هنر متعهد، متعهدانه روز شب، ناشناخته پایه‌گذار هنری شدند که بعدها درخشش آن تا آن‌سوی مرزها رفت.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط