یارانه کاغذ؛ جنگ نابرابر منافع ملی با مطامع صنفی
وقتی از ۸۰ میلیون دلار ارز یارانهای برای کاغذ نشر و مطبوعات سخن میگوییم در واقع صحبت از یارانهای معادل ۶۴۰ میلیارد تومان است. چه بخشی از این یارانه به جیب مصرفکننده واقعی رفته است؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، روز گذشته در گزارشی به بررسی یارانه کاغذ وسهمی که سفره فرهنگی مردم ایران از این یارانه میبرند، پرداخت. در بخش نخست این گزارش چهار مانع مهم برای رسیدن یارانه به بخش فرهنگ برشمرده شد که عبارتند از سودجویی واردکنندگان، ناشرنماها و نشریهنماها، گرانفروشی ناشران در قیمت پشتجلد،
محتواهای غیرفرهنگی و بچاپ بفروشها. دو مانع نخست در بخش اول گزارش بررسی شد که در اینجا میتوانید بخوانید. بخش دوم این گزارش به شرح ذیل است:
مانع 3) گرانفروشی ناشران در قیمت پشتجلد
حال فکر کنیم کاغذ یارانهای بعد از دو مرحله قبل به دست ناشری رسید که واقعاً کتاب را چاپ میکند و در بازار میفروشد. او کتابهایی خوشفروش دارد که از هر کدام سالیانه چند هزار نسخه در بازار میفروشد. این ناشر کتاب خود را در بازاری میفروشد که قیمتها طی دو سال اخیر بین دو تا سه برابر شده است و خریداران کتاب همچون دیگر کالاها افزایش قیمتها را پذیرفتهاند. همین گروه از ناشران در باب هزینههای چاپ، صحافی و نیز چاپ جلد کتب تحت فشار افزایش قیمتها قرار دارند و یا ناشران کتاب کودک برای چاپ محصولاتی که با کاغذ گلاسه تولید میکردهاند و هم اکنون کاغذشان را با ارز نیمایی تأمین میکنند، مشمول این افزایش قرار گرفتهاند. ناشران پرکار و پرتیراژ نمیتوانند همه نیازشان را از سهمیههای تخصیص یافته ارشاد تأمین کنند و برای بخشی از کاغذ خود مجبور به تامین از بازار آزاد هستند؛ بنابراین هیچ مکانیزمی بهجز انصاف و انگیزههای درونی خود ناشر وجود ندارد که تخفیفی را که بابت کاغذ یارانهای گرفته است، در قیمت پشت جلد محصول خود لحاظ کند. کافی است گشتی در یک فروشگاه کتاب بزنید و ببینید قیمت هر جلد کتاب چاپهای جدید چگونه محاسبه میشود و این قیمت نسبت به سال 96 چه میزان افزایش داشته است.
نکته دیگری که مؤید عدم امکان کنترل قیمت فروش کتاب توسط بازرسان اتحادیه است، این است که تغییر قیمت کتابهایی که حتی در سال 96 و قبل از آن (به دور از هیاهوهای این دو سال اخیر) منتشر میشده است نیز بعضاً با برچسبهای قیمت جدید به مخاطبان فروخته میشود؛ بنابراین تقریباً در این بخش هیچگونه ساز و کار نظارتی صحیحی وجود ندارد و به نظر میرسد بنا هم نیست وجود داشته باشد؛ در نتیجه درصدی از یارانه بهجای کتابخوان به ناشری میرسد که کاغذ را دولتی میخرد ولی کتاب را به صلاحدید خود قیمتگذاری میکند.
مانع 4) محتواهای غیرفرهنگی و بچاپبفروش
همانطور که دیدیم در سه مانع قبل بخشی مهمی از این یارانه به جیب افراد مختلف(غیر از خواننده نهایی کتاب) رفت و بخشی باقی ماند. حال اگر پس از سه مانع قبلی چیزی از این یارانه باقی مانده باشد، در قالب کاهش قیمت پشت جلد کتاب و مجله سهم خریدار کتاب میشود. در اینجا سری به ویترین کتابفروشیها و دکههای روزنامهفروشی میزنیم و با انبوهی از مجلات زرد یا کتابهای فاقد ارزش یا حتی با محتواهای ضدفرهنگی مواجه میشویم که بخش مهمی از فروش را به خود اختصاص دادهاند. رمانهای ترجمهای زرد، کتابهای به اصطلاح چپ و دارای دیدگاههای ناامیدکننده و ... بخشی از این آثار هستند.
آیا ساز و کاری برای برآورد ارزش فرهنگی آثار منتشرشده وجود دارد؟ یا فقط معیارمان تعداد و تیراژ است؟ یکی از نمونههای محتوای نامناسب، مجموعه کتابهای «بچاپبفروشی» است که اخیراً در حوزه نوجوان از روی آثار خارجی بدون کمترین نظارتی ترجمه میشود و با تبلیغ در شبکههای ماهوارهای مخرب اما میلیونی میفروشد. کتابهایی که به گفته کارشناسان حوزه کودک عمدتاً بدآموزی و آسیب را برای نوجوان خواننده به همراه دارند. اما همین عناوین چون «تیراژ» دارند و مرتب «تجدید چاپ» میشوند، کاغذ یارانهای هم دریافت میکنند.
واقعیت این است که تعداد قابل ملاحظهای از آثار پرفروش بازار (در بخش کتاب و مجله) در همه گروههای سنی، ارزشی از نظر فرهنگی ندارند و صرفاً به واسطه پرفروشبودن در دیگر کشورها ترجمه شده و به فروش میروند. طبیعتاً این آثار سطحی، منجر به بهبود وضعیت فرهنگی جامعه(با در نظر گرفتن هیچ دیدگاهی) نمیشوند. ضمن اینکه بحث ممیزی ارشاد صرفاً تأکید روی خط قرمزها دارد. ممکن است در جواب گفته شود، خب بخشی از بازار خوانندگان به این آثار تمایل دارند و نمیتوان مانع از چاپ آنها شد. نگارنده نیز موافق این موضوع است که در عصر اینترنت نمیتوان جلوی انتشار اثری را گرفت، اما معتقد است در سیاست کنونی، دولت در حال یارانه دادن به برخی آثار بیارزش یا حتی مضر است. از این که چه بخشی از یارانه کاغذ به آثاری میرسد که لایق گرفتن چنین حمایتی هستند و چه بخشی به انتشار آثار بیارزش کمک میکند اطلاعی دقیقی در دست نیست.
چند پرسش:
1 ـ با توجه به چهار مانع فوق، در حالت فعلی چه درصدی از این یارانه 640 میلیارد تومانی نهایتاً به سفره فرهنگی مردم ایران میرسد؟
2 ـ در مورد 600 میلیارد تومانی که در سال 98 هزینه شده و اثرات آن مبلغ در رشد فرهنگ کتابخوانی، چه مطالعه مشخص علمی-دانشگاهیای انجام شده است که ادامه دادن این مسیر را توجیه کند؟
3 ـ بهتر نیست به جای اعمال رویههایی اینچنین که همواره با فساد و تبعیض و .. همراه بوده است، یارانه خرید کتاب را به تجهیز کتابخانهها و یا کارتهای خرید کتاب قابل پرداخت به دانش آموزان مدارس دولتی و یا دانشجویان اختصاص داد؟
4 ـ آیا بهترین ساز و کار هزینهکردن 600 میلیارد تومان بودجه فرهنگی همین پروژه کاغذ یارانهای است یا دلیل انتخاب این مسیر این است که مسئولان ساز و کار بهتری بلد نیستند؟
5 ـ آیا در میان چند هزار عنوان کتابی که هر سال منتشر میشوند، عناوینی وجود ندارند که به معنای واقعی ارزشمند و تولیدی باشند و ناشر لایق دریافت حمایت دولت برای انتشار گسترده کتابش باشد؟
6 ـ آیا امکان دارد بخشی از این یارانه در زیرساخت توزیع و فروش کتاب هزینه شود تا بتوان به کمک کاهش کردن سهم 50 درصدی توزیع، کتاب را ارزانتر به مصرفکننده رساند؟
به تجربه باید گفت هیچگاه هیچ صدایی مخالف توزیع یارانههای صنفی نیست. تنها مخالفین اصناف دیگری هستند که سرشان بیکلاه مانده است و آنها هم آنقدر اعتراض میکنند تا سهمی از این غذای نذری بگیرند.
انتهای پیام/