از تشکیل گروه منصورون تا شهادت همراه با حسن باقری؛ شهید بقایی الگوی جبهه‌ها بود

شهید مجید بقایی از شهدای گمنام ۸ سال دفاع مقدس است که در کارنامه خود نمایندگی سپاه در اتاق جنگ را داشته است که از اهم فعالیت‌های مبارزاتی وی تشکیل گروه منصورون به همرای محسن رضایی بوده است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بهبهان، شهرستان بهبهان در بهمن‌ماه سال 1337 شاهد تولد کودکی آسمانی به نام مجید شد. او از خردسالی مکبر مسجد محل بود و هرگز پا از مسیر اسلام و روحانیت بیرون نگذاشت که بعد از اتمام دوره دبیرستان با دیپلم ریاضی در رشته شیمی دانشگاه اهواز پذیرفته شد.

اما به علت عدم علاقه به این رشته بار دیگر در آزمون ورودی دانشگاه با دیپلم تجربی شرکت کرد و این بار در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز پذیرفته شد. در سال‌های 1354-1353 به مبارزه علیه شاه پرداخت و در رشته پزشکی دانشگاه جندی‌شاپور (دانشگاه چمران) به تحصیل پرداخت و با وارد شدن به گروه منصورون به همراه برادر محسن رضائی اقدام به هلاکت رساندن افسر جنایتکار و وفادار شاه در بهبهان کرد.

از عضویت در جهاد تا نمایندگی سپاه در اتاق جنگ

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به عضویت جهاد سازندگی درآمد و فعالیت‌های بی‌شماری همچون حضور در دادگاه انقلاب و مبارزه با خلق عرب، حضور در کمیته انقلاب اسلامی و شهربانی، کوشش در جهت تأسیس کانون نشر فرهنگ اسلامی، عرضه کارهای تبلیغاتی در قالب هنرهایی مانند خطاطی، نقاشی، تشکیل نمایشگاهی از اسناد ساواک، فعالیت تبلیغاتی در سپاه امیدیه، همکاری با شهید دقایقی در دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرس سپاه پاسداران انجام داد.

وی بعد از مدتی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد روابط عمومی مشغول به‌کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ انتخاب شد و مسئولیت‌های بی‌شماری را بر عهده گرفت.

برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: فرماندهی سپاه شوش، فرماندهی قرارگاه فجر، معاونت فرماندهی قرارگاه کربلا، فرماندهی قرارگاه قوای یکم کربلا و هدایت و مدیریت چند تیپ و لشکر» حضور دلاورانه او در عملیات های جبهه‌های غرب و جنوب باعث تقویت نیروها می‌شد، بقایی با زیرکی حرکات بنی‌صدر را به مقامات سپاه گزارش داد.

محسن رضایی از بقایی می‌گوید

او سرانجام در تاریخ 9 بهمن‌ماه 1361 در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی در حالی‌ که پایش قطع شده بود، بر اثر اصابت گلوله توپخانه در سن 24 سالگی در فکّه شربت شیرین شهادت را نوشید. پیکر پاک او را در گلزار شهدای شهر بهبهان به خاک سپرده شد.

سردار سرلشکر ” محسن رضایی» که از دوستان قدیمی شهید مجید بقایی است می‌گوید: مجید بقایی در عملیات طریق القدس به صورت یک رزمنده ساده شرکت کرد با اینکه فرمانده سپاه  و محور عملیاتی شوش بود از او در این عملیات به مدت سه روز خبری نبود و همه به‌دنبال خبری از او بودند. پس از سه روز او را تشنه و گرسنه در نخلستان‌های شمال شهر بستان یافتند در حالی که مرتب ذکر خدا را بر لب داشت.

یکی از دوستان شهید بقایی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: در آخرین  ماموریت شناسایی که با ایشان همراه بودیم طبق معمول با قرآنی که در ماشین همیشه به همراه خود داشت، سوره والفجر را حفظ می‌کرد و از من می‌خواست که از او امتحان بگیرم که آیا سوره را درست حفظ کرده است  یا نه، آن گاه پیوسته زیرلب زمزمه می‌کرد ”یا  ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی».

چند لحظه بعد در دیدگاهی که از آن به مواضع دشمن نگاه می‌کرد با نثار دو پایش جاودانه شد. آخرین سخنش بعد از شهادتین فریاد یا حسین بود.

آن چهل نفر

از سجایای اخلاقی سرلشکر مجید بقایی یادآوری خاطرات همرزمان شهید خود بو . او در دفترچه خود اسامی 39 نفر از شهدایی را که می‌شناخت به ترتیب شهادت یادداشت کرده و همیشه به آن ها می‌نگریست و می‌گفت: ما در قبال خون شهیدان مسئول هستیم که خداوند او را چهلمین نفر آن لیست مقدس قرار داد.

یکی از همرزمان سردار شهید اسلام مجید بقایی افزود: قبل از انجام عملیات مقدماتی والفجر قرار بود عده‌ای از مسئولان  نظامی با امام ملاقاتی داشته باشند. مجید با اینکه دلش برای دیداری محبوب خود پرمی‌زد گفت: ما باید اتمام شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم.

او حتی یک بار برای خداحافظی از پدر و مادرش تصمیم گرفت به بهبهان برود. شبانه حرکت  کرد ولی پس از طی حدود چهل کیلومتر از ادامه سفر منصرف شد و برگشت. علت را از او جویا شدیم گفت: در بین راه به‌خاطرم رسید که در این عملیات باید بیشتر کار کنیم. احساس کردم به جای رفتن به بهبهان اگر پیش بسیجی‌ها باشم بهتر است.

بقایی کنار باقری پرکشید

همان شب با سردار شهید حسن باقری جهت شناسایی به فکه رفتند و در همان روز هر دو باهم به شاخسار جنان پرکشیدند.

خانواده مجید می‌گویند: مجید که دانشجوی رشته پزشکی بود تا مدت‌ها به ما نمی‌گفت که مسئولیتش در سپاه و جبهه چیست. ما حتی نمی‌دانستیم که او به جبهه می‌رود. هر وقت از او می‌پرسیدیم چه کاره‌ای؟ پاسخ می‌داد: در اهواز می‌گردیم.

با اینکه چند بار مجروح شد اما چیزی از خود  بروز نمی‌داد و پس از مداوا با حالت عادی به خانه برمی‌گشت. ما بعدها متوجه می‌شدیم که او مجروح شده است.

فرماندهی که سپاه شوش را الگو کرد

حمزه کربلایی در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم بیان کرد: شهید بقایی در تمام ابعاد الگوی نیرو‌ها بود و سپاه شوش را مجید ساماندهی کرد.

همرزم شهید بقایی با بیان اینکه وقتی یک فرمانده شجاع باشد و خودش برای شناسایی برود، کارایی نیرو‌ها در عملیات هم چند برابر می‌شود گفت: مجید در طراحی عملیات و شناسایی نبوغ خاصی داشت. سپاه شوش بعد از فرماندهی شهید بقایی تبدیل به یکی از فعال‌ترین جبهه‌ها شد.

وی تصریح کرد: سپاه شوش قبل از آنکه شهید بقایی فرمانده‌اش شود، مدتی بدون فرمانده بود. من در جریان حمله عراق روز سوم مهر در خرمشهر مجروح شدم. حدود یک ماه در بستر بیماری بودم. بعد از بهبودی با عصا زیر بغل، خودم را به شوش رساندم. آنجا مجید را با چند نفر از دوستانش در محوطه تسلیحات شهرک سلمان فارسی دیدم.

وی عنوان کرد: سپاه شوش از قومیت‌های مختلف تشکیل شده بود، با این وجود مجید با همه صمیمانه برخورد می‌کرد. اینگونه نبود که او فقط دستور صادر کند. با تمام نیرو‌ها برادرانه رفتار می‌کرد. اگر برای سرکشی به پست‌های نگهبانی می‌رفت و می‌دید که نگهبان خسته است به جای او نگهبانی می‌داد.

اخلاق در عین قاطعیت

این رزمنده با اشاره به این که شهید بقایی از هر لحاظ الگو بود ادامه داد: شهید مجید بقایی با سواد بود. او سنجیده رفتار می‌کرد. بقایی در عین قاطعیت در فرماندهی، خوش اخلاق نیز بود. وقتی من و نیرو‌های اطلاعات و عملیات وقتی برای شناسایی می‌رفتیم، مجید خودش هم به منطقه می‌آمد و از نزدیک طرح را رصد می‌کرد، زیرا معتقد بود که جان رزمندگان ارزشمند است و ما مسئول حفظ جانشان هستیم.

وی اظهار داشت: شهید بقایی استعداد خاصی در پرورش نیرو داشت. محسن رضایی به شهید بقایی گفته بود که در جبهه چنانه تا فکه یک عملیات ایذایی هم زمان با بیت‌المقدس انجام دهید و ارتفاع 182 را تصرف کنید.

این رزمنده افزود: وقتی شهید نظر من را خواست، کلی دلیل نظامی برایش ردیف کردم که به این دلایل باید کل منطقه را بگیریم تا بتوانیم پدافند مناسبی داشته باشیم. همزمان با شروع مرحله اول عملیات بیت المقدس، قرارگاه فجر به فرماندهی شهید بقایی متشکل از دو تیپ 17 قم به فرماندهی شهید حسن درویش و تیپ المهدی(عج) به فرماندهی سردار علی فضلی وارد عمل شد.

وی بیان کرد: ما در این عملیات علاوه بر آزادسازی منطقه، 700 نفر اسیر و مقدار زیادی تانک و سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین هم گرفتیم.

ضربه روحی و نظامی پس از شهادت جمعی از فرماندهان

هم رزم شهید بقایی تصریح کرد: آخرین دیدار ما به صبح روز شهادتش برمی‌گردد. آن روز من در سنگر فرماندهی بودم. شهید بقایی خطاب به من گفت: «آقا حمزه نمی‌آیی؟ داریم برای شناسایی می‌رویم.» جواب منفی دادم، زیرا محمد باقری به من گفته بود: «شما برای شناسایی نرو. به اهواز برو و از پایگاه آلفا چند نقشه بیاور» من به اهواز رفتم تا نقشه‌ها را به منطقه ببرم.

وی ادامه داد: در مسیر برگشت محمد باقری را دیدم. به من گفت: بیا به اهواز برویم. ابتدا نپذیرفتم اما وقتی حالت چهره‌اش را ناراحت دیدم از ماشین پیاده شدم و همراه با محمد باقری به سمت اهواز رفتم. در مسیر باقری هیچ حرفی نزد. رادیوی ماشین روشن بود که خبر شهادت چند تن از فرماندهان از جمله مجید بقایی و حسن باقری را شنیدم. شهادت آن‌ها از نظر نظامی و روحی ضربه سختی به ما وارد کرد.

وصیت نامه سرلشکر مجید بقایی

بسم الله الرحمـن الرحیـــــم

وصیت نامه شهید مجید بقایی

سلام و درود و دعا بر امام و امت امامی که ما باید با تلاش و جهاد و ایثار و شهادتمان رهبری و امامت جهانیشان را عینیت بخشیم و جهان انقلابی و اسلامی بسازیم . انقلاب خونین مان سنگر کفر جهان را عقب نشانده و این بار با رحمت خدائی ‹‹ جنگ ›› مقدمه ای شده برای تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی «انشاءالله» و بدانید که این وضع ، ایثار می‌خواهد و خون که پیامدش نصرالهی است که پیروزی اسلام در اثر رنج و سعی و کوشش زجر و ناراحتی و خون دادن است.

بله ما می‌جنگیم و تن به‌هیچ گونه سازش نمی‌دهیم و با شعار همیشگی‌مان یا فتح یا شهادت می‌جنگیم و بر سیاست «نه شرقی و نه غربی» سرسختانه پا می‌فشاریم چون معتقد به خدائیم.

برادران و خواهران هیچگونه اندوه حزنی به دل راه ندهید چون میدان آزمایش است و زمان امتحان و شما برترید اگر مؤمن باشید و از رهبر عصاره مکتب بیاموزیم که چون کوه استوار در مقابل دشمن و چون کاه در مقابل خدا و من هم در مقابل مصائب باید همچون کوه باشیم.

خدایا معبودم ای آن که همه چیزم از توست. ای آن که در کاغذ نمی گنجی و نه با قلم وصف م‌ شوی آن چنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلاً یارای صحبت ندارم و هر وقت می خواهم زبان گشایم شرمنده‌ام.

با این وضع رحمی بر من کن. مرا ببخش، می‌دانم که بخشنده‌ای و مهربان، بارها فکر کرده‌ام با خود و نهایت به این نتیجه رسیده‌ام که فقط در لباس شهید و با محتوای شهید می‌توانم در دادگاهت حضور یابم به‌جز این هرگز که شرمنده‌ام و رسوا.

خدایا! شاکر از اینکه تا این حد هدایتم کردی. خدایا اگر قدمی در راهت برداشتم از من بپذیر. معبودم می‌دانم که چیستی ولی در دل خانواده‌مان صبری وافر بگذار که می‌دانم بدون این مسئله تحمل چنین مسئله‌ای را ندارم.

خدایا! ملتسمانه می‌گویم و بارها گفته‌ام که جگر گوشه امت؛ امام عزیز خمینی کبیر را تا ظهور حضرت مهدی(عج) برای امت ‌نگهدار. «آمین»

خدایا! بار پروردگارا! آن کسانی که حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان . « آمین »

خدایا بخوبی می‌دانم و برایم ملموس است که بهترین‌ها را به‌سویت می‌کشی و حجابشان را می‌دری و من این را در خود نمی‌بینم ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد.

خدایا! دیگر دعایم سلامتی مجروحین و صبر به معلولین است.

و اما خانواده عزیز و پدر و مادرخوبم که خیلی عذابتان دادم و همیشه به شما می گفتم برای اسلام می خواهم خدمت کنم و شما بنا به علائق می‌گفتید بالاخره از دست ما می‌روی و این کار را نکن و همیشه به شما می‌گفتم و آخرین بار هم می‌گویم که من و ما و شما و همه از کس دیگریم و هر وقت امانت را بخواهند پس می گیرد و کسی را دخل و تصرفی در آن نیست.

به هر جهت نمی‌دانم، می‌پذیرد یا نه، ولی انشاءالله می‌پذیرد و حتماً مرا می‌بخشید و بر زبان آورید که تو را بخشیدم.

خدا به شما صبری دهد و صبور باشید که درجه امر انسان صبور صابر بسیار بالاست. مادر ، اگر صبر کردی فاطمه زهرا(س) به تو مرحبا می‌گوید و ملائک تو را دلداری می‌دهند. «انشاء الله»

و اما برادرم حمید، در همین راه که هستی به جمهوری اسلامی خدمت و پایه های جمهوری را محکم بگردان که خدا یاری و هدایت می‌کند و اصلاً به این دنیای پست و بی‌ارزش دل مبند که فقط اسباب آزمایش است و امتحان.

و برادر و خواهرم ! شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانید که نعمت بزرگی است و کوچکترین کفران نعمت محاکمه دارد و همیشه بفکر اسلام باشید.

«انشاءالله» و همگی شما مرا ببخشید و التماس دعا دارم.

و اما دوستان خوبم برادران و خواهران ! شما هم از من رنجیدگی دارید از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و اگر بدی کرده‌ام از من بگذرید. تذکرم این است که امام را رها نکنید.

و از تمام اقوام، آشنایان، دوستان طلب بخشش می‌کنم و امیدوارم که اگربدی کرده‌ام ببخشند و حتماً برایم دعا کنید. حتماً برای امام و برای من و برای مؤمنین را فراموش نکنید.

والسلام

بندة حقیرو ذلیل ـ خدمتکار اسلام اگر خدا بخواهد

التماس دعــــا

شوش دانیال ـ 30 / 2 / 60

مجید بقــــــائی

انتهای پیام/332/ح