علی اکبر شکارچی: زمان بیداری خفتگان است
علیاکبر شکارچی معتقد است که شیوع ویروس کرونا، برای نخستین بار بشر را مجبور به حبس کرده و زمان آن فرا رسیده که وجدانهای خفته بیدار شوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با فرا رسیدن نورز 1399 و با تازه شدن احوالِ طبیعت، جامعه بشری هنوز درگیرِ مقابله با ویروس کرونا است. ماجرای شیوع این ویروس در عینِ مشکلات و فاجعههایی که دربرداشته، درسهایی هم برای بشریت داشته و دارد.
علی اکبر شکارچی ردیفدان، مدرس و نوازنده موسیقی ایرانی است. او با نوشتن یادداشتی درباره اوضاعِ کنونیِ جهان، نکات مهمی را برای بشریت گوشزد کرده است.
این یادداشت را در ادامه میخوانید:
ضمن مبارک باد این سال نو و بهار خجسته به شما و همه هموطنان عزیز.
ما در حال تجربه کردن دو دگرگونی بزرگ هستیم. یکی تجربه بهار و سال 99 و دیگری تجربه زندانی شدن در خانه از ترس بیماری وحشتانگیزی که جان بسیاری از مردم جهان را گرفته است.
همه دربندیم و چشم به راه روزی نامعلوم تا بر درختان، مانند شکوفههای گیلاس و هلو و بر کوهستان مانند لاله و شقایق شکوفا و متولد شویم.
تجربه پر رمز و راز هر دو گونه دگرگونی انقلابی در جسم و جانِ بشر و انقلابی در اقتصاد جهان به پا خواهد کرد. علت به بند درآمدن ما یا میتواند بازی کثیفِ جهانِ سیاست و سرمایهداری باشد یا قهر طبیعت. در مورد احتمال اول جز صبوری و گذشت زمان فعلاً هیچ قضاوتی نمیتوان کرد.
و اما قهر طبیعت:
هیچ عنصری در تن ما نیست که در طبیعت یافت نگردد؛ و خداوندگار طبیعت از عناصر تشکیلدهنده هستی میلیونها موجود را خلق کرده است. هر موجودی به شکلی رازآلود و هوشمند از سنگ گرفته تا جنگل، دریا، هوا، حیوانات و اندیشهِ بشر پیوسته در حال تغییر و دگرگونی به حیات خود ادامه میدهد.
در این چرخهِ حیات، موجودات در زنجیرهای بههمپیوسته هر یک بقایِ خود را در بقایِ دیگری تعریف میکنند و ما انسانها، انسان را اشرف مخلوقات نام نهادهایم.
میگویند:
در طی حدود پانصد سال گذشته، ستم و بلایی که انسان بر انسان و انسان بر موجوداتِ دیگر روا داشته است بیش از خرابی و بلایی است که بشر در طول خلقت بر سر موجودات دیگر آورده است.
نمیخواهم وارد بحثهای فلسفی، سیاسی و تاریخ پیدایش هستی و ... شوم فقط با این مقدمه میخواهم تجربیات و یافتههای خود را با شما در میان بگذارم.
فریاد انسانهایی که بقای خود را در بقای سایر موجودات هستی، حتی میکروب و ویروسها میدانند؛ در مقاله، سخنرانی و تشکل و گردهماییها پیوسته بلند بوده است. شاید ما انسانها این فریادها را نشنیدهایم و اکنون خود طبیعت برای حفظ بقای خود دستبهکار شده تا با حذف انسان از این چرخهِ حیات، زندگی بهتری برای ادامه حیات دیگر موجودات مهیا و فراهم کند.
ای مردم! باور کنید، خداوندگار طبیعت حق دارد، وقتی ما به جنگل، دریا، خاک و هوا و هر آنچه بر روی این کره خاکی زیست میکند رحم نمیکنیم، چنین مصیبتی هولناک بر ما روا بدارد.
باور کنید! خداوندگارِ مهر و شفقت، بخشش و آزادگی، صلح و دوستی حق دارد به ما رحم نکند، وقتی درون و اندیشههایمان مملو از کینه، حسادت، تنفر، خشم، زیادهخواهی و بدخواهی است.
باور کنید! خداوندگار فرهنگ و ادب و موسیقی حق دارد ما را از روی زمین حذف کند وقتی ما قدر نغمات و فرهنگ و هنری که؛{ جویان و پایکوبان از آسمان رسیده} را ندانیم.
باور کنید! خداوندگار حکومتداری و مردمداری حق دارد، دولتمردان و حکام بیلیاقت تمام کشورهای جهان را با مردمان بیگناه همه را خشک و تر باهم بسوزاند.
بحرانهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که در اثر بیکفایتی و ناتوانی دولتمردان بر مردم جهان تحمیل شده است، تمام خانوادهها را در شرایط ناامنی، فقر، نکبت، خفقان و پریشانی قرار داده است. به نظر میرسد تغییر و دگرگونی بایستی از پایین به بالا و از فرد به جمع اتفاق افتد.
لذا پیشنهاد میکنم؛ هر انسانی تا زنده است فرق نمیکند از مسئولین مملکتی گرفته تا عامه مردم جملگی هر صبح و شب این شعر فردوسی را برای بیداری وجدان و روان خود پیوسته با خود زمزمه کنند.
نباید که یزدان چو خواندت به پیش / روان تو شرم آرد از کار خویش
ای مردم! هیچگاه تا بدین حد، انسان بهاجبار از دنیای بیرون به دنیای درون رانده نشده است. این رانده شدن تکانی است شدید تا انسان خفته را، انسان بیرحم را، انسان طماع و حریص را بیدار کند و پای میز محاکمه بنشاند.
ای مردم! حال که چنین فرصت ناخواستهای پیش آمده، بیاییم با وجدانِ آگاه و روانِ بیدار با خود پیمان ببندیم: چو بیرون آمدیم زین بلا، انسانی دیگر باشیم. انسانی با کردار و گفتار و پندار نیک که فرزندان خود و مردم جهان را به سمت صلح و دوستی و عدالت و آزادی سوق دهیم.
از حیاتوحش حفاظتشده مثل صحرای {سر نگیتی افریقا} بیاموزیم که چگونه گونههای گوناگونِ حیوانات، در کنار هم اکوسیستم و چرخه حیات را حفظ میکنند. هیچ حیوانی تا احساس خطر نکند و تا احساس گرسنگی نکند محال است دست به کشتار دیگری بزند ولی ما انسانها با تنوعطلبی، اسراف و حتی برای تفریح و سرگرمی با بیرحمی جان هزاران گونه حیوانی را تا مرز انقراض نسلشان گرفتهایم.
بر سر حیوانات اهلی چهها که نکردهایم برای نمونه:
دو ماه پیش از یک گاوداری صنعتی با تعداد حدود 1000 رأس دیدن کردم فقط یک نمونه از مشاهدات خود را مینویسم:
در سیستم گاوداری صنعتی، تولیدمثل بهصورت لقاء مصنوعی صورت میگیرد و گوسالهها بعد از تولد فقط یکبار شیر مادر را میخورند و بس، آنها را جدا میکنند و هرگز روی مادر را نمیبینند.
به گمان من آه این فراغ و داغ این جدایی به شکلی رازآلود، به جدایی روحِ مادران از فرزندان، مرگ عاطفه بین برادران و خواهران و در نهایت به جدایی و پریشانی انسانها در جامعه خواهد انجامید.
حال بیاییم در این روز تحویل سال نو که به طرز شگفتانگیزی روح و روان آدمی آماده تغییر و انعطاف و پذیرش است، با خود اندیشه کنیم این چه بلایی بود که ما را از زندگی اجتماعی و از چرخه کار و تولید اینچنین حذف و خانهنشین کرد است.
به نظر میرسد اکنون زمان بیداری خفتگان است، امروز زمان تجدیدنظر جدی بشر به رفتار و کردار خود با محیط زیست است. یکی از دست آوردهای مهم این اتفاق تاریخی جهانِ بشریت، بیداری آگاهی و اندیشه و خرد است. بیداری وجدان خفته آدمیان است.
اگر میخواهیم برای فرزندان و نسلهای آینده، آزادی، عدالت و امید باشد، اگر میخواهیم صلح و دوستی باشد، اگر میخواهیم زندگی پر شوق و خلاقی داشته باشیم از همین حالا باید شروع کنیم که فردا دیر است.
بیا تا همه دست به نیکی بریم / جهانِ جهان را به بد نَسپریم
که گردون نگردد مگر بر بهی / به ما بازگردد کلاهِ مهی
فردوسی
علیاکبر شکارچی - اول فروردینماه 1399
انتهای پیام/